تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834975993
سياست - همسويي با آمريكا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سياست - همسويي با آمريكا
سياست - همسويي با آمريكا
سيدمصطفي تاجزاده *:تصور ميكردم با اعتراف صريح آقاي مشايي در اينباره كه «دوستي دولت نهم با دولت آمريكا بيشتر از دولت اصلاحات است» و وي مفتخر به دوستي با مردم اسرائيل است، اتهام همكاري اصلاحطلبان با آمريكا از دستور كار اقتدارگراها خارج شده باشد. اما درست در همين شرايط، آقاي شريعتمداري، مديرمسوول روزنامه كيهان، در مطلبي در اين روزنامه مدعي شد: «حمايتهاي آشكار سياسي، تبليغاتي و در مواردي حمايت هاي مالي آمريكا و متحدانش از مدعيان اصلاحات كه بارها به صراحت اعلام شده است، با اسلامي بودن، انقلابي بودن، وطندوست و مردم دوستبودن جبهه اصلاحات چگونه قابل جمع است. ممكن است گفته شود آمريكاييها براي بدنام كردن مدعيان اصلاحات از آنها آشكارا حمايت ميكنند كه بايد پرسيد درباره همخواني و يكساني مواضع اصلاحطلبان با اهداف اعلام شده آمريكا چه ميفرماييد؟» (كيهان 11/6/87). از آنجا كه اين اتهام بارها در سالهاي گذشته عليه اصلاحطلبان مطرح شده است، براي روشن شدن اين موضوع كه كدام گروهها و جناحها با دولت آمريكا همسو هستند، توضيحاتي را در 10 بند ارائه ميكنم.
1ـ بعد از حادثه تروريستي 11 سپتامبر حاكمان كاخ سفيد كوشيدند تا پاسخ پيشساخته خود را به پرسش «چرا اين همه نفرت از آمريكا در بسياري از نقاط جهان وجود دارد»، تحميل كنند. مطابق پاسخ معروف آقاي بوش، آمريكا از آن رو هدف قرار گرفت كه كانون درخشان آزادي بود. سپس تلاش كردند پيوندي مصنوعي ميان «ديپلماسي آمريكا» و «دموكراسي» برقرار كنند با وجود آنكه بر ساخته نومحافظهكاران ايالات متحده در همان ديار مورد ترديد بسياري از صلحطلبان و آزاديخواهان آمريكايي و ديگر جوامع غربي قرار گرفت، انعكاسي كاملا متفاوت در اين سوي جهان و بهويژه در كشور ما يافت. هم بخش مهمي از اپوزيسيون نظام و هم اقتدارگرايان داخلي بهرغم همه اختلافها و حتي تضاد سياسي، پيوند مصنوعي فوق يعني اين هماني بين «دموكراسي» و «سياست خارجي آمريكاي نومحافظهكاران» را با دو نيت متفاوت مبناي مواضع سياسي خود قرار دادهاند. حال آنكه نه مسئله اصلي اپوزيسيون موافق دخالت آمريكا در امور داخلي ايران، دموكراسي است و نه اقتدارگرايان وطني تضادي بنيادين و اصولي با بنيادگرايان آمريكايي دارند. دسته نخست يعني اپوزيسيون برانداز از آن رو كه خواهان سرنگوني نظام جمهوري اسلامي است، به دفاع از تهاجم آمريكا به منطقه و تعميم دامنه آن تجاوز به ايران پرداخته و نام آن را تلاش براي استقرار دموكراسي نهاده است. به همين علت هرگز به پيامدهاي اشغال افغانستان و عراق نميپردازند. اقتدارگراها نيز در واقع با دموكراسي مخالفند ولي آن را در پوسته مخالفت با ديپلماسي توسعهطلبانه آمريكا پنهان ميكنند . به همين دليل، البته با فرض بقاي حكومت خود، در برقراري ارتباط و همكاري همهجانبه با دولت آمريكا مشكل جدي ندارند. به عكس دو گروه فوق، اصلاحطلبان همراه خاتمي «ديپلماسي دولت آمريكا» را از «دموكراسي» جدا ميكنند. همچنان كه مشروطهخواهان با پذيرش دستاوردهاي سياسي غرب از جمله در زمينه مشروط و پاسخگو كردن قدرت، تشكيل پارلمان، تفكيك قوا، آزادي احزاب، مطبوعات، انتخابات و ... دخالت خارجي را نفي و از استقلال و تماميت ارضي كشور دفاع كردند. در حقيقت هم كساني كه در صدر مشروطه ضمن كسب تجربه پارلماني و ساختار قانون اساسي غربي اما سازگار با ايران اسلامي خواهان اعتلاي نام ايران (به تعبير مرحوم آخوند خراساني «وطن اسلامي») بودند و هم اصلاحطلبان مدافع مشي آقاي خاتمي، معتقدند ايران جز با دموكراسي و رعايت حقوق ايرانيان و كسب رضايت مردم نميتواند به توسعه اقتصادي، علمي و فني دست يابد و در عين حال از استقلال، يكپارچگي سرزميني و امنيت پايدار بهرهمند شد.
2 -1 - براي درك بهتر نسبت جريانهاي سياسي ايراني با جناح جنگطلب آمريكا، شايسته است عملكرد جريانهايي چون طالبان و القاعده را بررسي كرد كه به نفع چه كساني و كدام كشور بوده است؟ آيا حق با افكار عمومي ايرانيان نيست كه ديدگاه قشري و تكفيري و نيز عملكرد تروريستي اين گروهها را بيش از همه به ضرر اسلام و مسلمانان و به سود جنگطلبان آمريكايي ارزيابي ميكند؟
2 - 2- طالبان از تبار خوارجاند؛ يعني انقلابيون تنگنظر، متعصب، خشن و اهل تكفير و تفسيق كه معتقدند جز با توسل به قهر و خشونت نميتوان با كفر مقابله كرد و مشتاقانه آغاز جنگهاي صليبي را انتظار ميكشند. به اعتقاد اصولگراها طالبان و القاعده آمريكايي هستند زيرا با عملكرد خود بيشترين خدمت را به جنگطلبان آمريكايي كردهاند. حق آن است كه عمليات تروريستي القاعده بهويژه عليه شهروندان غير نظامي، بهانهها و زمينههاي لازم را براي امنيتي و نظامي كردن فضاي خاورميانه و اشغال افغانستان و عراق به دولت آمريكا داده است. اكنون از خوانندگان محترم ميپرسم منش، روش و بينش كدام جريان سياسي در ايران بيشترين شباهت را با ديدگاه، مواضع و عملكرد طالبان دارد؟
2 - 3 - اصولگرايان انكار نميكنند كه از بسياري جهات به تشابه رفتار و گفتار با طالبان متهم شدهاند. به همين دليل شعار عليه طالبان را در ايران شعار عليه خود ارزيابي ميكنند. از سوي ديگر خود معترفند اصلاحطلبان كمترين تشابهي با گرايش طالباني ندارند. به اين ترتيب و مستقل از آمريكايي بودن يا نبودن سران گروههاي فوق، آيا نميتوان حكم كرد كه عملكرد و ادبيات مشابه طالبان در ايران (شبيه بسياري از سرمقالههاي كيهان) به سود جنگطلبان ايالات متحده است، هر چند در ظاهر شديدا ضد آمريكايي باشد؟
2-4 - طالبان مثال خوبي است كه عدم انطباق نتايج رفتار اشخاص و احزاب را با انگيزه آنها نشان ميدهد. اصولگرايان ايراني نيز با مشاهده نتايج عملكرد طالبان و القاعده كه بهانه لازم را براي تهاجم نظامي به افغانستان و عراق به كاخ سفيد داد، آنان را آمريكايي ميخوانند. در عين حال خود با رفتار و گفتاري مشابه طالبان، به جنگطلبان آمريكا بهانه ميدهند. براي مثال وقتي هياتهاي اجرايي و نظارت و شوراي نگهبان، آزاد و رقابتي بودن انتخابات مجلس هشتم را منتفي كردند و مشاركت مردم را بهويژه در شهرهاي بزرگ كاهش دادند و به كمتر از 30درصد رساندند، گذشته از نقض حقوق شهروندان، موجب شدند اتحاديه اروپا با صدور اطلاعيه، برگزاري چنين انتخاباتي را محكوم كند و به جنگطلبان آمريكا بهانه دادند كه با تاكيد بر غير آزاد و غير قانوني بودن انتخابات مذكور و با تبليغ برگزاري انتخابات آزاد در افغانستان و عراق تحت اشغال، بكوشند عملكرد غير انساني خود را در آن دو كشور توجيه و زمينه اعمال فشارهاي بيشتر عليه ايران را فراهم كنند.
2 - 5- با توجه به توضيحات فوق آيا مواضع هماوردطلبانه و ماجراجويانه آقاي احمدينژاد در مورد موضوعات جهاني از جمله ضرورت محو اسرائيل از نقشه جهان و انكار هولوكاست، فرصت ايجاد اجماع قدرتهاي بزرگ جهان عليه كشور و مردم شريف ما را براي كاخ سفيد فراهم نكرد؟
3 - 1 - آنچه از نتيجه اقدامهاي طالباني به سود دولت آمريكا مهمتر است، يكساني ديدگاه، منطق و روش برخي از اصولگرايان با رهبران كنوني كاخ سفيد به رغم چالشها و تفاوتهاي ظاهري است. براي مثال بايد پرسيد كه ميان نظارت استصوابي با حق وتوي آمريكا و ساير دول بزرگ در شوراي امنيت سازمان ملل چه تفاوت ماهوي وجود دارد؟
3 - 2 - بياعتقادي دولتمردان آمريكايي به حقوق و آزاديهاي مردم كشورهاي در حال توسعه، قرابت و همسويي عميقي با نگاه و عملكرد اقتدارگراهاي وطني دارد كه به حقوق ملت ايران بياعتنا هستند. در اين چارچوب اگر تعارض يا تخاصمي هم ديده شود، در خوشبينانهترين حالت ميتوان گفت جنگ قدرتي است بر سر اينكه چه كسي بايد حرف اول يا آخر را در منطقه بزند. در اين ميان آنچه توسط طرفين نقض ميشود، حقوق اساسي ايرانيان است. «اين هماني» واقعي فوق، حقيقتي است كه اقتدارگراهاي طرفين تلاش زيادي براي ناديده گرفته شدن آن به كار ميبرند.
4 - رفتار و گفتار انساني آن است كه شخص به «قاعده طلايي» اخلاق ملتزم باشد، يعني فرد آنچه براي خود ميپسندد براي همگان روا دارد، مثل راستگويي، شجاعت، امانتداري و ... كه در همه زمانها و براي همه انسانها حسن قلمداد ميكنيم. در سوي ديگر، دروغ، دزدي، فريب و جعل مدرك را براي همه و در تمام اعصار ناپسند ميخوانيم. از منظر اخلاق نميتوان بين خودي و ديگري يا دوست و دشمن تفاوت قائل شد. وقتي ديدگاهها، معيارها و روشهاي اقتدارگراهاي ايراني مانند جنگطلبان آمريكايي دوگانه است، آقاي شريعتمداري برمبناي كدام معيار اخلاقي حاكميت يكدست و تكصداي آمريكا را بر مقدرات عالم ظالمانه ميخواند و اعتراض ميكند كه «چرا دولت آمريكا عليه منتقدان خود از ابزار حق وتو در شوراي امنيت سوء استفاده ميكند». در عين حال جريان سياسي متبوع او همزمان همان روش را عليه منتقدان خود اعمال ميكند؟ براي بحث بيشتر درباره كاربرد معيارهاي دوگانه توسط طرفين به مقاله اخيرم درباره «قاعده طلايي اخلاق و معيارهاي دوگانه» (مجله آيين، شماره 15، مرداد 87) مراجعه فرماييد.
5 - اگر منتقدان ديپلماسي جنگ طلبان آمريكا در جهان، با همان منطق در برابر توسعهطلبي دولت مذكور بايستند، فرجام آنان شكست خواهد بود و جز نااميدي براي حقيقتطلبان و آزاديخواهان و عدالتجويان دستاوردي نخواهد داشت. مگر سياستهاي غير انساني شوروي سوسياليستي در داخل و خارج آن كشور، توجيهگر بسياري از اقدامهاي غير انساني دولت آمريكا در دوران جنگ سرد در درون ايالات متحده و در سطح جهان نشد؟ مككارتيسم زائيده چه شرايطي بود؟ و مگر سقوط شوروي سوسياليستي پيروزي بزرگي براي آمريكا به شمار نرفت، به طوري كه عدهاي از «پايان تاريخ» سخن گفتند؟ بر اين اساس بايد گفت منش، روش و بينش القاعده در افغانستان و ديگر كشورهاي مسلمان شكست خورده است، حتي اگر بن لادن بتواند در كوتاهمدت به منافع آمريكا و مردمش لطمه بزند و در افغانستان يا بخشي از آن كشور موقتا حكومت اسلامي تشكيل دهد.
6 - 1 - يك بار ديگر ادعاهاي آقاي شريعتمداري را درباره نسبت دولت آمريكا با جناحهاي داخلي مرور كنيم. اگر دولت آمريكا يا مجمع عمومي سازمان ملل (يا شوراي امنيت) مصوبهاي بگذارند يا اقدامي كنند كه بيانگر استقبال از يكي از طرحهاي رئيسجمهور اصلاحطلب باشد (مانند تصويب پيشنهاد گفتوگوي تمدنهاي آقاي خاتمي در مجمع عمومي سازمان ملل) جنابعالي آن را توطئهاي بزرگ و حاكي ازحمايت معنادار دولت آمريكا از اصلاح طلبان يا ارتباط ويژه با آنان ميخوانيد. چنانچه آقاي بوش، جمهوري اسلامي ايران را در زمان رياستجمهوري آقاي خاتمي يكي از محورهاي شرارت بخواند، اقدام فوق را نشانه شكست سياستهاي اصلاحطلبان و پايان گفتوگوي تمدنها ميناميد، حتي اگر ديپلماسي آقاي خاتمي موجب شده باشد كه هيچ مخاطرهاي كشور را تهديد نكند. حال اگر در زمان آقاي احمدينژاد 16 نهاد اطلاعاتي آمريكا در گزارشي اعلان كنند جمهوري اسلامي ايران در چهار سال اخير درصدد دستيابي به سلاح اتمي نبوده است، اقدام فوق را بيانگر درستي ديپلماسي اصولگراها ميدانيد كه دولت آمريكا را مجبور به اعتراف و تسليم كرده است. چنانچه شوراي امنيت سه قطعنامه تحريم عليه كشورمان را به اتفاق آرا تصويب كند، ادعا ميكنيد حقانيت ايران علت مصوبات ناعادلانه فوق است و عملكرد و ديپلماسي اصولگراها نقشي در آن نداشته است. به نظر شما دولت آمريكا در دوره اصلاحات چه كار كند معلوم ميشود سياستهاي آقاي خاتمي درست بوده است و در زمان حكومت يكدست كنوني دولت چه كند روشن ميشود كه ديپلماسي اصولگراها نادرست است؟ چگونه است كه در يك مورد مشخص اگر سازمان سيا به اين نتيجه برسد كه اعلان كند ايران يك تهديد و خطر براي صلح جهاني نيست، بايد جشن گرفت اما اگر سازمان ملل (به جاي سازمان سيا) در نشست تاريخي آغاز هزاره جديد مدال صلح تمدنها را بر پيكره سياسي ايران اصلاحات نصب كند، توطئه بزرگي درشرف تكوين است و خنثي كردن آن منوط به انجام عمليات ضد اصلاحي در داخل كشور با نام رمز «اصلاحطلبان آمريكايي» است؟
6 - 2 - گزارشهايي از قبيل آنچه 16 نهاد اطلاعاتي درباره ايران منتشر كردند و نيز حمايت قاطع مجمع عمومي سازمان ملل از پيشنهاد گفتوگوي تمدنها و هر اقدام شبيه آن به سود ايران و ايرانيان است، همچنان كه محور شرارت خوانده شدن يا صدور قطعنامه تحريم عليه جمهوري اسلامي به ضرر ملت است و همه، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا بايد با درايت و همهجانبهنگري بكوشند مانع خصومتآميزتر شدن روابط شوند، زيرا دود آن به چشم همه مردم ميرود. اگر چه نبايد فراموش كرد كه تفاوت اين دو عمل (گزارش مثبت سازمان سيا درباره ايران در دوره اصولگرايان و گزارش مثبت سازمان ملل درباره پرچمداري گفتوگوي تمدني در زمان خاتمي) در مقطعي بودن اولي و پايدار بودن دومي است و صلح وثبات پايدار را براي ايران به ارمغان ميآورد.
7 - 1 - لحظهاي تصور كنيد كشورها و دولتهاي منتقد يا مخالف سياستهاي توسعهطلبانه حاكمان كنوني كاخ سفيد، از جمله جمهوري اسلامي ايران، واجد مزاياي نظام سياسي- اجتماعي ايالات متحده باشند، مثلا شهروندانش از حق و آزادي انديشه، بيان، قلم، مطبوعات، احزاب، انتخابات، اعتراض، سبك گوناگون زندگي و نيز از حداقلهاي زندگي متعارف (تغذيه، مسكن، بهداشت، آموزش، اشتغال و تامين اجتماعي) بهرهمند باشند و كشورشان نيز به لحاظ اقتصادي، علمي و فني توسعه يافته محسوب شوند و با اين شرايط با ديپلماسي يكجانبه آمريكا و حمايت آن دولت از ديكتاتورهاي جهان، اشغال نظامي كشورها و بازداشت، شكنجه و ترور مخالفان مخالفت كنند، در آن صورت كاخ سفيد در چه تنگنايي قرار ميگرفت؟ آيا منتقدانش چه به لحاظ سياسي و چه از نظر اخلاقي و رواني در جايگاه بلندي، حتي در افكار عمومي آمريكا قرار نميگرفتند؟ در آن حالت از اسلام چه تصويري ارائه ميشد؟
7 - 2 - آيا جناح جنگطلب در واشنگتن علاقهمند نيست مخالفانش اشخاص، احزاب و دولتهاي ديكتاتور، ناقض حقوق بشر، طرفدار خشونت، حامي تروريسم و حتي عامل كشتار شهروندان غيرنظامي و جنگطلب باشند، اگرچه افرادي مومن به ايدئولوژي و استراتژي خود، سادهزيست، شجاع، فداكار و وارسته به شمار روند. در چنين چالشي اكثريت قاطع آمريكاييها از آقاي بوش حمايت خواهند كرد اما جناح مذكور در چالش احتمالي با «نلسون ماندلا، ناكام خواهد ماند. مطلوب جنگطلبان آمريكايي آن است كه مخالفانش آقازاده كيمايل سونگ يا رابرت موگابه باشند تا كره شمالي و زيمبابوه نشدن زمينه ميلتاريزه شدن جهان و اعمال فشار و سركوب عليه كشورها و حتي مردم كره شمالي و زيمبابوه را به آمريكا و متحدانش بدهد. بگذريم از اينكه ديكتاتوري «موگابه» توجيهگر وابستگي مخالفانش به استعمارگر سابق شده، رسما اعلام ميكنند از پشتيباني دولت انگلستان خرسندند. با وجود اين آراي نيمي از مردم زيمبابوه را در انتخابات به خود اختصاص مي دهند.
8 - 1 - شيوه تهمتزني برخي اصولگرايان درباره آمريكايي بودن همه منتقدان خود شباهت زيادي با روش مجاهدين خلق دارد. يعني فقط برچسب نميزنند بلكه با همه قوا ميكوشند حريف سياسي خود را به سمت تحقق آن اتهام برانند. در اين باره نقل خاطرهاي از شهيد رجايي سخت به دل مينشيند، وي پس از كسب راي از مجلس و به عهده گرفتن مسووليت نخستوزيري، به بنيصدر گفت سعي كند شيوه رفتار سياسي او در مخالفت با دولت، با روش مجاهدين خلق يكسان نشود. بنيصدر منظور او را پرسيد. رجايي پاسخ داد روش مجاهدين خلق در زندان شاه چنين بود كه هر كس از آنان جدا ميشد يا به آنان انتقاد ميكرد، او را متهم ميكردند كه همكاري با ساواك را پذيرفته است. اما به همين قناعت نميكردند بلكه شرايطي در درون زندان ايجاد ميكردند كه رقيب سياسي آنها از شر مدعيان انقلابيگري به ساواك پناه ببرد و با نوشتن عفونامه آزاد شود. سپس رهبران مجاهدين خلق اعلام ميكردند كه ديديد! فلان منتقد ما سرانجام عفونامه نوشت و آزاد شد. از آنجا كه بنيصدر پيشبيني ميكرد كه دولت رجايي ششماه بيشتر دوام نميآورد، آن شهيد بزرگوار او را نصيحتكرد كه قصد ندارد تحليل او را عوض كند، بلكه پيشنهاد كرد در همين نقطه «پيشبيني» توقف كند و به عمليات تخريبي براي تحقق و اثبات آن «پيشبيني» دست نزند تا تحليل او به واقعيت بپيوندد و كشور و مردم زيان ببينند. امروز نيز كساني كه اصلاحطلبان را «آمريكايي» مينامند مطابق همان شيوه عمل ميكنند كه زماني مجاهدين خلق رقباي مبارز خود را در زندان «ساواكي» ميخواندند. مسئله فقط درباره يك پيشبيني يا تحليل نظري نيست بلكه فراتر از آن اصولگراها ميكوشند منتقدان را آمريكايي بكنند. سپس جشن بگيرند كه ديديد! فلان چهره مخالف اكنون سردمدار V.O.Aشده و سر از كنگره نمايندگان آمريكا در آورده است. به همين دليل اقتدارگراها رشد «صداي فارسي آمريكا» را ميپذيرند ولي مطبوعات و حتي سايتهاي اينترنتي منتقدان خود، به ويژه اصلاحطلبان را توقيف يا فيلتر ميكنند.
8 -2 - جامعه آمريكا واحد يكپارچهاي كه شر مطلق از در و ديوارش ببارد نيست بلكه كشوري است دموكراتيك و سرشار از امكانات متفاوت براي تاثيرگذاري مثبت يا منفي در جهان. تاريخ معاصر نشان ميدهد اگر در آن سوي جهان اشخاص جنگطلب به قدرت رسيدهاند، به احتمال زياد در اين سوي جهان نيز نيروهاي سياسي در جهت زمينهسازي و حتي موجه جلوه دادن آن فعال بودهاند. عكس مسئله نيز صادق است. براي مثال اگر در اتحاد شوروي سوسياليسم و عدالت اجتماعي يا سيماي انساني مجال تحقق مييافت، بيترديد در آن سوي جهان مككارتيسم بر آمريكا مسلط نميشد كه به نام مبارزه با كمونيسم به تحديد آزاديها و نقض حقوق بشر شهروندان ايالات متحده بپردازند. همچنان كه فاصله طبقاتي، استثمار كشورهاي در حال رشد و ديگر نقايص و نارساييهاي دموكراسيهاي غربي، پيدايش و رشد افكار كمونيستي را در اين سوي زمين موجب ميشود.
9 - 1 - درست است كه دولت جنگطلب بوش نه تنها كمترين همكاري با دولت اصلاحات انجام نداد (برعكس آقاي كلينتون كه گامهاي قابل توجهي در اين زمينه برداشت) بلكه با عملكرد تجاوزكارانه خود ناامني و بنيادگرايي را در منطقه و ايران گسترش داد، ولي ديپلماسي صلحطلب، تنشزدا و اخلاقي دولت اصلاحات موجب شد كه ايران نه تحريم شود و نه در شرايط نه جنگ، نه صلح قرار گيرد و مجبور به تحمل آثار منفي جنگ شود. جالب آنكه خاتمي در شرايطي امنيت و منافع ايران را حفظ كرد كه دولت آمريكا در نقطه اوج غرور و جنگطلبي خود قرار داشت. جنايت 11 سپتامبر شرايط و بهانههاي لازم را در اختيار بوش گذاشته بود. كمترين اشتباه و ناشيگري در چنان لحظات دشوار و نفسگير ميتوانست آوار 11 سپتامبر را بر سر ايران فرو ريزد. اگر در آن مقطع آقاي احمدينژاد رئيسجمهور ايران بود، به احتمال قريب به يقين ايران قبل از عراق با تهاجم نظامي آمريكا روبرو ميشد.
9 -2 - آقاي بوش در ظاهر در مواردي مدعي حمايت از نيروهاي اصلاحطلب ايراني شده است اما حتي يك گام عملي در زمينه رفع يا كاهش تحريمها عليه ايران يا ارائه تسهيلات به كشورمان در زمان رياستجمهوري آقاي خاتمي برنداشت. علت آن است كه مصداق واقعي «اصلاحطلبان» نزد بوش، جرياني غير از «اصلاحطلبان واقعا موجود» در ايران بوده است.
9 -3 - تناقض در گفتار و رفتار آقاي بوش موجب شده است جمع زيادي به اين جمعبندي برسند كه وي با دفاع ظاهري از اصلاحطلبان (البته منظور واقعياش اپوزيسيون طرفدار براندازي جمهوري اسلامي و مدافع دخالت نظامي آمريكا در ايران است نه آقاي خاتمي و همراهانش كه هدفشان حفظ جمهوري اسلامي از طريق اصلاح آن است) آگاهانه براي اصولگراها فرصت فراهم ميكند كه به بهانه حمايت كاخ سفيد از اصلاحطلبان، حقوق اساسي شهروندان را نقض كنند و با برپايي انتخابات فرمايشي، كشور را يكپارچه در اختيار خود گيرند. در اين صورت تبليغات سوء رسانههاي آمريكايي عليه ايران واقعي جلوه ميكند واشنگتن فرصت و بهانه اعمال فشار و تحريم و تهديد عليه ايران و ايرانيان را به دست مي آورد.
* بخشهايي از اين مقاله تلخيص شده است
پنجشنبه 14 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]
-
گوناگون
پربازدیدترینها