واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: چهل روز فقط با خاطره فيلمهايش شكيبايي و شكوه بازيگري
جام جم آنلاين: اگرچه برخي حرفهها و مشاغل به افراد، اعتبار و حيثيت ميبخشند، اما هميشه ستارهها و چهرههاي برجسته آن صنف، هويتي مضاعف به آن حرفه ميدهند و از تكراري شدن، تنزل و كمرنگ شدن آن جلوگيري ميكنند. بيشك خسرو شكيبايي چنين جايگاهي در سينما و حرفه بازيگري داشت.
او به بازيگري جاني ديگرگونه داد و هويتي پيچيده، پررمز و راز و در عين حال جذاب به آن بخشيد. چهبسا بازيگران جوان و بااستعدادي كه به واسطه خلاقيتها و جاذبههاي وي به سينما علاقهمند شدند و به عرصه بازيگري پاي نهادند.
امين حيايي، حامد بهداد، بهرام رادان و فروتن از تاثير عميق شكيبايي در گرايش خود به بازيگري سخن گفتهاند. از همين رو بايد او را معلم بازيگري لقب داد. معلم واقعي كسي نيست كه صرفا به دانشآموزان درس بدهد و بياموزد، بلكه بيش از اينها بايد عشق آموختن و شوق يادگيري را بپروراند و در آنها زنده كند و اين خصلتي بود كه در اخلاق و مهارت حرفهاي خسرو شكيبايي مشهود بود. در واقع نام خسرو شكيبايي، تداعيكننده يك بازيگر نيست.
شمايلي از بازيگر است. او يك بازيگر مولف بود كه بدون اغراق، سبك و تصوير جديدي از بازيگري ارائه كرد و لايههاي درونيتر و قلههاي فتح نشده بازيگري را به نمايش گذاشت. او به ما و سينماي ايران ثابت كرد جلوههاي ديگري از بازيگري وجود دارد كه ميتوان آن را تجربه كرد.
مهمترين علت اثرگذاري وي به اين علت بود كه ميان دنياي واقعي زيستن و عالم مجازي سينما، مرزي نميشناخت و زندگي و سينما در او به صورت واحدي تجربه شده و تجسم يافته بود. آناني كه تجربه با هم بودن با وي را داشتهاند از اين هماني او ميان واقعيت و مجاز سخن ميگويند و اين يعني شكيبايي، بازيگري را نه به صرف يك شغل و حرفه براي تامين معيشت، شهرت، ثروت و... كه آن را عين هويت خود ميديد و خويشتن خويش را در آن واكاوي و بازشناسي ميكرد.
در واقع بازيگري براي وي نوعي مكاشفه بود، هم مكاشفه شخصي و عارفانه و هم مكاشفه حرفهاي و عالمانه. او همواره در درياي بازيگري شنا ميكرد تا هر بار مرواريدي گرانبها از آن كشف كند و هيچ وقت از اين شناگري خسته نشد يا هواي كارگرداني به سرش نزد. خودش ميگفت: «بازيگري براي من هنوز تمام نشده است».
او حتي با وجود ستاره بودن، به ستارهسازي در سينما اعتقاد نداشت و معتقد بود ستارهسازي اساسا بازيگر را دچار ژست و ادا ميكند. به نظر وي ابزار بازيگر، احساسات ناب اوست. ستاره بودن شكيبايي برآمده از توانايي و قدرت بازيگري وي بود، نه تبليغات ژورناليستي، كمتر مصاحبهاي از وي در مطبوعات به جاي مانده است و اينها همه نشان ميدهد بازيگري براي شكيبايي هدف بود نه وسيله.
جايگاه بازيگري خسرو شكيبايي از سه منظر مقابل تامل است. يكي اين كه وي نقطه اتصال نسل جوان و نسل كهن مخاطبان سينما بود. هم پختگي و عمق بازيگران تجربه ديده و پيشكسوت را داشت و هم شور و سرزندگي نسل جوان را و تركيب تجربه و تازگي در وي به خلاقيت و طراوت بازيگري وي كمك ميكرد و اكنون مرگ وي به فقدان بازيگري ميانسال با چنين خصلتهايي انجاميده است و چهبسا بسياري از نقشها نوشته يا خلق نشود.
دوم نوع حركات، صدا، بيان و تيپولوژي وي بود كه از شكيبايي، بازيگري منحصر به فرد ساخته بود كه به الگوي خاص در بازيگري بدل شد، گرچه برخي منتقدان معتقدند وي در قالب هامون باقي ماند و خود را تكرار كرد، اما دستكم نقشهاي اخير وي بويژه در فيلمهاي شب، اتوبوس شب و دستهاي خالي نشان داد كه او توانايي دارد از هژموني نقش خارج شود و جلوههاي ديگري از بازيگري را به نمايش بگذارد. هامون به عنوان شاه نقش خسرو شكيبايي مطلقا به هنر بازيگري وي بر نميگشت، بلكه يك ارتباط معنايي عميقي ميان حميد هامون و خسرو شكيبايي وجود داشت كه موجب شد اين كاراكتر به نقشي ماندگار در تاريخ سينماي ايران مبدل شود.
در كارنامه همه بازيگران هميشه يك نقش ويژه ميدرخشد و به نقطه عطف او بدل ميشود. اگر شكيبايي را تكرار هامون بدانيم ميتوانيم همين نقد را به بازيگر توانايي مثل پرويز پرستويي هم داشته باشيم كه سايه حاج كاظم بعد از آژانس شيشهاي بر بازي او سنگيني ميكند و باز توليد ميشود.
در واقع، نقشهاي ماندگار در كاراكترهايي خلق ميشود كه بين آن نقش و شخصيت خود بازيگر، عناصر مشتركي وجود داشته باشد. دغدغههاي هامون و سرگشتگيهاي وي گويي بازنمايي واقعي دغدغههاي خود خسرو شكيبايي بود.
او بازيگري بود كه در 3 عرصه تئاتر، سينما و تلويزيون موفق بود و بد خلق نقشهاي ماندگار در مديومهاي مختلف پرداخت. حميد هامون در سينما و مدرس و مراد بيگ در تلويزيون، نمونههايي از اين نقشها هستند.
خسرو شكيبايي دقيقا در زماني چشم از جهان فرو بست كه به مرحله تازهاي از بازيگري خود گام نهاده بود و با فاصلهگيري از هامون، در حال تجربههاي تازهتري از اين حرفه بود. هنوز ظرفيتهاي زيادي از بازيگري در وي نهفته بود كه فرصت شكفتن ميخواست؛ اما ويژگي سوم بازيگري خسرو شكيبايي كه منحصر به فرد بود و سينماي ايران با شكيبايي آن را به دست آورد، بازيگري روشنفكرانه وي بود.
شكيبايي ستارهاي بود كه بيش از آن كه به سينماي عامهپسند تعلق داشته باشد، نماينده سينماي انديشه و روشنفكري بود. وي اين دو خصلت بظاهر متضاد و پارادوكسيكال را در خود جمع كرده بود و در عين بازيگري روشنفكرانه، ستاره بودن و محبوبيت خود را نيز از دست نداده بود.
او با نقشآفريني در هامون، بسياري از روشنفكران و اهالي فرهنگ را كه سينما را هنري سطحي و عامهپسند ميدانستند به اين هنر علاقهمند كرد و نگرش منفي آنها را به اين صنعت تغيير داد. به طور قطع هيچ بازيگري به اندازه خسرو شكيبايي در تاريخ سينماي ايران نماينده سينماي روشنفكري نبود. او با هامون، وجهي فلسفي و فرهنگي به سينما بخشيد و مفاهيم ارزشمندي را در سطح بازيگري به ارمغان آورد.
خسرو شكيبايي بويژه با هامون نه تنها بسياري را به بازيگري علاقهمند كرد، بلكه خيليها را به سينما و جادوي آن حساس كرد و به نگاه آنها عمق بخشيد.
نگارنده، خود يكي از آن افرادي است كه به واسطه هنر شكيبايي به طور جديتري به سينما نگريست و علاقهمند شد. بسياري از شيفتگان سينما با هامون زندگي و سينما را تقديس كردند. الان نزديك به 15 سال است كه پوستري از خسرو شكيبايي در اتاق خانهام نصب است با جملهاي كوتاه در زير آن كه اين روزها برايم معنايي عميقتر يافته و با مرگ وي در من متبلور شده است. «هواي حوصله ابري است».
گاهي بازيگراني مثل خسرو شكيبايي، تقدير تاريخي يك نسل را به تصوير ميكشند و دردي مشترك را بازي و سينما را به عين زندگي تبديل ميكنند. خسرو شكيبايي، اهل فرهنگ و انديشه را با سينما آشتي داد و به بازيگري، شكوهي ديگر بخشيد. ياد و نامش با شكوه باد!
سيدرضا صائمي
يکشنبه 10 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]