تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى ندارد و چه بسا شب زنده‏دارى كه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828740408




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پیشگوییهای زرتشت درمورد ایران و علائم ظهور


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: پیشگوییهای زرتشت درمورد ایران و علائم ظهور



1 – گشتاسپ شاه پرسید که : این دین چند سال روا ( رایج – برقرار ) باشد و پس از آن چه هنگام و زمانه رسد؟

2 – جاماسپ حکیم گفتش که : این دین هزار سال روا باشد , پس آن مردمانی اندر آن هنگام باشند همه بمهر دروجی ( پیمان شکنی ) ایستند ; با یکدیگر رشک و دروغ کنند و بان چم ( سبب ) ایرانشهر ( کشور ایران ) را به تازیان بسپارند و تازیان هر روز نیرومند تر شوند و شهر شهر قرار گیرند.

3 – مردم به اوارونی ( نابکاری – فساد – رذیلت ) و دروگه ( دروغ ) گردند و هر آنچه گویند و کنند به سود خودشان باشد , از ایشان روش فرارون ( کردار نیکو ) آزرده شود.

4 – به بیدادی به ایرانشهر و دهبدان ( فرمانروایان ) بار گران رسد , و آمار (مقادیر ) زرین و سیمین و نیز بسی گنج و خواسته انبار کنند.

5 – و همه نا بین ( نا مریی ) و ناپدید شود و نیز بسیاری گنج و خواسته شایگان بدست و پادشاهی ( در اختیار ) دشمنان رسد و مرگ بی زمانه ( نا بهنگام – ناگهانی ) بسیار باشد.

6 –و همه ایرانشهر به دست آن دشمنان رسد و انیران ( بیگانگان ) اندر ایرانیان گمیزند ( اختلاط کنند ) چنانکه ایرانی از غیر ایرانی پیدا نباشد.( آن ایرانی با زنا ایرانی باشد. )

7 – بان هنگام بد توانگران را از درویشان فرخنده تر دارند و درویشان خود فرخنده نباشند و آزادگان و بزرگان بی مزه رسند ایشان را مرگ چنان خوش نماید که پدر و مادر را از دیدار فرزند و مادر را به کابین دختر باشد.

8 – و دختری که زایند به بها فروشند و پسر پدر و مادر را زند و اندر زندگی کد خدایی از ایشان جدا کند ( بگیرد ) و برادر کهتر برادر مهتر را زند و خواسته ازش بستاند و برای بدست آوردن خواسته زور گوید و زن شوی خویش را به مرگ ارزان بدهد. ( محکوم به مرگ کند.)

9 – و مردمان نامرد ( زن صفت ) نا پیدا ( گمنام ) به پیدایی رسند و گواهی نا راست و دروغ فراخ شود.

10 – شب با یک دیگر نان می خورند و به دوستی روند و روز دیگر به جان یکدیگر چاره سازند و بد اندیشند.

11 – و اندر آن هنگام بد آن را که از فرزند نیست فرخ دارند و آنرا که فرزندی است به چشم خوار دارند و بسیاری مردم به او زدهگی ( دربدری ) و بیگانگی و سختی رسند.

12 – و اندر وای ( هوا ) آشفتگی و باد سرد و گرم وزد و براروران ( نباتات ) کم بباشد و زمین از بر بشود

13 – و بوم گرندک ( زمین لرزه ) بسیار باشد و ویرانی بکند و باران بی موقع بارد و آنکه بارد بی سود باریده باشد و ابر بر آسمان گردد.

14 – و دبیر را از نوشتن بد آید و هر کس از گفت و گفتار و نوشته و پیمان باز ایستد ( خود داری کند. )

15 – و هر کس که اورا بهی ( رفاه ) است زندگیش بی مزه و بد تر باشد و کلیه نا کرده ( نا تمام – خراب ) خانه باشد.

16 – سوار پیاده و پیاده سوار باشد. بندگان به راه آزدگان روند هر چه آزادگی به تنشان مهمان نباشد( و لیکن آزادگی در وجودشان یافت نشود. )

17 – و مردمان بیشتر به فسوسگری ( دلقکی ) و اوارون کنشی ( نابکاری ) گردند و مزه راست را ندانند مهر و دوشام ( دلبستگی – علاقه ) ایشان به دهی ( درشتی – پستی ) باشد.

