تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816883586




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات جواد محقق در مورد احمد عزیزی


واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: بانوي چريک و جوان لاغر

آذرخش آسمان شعر



خاطرات جواد محقق

http://img.tebyan.net/big/1388/01/285213855891681858118924659207667523020.jpg

در اولين روزهاي تشکيل سپاه پاسداران انقلاب‌اسلامي،‌ خبري مثل برق و باد،‌ در کوچه‌هاي شهر پيچيد و دهان به دهان گشت: «مي‌گويند يک زن،‌ فرماندة سپاه شده‌ است!» خيلي‌ها باور نکردند:« اين‌همه مرد مبارز توي سپاه هست،‌ آن‌وقت فرمانده‌اش يک زن باشد؟ باور نکنيد. شايعه است!» اما شايعه نبود. يک زن چهل و چند ساله که در نهايت پوشيدگي،‌ لباس شبه‌ نظامي بر تن مي‌کرد و کُلت مي‌بست و اسلحه حمايل مي‌‌کرد،‌ پيشاپيش گروهي از


جوانان مبارز شناخته ‌شده شهر،‌ شب و روز اين ‌طرف و آن ‌طرف مي‌رفت و مثل يک چريک پرتحرک به کانون‌هاي خطر سر مي‌زد .
مردم شهر،‌ خيلي زود حضور اين زن را در فرماندهي سپاه همدان پذيرفتند. به‌خصوص وقتي از مبارزان قديمي شهر شنيدند که او يکي از همشهريان خودشان است و‌ با وجودي که مادر چندين فرزند است،‌ عمري را بي ‌نام و نشان با شاه و دار و دسته‌اش مبارزه مي‌کرده و سال‌ها در دوره ستم‌شاهي،‌ در راه امام و انقلاب،‌ همراه دخترش شکنجه‌ها ديده و زندان کشيده است و بعد از آزادي هم به پاريس رفته و مسئوليت حساس اندروني و آشپزخانه کوچک رهبر بزرگ انقلاب را در نوفل‌لوشاتو مديريت کرده است.‌ کم‌کم معلوم شد که اين زن مبارز که ابتدا به‌نام خواهر طاهره و بعدها خانم دباغ شناخته شد،‌ نه‌تنها فرمانده سپاه پاسداران همدان که فرماندة کل سپاه غرب ايران است و اصلاً‌ خودش جزو چند نفري‌‌ست که طرح تشکيل سپاه پاسداران را به امام داده و از بنيان‌گذاران اين نهاد انقلابي به حساب مي‌آيد.‌ در آن ايام،‌ تا سال‌ها بعد‌، سپاه پاسداران،‌ محبوب‌ترين نهاد مردمي ايران بود. چراکه بخش عظيمي از پاک‌ترين و بي‌باک‌ترين جوانان دلاور هر شهر‌، به عضويت آن درآمده بودند و با اخلاصي کم‌نظير در راه ايمان و آرمان مردم جان‌فشاني مي‌کردند. به همين دليل،‌ مردم هم همکاري با آن را افتخاري بزرگ مي‌‌دانستند. در آن ايام‌، من هم،‌ در کنار معلمي و کار در جهادسازندگي،‌ مختصر همکاري‌‌هايي با بخش فرهنگي سپاه داشتم و در خلال آن،‌ گاه و بي‌‌گاه اين حاج‌خانم چريک را به صورت اتفاقي يا در ديدارهاي عمومي مي‌ديدم. در همان ايام،‌ غالباً‌ نوجوان لاغراندام ريزنقشي را هم در کنار او مي‌ديدم که آرام و کنجکاو در سايه‌اش مي‌پلکيد و اين‌طرف و آن‌طرف مي‌رفت. اول خيال مي‌کردم پسر خانم دباغ است،‌ ولي خيلي زود فهميدم که ته‌لهجه کُردي دارد و اهل سرپل‌ذهاب است و نسبتي با او ندارد. يکي از بچه‌هاي اوليه سپاه مي‌گفت: «خواهر طاهره او را هنگام يکي از بازديدهايش از منطقه غرب کشور از دست منافقين يا گروه‌هاي چپ درآورده و زير پر و بال خودش گرفته است و مثل فرزندش از او مواظبت مي‌کند. »

http://img.tebyan.net/big/1388/01/453324220630239831241292167420124310563147.jpg

وقتي حزب جمهوري اسلامي تأسيس شد و نخستين روزنامه نيروهاي خط امام که ارگان حزب بود،‌ به سردبيري مهندس ميرحسين موسوي منتشر گرديد،‌ نخستين گروه شاعران و نويسندگان انقلاب در تحريريه آن روزنامه جمع شدند و من هم جزو نخستين شهرستاني‌‌هايي بودم که با آن جمع

گره خوردم. داستان اين گره‌خوردگي را قبلاً نوشته‌ام و چاپ شده است. در همان اولين ديدارهايم با بچه‌هاي بخش فرهنگي هنري روزنامه،‌ چهرة آشنايي به‌چشم خورد که خيلي زود فهميدم همان نوجوان همراه خانم دباغ در همدان است که حالا کمي قد کشيده و آب زير پوستش دويده است!‌ آن روز،‌ مدتي درباره حوادث آن‌روزها و خانم دباغ با هم حرف زديم و تجديد خاطره کرديم. اين نخستين گفت‌وگوي رسمي من با احمد عزيزي بود که حالا تهران‌نشين شده بود و در کناريوسف‌علي ميرشکاک و محمدعلي محمدي‌ بخش شعر روزنامه را تأمين و تدارک مي‌کردند. عزيزي تا همين اواخر،‌ گاهي به همدان مي‌آمد (يا مي‌رفت) و با دوستاني که از آن سال‌ها داشت ديدار مي‌کرد.
ميرشکاک و عزيزي ومحمديسه تفنگدار شعر روزنامه جمهوري اسلامي بودند که از همان سال‌ها،‌ هرکدام خلق ‌و خوي خاص و شيوة زندگي مخصوصي داشتند. با اين‌همه، هرسه در يک‌چيزهايي هم مشترک بودند و آن استعداد ذاتي و بي‌پروايي و صميميت بود.
فراز و فرودهاي شعري عزيزي،‌ مثل پستي و بلندي‌هاي زندگي‌اش غريب بود. او که با زباني کهن به عالم شعر آمد، در اثر خواندنِ بي‌معلمِ کتاب‌هاي فلسفه و آشنايي با الفاظ و اصطلاحات آن،‌ دنياي شعرش را عمقي ديگر بخشيد و کم‌کم با غرق شدن در متون عرفاني و بازسازي امروزين شطحيات عارفان بزرگ ايران،‌ عرصه‌هاي تازه‌اي را در نثر انقلاب تجربه کرد و آثار قابل ‌تأملي در اين زمينه بر جاي نهاد.


http://img.tebyan.net/big/1388/01/23913619224521235345824712724424425249151.jpg

بعدها شعرش نيز،‌ با کفش‌‌هاي مکاشفه، به سرزميني ديگر راه بُرد و بر بال تخيلي نيرومند اوج گرفت و چون آذرخشي چشم‌گير،‌ مدتي ذهن و زبان‌هاي بسياري را متوجه خود کرد. اما دريغ که چند سال بعد،‌ آن زبان زيبا،‌ دوباره به کهن‌جامگي ميل کرد و غزل‌ها و مثنوي‌‌هايش کفش‌هاي مکاشفه را از

پاي درآوردند! بي‌شک ميراث مشکلات عمومي اهل ادب و هنر اين سرزمين و تنگي معيشت نيز در اين ميانه نقشي بزرگ داشت.

حال، ماييم و جسم بي‌تحرک او بر تخت بيمارستاني در حواشي زادگاهش که نه دل به عالم خاک مي‌دهد و نه پاي بر افلاک مي‌نهد. کسي چه مي‌داند؟ شايد دوباره آن چشم‌هاي شاد و شيطان، تنهايي‌‌مان را بروبد و آن صداي زنگ‌دار،‌ سکوت کوچه‌هاي انتظارمان را بياشوبد.
دعا کنيم که غير از دعا،‌ دوايي نيست.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن