محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854893312
مصاحبه با یک کاریکاتوریست صاحب نام
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: رؤياهايم را ميفروشم
http://hamshahrionline.ir/images/upload/news/posa/8810/Dram-7-10-88-at-100.jpg
كامبيز درمبخش را چندنسل ميشناسند: نسلاوليها و نسلدوميها و نسل سوميها.حالا با آخرين كتابش ميتوان اميدوار بود كه او به نسل چهارميها هم تعلق دارد.
كتاب «اگر داوينچي مرا ميديد» و برگزيده شدنش در سومين جشنواره كتاب برتر كودك و نوجوان بهانهاي شد تا با او گفتوگو كنيم.
فرهاد حسنزاده
آقاي درمبخش اين اتفاق مبارك از كجا شروع شد؟ منظورم كاريكاتوريست شدن شماست.
من از كودكي به نقاشي علاقهمند بودم و...
http://hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8810/Dram2-7-10-88-at.jpg
بچهها همه به نقاشي علاقه دارند. فكر ميكنيد علت اين علاقه در چيست؟ به نظرم آنها با نقاشيهايشان حرف ميزنند. معمولاً يكي از چيزهايي كه بچهها در نقاشيهايشان ميكشند يك خانه با دودكش و پنجره و خورشيد و از اين چيزهاست. اين نشان ميدهد كه بچهها به شكل ناخودآگاه دوست دارند مستقل باشند. خانهاي داشته باشند، اسباب و لوازمي كه شكل كوچكي از زندگي بزرگترهاست. البته در بچههاي اين دوره و زمانه به دليل تلويزيون و بازيهاي كامپيوتري اين استقلال كمتر ديده ميشود و آنها تا سنين بالا مهمان پدر و مادرشان هستند و به آنها وابستهاند.
از نقاشيهاي كودكانه كه بگذريم، كار حرفهاي را از كي شروع كرديد؟ من زماني كه چهاردهساله بودم نقاشيهايي ميكشيدم و ميبردم خيابان فردوسي، حوالي منوچهري و به مغازهدارها ميفروختم. اين نقاشيها معمولاً مينياتورهاي ايراني و يا تصاويري از تختجمشيد و آثار باستاني بود كه آنها را كپي ميكردم. مغازهدارها بابت اين نقاشيها پنج تومان به من ميدادند و خودشان آنها را به خارجيها پنجاه تومان ميفروختند. در آن زمان اين كار باعث شد كه احساس كنم خودم ميتوانم از راه نقاشي خرج خودم را در بياورم و مستقل شوم.
يعني از همين نقاشيهاي كپيكاري به كاريكاتور رسيديد؟ بله. البته اولش به خاطر پول كار ميكردم. اما كمكم به اين هنر علاقه پيدا كردم. كاريكاتورهايي را در مجلات ايراني و خارجي پيدا ميكردم و آنها را ميبريدم. همانها باعث شد كه طنز را بهتر بشناسم. پدر من ارتشي بود و در نشريهاي كه متعلق به ارتش بود كار ميكرد. او دوست و همكاري داشت كه نامش آقاي تجارتچي بود. پدرم از همكارش خواست كه مرا در اين راه راهنمايي كند. او براي من چند تا كار كشيد و من از روي آنها كپي كردم اما به مرور زمان به اين كارها قناعت نكردم و كمكم براي خودم صاحب سبك شدم.
در اين راه آموزش هم ديديد؛ كلاسي، چيزي؟ نه. من كاملاً خودساخته بودم. بهجز همان همكار پدرم كه گفتم كه فقط چند طرح از كارهايش كپي كردم، من در هيچ كلاس و كارگاهي شركت نكردم. در واقع خودم خيلي كوشش ميكردم، پژوهش ميكردم و با الهام از كارهايي كه ميديدم كارهاي تازهاي ميكشيدم. اصلاً در آن زمان امكانات مثل امروز نبود. نه نشريهاي، نه كتابي. من از كهنه فروشها و اين طرف و آنطرف كتاب يا مجله تهيه ميكردم. يا به دوستاني كه به خارج از ايران رفت و آمد داشتند، سفارش ميكردم. بعد نشاني نشريههاي خارجي را پيدا ميكردم و برايشان كار ميفرستادم. استقبال آنها از كارهايم و دستمزدهايي كه برايم ميفرستادند باعث ميشد سرذوق بيايم و بهتر و بيشتر كار كنم و در اين راه جديتر باشم.
