تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ذكر زبان حمد و ثناء، ذكر نفس سختكوشى و تحمل رنج، ذكر روح بيم و اميد، ذكر دل صدق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816338751




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جهان - كارنامه 8 ساله رايس


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: جهان - كارنامه 8 ساله رايس


جهان - كارنامه 8 ساله رايس

هنگامه شهيدياشاره: خانم كاندوليزا رايس طي مقاله‌اي در شماره جولاي و آگوست 2008 نشريه تخصصي «شوراي روابط خارجي ايالات متحده (foreign Affairs) تجربه و يافته‌هاي خويش در حوزه سياست خارجي آمريكا را طي دو دوره حضور در دولت جورج بوش (يك دوره به عنوان مشاور امنيت ملي و دور دوم به عنوان وزير امور خارجه) بيان كرده است. فارغ از ميزان صحت و سقم مطالب ذكر شده، با توجه به نكات مهم و قابل توجهي كه در اين مقاله به آنها اشاره شده است، تلاش شد تا بخش‌هاي مهم آن براي بهره‌برداري خوانندگان محترم و تجزيه و تحليل آن توسط كارشناسان و تحليلگران ارزشمند كشورمان، به فارسي برگردان شود.

خاورميانه در حال تغيير
و اما خاورميانه بزرگ‌تر، مجموعه‌اي از كشورها كه از مراكش تا پاكستان امتداد دارند؛ سياست دولت بوش نسبت به همتايان سابقش در مقابل اين ناحيه بسيار واضح و شفاف بوده است. اما ديدگاه‌ ما در واقع توسعه ديدگاه سنتي است؛ به بيان ديگر تبديل «حمايت از حقوق بشر» و «توسعه مباني دموكراسي» به يك سياست دائمي در راستاي منافع ايالات متحده بوده است. آنچه كه باعث شده تا منطقه خاورميانه به يك استثنا تبديل شود، نگاه استثناگرايانه‌اي است كه ما به اين منطقه داريم. ما در خاورميانه به دنبال ثبات هستيم، در رابطه با دموكراسي، گفت‌وگوي اندكي به صورت غيرعلني داشته‌ايم. در طول شش دهه حاكميت دولت‌هاي دموكرات و جمهوريخواه مسئله‌اي كه مداخله آمريكا در خاورميانه را تعريف مي‌كرد، اين اصل بود كه: «ما از حكومت‌هاي مستبد منطقه حمايت مي‌كنيم و در مقابل ايشان از منافع مشترك در ثبات منطقه طرفداري مي‌كنند.» بعد از يازدهم سپتامبر مشخص شد كه اين اصل قديمي تنها يك ثبات دروغين را ايجاد مي‌كند. در واقع هيچ كانال مشروعي براي بيان عقايد سياسي در منطقه وجود نداشت. ولي اين امر به اين معنا نبود كه هيچ فعاليت سياسي نيز در منطقه صورت نمي‌گرفت. بلكه در مدارس و مساجد تندرو فعاليت سياسي شكل مي‌گرفت، به همين دليل نيز ما تشكيلاتي‌ترين جريانات را وابسته به مجموعه‌هاي تندرو مي‌بينيم. در سايه همين تحولات بود كه گروه القاعده بهترين سربازان خود را براي مبارزه با دشمني در دوردست مي‌يافت. پاسخ ما به مبارزه با تروريسم بدون توجه به اين علل اصلي بوده است. شايد مديريت اين احساسات سركوب شده براي مدتي امكان‌پذير مي‌بود. البته درخواست براي عدالت و موازنه جديد كه هم‌اكنون ملت‌هاي منطقه را فرا گرفته، بي‌ثباتي را به دنبال خواهد داشت. ولي آيا اين شرايط بدتر از اوضاع قبل است؟ آيا بدتر از هنگامي است كه جامعه بين‌الملل به منظور تنبيه حكمران ظالم عراق كه قاتل هزاران زن و مرد عراقي بود، مردم عراق را تحريم مي‌كردند؟ و آيا بدتر از ده‌ها ظلم، محروميت و نااميدي است كه منجر به شكل‌گيري تفكر پشت حملات يازدهم سپتامبر شد؟ خاورميانه از 1945 به اين طرف بارها و بارها توسط جنگ‌هاي بين مرزي دچار گسست شده و با مدلي براي ثبات فاصله زيادي داشته است. مسير كنوني ما بسيار دشوار است؛ اما اجازه دهيد از رومانتيك كردن روند قديمي نيز پرهيز شود، مسيري كه نه عدالت به دنبال داشت و نه ثبات. هيچ كس استدلال نخواهد كرد هدف دموكراسي‌سازي و مدرن‌سازي در خاورميانه بزرگ‌تر فاقد جاه‌طلبي است. هيچ‌كس و مطمئنا يك سخنران نمي‌تواند چنين امري را محقق كند؛ ولي اگر ايالات متحده چنين هدفي را ترسيم نكند، كس ديگري اين كار را نخواهد كرد. اين هدف پيچيده‌تر مي‌شود هنگامي كه بدانيم آينده خاورميانه متشكل از منافع حياتي ديگري نيز براي ماست، امنيت انرژي، عدم تكثير سلاح هسته‌اي، دفاع از دوستان و متحدان، حل تنازعات قديمي و مهم‌تر از همه نياز براي يك همكاري در زماني نزديك در كشمكش جهاني با خشونت‌هاي اسلام تندرو. بيان اين مسئله كه ما يا بايستي منافع امنيتي خود را دنبال كنيم و يا ايده‌آل‌هاي دموكراتيك خويش را، بياني اشتباه است. اعتراف مي‌كنم كه منافع و ايده‌آل‌هاي ما در كوتاه مدت ممكن است با يكديگر در تقابل باشند. آمريكا يك سازمان غيردولتي نيست، بلكه بايستي در ارتباط خود با ملل ديگر هزاران فاكتور را مدنظر داشته باشد. اما در طولاني‌مدت، منافع ما از طريق تحقق ايده‌آل‌هايمان (آزادي، حقوق بشر، بازار آزاد، دموكراسي و حاكميت قانون) حمايت مي‌شوند. مردم و رهبران خاورميانه بزرگ‌تر هم‌اكنون به دنبال پاسخ براي سوالات اساسي كشورسازي مدرن مي‌باشند: مرزهاي استفاده از قدرت توسط حكومت داخل و خارج از مرزهاي آن چگونه است؟ نقش دولت در مداخله در زندگي شهروندان چگونه است و رابطه بين مذهب و حكومت چگونه تعريف مي‌شود؟ چگونه مي‌توان ارزش‌ها و آداب سنتي را با حقوق فردي و آزادي فردي به‌خصوص در رابطه با زنان و دختران آشتي داد؟ چگونه مي‌توان تنوع قومي و مذهبي هنگامي كه مردم خواستار اجتماع حول آن مي‌باشند را در دولت‌هاي شكننده و ضعيف سياسي جاي داد؟ جواب اين سوالات و سوالاتي شبيه به اين تنها از داخل خاورميانه بايستي ارائه شود. وظيفه ما حمايت و شكل دادن اين فرآيند مشكل، تغيير و حمايت از ملل منطقه در غلبه بر چالش‌هاي پيش‌رو در مسير مدرن و دموكراتيك شدن است. اولين چالش ايدئولوژي جهاني، افراط‌‌گرايي خشن اسلامي است كه توسط گروه‌هايي همچون القاعده تصوير شده و به دنبال رد تمام عوامل سياست مدرن، از بين بردن مرزهاي ملي و بازسازي حكومت استعماري خليفه‌گري است. براي مقابله با اين تهديد ايالات‌متحده نيازمند دوستان و متحداني در منطقه است كه تمايل دارند تا در مقابل تروريست‌هاي موجود در منطقه خويش، اقدامي انجام دهند. بايستي توجه داشت كه اين مبارزه‌اي فراتر از سلاح است؛ اين مبارزه ايده‌هاست. خبر خوب آن است كه ايدئولوژي غيرقابل انعطاف القاعده تنها از طريق اعمال خشونت قابل اجراست. هنگامي كه مردم حق آزادي انتخاب داشته باشند، همان‌طور كه ما در افغانستان، پاكستان و استان الانبار عراق ديديم، ايدئولوژي القاعده را پس مي‌زنند و در مقابل كنترل آن قيام مي‌كنند. بايد اعتراف كنم كه منافع ما هم در توسعه دموكراسي و هم در مقابله با تروريسم منجر به انتخاب‌هاي دشواري مي‌شود، زيرا ما نيازمند دوستان توانايي در منطقه هستيم كه اكنون بتوانند تروريست‌ها را نابود كنند. چنين كشورهايي اغلب دموكراتيك نيستند؛ پس ما بايستي تعادلي بين اهداف كوتاه‌مدت و بلندمدت خود ايجاد كنيم. نمي‌توانيم به كشورهاي غير دموكراتيك براي مقابله با تروريسم و دفاع از خود، كمك نكنيم. همزمان، بايستي از اهرم‌هاي ديگري براي توسعه دموكراسي و پاسخگو كردن دوستان بهره گرفت. اين امر به معني حمايت از جامعه مدني است، همان كاري كه ما از طريق برنامه «پنجره‌اي براي آينده» و «ابتكار همكاري خاورميانه» انجام داديم، و نيز به‌كارگيري «ديپلماسي عمومي و پنهان» براي ترغيب متحدان غيردموكراتيك براي انجام اصلاحات. پاكستان مثالي براي اينكه چگونه دولت ما اين دو موضوع را در حالت تعادل دنبال مي‌كند. به دنبال سال‌ها غفلت از اين ارتباط دولت ما بايستي همكاري خود را با نظاميان پاكستان براي دستيابي به اهداف مشترك بعد از يازدهم سپتامبر آغاز مي‌كرد. مي‌دانستيم كه امنيت ما و پاكستان كاملا نيازمند بازگشت به سطح دموكراسي است. بنابراين همزمان با همكاري امنيتي خود با پرويز مشرف، بيش از سه ميليارد دلار براي تقويت جامعه پاكستان، همچون ساخت مدارس و درمانگاه‌ها و كمك به زلزله‌زدگان سال 2005 و حمايت از احزاب سياسي و حاكميت قانون، هزينه كرديم. ما رهبران نظامي پاكستان را تشويق كرديم كه جامعه را در مسير پيشرفت قرار دهند و ايشان نيز تا حدودي چنين كردند. سال گذشته، هنگامي كه تلاش‌هاي ما توسط اعلام شرايط فوق‌العاده مشرف، تهديد مي‌شد، وي (مشرف) را تحت فشار قرار داديم كه لباس نظامي خود را در آورده و انتخاب آزاد برگزار كند. اين بازسازي دموكراسي در پاكستان باعث شد تا فرصتي براي ما ايجاد شود تا يك همكاري وسيع و طولاني را با اين كشور آغاز كنيم. چالش دومي كه در پيش روي يك خاورميانه بهتر قرار دارد، كشورهاي سلطه‌جويي هستند كه در مقابل هر گونه اصلاحات صلح‌جويانه در منطقه از طريق اقدامات افراط همچون، تهديد، ارعاب و قتل، مقاومت مي‌كنند. سوال اصلي اينجا اين نيست كه آيا كشور خاصي بايد در منطقه از نفوذ برخوردار باشد يا نه؟ همه كشورها داراي نفوذ هستند، ولي سوال اين است كه آيا اين نفوذ مخرب است يا سازنده؟ و اين سوال اساسي است كه در قلب بسياري از مشكلات خاورميانه قرار دارد. چه اين مسئله تهديد سوريه براي حاكميت لبنان باشد يا تلاش ايران براي دستيابي به سلاح هسته‌اي و يا حمايت هر دو كشور از تروريسم. ايران چالش خاصي محسوب مي‌شود. ايرانيان سياست‌هاي خود را در منطقه با ابزارهاي مختلفي در عراق، فلسطين، لبنان و ديگر نقاط دنيا دنبال مي‌كنند. ايران به ‌دنبال براندازي كشورها و افزايش نفوذ خود در خليج‌فارس و خاورميانه است. ايران اسرائيل را تهديد به نابودي مي‌كند و در مقابل ايالات‌متحده ژستي تهاجمي دارد؛ پاسخ آمريكا واضح است؛ ايراني با توانايي هسته‌اي و يا يك بمب قابل استفاده، تهديدي بزرگ براي منطقه و صلح جهاني خواهد بود. اما ايران ديگري نيز وجود دارد. ايران، سرزمين فرهنگ كهن و مردم بزرگ است. مردم ايران شايسته پيوستن به جامعه بين‌الملل هستند، آزادانه سفر كنند و در بهترين دانشگاه‌ها تحصيل كنند. البته ايالات‌متحده از طريق مبادله تيم‌هاي ورزشي، هنرمندان و نيروهاي امدادي با اين مردم ارتباط برقرار كرده است. بسياري از اين مردم علاقه‌مند به آمريكاييان و ايالات متحده مي‌باشند. ارتباط ما مي‌تواند متفاوت باشد. اگر ايران درخواست شوراي امنيت سازمان ملل براي متوقف كردن غني‌سازي اورانيوم و ديگر فعاليت‌هاي هسته‌اي را بپذيرد، ايالات‌متحده و ديگر كشورهاي جامعه ملل حاضر هستند تا مجموعه كاملي از مسائل را مورد بررسي قرار دهند، ما هيچ دشمن دائمي نداريم. ايران بايستي يك انتخاب استراتژيك انجام دهد، انتخابي كه به ما كمك خواهد كرد تا شيوه برخورد با اين كشور را تعيين كنيم. ايران مي‌خواهد چگونه از قدرت و نفوذ خود استفاده كند؟ آيا مي‌خواهد درخواست‌هاي مشروع جهان را ناديده بگيرد و يا به دنبال ايجاد روابط بهتر از طريق تجارت و مبادلات، همگامي با جامعه بين‌الملل و روابط دوستانه با همسايگان خود مي‌باشد؟ چالش سوم، يافتن راهي براي حل مشكلات قديمي است. به‌صورت مشخص، مشكل ميان فلسطينيان و اسرائيل مي‌باشد. دولت ما ايده توسعه دموكراتيك را در مركز نگاه خود قرار داده است. بر اين باوريم كه مردم اسرائيل امنيتي كه لايق آن هستند را نمي‌يابند و فلسطينيان نيز در كشور خويش به زندگي بهتري كه لايق آن مي‌باشند، نمي‌رسند؛ مگر اينكه دولتي فلسطيني كه عهده تعهداتش در مقابل مردم و همسايگانش برآيد در داخل اين سرزمين شكل گيرد. دولتي فلسطيني بايستي شكل گيرد كه قادر باشد در صلح و امنيت در كنار اسرائيل زندگي كند. آخرين چالشي كه در مقابل دموكراسي‌سازي و مدرن‌سازي خاورميانه بزرگ‌تر قرار دارد، چگونگي برخورد با گروه‌هاي غير دولتي است كه پايبندي‌شان به دموكراسي، عدم خشونت و اعمال قانون مشخص نيست. به‌خاطر تاريخ طولاني ديكتاتوري در منطقه بسياري از بهترين احزاب سازماندهي شده منطقه، اسلام‌گرا هستند و بسياري از احزاب، خشونت را به‌‌عنوان وسيله‌اي براي دستيابي به قدرت مردود ندانسته‌اند. نقش آنها در فرآيند دموكراتيك چيست؟ آيا اين احزاب به صورت دموكراتيك پيروز مي‌شوند كه سيستم دموكراسي را كه از طريق آن به قدرت رسيده‌اند، نابود كنند؟ بنابراين آيا انتخابات در خاورميانه خطرناك است؟ به‌‌رغم اينكه ما نمي‌دانيم سياسي ساختن باعث كاهش خشونت در گروه‌هاي ستيزه‌جو مي‌شود، اما مي‌دانيم منزوي كردن ايشان باعث مي‌شود اين گروه‌ها قدرت بدون مسووليت را در اختيار گيرند. اين چالش ديگري است كه مردم و رهبران خاورميانه در فرآيند دموكراسي‌سازي بايستي توجه خود را به آن معطوف كنند.
تغيير و تحول عراق
تجربه دموكراسي در عراق ممكن است مخاطره‌آميز‌ترين آزمايش براي اين ايده باشد كه «دموكراسي مي‌تواند بر اختلاف عقايد و تفاوت‌هاي عميق، پيروز شود» چون عراق با توجه به لايه‌هاي متنوع قومي و فرقه‌اي، خود يك جهان كوچك در منطقه است. تلاش مردم عراق براي ساختن يك دموكراسي پس از سقوط صدام، در حال تغيير چشم‌انداز مي‌باشد، اما نه به خاطر عراق، بلكه براي خاورميانه بزرگ‌تر! هزينه اين جنگ چه در ميزان تلفات جاني و هزينه‌هاي مادي، براي آمريكايي‌ها و عراقي‌ها،‌ بيشتر از آن چيزي بوده است كه تاكنون انتظار داشتيم اما سوال اساسي اين است كه «آيا بركناري صدام از قدرت تصميم درستي بود» من بر اين‌ باورم كه آن درست بود. پس از اينكه ما در يك جنگ با صدام درگير شديم و پس از آن به مدت بيش از يك دهه به طور رسمي در وضعيت خصومت‌آميز با وي بوديم؛ «سياست مهار» كارآيي خود را به مرور از دست مي‌داد. ايالات متحده، صدام را سرنگون نكرد تا خاورميانه را دموكراتيزه كند. آمريكا اين كار را انجام داد تا يك تهديد بلند مدت و قديمي براي امنيت بين‌المللي را بردارد. اما دولت از هدف دموكراسي‌سازي و آزادسازي آگاه بود. ما در مورد اين مسئله كه آيا بايد به پايان حكومت صدام و ظهور يك رهبر سياسي قوي، راضي باشيم يا نه، بحث كرديم. پاسخ منفي بود؛ شرايط مطلوب ما از ابتدا، تلاش براي پشتيباني از مردم عراق در ساختن يك عراق دموكراتيك بود. پذيرش عدم شكل‌گيري خاورميانه‌اي عادلانه و دموكراتيك‌تر، به دليل حضور و حاكميت صدام در مركز منطقه خاورميانه، خيلي سخت بود. پيشنهاد ما در عراق فوق‌العاده دشوار بود. عراق يك دولت ورشكسته و يك جامعه در هم شكسته تحت حكومت صدام بود. اشتباهاتي مرتكب شديم. از زماني كه عراق از دايره مشكلات رها شده، تاثير تغيير و تحول آن در بقيه منطقه احساس مي‌شود. در نهايت اينكه دولت‌هاي خاورميانه نياز به اصلاحات دارند.
واقع‌گرايي آمريكايي نابرابر
سرمايه‌گذاري روي قدرت‌هاي قوي در حال ظهور همچون سهامداران در نظام بين‌المللي و پشتيباني از توسعه دموكراتيك دولت‌هاي ضعيف و داراي حكومت بد، اهدافي گسترده براي سياست خارجي ايالات متحده و مطمئنا جاه‌طلبانه خواهد بود، و آنها يك سوال آشكاري را مطرح مي‌كنند مبني بر اينكه آيا ايالات متحده وابسته به اين چالش است يا از آنجا كه برخي مي‌ترسند و ادعا مي‌كنند، آيا ايالات متحده يك كشور در حال زوال است؟ بايد مطمئن باشيم كه بنيان قدرت آمريكا به خاطر منابع قدرت و انعطاف‌پذيري جامعه ايالات متحده، قوي بوده و قوي باقي خواهد ماند. ايالات متحده هنوز هم داراي توانايي منحصر به فردي براي جذب شهروندان جديد از هر نژاد، دين و فرهنگي به درون بافت و ساختار زندگي ملي و اقتصادي خويش است. همين ارزش‌هاي مشترك كه منجر به موفقيت در ايالات متحده شده، به موفقيت در جهان به خاطر پشتكار و جديت، نوآوري و كارآفريني منتهي خواهد شد. اگر آمريكا اعتماد به نفسش را از دست بدهد، ديگر نمي‌تواند رهبر جهان باشد. ما همچنين بايد مطمئن باشيم كه بنيان‌هاي قدرت اقتصادي ايالات متحده قوي است و قوي نيز باقي خواهد ماند. حتي در بحبوحه آشوب مالي و بحران‌هاي بين‌المللي، اقتصاد ايالات‌متحده از سال 2001 تاكنون بيشتر و سريع‌تر از اقتصاد هر ملت صنعتي پيشرو ديگري رشد كرده است. ايالات متحده بدون ترديد، موتور رشد اقتصادي جهان باقي خواهند ماند. به‌رغم تامين دو جنگ و مطرح كردن دفاع از خودمان در يك رويارويي جهاني جديد، هزينه دفاعي ايالات‌متحده در حال حاضر درصدي از توليد ناخالص داخلي است كه هنوز هم از ميانگين دوره جنگ سرد پايين‌تر است. در سال 2008 كاملا آشكار است كه ما در فرآيند ملت‌سازي طي سال‌هاي آتي شريك و درگير خواهيم بود. اما نبايد ارتش ايالات متحده اين كار را انجام بدهد. آن نبايد يك ماموريتي باشد كه ما پس از شكست، دولت‌ها را در درست گيريم و ادامه دهيم. ما بايستي به دولت‌هاي داراي كاركرد ضعيف كمك كنيم كه خودشان را تقويت و اصلاح كنند، و به اين وسيله از شكست خود در اولين مرحله جلوگيري كنند. اين امر مستلزم تغيير و تحول و يكپارچگي بهتر نهادهاي سخت افزاري و نرم‌افزاري قدرت ايالات متحده و وظيفه دشواري مي‌باشد كه دولت ما شروع كرده است. ما آمريكايي‌ها در سياست خارجي درگير هستيم، به خاطر اينكه مجبوريم، نه به دليل اينكه مي‌خواهيم اين سياست يك «جمهوري» است، نه يك «امپراتوري». در نهايت آنچه كه بيشتر از همه تعيين‌كننده خواهد بود، اين است كه آيا ايالات متحده مي‌تواند در قرن بيست و يكم موفق شود، يا نه، تصور ماست. آن به دليل اين ويژگي شخصيت آمريكاست كه خواهان نقش منحصر به فرد در جهان است و آن را روشي كه ما در مورد قدرت و ارزش‌هاي خويش فكر مي‌كنيم، نشات مي‌گير. دوگانگي قديمي بين واقع‌گرايي و آرمان‌گرايي به واقع هرگز براي ايالات متحده به كار نرفته است؟ زيرا ما واقعا نمي‌پذيريم كه منافع ملي و آرمان‌هاي جهاني ما با هم ناسازگاري داشته باشند. حتي زماني كه منافع و آرمان‌هاي ما در كوتاه‌مدت با هم در تعارض باشند، بر اين باوريم كه در بلند‌مدت آنها تقسيم‌ناپذير هستند. اين موضوع آمريكا را براي تصور كردن اينكه جهان مي‌تواند هميشه بهتر از ديگراني كه بدون تناقض فكر مي‌كردند، امكانپذير باشد، آزاد كرده است. آمريكا تصور مي‌كرد كه يك آلمان دموكراتيك ممكن است روزي لنگر‌گاه يك اروپاي واحد، آزاد و صلح باشد. آمريكا بر اين باور بود كه ژاپن ممكن است روزي يك منبع صلح در آسياي بسيار آزاد و شكوفا شود. آمريكا تعهدش به مردم حوزه بالتيك را حفظ كرد تا آنها مستقل شوند و در نتيجه روزي را كه ناتو يك نشست سران را در ريگاي ليتوني برگزار كرد به ارمغان بياورد... در واقع، نشان داده‌ايم كه با پيوند قدرت آمريكايي و ارزش‌هاي آمريكايي، مي‌توانيم به دوستان و متحدان‌مان كمك كنيم كه مرزهاي آنچه را كه اغلب در يك دوره زماني واقع‌گرايانه فرض مي‌شد گسترش بدهند. چگونه اين پيشنهاد و برنامه را توصيف كنيم؛ يك نوع واقع‌گرايي است. اما بيشتر از آنچه كه باشد، من آن را واقع‌گرايي منحصر به فرد آمريكايي ناميده‌ام. اين موضوع ما را تبديل به يك ملت به طور باور نكردني بي‌صبر مي‌كند، ما در آينده زندگي مي‌كنيم، نه در گذشته. ما در طول تاريخ‌مان به آهستگي حركت نكرده و وقت تلف نمي‌كنيم... عجيب‌تر از همه اينكه در همين زمان واقع‌گرايي منحصر به فرد آمريكايي، ما را عميقا صبور مي‌كند. نمي‌فهميم كه چه مدت دوره تمرين دموكراسي طول مي‌كشد. ما نقص اوليه آمريكا را تاييد مي‌كنيم كه يك قانون اساسي بر مبناي يك سازش بنا گذاشته شده است كه اجداد من (سياهپوستان) را به سه‌پنجم يك انسان كاهش داد. با اين وجود ما در حال التيام و درمان زخم و زندگي مردم آمريكا مي‌باشيم و اين مشاركت ما با جهان را شكل مي‌دهد. ما از دموكراسي حمايت مي‌كنيم نه‌ به‌خاطر اينكه فكر مي كنيم كه خودمان كامل هستيم،‌ به خاطر اينكه مي‌دانيم كه خودمان عميقا ناكامل و ناقص هستيم. اين موضوع به ما دليلي براي فروتني كردن و تواضع در تلاش‌هاي خودمان و صبور بودن با تلاش‌هاي ديگران مي‌دهد. مي‌دانيم كه عناوين كنوني مطبوعات به ندرت همچون قضاوت‌هاي تاريخ است.
 چهارشنبه 13 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن