واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: مديرعامل اسبق پيكان: بايد ريشه آنهايي كه به علي آبادي تلقين مي كنندسوپرمن است، خشكاند
چنين ارزيابي هايي جز فرار رو به جلو در جهت رد گم كردن و عدم پاسخگويي نيست... براي رفع اين مصيبت، نبايد يك نفر را قرباني كرد و خيلي ها پشت آن با آرامش پيش بروند... اين ماركشي است، به جاي مارنويسي!... اين حرف ها از حب علي است، نه بغض معاويه... ورزش ما متملق پرور شده است...وقتي براي مناصب حساس از دوست و باجناق مان استفاده مي كنيم، اين گونه نتيجه مي گيريم. در قاموس ما جا نيفتاده، داوطلبانه كناره گيري كنيم.
رزومه اش را نگاه كنيد مملو از از مسووليت هاي ريز و درشت است و به قول يكي از رسانه ها، تبحر ويژه اي در قبول مسووليت دارد. البته پشت ميزنشين نيست و با توجه به آنكه در هر حوزه اي از ورزش حضور داشته است، مطبوعات واژه مرد همه كاره را به او اختصاص دادند.
محمدمهدي دادرس مديرعامل اسبق باشگاه پيكان، مشاور سابق تعداد قابل توجهي از باشگاه ها و مشاور كنوني برخي باشگاه ها كه سال ها است كه اطلاعات جامعي از زير و بم ورزش كشور و البته فوتبال كشور برخوردار است.
وي البته با وجود برخورداري از اين حجم مسووليت، روحيه نقادي اش را از دست نداده و همچنان با نكته سنجي به نقد چالش هاي ورزش كشور مي پردازد.
دادرس در گفت وگو با تابناك، به بيان مسائلي پرداخت كه نكات خاصي در خصوص المپيك، نتايج ايران در اين بازيها و همچنين عملكرد محمد علي آبادي و تيم مديريتي اش را به همراه دارد.
اين روزها درباره اين مسئله كه نبايد در المپيك تنها در پي نتيجه بود و اين نگاه به مفهوم نتيجه گرايي صرف است، از سوي مسوولان سازمان ورزش بيان مي شود. نظرتان در اين خصوص چيست؟
با اين تفاسير بايد بگوييم رفتن ما با اقتدار به جام جهاني فوتبال كه كمتر از كسب سهميه المپيك نيست، آن قدر افتخار بزرگي بود كه محمد دادكان را پس از بازي دوم تيم ملي فوتبال در جام جهاني 2006 بركنار نكنيم. ما كه در جام جهاني در پي قهرماني جهان نبوديم و همين صعود ارزشمند بود; پس چه شد كه در آن مقطع نتيجه گرايي اصل بود و حال كه نتيجه نگرفته ايم، نبايد در المپيك به دنبال نتيجه بود؟! يا چرا پس از بازي هاي آسيايي دوحه از اين ادبيات استفاده نكرديم و همه چيز را نيز به نام خود ثبت كرديم؟ با اين فرمول و متد، خودشان محكوم هستند و در شرايط فعلي همان گونه كه با دادكان برخورد حذفي انجام دادند، نبايد از برخورد حذفي بگريزند.
پس مي گوييد بايد در المپيك با يك سبد مدال، بارمان را مي بستيم؟
ببينيد، المپيك يك فرمول بيشتر ندارد و آن قاعده اين است كه مدال گرفته و سطح ورزش كشورتان را مشخص كنيد. چندين ميليون دووميداني كار جمع مي شوند و در مجموع تعداد محدودي از سراسر جهان، ركورد حضور در اين بازيها را بدست مي آورند و در واقع المپيك ويترين برترين هاي ورزش جهان است كه در اين ويترين، بهترين ها روي سكو مي روند. حال، شماي كلي ورزش يك كشور در اين ويترين زيبا مي شود و تصوير ورزش يك كشور همچون ايران زشت مي شود. به هر حال توقع مدالآوري از ملي پوشان ايران نيز، به هيچ عنوان زياده طلبي نبود و شايد اگر مدال ساعي نيز بدست نيامده بود، بسياري از مسائل با جديت بيشتري در اين مقطع پيگيري مي شد.
