تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828676504




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انديشه - كتاب آشپزي عقل‌گرايي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: انديشه - كتاب آشپزي عقل‌گرايي


انديشه - كتاب آشپزي عقل‌گرايي

رضوان پويا : از نگاه فلسفه: نقد فلسفي اوكشات به حقوق بشر، در قالب نقد او به عقل‌گرايي دوران مدرن است. عقل‌گرايي از دستاوردهاي عصر جديد و مدرنيته است كه براي كشف حقيقت، عقل و استدلال عقلي را بر هر چيز ديگر مقدم مي‌داند. اين مبنا از يك‌سو با گسترده‌ترين استقبال‌ها و از ديگرسو با كوبنده‌ترين انتقاد‌ها روبه‌رو گرديده است. بسياري از متفكران در مباحث مربوط به نقد مدرنيته، عقل‌گرايي محض را از مهم‌ترين عوامل بحران مدرنيته برشمرده‌اند. در ميان انتقادهايي كه اوكشات به مدرنيته دارد، عقل‌گرايي بيشترين سهم را دارد. نقد او به كليت حقوق بشر نيز از همين انتقاد او ريشه مي‌گيرد.

«به نظر اوكشات، بدبختانه، در عصر ما شناخت فلسفي در قالب عقل‌گرايي و ايدئولوژي در عالم عمل رخنه كرده است و در اخلاق و سياست اثري ويرانگر گذاشته است». ( بشيريه 1384، 273).
او به كساني همچون ولتر، بنتام، ماركس و انگلس كه آنان را بنيانگذاران عقل‌گرايي در سياست مي‌داند به‌شدت حمله مي‌برد. هر چيز تنها در سايه توجيه عقلاني مي‌تواند وجود داشته باشد و صرف «بودن» ارزش محسوب نمي‌شود. با چنين ديدگاهي، نهادهايي همچون مذهب، سلطنت و سنت‌هاي اجتماعي از آنجا كه توجيه عقلاني ندارند، بايد از ميان بروند.
اوكشات معتقد است كه عقل‌گرايان يك لوح سفيد دسته‌جمعي‌اند كه معارف و سنن پيشين را انكار مي‌كنند. او عقل‌گرايان را در حوزه سياست‌، آدم‌هايي ساده‌لوح، خودبين، مغرور و احمق مي‌داند. «عقل‌گرايان بي‌هيچ درنگي بغرنجي‌ها و تنوع تجربه‌ها را به مجموعه‌اي از اصول فرومي‌كاهند و آن‌گاه بر پايه عقل و خرد بدان اصول حمله‌ور مي‌شوند يا از آنها دفاع مي‌كنند. عقل‌گرا به جاي آنكه درستي و اقتدار سنت را بپذيرد، مشغول اين عمل مخاطره‌آميز مي‌شود كه جهان را در ذهن خويش به نظم و ترتيب مي‌چيند تا از ميان همه اعمال، بهترين را برگزيند». (لسناف، مايكل هري،1385، 180) عقل‌گرا تجربه‌ها را به طرح‌هايي ابزاري فرومي‌كاهد و همه عوامل ديگر در اين جهان را به عنوان ابزاري در خدمت منافع خود مي‌بيند. او تشبيهات و قياسات زيادي را به‌كار مي‌گيرد تا با استفاده از آنها عقل‌گرايان را تحقير كند(تشبيه كتاب آشپزي و دوچرخه‌سواري يا بلومرز از جمله اين تشبيهات است). او گرايش ذهني عقل‌گرايان را در آن واحد هم شكاكانه و هم خو‌شبينانه مي‌داند؛ شكاك، از آن جهت كه در زير سوال بردن هيچ امري پروايي به خود راه نمي‌دهند و خو‌شبين، از آن‌رو كه به قدرت خرد خويش اتكا كرده‌اند. نتيجه‌اي كه اوكشات مي‌گيرد اين است: «سياست عقل‌گرايانه نمي‌تواند، به اهداف خود برسد، اما آنچه مي‌تواند بكند و مي‌كند اين است كه سياست را فاسد و تباه مي‌كند. فرد عقل‌گرا در عمل فردي است كه چراغ را خاموش مي‌كند و بعد فغان سر مي‌دهد كه نمي‌تواند ببيند». (همان، 186)
