محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845972615
امیرکبیر بود...
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: از هزاوه فراهان تا حمام فین کاشان
● زیاده جسارت است تقی
این شاه جوان آن قدر وزیرش را دوست داشت که نه تنها صدارت اعظمی بلکه خواهر دسته گلش را هم به او داد. تاریخ عروسیشان هم شد ۲۵ بهمن ۱۲۲۷ هجری قمری. می گویند عزت الدوله عروس خانم اول تن به این ازدواج نمی داد اما با اصرار برادر و مادرش راضی شد.
● نبوغ پسر آشپزباشی
«فرزندم اسحاق! دیروز از کربلایی تقی کاغذی رسید، موجب حیرت حاضران گردید. همه تحسین کردند و آفرین ها گفتند. الحق «یکاد زیت ها یضی» در حق قوه مدرکه اش صادق است. یکی از آن میان سر بیرون آورده تحسینات او را به شان شما وارد کرد که در واقع ریشخندی به من بود، گفت:
درخت کردگان بر این بزرگی
درخت خربزه ا... اکبر
نوکر این طور چیز بنویسد آقا جای خود دارد.
باری حقیقت من به کربلایی قربان حسد می برم و بر پسرش می ترسم... خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد. والسلام.»
«کربلایی تقی» نامه، همان «میرزا تقی خان» خودمان است و نگارنده حیرت زده و پیش گوی نامه «قائم مقام فراهانی» است که پدر تقی کربلایی قربان آشپز درگاه اوست و تقی هم وردست پدرش در دستگاه عریض و طویل قائم مقام.
اما بشنوید از قصه نوشته شدن آن نامه توسط قائم مقام به برادرزاده اش اسحاق...
می گویند امیر در دوران کودکی مانند هر پسری در کنار پدرش به آموختن کار می پرداخت. روزی قائم مقام برای امتحان بچه هایش به اتاق آن ها آمد، هر چه پرسید ندانستند و محمد تقی فورا جواب داد. قائم مقام شگفت زده رو به او کرد و گفت: تقی! تو کجا درس خوانده ای؟ و محمد تقی جریان هر روزه غذا آوردن پشت در اتاق بچه ها و گوش ایستادن و شنیدن حرف های معلم سرخانه را گفت. قائم مقام خواست انعامی بدهد، تقی پس زد و در عوض خواست به معلم دستور دهد که درسی را که به آقازاده ها می دهد به او هم بیاموزاند...
محمدتقی متولد «هزاوه» است. روستایی در دو فرسخی سلطان آباد (اراک کنونی).
● از هزاوه تا سن پطرزبورگ
آن زمان هنوز این آقازاده بازی های قرن جدید مد نشده بود و تقی حسابی شانس آورد که آقازاده های آقای قائم مقام زیر آبش را نزدند و به همین دلیل هم تقی یکی یکی و دو تا دوتا پله های ترقی را در نوردید. اول سرپرست طویله شد، بعد منشی قائم مقام، بعد تر لشکرنویس و محرم اسرار او و دست آخر هم مستوفی نظام. تقی آن قدر این پله ها با سرعت بالا رفت که تا به خودش آمد دید شده است حاکم آذربایجان و دو سفراساسی هم رفته است به روسیه و با نیکلای اول حسابی رفیق شده است، تا آن جا که امپراتور یک انفیه دان مرصع به او هدیه داد! از طرفی روسی را هم مثل بلبل حرف می زد.
البته محمدتقی در سفر هایش مثل بقیه هیئت اعزامی نمی رفت به گشت و گذار و نمی نشست به عیش و نوش، بلکه آن قدر از این کارخانه به آن کارگاه و از این دانشگاه به آن مدرسه می رفت که همه هیئت اعزامی کلافه می شدند و رویشان کم می شد... و می دید و می دید که چه قدر فاصله است میان مملکتش و این همسایه دیوار به دیوار شمالی. می نویسد: «روزی به مسکو به دانشگاهی رفتیم که ریاست آن را بانویی به عهده داشت، در این مرکز علمی بیشتر علوم و فنون تدریس می گردید و دانشجویان نیز شب ها در جوار همان دانشگاه استراحت می کردند زیرا افراد با استعداد را از شهرهای مختلف گردآوری کرده تا پس از پایان مراحل تحصیل به زادگاه خویش بازگردند.»