اما عده اي مي گويند كه نتايج مديريت فعلي و هزينه هايي كه در ورزش و براي المپيك انجام شده در بلندمدت مشخص مي شود و نبايد چهار سال به چهار سال به ورزش نگريست.
نمي دانم چه منطق پشت اين اظهارنظر بوده اما در اينجا مي توان اين پرسش را طرح كرد كه چطور است بيست سال به بيست سال، ورزش را ارزيابي كنيم؟! المپيك و بازي هاي آسيايي حكم امتحانات پايان سال را دارد و چنين ارزيابي هايي جز فرار رو به جلو در جهت رد گم كردن و عدم پاسخگويي نيست. اينكه بخواهيم مارك كسب نتيجه در بلندمدت را به خودمان بچسبانيم، حرف تازه اي نيست و نشان مي دهد نمي توانيم با وجود برخورداري از امكانات ايده آل در كوتاه مدت و ميان مدت، كارنامه اي ارائه بدهيم كه قطعا كسي كه نمي تواند در اين دوره هاي كوتاه مدت و ميان مدت موفق عمل كند، در بلندمدت كه كاري طاقت فرسا را به همراه دارد، نمي تواند موفق باشد، چرا كه در بلندمدت، محصول مديريت هاي كوتاه مدت و ميان مدت مان را مي خوريم. تصور مي كنم اين ماركشي است، به جاي مارنويسي! من از مديران سازمان ورزش بابت فعاليت هايشان تشكر مي كنم اما باز هم تاكيد دارم كه بايد عميق تر فكر كنيم.
در اين شرايط عده اي در پي تقسيم كردن تقصيرها هستند، تصور مي كنيد چه ميزان از دلايل شكست به فدراسيون ها و كميته ملي المپيك باز مي گردد و چه بخشي از آن متوجه سازمان تربيت بدني است؟
ابتدا بايد آسيب شناسي كنيم كه مشكل مديران ورزشي كجا است كه علي رغم برخورداري از امكانات و اعتبارات مكفي نمي توانند به مقصود برسند. بايد بپذيريم مديريت يك اصل است كه در حوزه ورزش از آن غافل شده ايم و وقتي براي مناصب حساس از چهره هاي غيرفني و ناوارد از جمله دوست و باجناق مان استفاده مي كنيم، اين گونه نتيجه مي گيريم. نبايد توقع داشته باشيم از شوره زار، سبزه برويد و به هر حال هر مديري به اندازه توانش برنامه ريزي مي كند كه در هنگامه اخذ آزمون از ورزشي ها كه همان المپيك است، نمره برنامه ريزي و بازده كلي مديران مشخص مي شود.
هنگامي كه يك نفر در چند جاي ورزش مسووليت مي گيرد، مشخص است كه فرصت نمي كند هيچ كدام از اين مسووليت ها را به درستي انجام دهد و نهايتا اين پرسش مطرح مي شود كه آيا در ورزش ايران با وجود برخورداري از تعداد قابل توجهي كارشناس مديريت ورزشي و همچنين علي رغم كناره نشيني بسياري از مديران كارنامه دار گذشته سازمان ورزش، قحط الرجال به وقوع پيوسته كه چنين شرايطي حاكم است؟ تقصيرها دقيقا به آن اشخاصي بازمي گردد كه اجازه مي دهند يك فرد، چند مسووليت متفاوت را در آن واحد برعهده بگيرد.
واضح تر توضيح مي دهيد؟
مطمئنا هم مديران سازمان ورزش و فدراسيون ها مقصر هستند و هم مسوولين كميته ملي المپيك كه اتفاقا عده اي در هر دو حوزه مسووليت دارند. مگر مي شود فدراسيون ها مقصر نباشند يا سازمان هيچ نقشي نداشته باشد؟ چطور در پيروزي ها، سازمان جلوتر است ولي در باخت ها عقب تر است؟! چطور در پيروزي ها سازمان ورزش خودش را جلو مي اندازد اما در شكست ها، عقب تر از سايرين حركت مي كند؟!
با اين حال معتقدم براي رفع اين مصيبت، نبايد يك نفر را قرباني كرد و خيلي ها كه پشت آن هستند با آرامش پيش بروند. به هيچ عنوان اخلاقي و عادلانه نيست كه يك نفر را به ديوار بكوبيم و بمانيم و تصور كنيم با سياست وارد عمل شده ايم.
در واقع مي گوييد فضاي حاكم بر سيستم مديريتي ورزش متملق پرور شده است؟
اين يك حقيقتي است كه مربوط به امروز و ديروز هم نمي شود و در ورزش كشور جا افتاده است. يادم مي آيد كه يكي از روساي فدراسيون ها در مراسمي جواناني را گمارده بود كه جلوي پاي يكي از روساي سابق سازمان تربيت بدني، گل بريزند يا رسم شده بود، براي يكي از روساي سابق دستگاه ورزش شتر مي كشتند.
اين خيلي بد است و بايد ريشه اشخاصي كه اين موضوع را به آقاي علي آبادي تلقين مي كنند كه سوپرمن است، خشكاند! و قطعا رئيس سازمان تربيت بدني نبايد كوچك ترين توجهي به اين گفتارها نشان دهد. البته نبايد انتقاد را نيز به جايي رساند كه صورت تخريب به خود گيرد و از تعادل خارج شود.
اما عده اي تنها نحوه مديريت سازمان ورزش را دلايل اين شكست ها نمي دانند و تمركز بر روي مباحث سخت افزاري را تاثيرگذار مي خوانند.
شخصا طرفدار توسعه سخت افزاري ورزش هستم ولي در كنارش بايد آدم هايي كه تفكر نرم افزاري محكمي دارند را جذب كرد و به كار گرفت كه بتوانند از اين سخت افزارها به نحو مطلوب استفاده كنند. منتها اين سخت افزارها را نيز در بسياري از موارد نمي شود سخت افزار خواند. وقتي به دليل ايجاد سرويس بهداشتي، يك ورزشگاه مجددا افتتاح مي شود يا چمن ورزشگاهي پس از گذشت مدت كوتاهي از بهره برداري، آسيب مي بيند، كاملا كيفيت سخت افزار مشخص مي شود و در واقع در اين بخش نيز كارهايمان كم نقص نبوده است و اشكالات آن مي تواند بعدها همچون اتفاقي كه در ورزشگاه ساري افتاد، حادثه ساز شود.
به عنوان پرسش آخر، نظرتان در مورد حس مسووليت پذيري و فرهنگ پاسخگويي چيست; در كشورهاي ديگر، پس از هر شكستي مسوولان مربوط با ابراز تاسف، از سمت خود كناره گيري مي كنند. نظرتان در اين خصوص چيست؟
وقتي چنين اتفاقاتي در كشورهاي پيشرفته مي افتد، يك مدير به وجدان بيدارش رجوع مي كند كه بايد استعفا بدهد يا ندهد كه عموما نيز اين استعفا يا بركناري صورت مي پذيرد و بايد ديد وقتي آقاي علي آبادي به وجدانش مراجعه مي كند، به اين نتيجه مي رسد كه استعفا دهد يا اينكه همين روال كاري را ادامه دهد اما در مجموع، در قاموس ما هنوز اين فرهنگ جا نيفتاده است كه اگر نتوانستيم خوب كار كنيم و نتيجه بگيريم، داوطلبانه كناره گيري كنيم تا عملكرد زيرمجموعه مان به واسطه ما زيرسوال نرود. متاسفانه شعارمان بيش از شعورمان است و اول از همه خودم را مي گويم.
بايد اين فرهنگ را جا بيندازيم كه هر مديري نتوانست نتيجه بگيرد، اينقدر شجاعت داشته باشد براي حفظ منافع ملي در درجه اول و در درجه بعد براي پايداري مصالح سيستمش، استعفا بدهد و اين استعفا را برابر با نابودي خودش نداند. با اين فرهنگ مي توانيم در بسياري از حوزه ها جلو بيفتيم و يكي از بزرگترين علل ناكامي هايمان را برطرف كنيم.
جمعه 15 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]