تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه مؤمن به برادر [دينى] خود تهمت بزند، ايمان در قلب او از ميان مى‏رود، همچنان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816362557




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

..:: رمان هیچ گلی برای من نفرست ::..


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
مقدمه

آنچه پیش روی مرد قرار داشت ، احتمالا جذاب ترین صحنه ای بود که در تمام عمرش دیده بود .
او داشت از میان چهار چوب در اصلی ، اندام یک زن را دید می زد . زن ، لباس های جین تنگی به تن داشت . شلوارش که به خاطر سالها شستشو رنگ و رویش را از دست داده و سفید شده بود ،در اثر رصوبت به پاهای بلند و کشیده اش چسبیده بود .
زن ، نزدیک ستون اصلی ، در کنار جعبه فیوز زانو زده بود و در حالی که به دقت داخل جعبه را نگاه می کرد ، با تردید و دودلی با آن ور می رفت . در آن لحظه ، او برای وارسی کلیدها و پیدا کردن علت خرابی آنها ، بیشتر به طرف پایین خم شد . مرد ، تبسم کرد ... مثل تبسم مشتاقانه یک گربه به موشی که در تله افتاده است ....تبسمی ناشی از یک چشم چرانی لذت بخش . او از خودش شرمنده بود ، اما نه زیاد ! نه آنقدر شرمنده که نگاهش را از آن صحنه برگیرد.
کابین تاریک بود و چراغ قوهء زن ، نور نا چیزی بیرون می داد . فقط هنگامی که آذرخش در آسمان می درخشید همه جا روشن می شد .
دو پسر بچه که داشتند تلاش های آن زن را تماشا می کردند ، لحظه به لحظه بی تاب تر می شدند .
" من گرسنه ام . تو گفتی که ما به محض رسیدن به اینجا غذایی می خوریم "
"مامان تو می دانی که چطور چراغ ها را روشن کنی ؟ شرط می بندم که نمی دانی ."
زن ، سرش را جلوتر برد و مرد از همان جا یی که ایستاده بود ، حالتی از نومیدی و شکست را در چهراه اش دید . اما آن حالت فقط یک لحظه دوام آورد . زن، سرش را بلند کرد . گویی می خواست یک نفس عمیق بکشد .
"این فقط یک جعبهءفیوز است دیوید .وقتی که من کلید قطع شده را پیدا کنم ، برق می آید . احتمالا طوفان این خرابی را به بار آورده است و ... آدام ، من به محض این که بتئانم چراغ ها را روشن کنم و وسایلمان را از ماشین بیرون بیاورم ، غذا می خوریم . "
دیوید غرغر کرد :
"تو گفتی که کابین خوب و راحت است اما من فکر می کنم که اینجا بوی گند می دهد . ای کاش چادر می زدیم ."
برادر کوچکتر ش حرف او را تأیید کرد :
"بله ، چادر بهتر بود ..."
"اگر شما دو تا فکر می کنید که من نمی توانم یک کلید خراب شده را درست کنم ، پس چطور توقع دارید که بتوانم یک چادر بر پا کنم؟"





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن