واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: نگاهي به فيلم فرزند خاك زندگي لاي استخوان هاي مرگ
رضا صائمي
«فرزند خاك» پيش از هر چيزي ثابت كرد نه تنها مي توان تاويل هاي متعدد و حتي متضادي از متن جنگ با لايه هاي چندگانه آنكه به ويژه در مفهوم جنگ نزد ما به واسطه بار ايدئولوژيكي كه دارد ارائه كرد بلكه هنوز واقعيت هايي از اين پديده پردامنه را مي توان به تصوير كشيد كه تاكنون به آن توجه نشده است. از تفحص و كشف اجساد شهدا خبر زياد شنيده بوديم اما محمدعلي آهنگر آن را در قاب سينما و درون يك ساختار تصويري با حفظ ارزش هاي دراماتيكي قصه آنقدر زيبا به ما نشان داد كه بيش از هر برنامه پرادعا و استعلايي و شعاري تلويزيون، تقدس و احترام مخاطب را برمي انگيزد. كمتر مخاطبي است كه پس از تماشاي فيلم و ترك سينما به سكانس هاي مستندگونه تحويل استخوان ها نينديشد و متاثر نشود. سكانس هاي تكان دهنده يي كه فراتر از تاويل هاي عقيدتي و سياسي آدمي را مجذوب خود مي كند و به تامل وامي دارد. اين شگفتي البته به دو علت برمي گردد يكي تازگي آن براي مخاطب كه تاكنون در هيچ فيلمي و حتي برنامه مستند تلويزيوني با چنين صحنه هايي مواجه نشده است و ديگر معامله يي كه بر سر آنها براي تامين معيشت زنان كرد صورت مي گيرد كه دلالت هاي معنايي زيادي در آن نهفته است. جالب است در فيلمي كه مخاطب با تصوير زنده شهدا و رزمندگان مواجه نمي شود و قهرمان داستان فردي نيست كه در نهايت به شهادت برسد، درك عميق، زيباشناسانه و دردمندانه يي از مقام شهيد مي دهد كه در كمتر آثاري از سينماي دفاع مقدس مي توان سراغش را گرفت. اما به دو عامل فوق بايد علت مهم ديگري را نيز افزود كه به درخشش فيلم و اثرگذاري آن كمك كرده است و آن پرهيز كارگردان از شعارزدگي، آرمانگرايي و رنگ آميزي احساسي است كه همواره سينماي جنگ ما را تهديد مي كند. حاج مرتضي و رفتارشناسي او از انسجام و منطق خوبي برخوردار است و نوع تعامل وي با استخوان ها به زيبايي سكانس كمك زيادي مي كند. حس دروني او در كنار تجربه يي كه طي سال ها تفحص و شناسايي اجساد شهدا به دست آورده موجب شده حتي او به قول خودش بوي استخوان وطني را از بيگانه تشخيص دهد. اما تازگي سكانس تحويل استخوان ها به معامله و امرار معاش زنان كرد براي چرخاندن زندگي خويش نيز برمي گردد. استخوان هايي كه روزي در كالبد و صورت هاي گوناگون به دفاع در برابر دشمن ايستاده بودند اينك پس از مرگ شان نيز ضامن تامين معيشت و زيستن عده يي ديگر مي شوند و به طور تلويحي بر اين گزاره عقيدتي صحه مي گذارد كه عده يي براي عزت زندگي مردم سرزمين خويش جان خود را فدا كرده اند. دعوايي كه بر سر عراقي يا ايراني بودن جنازه و مقدار پولي كه از بابت اين كشف ميان حاج مرتضي و زن كرد رخ مي دهد همه معامله يي كه بر سر آنان براي دنياطلبي گروهي فرصت طلب اتفاق مي افتد را بازنمايي مي كند.
اما در پس ظاهر اين استخوان هاي شكسته و گمنام معني عميقي نهفته است كه فرزند خاك را مي سازد و عمق مي بخشد.
رابطه بين هويت و مليت و ماهيت انساني و حريت آدمي از هر آنچه به او نام و شهرتي خاص مي دهد. اگر چه زندگان به ظاهر تلاش مي كنند هويت و مليت اين استخوان ها را مشخص كنند و در جست وجوي پلاك و نشاني آنها هستند آنان از قيد هر چه تعلق زميني و انساني رها شده اند و هويت خويش را در ماهيت اصيل و واحد بازيافته اند. ديگر فرقي هم نمي كند اين استخوان مربوط به سرباز عراقي است يا ايراني. گويي آنان با رهايي از هويت هاي خودساخته دنيوي و قوميت و مليت و مذهب در اصل مشترك يگانه يي استحاله يافته اند و از اين پراكندگي و كثرت به وحدتي وجودي و هستي شناسانه عروج كرده اند و از اين قطب بندي هاي بشري به يگانگي الهي رسيده و رهايي يافته اند.
فرزند خاك اما نقطه درخشان ديگري نيز خلق مي كند كه بدون شك نقش آفريني چشمگير مهتاب نصيرپور در نقش گونا است. نقش پيچيده يي كه در قالب يك زن كرد رنج كشيده با لهجه كردي شكل مي گيرد و بخش عمده يي از بار معنايي و صورت بندي اثر را بر دوش مي كشد. گونا به واسطه نقش واسطه يي كه ميان مينا و زبان فارسي و خانواده اش و زبان كردي بايد ايفا كند موقعيت پيچيده تري دارد كه نصيرپور با ظرافت هاي بازيگرانه خويش به خوبي از عهده آن برمي آيد و شخصيت آرام و درونگراي مينا در كنار وي به كنتراست خوبي منجر مي شود كه در فراز و نشيب هاي قصه، مخاطب را درگير قصه خود مي كند و به درستي پيش مي رود. اساساً بازي ها در سطح منطقي و كنترل شده هدايت مي شوند و به دام سانتي مانتاليسم و احساس گرايي كه دامن بسياري از فيلم هاي دفاع مقدس را مي گيرد، نمي افتد. تصويربرداري حرفه يي عليرضا زرين دست با آن قاب بندي هاي زيبا از طبيعت رنگارنگ كوهستان علاوه بر زيباشناسي بصري فيلم، با تضادي كه ميان فرم و محتواي قصه خلق مي كند به تلطيف تلخي داستان كمك مي كند.
فرزند خاك با وجود عناصر دافعه داري كه در خود دارد مثل وجود يك زبان محلي و فرهنگ قومي و سوژه جنگ و ذهنيت تكراري مخاطب نسبت به آنها، اما كارگردان با روايت منطقي و دراماتيك داستان مخاطب را به تدريج وارد فضاي قصه مي كند و آنها نيز به همراه مينا در جست وجوي راز جسد سيدمصطفي با داستان گره مي خورند و اين جذابيت و گرمي قصه تا پايان فيلم ادامه مي يابد. در جايي كه مينا با تولد فرزند گونا، در پي مرگ به زندگي مي رسد و قصه يي كه در امتداد روايت خود بوي مرگ مي داد، اينك با تولد، رنگ زندگي به خود مي گيرد و اميدي ديگر در مينا به وجود مي آيد. مفاهيم مرگ، تولد، شهادت، هويت، مليت، سرزمين، عشق، ايمان و زندگي مفاهيمي است كه در فرآيند فيلم، تجسمي دراماتيك مي يابند و به تصوير كشيده مي شوند؛ مفاهيمي كه برساخته واقعيت هاي زندگي براي همه فرزندان اين خاك است.
چهارشنبه 13 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]