واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: همسر روحالله در بستر بيماري
خبر بستري شدن همسر امام خميني(ره) در بيمارستان و پس از آن بهبود وضعيت او نگاهها را بار ديگر به بيت امام خميني(ره) جلب كرد. بيت امام در اين دو سال شايد به اندازه تمامي سالهاي پس از رحلت امام خميني(ره) خبرساز بوده است. در اين سالها اما خانم ثقفي تلاش كرده كه همچنان ميراثدار امام خميني(ره) باقي بماند. همسر امام خميني(ره) اما در خانوادهاي حوزوي و در عين حال متمول رشد كرده است. خانواده او مدتي در قم زندگي كردهاند و آنگونه كه خود روايت كرده است پدر او كه 29 يا 30 ساله بود به فكر افتاد كه براي ادامه تحصيل به قم برود و وقتي كه خانم ثقفي تقريبا 9 ساله بوده پدر و مادرش به قم رفته و 5 سال در قم ماندگار شدهاند و خانم ثقفي نزد مادربزرگش مانده است؛ مادربزرگي كه به او خانمم ميگفته است. پدرخانم ثقفي به گفته او يك خانه آبرومند در قم در كوچه آسيداسماعيل در بازار اجاره كرده بود. خانه بزرگي بود. اندروني و بيروني داشت و حياط خوب و صاحبخانه هم شخص تاجر و معتبري بود.
در دوراني كه شايد تحصيل براي زنان چندان ضروري نبوده همسر امام خميني(ره) در مدرسه تحصيل كرده است. او در اينباره اينگونه روايت ميكند خانم ثقفي تا كلاس هشتم كه درس ميخواند ماجراي ازدواج پيش ميآيد. خانواده مرحوم ثقفي 5 سالي را در قم ميگذرانند و او نيز در اين 5 سال چند بار به قم ميرود؛ يك بار در 10 سالگي، يك بار در13 سالگي، يك بار هم در 14 سالگي. در اين مدت 5 سال پدرخانم ثقفي در قم دوستان و رفقايي نيز پيدا كرده بود كه يكي از آنها آقا روحالله بود؛ مردي كه به اعتقاد خانم ثقفي متدين، نجيب، باسواد و زرنگ بود و با او 12 سال تفاوت سني داشت. يكي ديگر از دوستان همسرخانم ثقفي آقاي آسيدمحمدصادق لواساني بود كه او هم از دوستان آقا روحالله بود. آن زماني كه همسرخانم ثقفي ميخواست به تهران بيايد، آقاي لواساني به آقا روحالله گفته بود كه چرا ازدواج نميكني؟ 26، 27 ساله بود. او هم گفته بود:
آقاي لواساني گفته بود قبول خواستگاري، خانم ثقفي اما حدود 10 ماه طول كشيد، چون او حاضر نبود به قم برود، اما بعدا خوابهايي ديد و فهميد كه اين ازدواج متبرك است. خانم ثقفي ماجراي خواستگاري را اينگونه بيان كرده است !
من را بردند و داماد را از پشت اتاق ذبيحالله نشانم دادند. آنها توي اطاق ديگر نشسته بودند و من از پشت در اين اتاق ايشان را ديدم. آقا زرد چهره بود، موي كم زردي داشت و اتفاقا روبهرو واقع شده بودند و زير كرسي نشسته بودند. وقتي برگشتم خواهرانم و مادرم هم آمدند و داماد را ديدند، چون هيچكدام داماد را نديده بودند.> داماد را پسنديديد؟ بدم نيامد، اما سني هم نداشتم كه بتوانم تشخيص بدهم كه چه كار بايد بكنم. ذاتا هم آدم صاف و سادهاي بودم. آقاجانم آهسته آمد و از خانمجانم پرسيد: خانم جانم گفتند بعدا به من گفتند كه چون او خودش پسنديده بود. هميشه پدرم ميگفت: همين هم شد. آقا اهل علم بود و يك پسرشان هم يعني حسن آقا را اهل علم كرد يعني پسر دوم خودش را.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
شنبه 16 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]