واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: همانطور که از خبرها بارها شنیدید چند روز پیش بالاخره انتظارات به پایان رسید و جناب جومونگ از دیار کره به بلاد ایران آمد. ما ایرانیها هم که به فراخور زمان کشته مردهی شخصیتهای چون یانگوم، هستی، حاج یونس و جومونگ و سوسانو هستیم و به جرأت میگویم اگر جومونگ کاندیدای ریاست جمهوری ایران میشد حتماً رأی میآورد( صد البته اگر احمدینژاد نبود) به شدت از او استقبال کردیم. بر ما جامعهی طنز است که سهم خود را در استقبال وی به خوبی به عمل آوریم. لذا از طرف تمام مردم ایران نامهای برای عالیجناب جومونگ تنظیم شده است. امید است ما هم وظیفهی خود را در ادای احترام و مهماننوازی ایرانی به نحو احسن انجام دادهباشیم.
Jue no ji nioto
بی تو هرگز/ با تو عمری
جناب جومونگ، سلام علیکم
دیروز که از اخبار سراسری شنیدم فرمانده جومونگ به ایران آمده، ابتدا باورم نشد. چرا که ما اخبار را خیلی وقت است که دیگر باور نمیکنیم. ولی وقتی که یکی از دوستانم توسط پیامک این خبر را به من رساند، دیگر باورم شد. موجی از شعف و شادمانی من، خانواده و تمامی مردم ایران را دربر گرفت. به راستی که قدوم مبارک شما در این سرزمین انواع برکات را در آستانهی ماه مبارک رمضان برای مردم بیبرکت ایران به ارمغان آورد. و به راستی چه خوب و درخور شأنت مردم در فرودگاه از تو استقبال کردند. ای کاش تو به جای تأسیس امپراطوری "گوگوریو" و جنگولک بازی با "تسو" میآمدی ایران و کاندیدای ریاست جمهور ما میشدی. بیشک مردم ایران با تو متحد میشدند و تو را امپراطور خود میکردند.
جناب جومونگ، در هر کوی و برزن و سوراخ سمبهای کلام تو جاری است. مردم ایران در ساعات پخش سریالت کار و زندگیاشان را رها میکنند تا دلاوریها و سلحشوریهای تورا در مبارزه با ظلم و ستم"هان" به تماشا بنشینند. البته تعداد معدودی هم برای دیدن شیر زنی بانو"سوسانو"( یحفظه الله الی یوم القیامه:jio to souno jo) جلوی جعبهی جادویی میخ میشوند و قش و ضعف میکنند برای وی. از محبوبیت تو همین بس که مادر بزرگ پدرم که بالای 100 سال از عمر پربرکتش میگذرد و صدای کلنگ گورش دیگر دارد به گوش میرسد رأس ساعت 7:30 چونان "بوبانو" به سمت کنترل تلویزیون حمله کرده و در حالی که دیگر چشمانش سوی دیدن دکمههای کنترل را ندارد، آنقدر آن دکمههای مادر مرده را به طور راندوم میفشارد تا تو بیایی و ببیندت. هر دفعه از از من سؤال میکند که "جومونگ کدامشان است، مادر؟" و من چهرهی مردانهی تو را به او نشان میدهم و او هم به یاد چهرهی مردانهی شوهرخدابیامرزش زار زار گریه میکند.
عالیجناب جومونگ، کودکانمان تو را الگوی خویش ساختهاند و پدر خود را به پشیزی نمینگرند و او را با تو دلاورمرد مقایسه میکنند که بیشک قیاسی است معالفارق شاید هم معالفارغ. چندی پیش پسر دایی خردسالم که انواع و اقسام شمشیرها را از راستهی بازار آهنگران تهران تهیه نموده است، فرق سر برادر بزرگترش را که در حال درس خواندن بود بی هوا، هدف قرار داد و او را راهی بیمارستان کرد و سپس با غرور فریاد زد: " من جومونگم". وقتی پدرش که دائی من باشد چند ضربه به رسم خارجیها - رویم به دیوار- به باسن وی زد، او پس از ساعاتی گریه، پدرش را تهدید کرد که:" بابایی من جومونگم، تو رو هم مثل داداشی می کشم."
جومونگ عزیز، مدتی نیز هست که ما جمعهها و سه شنبهها یا گرسنه سر به بالین میگذاریم یا اگر اقبالمان یاری کند سیب زمینی تخم مرغ میل میکنیم. چرا که مادرمان بقای تو و " گوگوریو" را بر بقای ما و پدرمان ترجیح میدهد. و چه خوب بود دوران "یانگوم" که که ما هر شب انواع غذاهای شرقی و غربی میل مینمودیم. ای کاش تو به جای ازدواج با آن سوسانو که معلوم نیست قبلاً چه سر و سِری با آن مشاور موقشنگش داشته با " یانگوم جان" ازدواج میکردی تا ما نیز شبها سیر بخوابیم.
راستی جومی جون، چرا "سوسانو" را با خود به ایران نیاوردی؟ اگر میدانستی که 80% علاقهمندان به تو، در واقع علاقهمند سوسانو هستند حتماً او را نیز با خورد میآوردی و میدیدی چه استقبال گرمی از تو و همسرت به عمل خواهد آمد. چرا که ایرانیان ذاتاً خانوده دوست هستند و چه زیبا بود اگر تو دست در دست سوسانو از پلههای هواپیما به پایین میآمدی. اگر قول بدهی غیرتی نشوی این خبر را به تو میگویم که چندی پیش در یاسوج، جوانی در فراق سوسانو بر خوشتن تیغ زد. این که چیزی نیست، ارادت ایرانیان به تو و بانو سوسانو تا اندازهایست که تلویزیون ملی ما یک ربع مانده به تحویل سال باستانیمان به جای پخش سنتهای ایرانی و سخن ازکورش و داریوش و... مصاحبهی سوسانو را پخش میکند. فکرش را بکن.
و چه عشقولانه بود، عشق سوسانو به تو، که برای رسیدن به تو از همان اول چگونه با تحمل رنج و سختی و تجارت نمک با دزدان دریایی و تجار بیرحم "زووانتو" بالاخره بدستت آورد. ای کاش او نیز در این سفر همراه تو بود و درس عشق و زندگی و شوهرداری را به دختران ایرانی نیز میآموخت تا بدانند که برای بدست آوردن دلِ فرد مورد علاقهاشان تنها زیبایی ظاهری، لاک ناخن و sms عاشقانه کافی نیست، بلکه باید خطرات " فرمانده هوپچی"ها و راههای پرپیچ وخم "چوسان قدیم" را به جان بخرند. این را به در گفتم که دیوارها هم بشنود، جومی جون.
عالیجناب، من میگویم حالاکه این همه راه را کوبیدید از "جولبون" به اینجا آمدهاید، یک کارخیر هم بکنید تا شاید توشهای برای آخرتتان شود. بیایید دور هم یک گروه "دامول" جدید در ایران تشکیل دهیم و با متحد کردن اقوام ایرانی - که متخصص آن هستید- در کشور ما هم امپراطوری جدیدی راه بیاندازید. نامش را هم میگذاریم امپراطوری "گوگوری مگوری" که با امپراطوری "گوگوریو" در جولبون هارمونی عجیبی هم دارد. زنگ میزنیم بانو سوسانو هم بیاید. اصلاً اگر خواستید ما خودمان در ایران یک عالمه بانوسوسانو داریم. هم بزنم به تخته زیبا روی هستند، هم از هر آستینشان هزار تا انگشت میبارد. تازه قبلاً هم هیچ سروسری با مشاورشان نداشتهاند. هرکدامشان را که خواستید انتخاب کنید. اصلاً من عکس چندتایشان را برایتان میفرستم. خیالتان راحت باشد، بعض بانوسوسانو نباشند، دخترهای باکمالاتی هستند.
ای جومونگ، روی ما را زمین نیانداز. باور کن یک شبه امپراطوری را تشکیل میدهیم. نیاز به جنگ و خونریزی هم نیست. در کشور ما امپراطور شدن یک شبه است، اگر نمیدانی حالا بدان. تازه "تسوی" ما از تسوی شما خیلی اوضاعش خرابتر است. وزیر اعظمش را هم که برکنار کردند. یک عارق از دهان مبارکت خارج کنی، تخت امپراطوری را صاحب شدهای.
جومونگ جان، در نهایت در حالی که موجی از شعف و شادمانی در گوشه و کنار ایران با حضور تو به راه افتاده والان کل اخبار ایران و روزنامهها به جای بررسی اوضاع کشور و نقد وزرای پیشنهادی دولت، حول حضور جنابعالی می چرخد، از تو تقاضامندیم هر چه سریعتر اقدامات خروج "هان" از "بیو" و "جولبون" را را فراهم کرده تا با این کار مقدمات خروج سریال شما از آنتن تلویزیونِ"حاج عزتالله ضرغامی"( دامه برکاته) فراهم گردد و با این کار ما و مردم ایران به کارو زندگیامان برسیم. لطفاً.
دوستدار شما
من،مادر پدربزرگم، پسردایی خردسالم،مادرم،دختر همسایهامان و تمام مردان و زنان ایرانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]