واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: امير محبيان در گفت وگو با مردم سالا ري: فقدان احزاب قدرتمند باعث افزايش تاثيرگذاري جنبش دانشجويي شد
به عنوان سوال اول لطفا تعريف مختصري از جريان دانشجويي يا جنبش دانشجويي ارائه دهيد.
معمولا براي يك جنبش اجتماعي تعاريفي از لحاظ علمي وجود دارد كه آن را به صورت يك جنبش نشان مي دهد. يكي از آن ها جنبه سياليت دارد، رهبري آن از درون خودش است و اداره آن از درون مي جوشد و بعد به وجود ميآيد در عين حال اهداف خاصي دارد، هويت دارد و مسير حركت اش را خودش مشخص مي كند. مجموعه اين ها و عوامل ديگر يك جنبش را شكل مي دهد. در عين حال ما جريان هم داريم، جريان ممكن است به شكل جنبش در نيايد بلكه حركتي باشد كه در بخشي از جامعه جوششي را به وجود آورد كه منجر به تحركاتي شود كه ممكن است هدف دار باشد يا حتي بي هدف باشد. در مورد دانشجويان بحث هاي بسياري صورت گرفته كه آيا ما در ايران چيزي تحت عنوان جنبش دانشجويي داريم يا نداريم و آيا شاخصه هاي جنبش بر آن منطبق هست يا نيست؟ هنوز در اين زمينه من نتيجه قطعي را نديدم كه گفته شده باشد ما طبيعتا در ايران داراي جريانات دانشجويي متفاوتي هستيم كه گرايشات مختلفي دارند و به صورت يك حركت واحد نيستند ولي در برخي صفات، نقاط مشتركي دارند، همه اين ها جوان هستند و زمان حضورشان در حركت هاي دانشجويي محدود به دوراني است كه در دانشگاه به سر مي برند و از طرف ديگر همه اين ها داراي اهداف مشخصي هستند و بعضي از اين ها معتقدند هيچ حمايتي از بيرون ندارند وجريانات بيروني آنها را هدايت نمي كند، بر روي بعضي از آن ها مارك حكومتي خورده و معتقد هستند كه مورد حمايت حكومت هستند. مجموع اين ها جريانات دانشجويي را شكل مي دهد كه به هر صورت علي رغم گرايشات مختلف داراي خصوصيات مشترك هم هستند.
شما معتقد به شكل گيري يك تفكر استراتژيك در خصوص جنبش دانشجويي هستيد؟ مولفه هاي اين تفكر چيست؟
در دهه 1960 هنگامي كه در اروپا بحث هاي جدي در مورد جنبش دانشجويي مطرح بود و جنبش هاي گسترده دانشجويي سراسر اروپا را درنورديده بود و همه جا صحبت از آن بود اروپا هم متاثر از آن بود، ما شاهد بوديم كه بعضي افراد با عنوان نظريه پردازان جنبش دانشجويي آن زمان خودشان را مطرح كردند و به عنوان چهره برجسته و شخصيت متمايز مطرح شدند. امثال «هابرماس» زاده آن دوران هستند و كساني هستند كه در آن زمان ايده هاي خودشان را مطرح مي كردند و كساني ديگري... ما متاسفانه در جنبش دانشجويي مان چنين وضعيتي را نديديم ولي در گذشته ما داشتيم، جريان چپ و بعضي از جريان هاي اسلا مي كساني بودند كه در آن جا در جريان دانشجويي داراي ايده ها و نظراتي بودند ولي عمدتا اينها از جريان دانشجويي خارج شدند و به عنوان جريان و گروه هاي چريكي براي رژيم سابق فعاليت مي كردند. بعد از انقلا ب اسلا مي ما شاهد آن بوديم كه عملا گروه هاي سياسي با توجه به اهميتي كه دانشگاه داشت در آن جا خيمه زدند و حضور فيزيكي پيدا كردند و حتي تشكيلا تشان در آنجا مستقر شد. جريان انقلا ب فرهنگي در همين راستا بود و كار تصفيه را انجام داد و اينها را از دانشگاه خارج كرد. بعد از انقلا ب فرهنگي و به راه افتادن مجدد دانشگاه ها، دفتر تحكيم وحدت كه در واقع مجمعي بود كه انجمن اسلا مي دانشگاه ها را به هم پيوند مي زد به عنوان يكه تاز دانشگاه ها بود تا اينكه در مقطعي يك جريان با گرايشات متفاوت ولي درون نظام در كنار آنها، قرار گرفت و تحت عنوان جامعه اسلا مي دانشجويان فعاليت كرد. پس از آن جريانات مختلفي در كنار آنها به وجود آمد. در حال حاضر ما شاهد هستيم كه چون پوشش تشكيلا تي تا حدود زيادي منحصر به مساله انجمن اسلا مي بود ما شاهد انجمن اسلا مي هايي در دانشگاه ها هستيم كه گرايشات چپ ماركسيستي دارند و به صورت روشن و شفاف در نشريات داخلي خودشان ديدگاه هاي ماركس و بعضا ديدگاه هاي ديگر را مطرح مي كنند و مورد بحث قرار مي دهند و حتي مورد پذيرش قرار مي دهند. پس ما در اينجا نوعي پارادوكس را داريم. به دليل محدوديت ساختاري كه در دانشگاه ها وجود دارد عملا قالب هاي موجود با محتوا گاهي همخواني ندارد و نوعي تناقض را به وجود مي آورد. من شاهد شكل گيري يك ايده و نظريه استراتژيك در درون جنبش دانشجويي نبودم و تا آنجايي كه من اطلا ع دارم جنبش دانشجويي بيشتر متاثر از جريانات بيروني بود و به شكل انفعالي حركت كردند.
در مورد نقاط ضعف و قوت حركت دانشجويي در دهه گذشته چه نظري داريد؟
بزرگترين نقطه ايراد دانشجويان آن است كه نتوانستند تفكيكي ما بين هدف از حضور در دانشگاه و هدف از كار سياسي را بوجود بياورند. يعني يا كار دانشگاهي قرباني كار سياسي آنها شده يا كار سياسي شان قرباني كار دانشگاهي و دانشجويي... يا افرادي بودند كه به فعاليت هاي سياسي روي مي آوردند و دانشگاه را كنار مي گذاشتند و بعد از مدتي اخراج مي شدند. يا در مقابل چنان به كار دانشگاهي مي پرداختند كه عملا هيچ گونه فعاليت سياسي از آن ها مشاهده نمي شد. حركت هاي سياسي در دهه گذشته در داخل دانشگاه به حدي متاثر از حركت هاي بيروني بود كه عملا جريان دانشجويي را زائيده بعضي از جريانات سياسي بيرون از دانشگاه كرد. حاصل آن بود كه در زد و خوردها و چالش هايي كه ما بين جريانات سياسي رخ داد هزينه ها را عمدتا دانشجويان پرداختند، چرا كه طيف پر انرژي جريانات سياسي بودند و عملا به عنوان مقدمه سپاه آنها حركت مي كردند و طبيعتا هزينه اوليه را هم آنها پرداختند.
مجموع اين مباحث باعث شد در حال حاضر جريان دانشجويي تا حد زيادي در يك وضعيت انفعالي قرار بگيرد.
فرصت ها و تهديدهاي حركت دانشجويي در دهه گذشته را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
جريان دانشجويي در دهه گذشته يك فرصت طلا يي را تاحد زيادي از دست داد. به دليل وضعيت دموگرافيك يا در واقع جمعت شناسانه جامعه ايراني ما در دهه گذشته يك جهش جمعيتي داشتيم كه حاصل يك جهش جمعيتي و زاد ولد در اوايل انقلا ب بود و عملا باعث شد جامعه جوان ما اعتبار ويژه اي براي دانشجويان و براي جوانان قرار دهد و گرايشاتي تحت عنوان جوان گرايي و امثال آن در آن زمان به عنوان گفتمان مسلم مطرح شد.
حتي در دولت جديد هم مي بينيم كه بحث مشاوران جوان به تبع آن قضيه مطرح شد. مجموع اين ها يك فرصت طلا يي را براي دانشجويان فراهم كرد كه آنها به عنوان يك قشر مرجع در حركت هاي سياسي خودشان را مطرح كنند.
اما نكته اي كه مطرح است اين است كه دانشجويان چگونه توانستند از اين فرصت استفاده كنند. متاسفانه اين فرصت از بين رفت. اگر نظر سنجي صورت بگيرد مي بينيم دايره ارتباط دانشجويان تا حدود زيادي كاهش پيدا كرده و علت آن اين است كه آنها نتوانستند حركت معتدل و معقول و مستقلي را دبنال كنند و نتيجه اين شد كه عملا فرصت را از دست دادند. اما در مورد تهديدها: ما نمي توانيم به درستي بحث جريان دانشجويي را تعريف كنيم وجايگاه آن را در جامعه مشخص كنيم.
گاهي اوقات افراط تا به آنجا مي رسد كه برداشت مي شدكه جامعه ايراني در پي جوانان بيفتد و جوانان وظيفه دارند حكم راهبران جامعه راداشته باشند. بعضي ها اعتقاد دارند كه نه جوانان به دليل بي تجربگي اصلا نبايد درحوزه هدايت اجتماعي نقشي داشته باشند. هر دو ديدگاه حركت هاي افراطي هستند و نقش تجربه را در مديريت حكومتي و مديريت جامعه نمي شود منكر شد. در عين حال نمي توان جامعه را اسير ديدگاه هايي كرد كه فقط به تجربه اتكا مي كنند و نوآوري و در عين حال نشاط سياسي در آنها جايي ندارد. جوانان يك بمب انرژي هستند، آنها توانايي هاي بسيار بالايي دادند، ذوق و ابتكار و در عين حال نوانديشي كه بايد با تجربه كامل شود. ما بايد بتوانيم جاي اينها را به خوبي مشخص كنيم و بتوانيم در جامعه حركت مشخصي را با مديريت درست ما بين دو نيروي پرتلاش و در عين حال پرنشاط جوان و از سوي ديگر تجربه افراد مسن ايجاد كنيم.
جريانات دانشجويي در ايران چه تفاوتي با جريانات دانشجويي در غرب دارد؟ به خصوص آمريكا، آيا در آنجا يك نگاه راهبردي و بلندمدت وجود دارد يا خير؟
اصلا در آمريكا شما يك جريان دانشجويي به اين مفهوم نخواهيد ديد. آن جريان دانشجويي هم كه در سطح جهان مطرح شده بود در اروپا بوده. در آمريكا به دلايل خاصي كه خاص جامعه آمريكا است، عملا چيزي تحت عنوان جنبش هاي دانشجويي و امثال آن خيلي شكل نگرفت، در مقاطعي بحث هاي قوميتي و نژادي بود، بخشي وارد اين قضايا شدند ولي اساسا ما هيچ جريان غالب را در بين دانشجويان آمريكايي كه به صورت يك حركت سياسي روشن باشد نديديم بلكه حتي يك سري از پيمان هاي دانشگاهي را مي ديديم كه نخبگان در آنجا گردهم مي آمدند
بنا به گفته شما پس دليل عدم وجود جنبش دانشجويي در آمريكا چيست؟
نكته اي كه باعث مي شود جامعه آمريكا نتواند بستر لازم را براي يك حركت اين چنيني ايجاد كند، قدرت بي مانند احزاب در آنجاست، جامعه آمريكا از نظر حزبي جامعه بالغي است و به يك عبارت در واقع در جامعه آمريكا، احزاب نقش خودشان را دارند و چنان قدرتمند هستند كه فضا را براي اقشار ديگر تقريبا باز نمي گذارند كه آنها حركت كنند. در ايران يكي از دلايلي كه جريانات دانشجويي بيش از حد و بيش از توانشان تاثيرگذار شدند فقدان احزاب قدرتمند بود. در ايالا ت متحده آمريكا احزاب به قدري قدرتمند هستند كه فضايي براي تنفس جريان دانشجويي ايجاد نمي كند.
دانشجويان كنوني تا چه حد به اهداف و آرمان هاي انقلاب آشنايي دارند؟ و آيا اين آشنايي براي حركت هاي آينده كافي است؟
نظر مطلقي را در اين مورد نمي توان گفت، ولي مي توان ادعا كرد با توجه به سن آنها عمدتا بعد از انقلاب اسلامي متولد شدند و اين نشان دهنده آن است كه نگاه آنان به انقلاب اسلامي و وقايع سال هاي نخست آن بيشتر نگاه تاريخي است. فرق آنها با نسل هاي گذشته اين است كه، نسل گذشته نگاهي كه به خود انقلاب و جنگ و مباحث ديگر داشتند به صورت عيني در آن وقايع حضور داشتند رابطه احساسي دارند و درك مستقيمي از اين قضايا داشتند. به عبارتي درك شهودي از وقايع انقلا ب داشتند و كاملا شرايط و اوضاع برايشان قابل فهم بوده اما براي دانشجويان بسياري از آن پديده ها، پديده هاي تاريخي محسوب مي شود و از آن ها نمي توان توقع داشت كه همان رابطه احساسي را داشته باشند و اين نقص نسل دوران ماست كه نتوانسته تعريف دقيق و روشني را از تاريخ انقلا ب اسلا مي شرح دهد كه آنها بتوانند رابطه مغرورانه اي را با اين پديده ها داشته باشند يا به عبارتي به اين پديده ها غرور بورزند. البته بخش زيادي از دانشجويان چنين وضعيتي را دارند ولي ناشي از فعاليت ما نيست، بلكه ناشي از فعاليت خود آنهاست براي شناختن مباني انقلا ب... ولي از طرف ديگر ما شاهد آنيم كه نسلي در دانشگاه به وجود آمده كه شناختش نسبت به انقلا ب و ارزش هاي آن، شناخت قوي و درستي نيست.
فكر مي كنيد در دهه چهارم انقلا ب حركت دانشجويي چه بايدها و نبايدهايي را لا زم است رعايت كند؟
به گمان من درس گرفتن از تجربياتي كه در دوران دوم خرداد بود بسيار اهميت دارد. ما نمي توانيم براي دهه هاي آينده جريان دانشجويي را به عنوان دانشجويان تحليل و بيان كنيم. به دليل اين كه آنها در آن زمان خودشان در صحنه حضور خواهند داشت و تصميمات را خودشان خواهند گرفت و شايد حتي سياليت اوضاع به نحوي باشد كه حتي پيام ها هم به آنها نرسد. ولي در ايران يك اصل وجود دارد. براساس تحليل من از وضعيت جمعيتي كشور پيش بيني مي كنم كه در سال 2018 وضعيتي تقريبا مشابه سال 1374 تا 1376 رخ دهد. يعني ما دوباره يك افزايش جمعيتي از جوانان خواهيم داشت كه يك وضعيتي شبيه دوم خرداد را ممكن است سامان داد از لحاظ حضور جوانان. بنابراين اگر در آن دوران جريان دانشجويي باز هم به تكرار اشتباهات دست بزند مسلما ضربه خواهد خورد و به طور كلي از صحنه سياسي ايران به عنوان يك فاكتور موثر خارج خواهد شد. لذا از هم اكنون بسياري، چه در حوزه دانشجويي چه در حوزه حكومتي بايد براي آن دوران برنامه داشته باشند و جريان دانشجويي را در مسيري ببرند كه بتوانند به عنوان يك انرژي متراكم و ارزشمند در جهت اهداف انقلا ب اسلا مي و اهداف كشور و پيشرفت ايران عزيز از آن بهره بگيرند.
حالا كه گريزي به جريان دوم خرداد زديد جريان دانشجويي را در زمان اصلا حات قوي تر و موثرتر مي ديديد يا زمان حال؟
به نظر من جريان دانشجويي در زمان دوم خرداد بسيار فعال بود ولي در جهت غلط، جريان دانشجويي هم در حال حاضر اصلا فعال نيست، مسيرش هم اصلا قابل شناسايي نيست.
با تعريفي كه از تفكرات استراتژيك دانشجويي داشتيد به نظر شما چه كسي بايد اين تفكر يا برنامه ريزي استراتژيك را براي جريان دانشجويي انجام دهد; دانشجويان يا حاكميت؟
هر دو از دو جهت مختلف مي توانند موثر باشند حاكميت به عنوان بخش مهمي از جامعه بايد دانشجويان را در نظر بگيرد و برايش برنامه داشته باشد و بتواند از اين انرژي به نحو مثبت استفاده كند اگر برنامه نداشته باشد، ديگران براي او برنامه خواهند ريخت و اين انرژي را عليه نظام به كار خواهند گرفت. خود جريان دانشجويي هم بايد براي حفظ خودش و در عين حال با ديدگاه ملي از انرژي موجود خودش به نحوي استفاده كند كه حداكثر تاثيرگذاري را داشته باشد.
يکشنبه 10 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]