اما اين زمان براي جوانها كار راحت تر شده است. آنها با فشار يك دگمه در اينترنت به انواع و اقسام كاريكاتورها و مسابقههاي جهاني دسترسي دارند.
http://hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8810/Dram4-7-10-88-at.jpg
مشوق هم داشتيد؟ بله، مشوقم پدرم بود. او علاوه بر اين كه افسر ارتش بود به كارهاي هنري علاقه زيادي داشت و خودش داستان و شعر و نمايشنامه و فيلمنامه مي نوشت و سردبير يك نشريه بود. او تئاتر هم كار ميكرد. وقتي هفت ساله بودم روي صحنه تئاتر رفتم و در يكي از نمايشهاي او بازي كردم. حتي در يكي از فيلمهايش هم بازي كردم. هنرمندهاي زيادي به خانه ما رفت و آمد داشتند و اين براي من خوب بود. من از طريق همين دوستان با مجلهها و روزنامههاي ايراني آن زمان از جمله «اطلاعات هفتگي» و «سپيد و سياه» همكاري داشتم و كارهايم در آنها چاپ ميشد.
هيجده سالم بود كه يك بليت اتوبوس به مقصد آلمان خريدم پانصد تومان. يك هفته هم توي راه بودم. دويست، سيصدتا از كارهايم را با خودم برده بودم. استقبال از كارهايم خيلي خوب بود. بزرگترين مطبوعات آلمان كارهايم را چاپ كردند. در مدتي كه آنجا بودم يك تعداد كار بدون شرح كشيدم. يعني ديدم من كه با زبان آنجا آشنا نيستم بنابراين از كلام در كارم استفاده نكردم و چيزهايي كشيدم كه براي همه قابل فهم باشد. اين سفر نه تنها از نظر مادي بلكه از نظر شناخت كاريكاتور و سبكهاي مختلف هنري به من كمك كرد.
سبك يعني چي و شما سبكتان را از كي پيدا كرديد؟ سبك چيزي پيش ساخته نيست و در اثر مرور زمان به وجود ميآيد. مثلاً در حال حاضر من آدمكهايي كه ميكشم خيلي ساده هستند و خطوط صورتشان معلوم نيست. وقتي اين آدمها را ميبينيم از حالت چهرهشان چيزي نميفهميم. فقط از حالت بدنيشان ميفهميم كه چه حسي دارند. ميفهميم كه مثلاً اين آدم خوشحال است يا افسرده و غمگين. اين شيوه و سبك خيلي آسان و راحت به دست نيامده بلكه در اثر استمرار و مرارت به دست آمده. متأسفانه بعضي از جوانها اين سادگي خطوط را كه ميبينند شروع ميكنند به اين سبك كار كردن، در حالي كه اين سبك به مرور زمان پديد آمده است.
آيا سبكتان در طول اين پنجاه و پنج سال تغيير هم كرده است؟ بله. شما اگر كاريكاتورهاي قديميام را ببينيد، متوجه ميشويد چهقدر كار من تغيير كرده است. من در طول اين سالها سبكهاي مختلفي را تجربه كردهام. مثلاً در زمان شاه كارهايي داشتم به نام« مينياتورهاي سياه» كه با مينياتورهاي قديمي ايران حرفم را عليه ساواك و رژيم سابق ميزدم. حتي نوع نگاه من هم تغيير كرده. من قبلاً با نشريات زيادي كار ميكردم، ولي به تدريج از آن فاصله گرفتم. كارهاي مطبوعاتي به دليل اين كه تاريخ مصرف دارند، خيلي ماندگاري ندارند. الان دنبال كارهايي هستم كه تاريخ مصرف نداشته باشند و فقط براي يك منطقه خاص كشيده نشوند. من به دهكده جهاني و انسان و انسانيت فكر ميكنم. به پيامهاي انساني. يكي از نمونههاي مورد علاقه من فيلمهاي چارلي چاپلين است كه تاريخ مصرف ندارد و بدون كلام است. اين ويژگي باعث ميشود كه تمام مليتها حرفش را بفهمند.
براي نوجوانها بگوييد اصلاً كاريكاتور يعني چه. كاريكاتور اثري هنري است كه در كوتاه ترين زمان يعني چند ثانيه با مخاطبان ارتباط برقرار ميكند. شما وقتي روزنامه يا مجلهاي را ورق ميزنيد اولين چيزي كه توجهتان را جلب ميكند كاريكاتورش است.
شما در كنار كاريكاتور، نويسندگي را هم تجربه كردهايد. اين نوشتن از كي بوده است؟ نوشتن از مدتها پيش، از همان ابتدا با من بوده است. هنوز هم اين كار را ميكنم. ولي احساس ميكنم نوشتنم نسبت به قبل ارتقا پيدا كرده است. يكي از دغدغههاي من كوتاه نوشتن است. انسان امروز خيلي فرصت خواندن رمانها و داستانهاي طولاني را ندارد، براي همين ترجيح ميدهم كارهايم را كوتاه بنويسم.
داستانهايتان چاپ هم شدهاند؟ نه. ولي در حال نوشتن تعدادي داستان خيلي خيلي كوتاه هستم. با موضوعاتي خاص. مثلاً داستان يك خط كه ميگويد من يك خط نيستم، ميتوانم تكهاي نخ باشم يا سيم گيتار باشم، يا خيلي چيزهاي ديگر.
ميدانيد، بعضي اشيا هستند كه ما هميشه آنها را ميبينيم و با آنها سر و كار داريم ولي به راحتي از كنارشان رد ميشويم و كمتر به آنها توجه ميكنيم، در حالي كه آنها براي خودشان شخصيت دارند. يك قوري، استكان يا عينك يا همين صندلي كه من و شما رويش نشستهايم ميتوانند داستانهاي خودشان را داشته باشند.
آدم معمولي صندلي را صندلي ميبيند در حالي كه طنز نويس نگاهش به آن فرق ميكند. مثلاً صندلي در يك روز باراني ميتواند چتر باشد، موقع دعوا ميتواند يك سلاح باشد، صندلي پايه شكسته ميتواند به بيمارستان برود كه درمان شود. صندلي فرفورژه ميتواند شخصيت زن داشته باشد. صندليهاي بزرگ و زمخت ميتوانند مرد باشند. و چهارپايه صندلي تكامل نيافته است. نگاه خاص كاريكاتوريست ميتواند بر شاخههاي درخت، ميز و صندليهايي روييده ببيند.
http://hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8810/Dram3-7-10-88-at.jpg
در مورد كتاب «اگر داوينچي مرا ميديد» كه تلفيقي از كاريكاتور و متن است، حرف بزنيد. آيا اول متنش را نوشتيد و بعد كاريكاتورهايش را كشيديد يا برعكس؟ من مدام در همه حالي مثلاً تلفن زدن طرحهايي را ميكشم كه بعد رويشان كار كنم. گاهي اين طرحها را هم به كار نميبرم و كنارشان ميگذارم؛ طرحهايي كه الان تعدادشان به پنج هزارتا رسيده است. يك بار در آلمان ديدم كه يكي از كاريكاتوريستها طرحهاي كامل نشدهاش را به فروش گذاشته است. از سويي من مدتي در يك شركت تبليغاتي كار ميكردم. يكي از كارهايي كه آنجا ميكردم نگاه كردن به تصوير بود و نوشتن متن تبليغاتي براي آن. من اين كار را زياد انجام ميدادم. گاهي براي يك تصوير چندين متن مينوشتم. روزي تصميم گرفتم براي طرحهاي خودم اين متنها را بنويسم. پس نشستم و طرحها را نگاه كردم و متنهايي براي آنها نوشتم كه تا به حال سه جلد آن نوشته شده است.
به هر حال اين يك سبك كاري بود و دارم ادامهاش ميدهم و تعدادي از اين تصويرها را هم تبديل به داستان كوتاه كردهام.
اين روزها سالگرد تولد دوچرخه است. نظرتان را درباره تولد و دوچرخه بگوييد. به اعتقاد من تولد يك شروع است و تولد در همه چيز هست و فقط خاص انسان نيست؛ حتي ساخته دست انسان. وقتي من چيزي يا طرحي را ميكشم اين در خانه من حبس است، چون كسي آن را نديده است. ولي اين تولد هنگامي به شكل واقعي اتفاق ميافتد كه به دست ديگران برسد، وگرنه يك چيز مرده است. دوچرخه هم با مخاطبانش است كه معناي واقعي پيدا ميكند.