با رخنه عقل‌گرايي در سياست، ايدئولوژي‌هاي سياسي سربرآورده‌اند كه ادعاي دربرداشتن اصولي عام و معتبر را دارند كه با اجراكردن‌شان وضع مطلوب برقرار مي‌شود. اوكشات، سياست‌هاي ايدئولوژيك را سياستي برآمده از ايده‌هاي انتزاعي مي‌بيند تا به‌دست‌آمده از تجربه‌هاي حقيقي، و بر اين باور است كه اين روش به فسادي بي‌پايان در زندگي سياسي خواهد انجاميد. سياست روزگار ما، عرصه عملي ذهني عقلگراست كه در پي ايجاد اجتماعات مطلوب ملي و بين‌المللي بر‌حسب اصول انتزاعي مانند اعلاميه حقوق بشر و ديگر اصول كلي است» (بشيريه، همان، 276). درك اوكشات از ايدئولوژي سياسي، يك اصل مجرد يا مجموعه‌اي از اصول است كه به طور مستقل و با قصد قبلي ايجاد شده‌اند. او ساده‌ترين نوع ايدئولوژي سياسي را يك انديشه مجرد واحد و ساده مثل آزادي، برابري و خوشبختي مي‌داند و در ادامه، مجموعه‌اي مرتبط از ايده‌ها را مثال مي‌زند: اصول 1789، ليبراليسم، دموكراسي، ماركسيسم و منشور آتلانتيك. مجموعه‌اي كه اوكشات با همه گزينه‌هاي آن مخالف است. او معتقد است كه «اين اصول را نبايد مطلق و مصون از دگرگوني دانست(هرچند بارها چنين انگاشته شده‌اند)، بلكه ارزش‌شان در اين است كه با قصد قبلي ايجاد شده‌اند. تركيب آنها به گونه‌اي است كه آنچه بايد پيگيري شود از چگونگي اين پيگيري جدا و مستقل است. ايدئولوژي سياسي از قبل در مورد آزادي، دموكراسي يا عدالت، اطلاعاتي در اختيارمان مي‌گذارد و در اين شيوه، تجربه‌گرايي را به‌كار مي‌گيرد.
اوكشات موضع‌گيري شفاف‌تري در مقابل اعلاميه حقوق بشر و شهروند فرانسه اتخاذ مي‌كند: «وقتي سندي اين‌چنيني را مي‌خوانيم به اين نتيجه مي‌رسيم كه كسي در زمينه مزبور به تفكر پرداخته است؛ انديشه‌اي هم كه در اين سند، به‌صورت چند جمله بيان شده است، در هيات ايدئولوژي سياسي جلوه‌گر مي‌شود و ايدئولوژي سياسي، نظام حق و تكليف و نظام طرح هدف‌ها(شامل آزادي، برابري، امنيت، دارايي و بقيه چيزها)، براي نخستين‌بار آماده و چشم‌به‌راه آن است تا به مرحله اجرا درآيد. براي نخستين بار؟ بله، تا حدي». او اعلاميه را مانند كتاب آشپزي مي‌داند كه پيش از علم و اطلاع از نحوه آشپزي وجود نداشته است؛ ايدئولوژي بيان‌شده در اعلاميه هم پيش از فعاليت سياسي موجود نبوده است. تشبيهي كه هدف از آن تحقير و فروكاستن نيز هست.
بعد ديگر مخالفت اوكشات با اعلاميه حقوق بشر، مخالفت او با انقلاب است. اوكشات انقلاب و اصلاحات بنيادي را از ابزارهاي سياست عقلي مي‌داند و همانند برك معتقد است كه به نابودي كل ميراث گذشته خواهد انجاميد. او از انقلاب بلشويكي به‌عنوان مهم‌ترين نمونه عقل‌گرايي سياسي نام مي‌برد. او نظام فرانسه پيش از انقلاب را نظام درهم‌بافته سياسي و اجتماعي عنوان مي‌دهد و بر اين باور است كه «انقلاب فرانسه بيش از آنكه به جان لاك يا آمريكا نزديك باشد به رژيم ماقبل فرانسه نزديك بود.»
بنابراين اوكشات، حقوق بشر را اصولي انتزاعي مي‌داند كه محصول سياست عقل‌گرايان است. نوعي ايدئولوژي سياسي كه بي‌آنكه انديشه‌اي در پس اعمال و اجراي آن باشد، تنها بيان مجموعه‌اي از اصول مطلق است. گريز اوكشات از مطلق‌گرايي گاه آنچنان شديد است كه در اين گريز، به دام مطلق‌گرايي مي‌افتد. او هيچ اصلي را مطلق و مصون از دگرگوني نمي‌داند.
به‌واسطه تجربه‌
ادامه كار اوكشات در نقد خردگرايي، تحليل و تاييد سنت است. او «در مقابل عقل‌گرايي و ايدئولوژي از مفهوم خاصي از سنت دفاع مي‌كند»(بشيريه، همان، 276). اوكشات به نظم موجود پيچيده‌اي در جهان اعتقاد دارد كه عقل بشري نمي‌تواند به كنه آن پي ببرد. از اين‌رو، عقل از برقراركردن نظم نوين بر جهان ناتوان است: «طرح جهان به عقل انسان درنمي‌آيد و نمي‌توان با توسل به عقل، آن را دگرگون كرد. انسان موجودي است مقيد به سنت و تاريخ، و از آن رهايي ندارد». درك اوكشات از سنت دركي دگم و ايستا نيست. او سنت را ثابت، تمام‌شده و لايتغير نمي‌داند؛ بلكه آن را امري سيال و انعطاف‌پذير مي‌داند كه مي‌تواند پاسخگوي شرايط متغير باشد. او با متمركزشدن بر بحث سنت سياسي مي‌پذيرد كه: «سنت رفتاري بغرنج‌تر از آن است كه بتوان آن را به درستي شناخت»( لسناف، مايكل هري، همان، 184). سنت در طول زمان به‌صورت تدريجي و ناآگاهانه رشد مي‌كند. بايد در اين سنت زاده شد تا بتوان فهميدش. از اين‌رو است كه عقل‌گرايان از درك سنت عاجزند. در سنت، برعكس عقل‌گرايي و ايدئولوژي، عمل و انديشه جدايي‌ناپذيرند. سنت وحدتي تجزيه‌ناپذير دارد و از اين‌رو از خودآگاهي و ايدئولوژي مصون است. از ديدگاه اوكشات، سنت سياسي، نشانگر «چه بايد كرد» نيست، بلكه چگونگي انجام امور را تبيين مي‌كند. او سنت را به بادهايي تشبيه مي‌كند كه دريانوردان بايد به كمك آن مسير حركت خود را تشخيص دهند. سنت، تجربه اصيل گذشتگان است كه در سياست بايد به آن تكيه كرد، چراكه سياست هنري است عملي كه براي كاميابي در آن بايد از مهارت كمك طلبيد نه آنكه به نظريه‌هاي عقل‌گرايانه رو آورد.
نقد اوكشات بر عقل‌گرايي تا بدين‌جاست كه او بر اين باور است امروزه سلطه ايدئولوژي‌هاي عقل‌گرايانه آنچنان گسترش يافته است كه مي‌كوشد تا سنت را نيز به قالب عقل‌گرايانه درآورد. حتي محافظه‌كاري و سنت‌گرايي امروزه به ايدئولوژي بدل شده است. به نظر او سنتي كه ايدئولوژيك شود به دام عقل‌گرايي مي‌افتد، و علت اين جريان را بايد در اين واقعيت جست كه مدرنيته و انديشه آن معياري اخلاقي به فرد نداده است. اخلاق مدرنيته، اخلاقي عقلاني است و بنابراين در عصر مدرن، سنت نيز خودآگاه و عقلاني مي‌شود. در حالي‌كه فقط سنت عقلاني‌نشده و ايدئولوژيك‌نشده سنت است. تعبير او از سنت‌گرايي همان سنت خودآگاه و عقلاني‌شده است و از ديد او، به همان مصائبي مي‌انجامد كه عقل‌گرايي به‌ بار آورده است.
اوكشات در مقاله آموزش سياسي در نقدي كه به حقوق بشر وارد مي‌كند، در مقابل اين اصول انتزاعي كه محصول سياست عقل‌گرايان است، حقوق عرفي انگليس را مي‌گذارد؛ حقوقي كه موهبت ناشي از يك قصد قبلي و مستقل يا تفضل الاهي نيست، بلكه حاصل قرن‌ها حضور روزمره در ترتيبات يك جامعه تاريخي است. او حتي رساله «دولت مدني» جان لاك را اجمالي از شيوه‌هاي حضور انگليسي‌ها در جامعه، و خلاصه‌اي درخشان از عادات و سنت‌هاي انگليسي‌ها مي‌داند. اوكشات در همين مقاله، معتقد است كه حقوق بشر را نه تنها امري جدا از شيوه حضور در ترتيبات و نظامات جامعه كه چيزي موجود و حاضر قلمداد كرده‌اند. اصولي كه كوشيده شده تا پيچيدگي‌هاي سنتي را با زور و فشار به فرآيند خلاصه‌شدن بكشاند و «چون در عمل خلاصه‌شدن هم به‌خودي‌خود هرگز كافي نيست به ما دلگرمي داده مي‌شود كه جاي خالي آن را نه با تجربه سياسي مشكوك خويش‌، كه با تجربه حاصل از فعاليت‌هاي عيني درك‌شده ديگر(كه غالبا هم نامربوط است) پر كنند. جنگ و پيشبرد وضعيت يا مذاكرات اتحاديه‌هاي كارگري و صنفي از جمله اين فعاليت هستند» (ساندل، 1374،380).
در ميان اجتماع
فردگرايي
فردگرايي نهضتي بود در مقابل موج ايدئولوژي‌هاي برخاسته از جمع‌گرايي غلوآميز؛ كمونيسم، فاشيسم و ناسيونال‌سوسياليسم، هرسه ديدگاهي افراطي در اصالت قائل‌شدن براي اجتماع داشتند كه فرد در آن اهميت و موقعيتي نداشت و تنها از نظر وظيفه و تكليفي كه در مقابل اجتماع داشت، مورد توجه بود.
برخي از متفكراني كه آثار اوكشات را مورد مداقه قرار داده‌اند، او را فردگرا مي‌دانند. اين برداشت برآمده از نظرات اوكشات در كتاب «درباره رفتار انساني» است كه در آن دو نوع مشاركت را بازمي‌شناسد. نخست مشاركت مساعي، كه همانند يك شركت تجاري، افراد براي رسيدن به هدفي مشترك گرد هم آمده‌اند و قواعد و نظامات خاصي بر آنان حكمفرماست. در مقابل، مشاركت مدني است كه افراد بي‌آنكه در پي هدفي واحد باشند، از استقلال و اختياري برخوردارند كه با تكيه به آن مي‌توانند اهداف فردي و خواسته‌هاي‌شان را پيش برند. تنها محدوديت اين نوع مشاركت، حد استقلال و آزادي‌هاي ديگران است. اوكشات، جامعه مدني را نمونه بارز مشاركت مدني مي‌داند كه در آن فرديت و اختيار افراد حفظ مي‌شود. در مقابل اين نظرات، مقاله ديگري از اوكشات وجود دارد كه پس از درگذشت او در سال 1993 به چاپ رسيد. در اين مقاله او ابتدا به سوابق فردگرايي در قرن نوزدهم اشاره مي‌كند و سپس «نتيجه مي‌گيرد كه فرد‌گرايي، به تباه‌كردن پيوندهاي جمعي مبادرت ورزيد بدون آنكه خود بتواند جاي آن را پر كند. سست‌شدن پيوندهاي جامعه به توليد تعداد زيادي افراد انجاميد كه قادر يا مايل به برعهده‌گرفتن مسووليت به شكل فردي نبودند»(قادري، 1385، 62). اوكشات فردگرايي را برآمده از ذهن عقل‌گرا مي‌داند و معتقد است كه اين ذهنيت در دوران فروپاشي حقيقت و نهادهاي اجتماعي دو نوع شخصيت را پديد آورده است: «يكي، فرد عقل‌گرا كه نمونه انسان مدرن است و ديگري، فرد معيوب يا ضد فرد كه همان انسان توده‌اي است و هدفش از ميان‌برداشتن هر چيزي است كه گواه نقص و نارسايي او باشد»(بشيريه، همان، صص 275و276). پيدايش انسان توده‌اي نيز در نهايت به شكل‌گيري نظام‌هاي توتاليتر انجاميد.
با استناد به اين مقاله، ديگر نمي‌توان اوكشات را يك فردگرا دانست. اگرچه او در تلاش براي به‌رسميت‌شناختن استقلال و اختيار افراد است اما با انتقادات شديدي كه او به فردگرايي قرن بيستم وارد مي‌كند، از شمار فردگرايان خارج مي‌شود. فردگرايي قرن بيستمي، از مباني مدرنيته است؛ مدرنيته‌اي كه اوكشات به سختي با آن و رهاوردهايش مخالفت مي‌ورزد. اوكشات در مقابل عقل‌گرايي به حفظ سنت‌هايي تاكيد دارد كه در طول تاريخ و در پهنه جغرافيايي همواره، بر جمع‌گرايي تكيه كرده و فرد را با نهي از خودخواهي،‌ به پيگيري اهداف جمعي و در خدمت جمع‌بودن تشويق كرده است.