18 – مردم بر نازود پیر شوند و هرکس از کردار بد خود شاد باشد و برمندش ( ضد فرومند یعنی ارجمند ) دارند.

19 – و شهر شهر , ده ده و روستا روستا با یکدیگر کوخشش ( ستیزه ) و کارزار کنند و از یکدیگر چیز بستانند.

20 – و سترگ وزد ( حریص – تماع ) و مرد ستمگر را به نیکی دارند و فرزانه و مردم بهدین را دیو دارند و نیز کسی چنانکه باید به کام خویش نرسد.

21 – و مردمی که به آن هنگام بد زایند و از آهن و روی سخت تر باشند.

22 – وفسوس ( دلقکی ) ورباری ( تمسخر ) پیرایه باشد و هر کس با اهریمن بیگانه است به خویشی او رسد و مهر دروجی ( پیمان شکنی ) و گناه که اندر آن هنگام کنند.

23 – تیز و زود دست به پاسخ برسند چون آبی که به دریا بتازد.

24 – و آتشان ایرانشهر به انجام و افسردگی رسند و هیر ( مال و منال ) و خواسته به دست انیران ( نا ایرانیان ) و وندان ( کفار ) رسد و همه بی دین بباشند.

25 – و خواسته بسیار گرد کنند و بر آن نخورند همه به دست سرداران بی سود ( فرومایه ) رسد.

26 – و هر کس کاری کند کردار او را نپسندد و سختی و انائیه ( کاهش – زیان ) ایشان از آن برسد که زندگی بی مزه شود و به مرگ پناه برند.

27 – پس اندر زمین خراسان مرد خورد ( خرد ) و نا پیدایی ( گمنام ) با بسیار مردم اسپ و سر نیزه بر خیزد و شهر به چیرگی به پادشاهی ( فرمانروایی ) خویش در آورد.

28 – خود میان پادشاهی نابین ( نا مریی ) و نا پیدا باشد.

29 – پادشاهی همه از ایرانیان بشود , و به نا ایرانیان رسد و بسیاری کیش و آیین گروش باشد و اوزدن ( کشتن ) یکدیگر را به کرپه ( ثواب ) دارند و مردم کشی خوار باشد.

30 – ترا این نیز گویم : اندر آن گاه باشد که خداوند پیروزمندی اندر زمین اروم بسیار شهر و بسی شهرستان گیزد و بس خواسته به آوار ( غنیمت و چپاول ) از زمین اروم بیاورد.

31 – پس آن خداوند پیروز مند نمیرد و از آن فرار فرزندان او به خداوندی نشینند.

32 – و شهر به چیزی پایند و بس ستمگری و بیداد به مردم ایرانشهر کنند و بس هیر ( مال ) همگان بدست ایشان رسد.

33 – و اندر آن هنگام بد مهر و آزرم ( حرمت ) نباشد ایشان را مهتر از کهتر و کهتر از مهتر پیدا نباشد و آنان را هم پشتگی ( دستیاری ) نباشد.

34 – ترا این نیز گویم که : اوی بهتر که از مادر نزاید یا چون زاید بمیرد و این اند ( چند – چنین ) بد و دروشک ( دغلی ) را به هنگام سر رفتن هزاره زرتشتان نه ببیند.

35 – و نبیند آن کارزار بزرگی که باید بشود , آن اند خونریزی , که اندر آن هنگام باید بودن و مردمی در برابر نمیمانند.

36 – آن تازیان با ارمیان و ترکان اندر گمیزند ( مخلوط شوند ) و کشور بوشفند ( تاراج کنند )

37 – و پس سپندار مذ ( فرشته موکل زمین ) به اورمزد بانگ کند که " من این بدوانائیه ( زیان ) را نتابم , من زیر رو شوم و این مردم را زیر و رو بکنم. آب و آتش را بیازارند از بس موست ( آزار و شکنجه ) و بیدادی مردم بدان کنند. "

38 – و پس مهر ( سروش مهر ) و خشم با هم به پد کفند ( بر خورد کنند ) اندر آن پد کفتن ( تصادم ) دروجی ( دیوی ) که وتینگان خوانند و به خداوندی جم بسته شد ( در بند شد ) و به خداوندی بیوراسپ ( ضحاک ) از بند برست

39 – و ضحاک با آن دروج همپرسگی ( مشورت ) داشت. و آن دروج را کار این بود که بر جوردابان ( غلات ) می کاهید و اگر آن دروج نبدب , هر کس جریبی بکشتی , 400 جریب بر گرفتی.