همین مشاهدات ریز و جزئی بود که روشن می کرد امیر فکرهایی در سر دارد و نقشه ها دارد برای به سامان در آوردن اوضاع مملکت نابه سامانش.
● محمدتقی خان امیرکبیر می شود...
محمدشاه مرد! ناصرالدین شاه از تبریز به تهران آمد و چهار زانو نشست روی تخت سلطنت. البته نه همین طوری الکی! بل با تدبیر میرزا تقی خان که تا چند لحظه دیگر می توانیم رسما امیرکبیر صدایش بزنیم و حالا شاهی بر مسند نشسته که به فکر اصلاحات بود اما دمدمی مزاجانه و بی هدف و اگر نداشت وزیری مثل امیر را، با شراکت در قتل کدام مرد بزرگ می توانست به تاریخ بفهماند که چه قدر بی لیاقت است!
امیرکبیر، حالا شده بود صدر اعظم و شخص دوم مملکت فخیمه ایران. البته کسوت صدارت هوس برانگیز است و مدعی هم زیاد دارد. میرزا آقا خان نوری تبعیدی کاشان آصف الدوله، میرزا نصرا... صدر الممالک اردبیلی، حاج میرزا آقاسی. اما میرزا تقی خان که شاه جوان بسیار به میرزا تقی خان علاقه مند بود و میرزا هم حکم معلمش را داشت و هم پدرش را، شد صدر اعظم و البته نامه های زیادی وجود دارد که این رابطه صمیمانه را اثبات می کند.
«قربانت شوم الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی (خواهر ناصرالدین شاه و همسر امیرکبیر) به شکستن لبه نان مشغولم خبر رسید که شاهزاده موثق الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان رانده اید. فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمی شود».
● گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست
هر شخصیتی را باید در چارچوب زمان و مکانی که در آن زندگی می کند شناخت. امیرکبیر هم در دوره ای پا به سیاست ویران شده ایران گذاشت که شاهان قاجاری مملکت را گذاشته بودند در طبق اخلاص و خیرات می کردند به دول بریتانیای کبیر و روسیه. و هر کس هم که از راه می آمد و پست و مقامی می گرفت، یک لگد می زد به این مرده نیمه جان مملکت فخیمه و تا جایی که می توانست می بلعید. بگذریم از این که اکثر رجال دولتی خودشان را در اقساط بلند مدت فروخته بودند به دول استعماری.
● امیرکبیر در مسلخ کینه توزی بدخواهان
این مورخان پدر آمرزیده آن قدر متناقض و در هم از جریان قتل امیرکبیر نوشته اند که تابلوست غرض و مرضی در کارشان بوده. البته طبق شواهد و اسناد از همه به حقیقت نزدیک تر روایت حقایق نگار خورموجی است چه اسم بامسمایی که جریان را از زاویه توطئه علیه امیر و قتل او پیش می برد نه مرگ طبیعی در اثرکسالت مزاج.
● این هم سند بی لیاقتی ناصرالدین شاه
«چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است شمارا از آن کار معاف کردیم. باید با کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم، به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند واگذاریم.»
بی تردید آن ها که امیر حقوق و مزایای مفت خوری شان را قطع کرده بود از روز نخست رویای این عزل و سپس آن قتل را در سر می پروراندند و از نخست شروع کرده بودند به تخریب امیر نزد شاه و این که اگر امیر اندکی دیگر قدرت و محبوبیت نزد عامه به دست آورد رسما دست ناصرالدین شاه و ایل و تبارش را از سلطنت کوتاه خواهد کرد.
تازه همین شاه عجول و دهن بین پس از عزل امیر و روانه کردنش به کاشان برای تبعید می نویسد: «به خداقسم اگر کسی چه در حضور من چه پیش اشخاص دیگر یک کلمه بی احترامی درباره شما بکند، پدر سوخته ام اگر او را جلو توپ نگذارم.»
امیر که تبعید شد بدگویان کارو کاسبی شان نزد شاه سکه شد و تا حکم قتل امیر را از شاه نگرفتند خیالشان آسوده نشد.
و حالا حمام فین به یاد می آورد صحنه ای را که امیر خون آلود و بی جان بر زمین افتاد در حالی که با بریدن رگ هایش گویی رگ های ترقی و پیشرفت ملت ایران بریده شد.
ناصرالدین شاه سال ها پس از قتل امیر گفت: «اگر ما در اوایل سلطنت خود تجربه امروز را داشتیم مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر امروز صدر اعظم این مملکت بود.». «کشتن امیر از اشتباهات دوران جوانی ما بود»
● اصلاحات مالی
امیر که آمد حاج میرزا آقاسی وزیر سابق خزانه را آب و جارو کرده بود و تر و تمیز داد دستش. دریغ از یک پاپاسی. اصلا پول پیش کش، به اندازه همه عمرش بدهی ارث گذاشته بود برای امیر. می گویند امیر همه طلبکار ها را راضی کرد. ۱۰ تا ۵۰ درصد حقوق مستمری بگیرهای دربار را کم کرد، برای هر شهرستان و استان دفا تر دخل و خرج جداگانه ای را تنظیم و مالیات های معوقه را با روش های جدید وصول کرد. حقوق شاهزادگان و متنفذین مفت خور دربار را کم... نه! به طور کلی قطع کرد، حتی وقتی انگلیس شروع کرد به التماس و در خواست بعد هم تهدید، امیر حاضر نشد دوباره حقوق وابستگان آن ها را برقرار کند! و از همه جالب تر زورش به شخص اول مملکت هم رسید و حقوق شاه را از ۶۰ هزار تومان به ۱۰ هزار تومان تقلیل داد. اما شاه هیچ دستوری مبنی برای برگردان حقوقش نداد! و حتی حاضر شد بنا به ملاحظات مالی که امیر شیرفهمش کرده بود دیگر به تفریح و گردش نرود و ولخرجی های گزاف نکند. امیر این سیاست های ریاضت گونه را آن قدر ادامه داد که نه تنها بدهی ها صاف شد بلکه خزانه تر و تمیز مملکت انباشته شد از نقدینگی برای آبادانی و ترقی ایران.
● اقدامات علمی
امیرکبیر را اگر به اصلاحات کشاورزی و صنعتی و نظامی اش نشناسند حتما با «دارالفنون» و «وقایع اتفاقیه» اش می شناسند. مدرسه ای که در سال ۱۲۲۸ ه.ش تاسیس شد و معلمین اتریشی به دستور امیر به ایران آورده شدند برای دانش آموختن به محصلان و دانشجویان ایرانی. بدون شک انتخاب معلمان اتریشی هم خودش گامی بوده برای رها شدن از وابستگی به آن دول معلوم الحال. جالب است بدانید که دارالفنون مجهز بوده به آزمایشگاه فیزیک و شیمی و داروسازی و چاپخانه و کتابخانه. البته امیرکبیر دارالفنون را زمانی ساخت که ما هنوز در ایران دبستان همگانی به معنای متعارف امروزی اش نداشتیم اما امیر برای برنامه هایش نیاز فوری و مبرم داشت به متخصص داخلی و غیر وابسته و شاید این همان راه میان بر بود برای رسیدن به هدف. اگر چه بعد ها یعنی سال ها پس ازشهادت امیر تعدادی از فارغ التحصیلان دارالفنون شدند اعضای جمعیت فراماسونری، بی شک این چیزی از ارزش کار امیر کم نمی کند. زمانی دارالفنون افتتاح شد و استادان اروپایی به ایران آمدند که امیرکبیر از صدارت عزل شده بود. در نهایت می توان گفت دارالفنون اولین دانشگاه ایران به شیوه نوین است.
● حمایت از صنعت
کارخانه بلورسازی تهران، اصفهان و قم، کارخانه کاغذسازی تهران، حریربافی کاشان، نخ ریسی تهران، چلواربافی تهران، کالسکه سازی اصفهان و چینی سازی تهران و... تنها چند نمونه از تاسیسات صنعتی امیرکبیر است. او آن قدر به کارهای داخلی و دستی بها می داد که تا می دید کسی دستش به کاری گرفته و ماهر است فورا امتیاز چند ساله تولید آن کالا را با هزینه تاسیس کارگاه می گذاشت کف دستش و می گفت: بسم ا... این گوی و این میدان. همین شد که شال های دست باف کرمانی شدند رقیب جدی شال های معروف کشمیری برای همین بود که اسم آن شال ها را گذاشتند شال امیری. سردوشی های کار دست «بانو خورشید» روی لباس های فرم نظامیان امیر حکایت از این ذوق و سلیقه و نگاه بومی داشت و قضیه ساختن سماور داخلی برای بریدن پای کالای روسی هم که تکرار مکررات است.
● وقایع اتفاقیه
روزنامه دولتی مملکت ایران دارالخلافه تهران. چاپ سنگی دوره انتشار: هر پنج شنبه، نخستین شماره ۱۷ بهمن ۱۲۲۹.
مسئولان دولتی موظفند بخوانند.
روزنامه هنوز چیز تازه و عجیبی است. اکثر مردم سواد خواندن و نوشتن ندارند و «وقایع اتفاقیه» از آن اتفاق هاست. مسئولان با سواد دولتی هم باید بخوانند تا همراه روزنامه فرهنگ خواندنش هم جابیفتد.
«از آن جا که همت حضرت اقدس شاهنشاهی مصروف بر تربیت اهل ایران و استحضار و آگاهی آن ها از امورات داخله و وقایع خارجه است، لهذا قرار شد که هفته به هفته اخبار همایون و اخبار داخله مملکتی و غیره را که دول دیگر گازت می نامند در دارالطباعه دولتی زده شود و به کل شهرهای ایران منتشر گردد که اهالی ممالک ایران نیز در هر هفته از اخبار دارالخلافه مبارکه و غیره اطلاع حاصل نمایند.»
● مذهب
رابطه امیر با مذهب از آن رابطه های بحث برانگیز و نامکشوف است. این طور نبوده که امیر کاری به کار مذهب نداشته باشد و سرش توی لاک خودش و اصلاحات پر سرو صدایش باشد. اتفاقا اکثر هم عصران و مورخان و محققان جدید، امیر را به لحاظ فردی، مردی مذهبی و پای بند می دانند. نمونه اش هم این که در اواخر عمر ثلث اموالش را برای کارهای عام المنفعه در نظر می گیرد که به اصطلاح می گویند، رد مظالم. یا این که در دوره صدارتش منع می کند که روی کاغذهای باطله آیات قرآن چاپ شود چرا که دکانداران از آن استفاده می کنند و این بی حرمتی به آیات کتاب خداست. از طرفی دستور اکید بر منع خرید و فروش مشروبات الکلی و می گساری صادر می کند و اراذل و اوباش مست را با شدید ترین مجازات ها تنبیه می کند. اما آن چه بیش از همه در اقدامات مذهبی امیر به چشم می آید سرکوب شدید «بابیه» و نیز شکستن سنت «بست نشینی» است.
امیر معتقد بود بست نشینی و پناه بردن مجرمان به اماکن مقدس نوعی فرار از قانون و تعطیل قانون است. البته می گویند او برای لغو سنت دیرینه بست نشینی با شیخ الاسلام وقت مشورت کرد و از او هم تایید گرفت. اما این اقدام امیر بی شک به نفع امنیت عمومی مردم بود. از طرفی امیر در تعزیه داری و روضه خوانی هم تغییراتی به وجود آورد، او می گفت خواندن اشعار سبک و نارسا در شان سیدالشهدا نیست و باید اشعاری رسا و زیبا برای ایشان سرود. اما امیر در رفتارش با اقلیت های مذهبی به شدت نرمش نشان می داد و انعطاف پذیر بود جز در یک مورد و آن هم برخورد شدید با فرقه بابیه این فرقه ساخت دست استعمار بود که امیر فتوای قتل «علی محمد باب» را از علما گرفت و آن را اجرا کرد، سایر بابی ها تحت تعقیب قرار گرفتند و به شدید ترین شکل ممکن مجازات شدند.
● مهد علیا
همسر محمدشاه، مادر ناصرالدین شاه، فتنه دربار! طرفدار سرسخت انگلیس و نیز طرفدار سرسخت میرزا آقاخان نوری، خود فروخته بریتانیای کبیر.
▪ اتهامات: خبر چینی، نشر اکاذیب، دروغ پردازی علیه امیرکبیر، شراکت در عزل و قتل امیر.
▪ سند همکاری با انگلیس: کاردار سفارت انگلیس در گزارشی به وزارت خارجه انگلستان نوشته: «در ملاقات خصوصی که با مهد علیا نمودم او به من اطمینان داد که دائما به شاه تلقین خواهد شد که نظریات و راهنمایی های انگلیسی ها را بپذیرد.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]
-
گوناگون
پربازدیدترینها