دوچرخه اسم زيبايي است براي يك نشريه و آرزوي بسياري از بچههاست. ما در بچگي يك حلقه فلزي داشتيم كه با يك تكه چوب آن را ميرانديم. اين بازي ما بود. بعد آرزوي سه چرخه داشتم. بعد دوچرخه. يك زماني با يك تكه تخته و چندتا بلبرينگ يك روروك درست ميكردم يا با قوطي سوهان و شمع چراغي براي روروك مي ساختم شبيه چراغ موتورسيكلت. مدتي هم دوچرخه كرايه ميكردم. بعد پدرم برايم سهچرخه خريد. دوچرخه ياد گرفتنم هم ماجراهايي داشت.
بچههايتان به كار شما علاقه دارند؟ من دو فرزند دارم. يكي از آنها رامين است كه به كار انيميشن علاقه دارد. او 15-16 تا فيلم انيميشن كوتاه ساخته كه سه بعدي و بر اساس بعضي شخصيت هاي كارهاي خودم است. قرار است در سال آينده مجموعهاي سيزده قسمتي از آنها به نام «دلقكها» پخش شود كه چند قسمت آن ساخته شده است.
تفاوت طرح و كاريكاتور در چيست؟ به نظرم طرح همان طراحي است كه بدون هيچ فكر و سوژه خاصي اجرا ميشود. بهتر است بگوييم كارتون و كاريكاتور. در واقع كارهايي كه من مي كشم و ساده هستند در خارج از كشور به آن ميگويند كارتون. كارتون طرحي است فقط براي تفريح و لذت و مغز را قلقلك ميدهد كه سياسي هم نيست يا اگر باشد، كلي و بين المللي است. خارجيها به اين جور كارها كارتون ميگويند كه خودش هم چند رشته دارد، مثل «كميك استريپ» يا «استريپ كارتون». بعضي هم كارهايي صرفاً غمگين يا شاعرانه هستند. كارهاي اخير من به شعر نزديك است و دنبال آن هستم كه موضوعي شاعرانه را با خطوطي ساده نشان بدهم.
به نوجوانهايي كه به كاريكاتور علاقه دارند چه توصيهاي داريد؟ اين كار صرفاً آموزش دادني نيست. كاريكاتور كشيدن كاري شبيه آهنگ سازي و شاعري است. ما نميتوانيم بگوييم از امروز شاعر يا آهنگ ساز شويد. اين علاقه در وجود آنها بايد باشد. بعد بايد اين علاقه را دنبال كنند. كارهاي ديگران را ببينند. چون ديدن آثار ديگران به آنها ايده ميدهد. بچهها بايد بروند تمام مجلات اين رشته را ببينند، سايتهاي اينترنتي كاريكاتور را ببينند، فيلمهاي كمدي و انيميشن را ببينند، مجموعة اينها باعث ميشود كه ذهنشان خلاق شود. كلاسهايي هم هست كه اين رشته را درس ميدهد. خود من در كلاسهايي كه دارم تجربيات اين سالها را كه به سختي به دست آورده ام ، در اختيار جوانها قرار ميدهم.
اين هنر رابطه مستقيمي با خلاقيت دارد، براي تقويت خلاقيت چه بايد كرد؟ ببينيد، طراحي فقط طراحي نيست. در طراحي طنزآميز تخيلات طنزآميز يك طراح است كه نقش بازي ميكند. طراحي به تنهايي نميتواند كاربرد داشته باشد. من در واقع در كارم رؤياهايم را ميفروشم. رؤياهايي كه ديگران نميتوانند ببينند. شما شايد نتوانيد خوابها و رؤياهايتان را براي كسي تعريف كنيد اما هنرمند كاريكاتوريست يكي از كارهايش اين است كه رؤياهايش را به تصوير بكشد و نشان ديگران بدهد و آن را با ديگران تقسيم كند. البته اين كار را نويسندهها و شاعران و بعضي از هنرمندان ديگر هم انجام ميدهند اما در كاريكاتور خيلي ساده و با ارزانترين شيوه اين كار انجام ميشود. ولي در هنري مثل فيلمسازي هزينهها خيلي بالاست. هنرپيشه و كارگردان و موسيقي و چيزهاي زيادي ميخواهد، در حالي كه در كاريكاتور هر ورق كاغذ سفيد پرده سينماست. گويي شما يك فيلم را در كوتاهترين زمان ميتوانيد ببينيد. بيشتر اين فيلمهاي انيميشن در حقيقت يك كاريكاتور است كه آن را گسترش دادهاند، يا چندين كاريكاتور است كه آنها را به هم وصل كردهاند و شده يك انيميشن .
http://hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8810/Dram5-7-10-88-at.jpg
پيوند مبارك متن و تصوير
«خيلي شيطان بودم. شيطان در مقابل من كم ميآورد... سگها و گربهها با ديدن من راه خود را كج ميكردند، شيشهبُر محله با من رفيق شده بود و برايم بستني ميخريد.»
اگر فكر ميكنيد اين سطرها را از كتاب خاطرات يك گناهكار نقل كردهام، بايد به عرضتان برسانم كه اشتباه كردهايد! اينها اعترافات بامزۀ يك هنرمند است از روزهاي كودكياش. شايد شما هم از آن آدمهايي باشيد كه فكر ميكنند هنرمندان در تمام زندگيشان انسانهاي لطيف و دلنازكي هستند. خب، پس يك بار ديگر مجبورم ابراز تأسف كنم از ا ين كه سطرهاي بالا خيلي با تصويري كه در ذهن داشتهايد، جور درنيامده است. همۀ اينها از لطف هنرمند صادق و راستگويي مثل كامبيز درمبخش است كه اينقدر راحت شيطنتهاي كودكياش را به تصوير كشيده است.
http://hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8810/Dram6-7-10-88-at.jpg
البته براي آن كه اين مطلب متهم به بدآموزي نشود، همينجا اشاره كنم كه درمبخش حالا ديگر دست از اينجور شيطنتها برداشته است. از روي عكس بزرگسالياش هم ميتوانيد متوجه شويد كه حالا برخلاف پسربچۀ تخس و اخموي سالهاي دور، ظاهري سربهراه دارد و آرام. اين جمله را هم براي محكمكاري از زبان خودش در مقدمۀ تازهترين كتابش برايتان نقل ميكنم: «يك مگس روي بيني من نشسته بود، از او خواهش كردم خودش برود!»
«اگر داوينچي مرا ميديد» به اندازۀ مقدمۀ بحثبرانگيزش -كه تا اينجا سوژۀ يادداشت ما بود!- بامزه، خواندني و ديدني است. حتماً ميپرسيد مگر منظره است كه ديدني باشد؟ نكند امروز، روز جهاني تغيير تصورات است؟ چون در جوابتان بايد بگويم: بله، اين كتاب پر از منظرههاي ديدني است:
ماري كه به بدنش كش و قوس داده تا در حين عبور، آسيبي به گلها نرساند.
دمبرفيهايي كه در زمستان سرد، همديگر را بغل كردهاند. پسري كه صورتش را چسبانده به تنگ آب و اولين عيد ديدنياش با ماهي تنها است و...
البته اين كاريكاتورها هميشه يك جملۀ بامزه در نقش يك يار جدانشدني در كنار خود دارند. بعضي وقتها اين جملهها به خودي خود خندهدارند مثل:
«اولين بار بود كه با پدر و مادرم به شمال ميآمديم، جاي شما خالي، ناهار ماهي جنوب خورديم.»
و حتي بعضي از جملهها به كاريكلماتور يا حتي سطرهاي شاعرانه شبيه شدهاند:
«مامان شب همهجا را تميز كرد، حتي دفترچهي چركنويس مرا!»
«دلم ميخواست هرچه زودتر بزرگ بشوم. دستگاه فتوكپي مرا به آرزويم رساند.»
بعضي وقتها طنز موردنظر از كنار هم قرار گرفتن متن و تصوير و ايجاد پلي از هماهنگي يا تضاد ميانشان حاصل ميشود. مثلاً:
«تابستان كنار دريا... از چپ به راست: من، برادر كوچكم و برادر كوچكترم!»
در كنار اين جمله، تصويري از يك دريا كشيده شده كه در آن بيشتر از دو نفر ديده نميشود. جاي نفر سوم يا همان برادر كوچكتر خالي است و به جايش چند حباب از آب بيرون آمده است!
در واقع كاريكاتورها و جملههاي طنزآميز كتاب «اگر داوينچي مرا ميديد» به كمك هم ميآيند و همديگر را كامل ميكنند. به نظر من كه پيوند مباركي از آب درآمده و... چهقدر هم به هم ميآيند!
* اگر داوينچي مرا ميديد
* كامبيز درمبخش
* نشر افق
* قيمت: 6000 تومان
با تشکر فریبا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]
-
گوناگون
پربازدیدترینها