برابري
اوكشات نيز مانند برك به نوعي نظم موجود طبيعي معتقد است كه در آن هر فرد جايگاه خود را دارد. ميان افراد، به‌صورت طبيعي، تفاوت‌هايي وجود دارد اما تلاش براي از بين‌بردن تفاوت‌ها و رسيدن به موقعيتي برابر محكوم است. نقدي كه اوكشات بر مفهوم برابري وارد مي‌كند در ادامه نقد فردگرايانه اوست. اوكشات بر اين باور است كه «فرد معيوب، محصول فرآيند اوليه عقل‌گرايي است كه در مراحل بعدي به ضد فرد(فردي كه خواستار ايجاد جامعه‌اي اجبارآميز است كه در آن جايي براي پذيرش مسووليت فردي و فرديت باقي نمي‌ماند) بدل مي‌شود». «ضد فرد»، تفاوت‌هاي فردي را برنمي‌تابد و با انكار اين تفاوت‌ها، در پي جامعه‌اي است كه در آن تفاوتي ميان افراد نباشد». او از فرديت گريزان است و از همين رو خواستار برابري است تا نواقص خود را بپوشاند».
اوكشات معتقد است كه «نبود تناسب اين افراد ناتمام با وضعيت و نيازهاي جهان مدرن، سبب مي‌شود كه نوع خاصي از حاكم در ارتباط با آنها پديد آيد» (لسناف، مايكل هري، همان، 201). حاكماني كه نظر اوكشات نسبت به آنها كاملا منفي است. اين رهبران به جاي پيرواني كه از تصميم‌گيري شخصي ناتوان‌اند يا نسبت به آن بي‌ميل‌اند، تصميم‌گيري مي‌كنند و به‌تدريج قدرت را در دست مي‌گيرند. آنها كساني هستند كه به پيروان خود نويد رستگاري و رسيدن به دوران طلايي را مي‌دهند. پيروان آنها نيز كه در واقع افراد معيوب هستند از آنجا كه هدفي از خود ندارند، نيازمند ايدئولوژي هستند تا به جاي آنها تصميم بگيرند. بنابر باور اوكشات اين روند نهايتا به نظام‌هاي توتاليتر مي‌انجامد. او ضد فرد را ماده خام دولت‌هاي مدرن مانند فاشيسم، كمونيسم، و دولت رفاه مي‌داند. او دولت‌ها را ملغمه‌هاي دلبخواهي از اشخاص مي‌داند كه دست تصادف يا خشونت آنها را پديد آورده است. از ديدگاه او «مفهوم دولت- ملت در اطلاق به اروپاي مدرن توهم كساني است كه دولت را جامعه‌اي يكپارچه با هدف مشترك در نظر مي‌آورند و تحت تاثير قياس تشبيهي فوق‌العاده نابه‌جايي، روياهاي خود را با شرايط زندگي واقعي خلط مي‌كنند»(همان، 202).
بعد ديگر مخالفت اوكشات با برابري در توصيف مشاركت مدني است كه بزرگ‌ترين و جدي‌ترين تهديد را براي آن در توزيع اقتصادي و عدالت توزيعي مي‌بيند. «عدالت مشاركت مدني چيزي نيست مگر موافقت به اندازه افراد هدف‌جو با قواعد جامعه». بر همين مبنا، او به شدت با دولت رفاه مخالفت مي‌ورزد و آن را فرزند خلف عقل‌گرايي مي‌داند. اوكشات در تحليلش از برابري، مفاهيم تفاوت و تبعيض را با يكديگر خلط كرده است. بديهي است كه ميان افراد تفاوت‌هايي هست كه در برخي موارد مانند تفاوت در نژاد، رنگ يا جنس، انكار آنها ممكن نيست، اما اعلاميه حقوق بشر كوشيده تا با به‌رسميت‌شناختن تفاوت‌هاي فردي، از مبنا قرارگرفتن آنها در برخورداري از حقوق و آزادي‌هاي فردي جلوگيري كند. تلاش دولت‌هاي مدرن اين است كه تفاوت، عامل تبعيض نباشد. بديهي است، اين تلاش نمي‌تواند به‌معناي گريز از فرديت يا نقص و نارسايي افراد باشد.
 پنجشنبه 14 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 542]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن