واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پاورقي سير تمدن غرب
حق ارشديت يا محبوب بودن فرزند اول مورد حمله قرار گرفت و به همه فرزندان ميبايست به يك چشم نگاه كرد. سنت به دايه دادن كودكان به تدريج مطرود شد و زنان بچههاي خود را خود شير ميدادند.
در آن زمان در انگلستان استفاده از اسباببازي و بازيهاي فكري براي كودكان رايج شد. در دهه 1760 كتابهايي نظير كتاب جيبي زيباي كوچك (1744) براي سرگرمي و آموزش كودكان عرضه شد. البته همه اين تغييرات در خانوادههاي طبقه بالاي اروپاي غربي رخ داد و در خانوادههاي روستايي و طبقات فقير شهرها اين وضع ديده نميشد.
براي اغلب اروپاييها هنوز كودكان منبع دردسر و تشويش بسيار بودند. آنها دهانهاي بيشتري بودند كه براي خوردن باز بودند كه در مواقع بحران اقتصادي و سختي زندگي منجر به بچهكشي ميشد و تحويل آنها به نوانخانهها نيز شيوع داشت.
به رغم وجود مجازات مرگ براي فرزندكشي، اين كار راهي براي حل مسأله فرزندان زياد بود. خفگي تصادفي كودكان در بستر مادرانشان به حدي افزايش يافته بود كه در سال 1784 در اتريش قانوني وضع شد كه طبق آن مادران مجاز به خواباندن اطفال زير 5 سال در بستر خود نبودند. در آن زمان بيشتر از كشتن بچهها، تحويل آنها به نوانخانهها و بيمارستانها شيوع داشت و ايجاد اين مراكز يك نوع نيكوكاري براي طبقات ثروتمند در اروپاي قرن هيجدهم محسوب ميشد.
بزرگترين اين سازمانها در سنپطرزبورگ روسيه توسط اشراف بنا نهاده شد. تا قرن هيجدهم هر سال پنجهزار كودك جديد به اين سازمان كه در يك زمان ظرفيت نگهداري 25 هزار كودك را داشت، وارد ميشدند.
***
شيوع اين كار باعث ايجاد مسائل عمدهاي براي نوانخانهها شد. يك مورخ تخمين زده است كه در دهه 1770 يك سوم تمام كودكان متولد شده در پاريس توسط والدين ازدواج نكرده به نوانخانهها سپرده ميشدند. اغلب نوزادان در نوانخانهها جان ميسپردند. نرخ مرگ و مير در اين مكانها از 50 درصد تا 90 درصد بود و در حقيقت تحويل بچهها به نوانخانهها نوعي بچهكشي رسمي تلقي ميشد. بچههايي كه زنده ميماندند، معمولاً به كارهاي پست گمارده ميشدند. رنج و عذابي كه كودكان فقير متحمل ميشدند، يكي از سياهترين صفحات قرن هيجدهم در تاريخ اروپاست.
در بيشتر نقاط اروپا زوجهاي تازه ازدواج كرده خانوادههاي مستقلي براي خود تشكيل ميدادند. اين خانواده هستهاي كه تشكيل آن از قرون وسطي شروع شده بود، اكنون بخصوص در اروپاي شمال غربي يك پديده عادي تلقي ميشد.
براي ايجاد پسانداز كه براي شروع زندگي مستقل لازم بود، زن و مرد (به جز در مورد اشراف) ناچار بودند كه بسيار ديرتر ازدواج كنند. سن متوسط ازدواج در اروپاي شمال غربي در اين زمان براي مردان بين 27 تا 29 سال و براي زنان بين 25 تا 27 سال بود. ازدواج ديرهنگام باعث كاهش نرخ زاد و ولد ميشد و اثري مانند كنترل جمعيت طبيعي داشت. اما آيا اين مقدار كاهش در زاد و ولد با تعداد كودكان نامشروع متولد شده جبران ميشد؟ از نرخ زاد و ولد كودكان نامشروع كه در بعضي از نقاط فرانسه يك درصد و در بعضي از نقاط انگلستان 5 درصد بود چنين بر ميآيد كه حداقل در نيمه اول قرن هيجدهم، كاهش تعداد مواليد در اثر به عقب افتادن ازدواج با تولد كودكان نامشروع جبران نميشده است. بعد از سال 1750 تولد كودكان نامشروع افزايش يافت. براي مثال، بررسيها در آلمان نشان ميدهد كه نرخ زاد و ولد كودكان نامشروع از 2 درصد در سال 1700 به 5 درصد در سال 1760 و 10 درصد در سال 1800 و در اوائل قرن نوزدهم به نرخهاي بالاتري رسيده است.
زوجها معمولاً يك سال پس از ازدواج صاحب فرزند ميشدند، و پس از آن به فاصله 2 تا 3 سال كودكان ديگر متولد ميشدند، به طوري كه در مجموع هر خانواده به طور متوسط صاحب 5 فرزند بود.
اين نرخ زاد و ولد نشان ميدهد كه توان بالقوه افزايش جمعيت زيادي در آن زمان در اروپا وجود داشته است.
اين امكان با توجه به اين كه 60 ـ 40 درصد زنان اروپايي در سن زايش (44 ـ 15) هيچگاه ازدواج نميكردند، كمتر است. به علاوه، تا پايان قرن هيجدهم خصوصاً در بين طبقات بالا در فرانسه و بريتانيا استفاده از روشهاي كنترل خانواده براي محدود كردن تعداد كودكان معمول بود. آمار مربوط به طبقه ثروتمند اشراف فرانسه نشان ميدهد كه متوسط تولد كودكان از دوره 1700 ـ 1650 تا 1750 ـ 1700 به 3 كودك، و تا 1780 ـ 1750 به دو كودك كاهش يافته بود. توجه به اين حقيقت كه اشراف زودتر از طبقات ديگر ازدواج ميكردند به اين ارقام اهميت بيشتري ميبخشد.
در بين طبقات، اعم از كارگر كشاورزي و كارگر صنعتي، مشاركت زنان و فرزندان در اقتصاد خانواده بسيار حياتي بود. در مناطق شهري، كودكان پسر و دختر يا در توليد صنايع دستي در خانه كمك ميكردند و يا براي خدمتكاري به خارج از خانه فرستاده ميشدند.
يکشنبه 10 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]