40 – در سال 396 مهر ( سروش مهر ) آن دروج بزند , و پس هر که جریبی بکارد , 400 اند انبار کند و اندر آن هنگام سپندارمز دهان باز کند , بسا گوهر وایوشت ( ایو کشست – فلزات ) پدید آورد.

41 – پس از کوست ( جانب ) نیمروز مردی بر خیزد که خداوندی ( پادشاهی ) خواهد و سپاه گند ( دلیر ) آراسته دارد و شهر ها به چیرگی گیرد و بسا خونریزی کند تا کار به کام خودش بباشد.

42 – و پس آخر از دست دشمنان به زابلستان گریزد و به آن سوی شود و از آنجا سپاه آراسته باز گردد و از آن به بعد مردم ایرانشهر به نا امیدی گران رسند و مهتر و کهتر به چاره خواهی رسند و پناه جان خویش نگرند.

43 – پس از آن که نزدیکی ساحل دریای پذشخوارگر ( مازندران و گیلان ) مردی مهر ایزد را ببیند و مهر ایزد بسی راز نهان به آن مرد گوید.

44 – پیغام به پذشخوارگر شاه فرستند که : " این خداوندی کر و کور چرا داری ؟ و تو نیز خداوندی چنین کن چنانکه پدران و نیاکان تو و شما کردند."

45 – به آن مرد گوید که : " من این خداوندی را چگونه شایم کردن که مرا آن سپاه دلیر و گنج سپه سردار نیست چنانکه پدران و نیاکان مرا بود؟

46 – آن فرستاده گوید که : یقین کن تا ترا گنج و خواسته از پدران و نیاکانت پیش بسپارم. او را از گنج بزرگ افراسیاب بیشتر نماید.

47 – چون گنج به دست آورد سپاه دلیر زایل آیند و به دشمنان شوند.

48 – و چون دشمنان را آگاهی رسد , ترک و تازی و ارومی بهم آیند که : " پذشخوار گرشاه را گیریم و آن گنج و خواسته از آن مردم بستانیم ! "

49 – و پس آن مرد چون آن آگاهی شنود با بس سپاه دلیر زابل به میان ایرانشهر آید و با آن مردمان به آن دشت چنانکه تو گشتاسپ خیونان سپید ( هونهای سپید ) به سپید رزرو ( صحرای سپید ) کردی با پذشخوار گر شاه کوخشش ( ستیزه ) و کارزار فراز کند.

50 – به نیروی یزدان ایرانشهر و فره کیانی و فره دین مزدیسنان و فره پذشخوار گر و مهر و سروش ورشن و آبان و آذران و آتشان کارزار اویر ( بسیار ) شگفتی کنند. و از ایشان بهتر آیند از دشمنان چندان بکشند که شمار نتوان گرفت.

51 – و پس سروش و نیرو سنگ پشوتن , پسر شما را به فرمان دادار اورمزد از کنگ دزکیان بینگیزند.

52 – و پسر شما پشوتن برود با 150 هاوشت ( امت ) که ایشان جامه های سپید و سیاه و دست من به رفش تا به پارس آنجاییکه آتشن و آبان نشسته اند ( برقرارند) آنجا مراسم دعا بجا بیاورند.

53 – چون یشت سر برود زوهر ( چربی یا آب مقدس ) به آب ریزند و آن آتش را زوهر دهند و دروندان ( خبیثان ) و دیوسنان ( دیو پرستان ) را چنان به او سیهند ( تباه کنند ) چنانکه به زمستان سرد برگ درختان بخشکد.

54 – و هنگام گرم بشود ( سرآید ) و هنگام میش اندر آید و هوشیدر زرتشتیان به نموداری دین به پدید آید و زیان و دروغزنی سر آید و رامش و شادی و خرمی بباشد.

==============================



1 – گشتاسپ شاه پرسید : پس از آن که دستورات مینویی به ایرانشهر آیند و آن انداوزده ( بتکده ) را زنند ( ویران کنند ) و جهان را از اپاد یاوی ( آلودگی ) به پاکی و بی آلایشی گردانیده باشند چه هنگامی ورمانه رسد ؟ اندر هزاره یک یا چند خداوند و دهبد ( پادشاه و فرمانروا ) باشند ؟ جهان را چگونه بینند؟ داد و دادستان اندر جهان چگونه ؟ به هزاره هوشید و هوشیدر ماه و سوشیانس چه آیین باشد؟

2 - جاماسپ گفتش که : اندر هنگام هوشیدر 18 خداوند باشند اندر آن هنگام پتیاره ( آفت و بلا ) کم باشد. دیو و گرگ سرده ( نوع ) به او تباه شود کار دادستان نه از داد بلکه از هات مر ( زیردستی ) کنند سال و ماه روز کمتر باشد.

3 – چون از هزاره هوشیدر 500 سال سر برود خورشید دامان ( آفریدگان ) را بزند. هوشیدر ماه زرتشتان پدید آید و دین رواج کند از نیاز سرده همه را تباه کند.

4 – پس دیو ملکوس آید و آن زمستان ملکوسان کند همه ی دام و جانور اندر آن زمستان تباه شوند. پس ورجمکرد ( حصار جم ) را به او سیهند ( ویران کنند – بگشایند ) و مردم سترو و جانور از آن ور حصار بیرون آیند, و جهان را باز بیاراند.

5 – پس دیو خشم برود و ضحاک را از بند برهاند جهان را فراز گیرد پس مردم بخورد و پس جانور بخورد.

6 – پس اورمزد سروش و نیروسنگ را بفرستد " سام نریمان را بینگیزند ! " ایشان روند و سام نریمان را بینگیزند نیروشان را چنانکه بود باز دهند سام برخیزد و به سوی آژی دهاک ( ضحاک ) شود.

7 – اژدهاک که سام را بیند به سام گوید که : "سام نریمان : هر یک دوستیم , یقین کن تا من خداوند و تو سپه سردار من باشی و این جهان را با هم بداریم ! "

8 – سخن سخن نشنود و او گرزی بر سر آن خبیث زند آن دروند به سام گوید که : مرا مزن.

تو خداوند من و من سپه سردار باشم این جهان را با هم بداریم. و سام سخن آن دروند را نشنود و گرزی دیگر بر سر آن دروند زند و آن بمیرد.

9 –پس هزاره سوشیانس اندر آید. سوشیانس به مشورت اورمزد رود , دین بپذیرد , و به جهان روا کند.

10 – پس نیرو سنگ و سروش بروند . کی خسرو سیاوشان , توس نوذران و گیوگودرزان و دیگران را با هزار گنج و سردار انگیزد , اهریمن را از دامان ( آفریدگان) باز دارند, مردمان گیتی همه هم منش و هم گفتار و هم کردار باشند.

اهریمن و گشادگان او را بر دام اورمزد هیچش کار نباشند پس دیو آر به اهریمن در آید ( هرزه درایی کند ) که : " تو به آفریدگان اورمزد هیچ کاری نتوانی کرد ! "

12 – پس هریمن پیش تهمورس آید : " مرا خورش یابد , خورش من تو مهان ( گران – زیاد ) باید داشت؟ " نشنود

13 – از این رو اهریمن به آز ( دیوار ) در آید که : " برو , تو همه دیو و دروج خرفستر ( جانوران موذی ) و دام من بخور ! " دیو آزبرود همه دام و دهنش اهریمن بخورد.

سپس گوید که : " سیر نشدم " پس دیو آز و اهریمن نزار و ناتوان باشند.

14 – پس سوشیانس سه برش ( مراسم مذهبی ) فراز کند. نخست زندگان انوشه پس مردگان آورد چون یزش به هاون گاه ( فجر ) کند همه مردمان برخیزند. چون یزش به ریپتون گاه کند مردمان زنده شوند. چون یزش به اوزرن گاه کند مردمان همه درست و بی دروش ( بی رنج ) باشند.

15 – چون یزش به اویسر و ترم گاه کند مردم همه دوگانه ( نر و ماده ) پانزده ساله باشند. چون یزش به اوشهن گاه کند شهریور همه کوهها به جهان بتاود و ایوشو سنت ( فلزات ) به همه جهان باز ایستد همه مردم به روی گداخته بگذارند و چنان اویژه و روشن و پاک شوند که خورشید به روشنی.

16 – اهریمن را بیرون از آسمان کشند و سرش را ببرند. پس دام خالص باشد مردمان جاودانه , انوشه و بی مرگ و بی زرمان ( بی علت ) به داد ( سن ) 15 ساله باشد آنان را چنان باشد که به کام خواهند.


==========================================



1 – گشتاسپ شاه پرسید که : بلا گران چند بار , نیاز چند بار و برق سیاه چند بار , تگرگ سرخ چند بار باشد؟

2 – جاماسپ گفت : بلا گران 3 بار باشد : یکی به فرمانروایی بیدادانه دهاک ( ضحاک ) و یکی به افراسیاب تورانی و یکی به هزاره ذرتشتان باشد.

3 – نیاز 4 باشد : یکی به فرمانروایی بد افراسیاب تورانی , یکی به خداوندی اشکانیان و یکی به خداوندی پیروز یزدگران و یکی به سر رفتن هزاره زرتشتیان باشد.

4 – گزند گزان 3 باشد : یکی به خداوندی منوچهر و یکی به خداوندی پیروز یزدگران و یکی به سرانجام هزار هی زرتشتان

5 –برق سیاه و تگرگ سرخ 3 باشد : یک به خداوندی منوچهر و یکی به خداوندی کی کاوس و یکی اندر هزاره هوشیدران

6 – کارزار بزرگ 3 باشد : یکی به آن کاوس شاه که با دیوان به برز ( بالا – آسمان ) ستیزه کرد و یکی به آن شما با خیون سپید که دین را جادو کرده که اورا ارجاسپ خوانند و یکی در سر هزاره زرتشتان باشد که بهم آیند ترک و تازی و ارومی چون با آن دهبد ستیزند.



=================================================



1 – گشتاسپ شاه از جاماسپ پرسید که ک به آمدن آن هنگام پسر من , دخشه و نشان چه نماید؟

2 – جاماسپ گفت: گاه هوشیدر که پدید آید این نشان به جهان پدیدار آید.

3 - یکی اینکه شب روشنتر باشد.

4 – دوم اینکه هفت اورنگ ( بنات النعش ) گاه بهلد ( مقر خود را تغییر دهد ) و به خراسان باز گردد.

5 – سوم این که درآمد مردمان یکی از دیگری بیشتر باشد

6 – چهارم اینکه پیمان شکن که اندر آن زمان کنند زودتر به مقصود رسند.

7 – پنجم اینکه مردمان خوار فرمانرواتر و چابکتر باشند.

8 – ششم اینکه بتران را نیکی بیش باشد

9 – هفتم اینکه دروج از سهمنا کتر باشد

10 – هشتم اینکه بند افسون که اندر زمانه کنند دوست تر دارند

11 – نهم اینکه خرفستران ( جانوران موذی ) مانند پلنگ و گرگ را زیان بیش باشد.

12 – دهم اینکه بد اگاهان بردبن دستورات مسخره بیش کنند.

13 – یازدهم اینکه ازاردین دستورات روا باشد به ایشان زور و ناراستی گران گویند

14 – دوازدهم اینکه تایستان و زمستان گزیدن ( تشخیص دادن ) نشاید.

15 – سیزدهم اینکه وشارم ( دلبستگی ) بسیار به کهتر دهی ( درشتی ) باشد.

16 – چهاردهم اینکه کسانی که اندر آن هنگام و زمانه زایند بتر و نیزومانتر ( زیرک و زرنگتر ) باشند نیز به زودی به مرگ رسند.

17 – پانزده اینکه محترمین به بی احترامی و دروجی و دروغ داوری و زور گواهی بیش کنند . مرگ زمان بزرگ شتاب هفتان ( سیارگان ) به همه کشور رسد.

18 – پس دستور جهان بیاید و پیغامبر زند مرزد ( دوباره تصفیه کند )

19 – شانزدهم اینکه دو وز ( دریاچه ) هست به سگستان ( سیستان ) بگشاید وزه ( دروازه ) شهرستان را آب ببرد و همه سگستان پر آب شود.

ترجمه از متن پهلوی
به اهتمام صادق هدایت
تالیف : ارباب کیخسرو شاهرخ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 593]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن