واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: تئاتر - قدمزدن روي لبه تيغ
تئاتر - قدمزدن روي لبه تيغ
مهدي نصيري:اجراي مرغ دريايي به كارگرداني دكتر محمدرضا خاكي در تالار مولوي به روزهاي پاياني خود نزديك ميشود، اجرايي كه رد هياهوي جشنواره تئاتر عروسكي روي صحنه رفت و اين روزها بي سروصدا مخاطبان زيادي دا به تالار مولوي كشانده است. نوشته ذيل نقدي بد اين اجراست كه از نظرتان ميگذرد.
«مرغ دريايي» يكي از مهمترين نمايشنامههاي «آنتوان چخوف» است كه نقطه عطف مهمي در تغيير شناخت نسبت به او محسوب ميشود. چخوف اين نمايشنامه را در 1895 و در حالي نوشت كه هنوز بسياري از منتقدان آثارش او را داستاننويس بهتري ميدانستند. همچنين بسياري معتقدند كه «مرغ دريايي» يكي از شخصيترين آثار چخوف نيز محسوب ميشود. شايد اين ديدگاه از آن جهت مطرح شده كه اين نويسنده روسي در «مرغ دريايي» بهطور مستقيم هنر و تئاتر را مورد تحليل قرار ميدهد و آن را همچنان كه در زندگي خود او مصداق پيدا ميكند به مثابه يك كليت تعميمپذير زندگي، جامعه و دنياي شخصيتهايش منطبق ميسازد. هنر و بهطور مشخص هنر تئاتر «مرغ دريايي»بستري براي تطبيق و تحليل شرايط زندگي است و از اين منظر قهرمانان و شخصيتهاي نمايشنامه هر يك به بازيگر زندگي خودشان تبديل ميشوند و براساس دنياي نمايشي نمايش، يا شرايط و وابستگيهاي زندگيشان نسبت به هنر، ارزش و اهميت پيدا ميكنند.
چخوف بر اين اساس، گذشته (ايرينا و تريگورين) و امروز و آينده (ترپلف و نينا) هنر را مورد ارزيابي و تحليل قرار ميدهد و در اين مسير تصويري از جامعه و آدمهاي آن نيز براي مخاطبانش ترسيم ميكند. بنابراين نخست وجه تثبيت شده و موجود هنر با انتقاد بر برخي ابتذالهاي آن و بعد تلاش براي دستيابي به جايگاه تازه هنر در نمايشنامه مورد ارزيابي قرار ميگيرد. اين ارزيابي مثل همه ديگر حوزهها و مضامين آثار چخوف حاصل تحليل يك تقابل است؛ در «مرغ دريايي» تقابل روش و عمل نينا در برابر ترپلف!
نينا تجربه ميكند دست به خطر ميزند و مشقتهاي زندگي را به جان ميخرد تا به هدفاش برسد و مثل «مرغ دريايي» كه تمثيل مهم نمايشنامه است، با وجود همه مخاطرات پرواز ميكند، اما در نقطه مقابل او ترپلف كلا جرات و توان حركت و عملكردن را ندارد مثل همه روشنفكرهاي منفعل نمايشنامههاي چخوف تنها روياپردازي ميكند و به جاي پرواز به بلندپروازي اكتفا ميكند و تنها حرف ميزند و رويا ميبافد-
ترپلف: «بايد زندگي رو اونطور كه تو روياها ميبينيم نشون بديم!»
تفاوت عمده ديگر اين نمايشنامه با نمايشنامههاي قبل و بعد از آن در پردازش متفاوت سرنوشت ترپلف نيز هست. چخوف در «مرغ دريايي» ديگر گناه قهرمان روشنفكر نماي داستانش را نميبخشد و او را با تراژدي زندگياش آنچنان به تعارض و تقابل واميدارد كه وادار به فروپاشي و خودكشي ميكند در برابر اين تفاوتهاي مهم، «مرغ دريايي» مثل ديگر آثار «آنتوان چخوف»روايتگر داستان زندگي يكنواخت و سرد آدمهايش است. سكون، ركود و تضاد مهمترين مشخصههاي داستان اين نمايشنامه نيز هستند. عشق و تنفر، زندگي و مرگ، شادي و غم و... تعارضات و تضادهايي هستند كه در اين نمايشنامه همه روابط يكنواخت و ساكن ميان شخصيتها را اهميت ميبخشند. ديدگاه «نيكولايوويچ» كه در سن 62 سالگي باز هم ميخواهد زندگي كند در تعارض با دكتر كه به زندگي اهميتي نميدهد قرار ميگيرد و تريگورين در اوج تمايل و نيازي كه به عشق نينا دارد به راحتي تسليم «ايرينا» ميشود و خواستهاش را فراموش ميكند. نمونه كاملا مشخص تضادي كه در نتيجه روابط تكراري يكطرفه مبدل به سكون و ركود ارتباط و رفتار در زندگي شخصيتهاي نمايش ميشود، عشقهاي يكطرفه داستان است.» «ترپلف» عاشق «نينا»ست، «نينا» عاشق تريگورين است، «ايرنيا» عاشق «تريگورين» است و تريگورين دل باخته ديگران «ماشا» عاشق «ترپلف» است و «سيمونس سميونوويچ» عاشق «ماشا»است، از طرف ديگر «پلينا» هم عاشق دكتر است اما دكتر... همه اين روابط يكطرفه و عشقهاي يكسويه منجر به شكلگيري روابطي ميشوند كه از سويي كمدي تلخ زندگي آدمهاي داستان و در ادامه تراژدي زندگي آنها هستند. «محمدرضا خاكي» نيز نمايشاش براساس متن و توجه به ضرورت معرفي اين روابط شروع كرده است گفتوگوهاي دونفره شخصيتها در فضاي سرد و خالي از حركت و با ميزانسنهايي كه عمدتا انقطاع كلام يا عدم ارتباط گفتاري را با جايگيري و حالت قرارگرفتن آنها در برابر هم نشان ميدهد، مقدمهاي براي آشنايي تماشاگر با روابط و تقلاهاي فردي و يكجانبه آدمهاي نمايش است.
فضاي خالي و آرايشيافته با اجسام اندك و ساكن و بيحركت نيز در طول مكالمات دو نفره شخصيتها بر اين يكنواختي و سكون دامن ميزنند و تصور هر نوع تغيير يا دگرگونياي را در جهان نمايش ناممكن نشان ميدهند. چنين رويكردي در اجراي «مرغ دريايي» منطقي به نظر ميرسد؛ اما بايد توجه داشت كه «مرغ دريايي» همزمان با فضاي ساكن و يكنواختش سرشار از ضرباهنگ تقابلها و نشاندهنده تغيير و مبارزهاي پنهاني در زندگي است. بدين ترتيب نمايش ميبايست در مقاطع مختلف و به صورت بخشهاي جدا از هم يكنواختي و سكون را به اجرا بگذارد و در عين حال به صورت يك كليت هدفمند نمايشي داراي ضرباهنگ و پويايي روليت در اجرا نيز باشد. نمايش دكتر خاكي چنين ويژگياي را دارا نيست و اين بدان جهت است كه كارگردان در تحليل و اجراي متن دشوار و در عين حال ساده چخوف در دام سادگي و سكون مقاطع نمايشي شده است. تقلاي پولينا در برابر دكتر كاملا سرد و يكسويه است، التماسهاي ترپلف در مقابل بيتفاوتي نينا يك جانبه و بيسرانجام است؛ يكي نزديك ميشود و ديگري فاصله ميگيرد. اما در نهايت مجموعه اين روابط و روياروييها در عين آنكه سرد نشان ميدهند، بهطور كلي ميبايست، قدرتمند و پويا و محرك باشند. در پس هر رابطه يكسويه نمايشنامه چخوف تمايلي قدرتمند براي اصرار و انگيزهاي توجيه شده و داراي اهميت براي انكار وجود دارد كه ناشي از جهانبيني شخصيتهاي نمايش است. همانگونه كه در پس ناتواني و خستگي و فرسودگي دايي سورين دنيايي از نياز و تمايل به عشق و زندگي پنهان است. اما در نمايش خاكي تماشاگر تنها شاهد رويه مسائل و سطح رفتارهاست. نيازها و درونيات و همه تحرك داستان و نمايش در اين اجرا به گفتار و كلام محدود شده و در لابهلاي صحبتهاي اشخاص آن پنهان مانده است. «مرغ دريايي» چخوف داستاني از زندگي است كه لباس سردي و نااميدي بر تن دارد، اما همين داستان در ژرف ساخت خود پر از تجربه زندگي و تلاش براي زندگي كردن است؛ درست مثل يك مرغ دريايي در حال پرواز كه هر لحظه ميتواند توسط دستهاي هوسباز مردي كشته شود اما پرواز ميكند تا اوج بگيرد؛ پرواز ميكند تا زندگي كند:
- نينا: «مهم آنست كه بدانيم چطور بردبار باشيم، چطور صليب خودمان را بر دوش بكشيم و ايمانمان را از دست ندهيم!»
اين مرغ دريايي در نمايشنامه چخوف هم شبيه نيناست و هم اينكه ميتواند مرغ دريايي ترسويي مثل ترپلف باشد كه تنها در روياهايش به پرواز ميآيد و از اوجگرفتن سختي كشيدن و شايد كشته شدن ميترسد. مرغ دريايي چخوف از پيش به پرواز درآمده و نه از پيش مرده است؛ اما مرغ دريايي دكتر خاكي كاملا شبيه به ترپلف است؛ از پيش باخته، سرد و نااميد!
- ترپلف: «تو راه خودتو پيدا كردي ولي من هنوز هم تو آشوب رويا و تخيلاتم غوطه ميخورم! و به همين دليل هم هست كه فضاي كلي نمايش كمتر نشاندهنده تضادها و تعارضهاست. نمايش خاكي بيشتر سرد و سطحي و در كنار آن بيقاعده است؛ انگار دنيايي است براي تصور صرف تصويرهاي بيروني متن!
صحنه نمايش اگر چه در مقاطعي از اجرا با بخشهايي از آن هماهنگ شده، اما در بيشتر زمان نمايش فضايي وسيع و بلااستفاده باقيمانده است. اين صحنه به جز در انتهاي آن كه چشمانداز زيبايي از دريا و صحنه نمايش ترپلف را چون نشانهاي از كليت تغيير و ماندگاري برخي مفاهيم نشان ميدهد، در ساير قسمتهايش خالي و بيچيز است. حتي صندليهاي ابتداي نمايش، ميز شام كوچك و تخت دايي سورين را هم نميتوان جزيي از دكور نمايش دانست، چراكه اين دكور در طول اجرا هيچگاه به چشم نميآيد و خودش را به عنوان شناسنامهاي از رويدادگاه نمايش در ذهن و تصور مخاطب ثبت نميكند. به همين دليل، اجرا در اكثر فصول آن سكون و يكنواختي صحنهاش را در كنار تحرك بدون احساس ساير عناصر اجرا قرار ميدهد و در كليت آن نيز سرد و ساكن به نظر ميرسد.
از طرف ديگر كارگردان در بروشور نمايشاش نقل قولي از چخوف درباره بازي بازيگران تئاتر الكساندر مينسكي را آورده است:
«دوستان من، آنچه كه اساسي است اين است كه براي اجراي اين نمايش از بازي كردن پرهيز كنيد... بايد كه همه چيز ساده باشد... كاملا ساده! اينها آدمهايي معمولي هستند، كاملا معمولي!»
اما بهرغم توجه به چنين توصيه مهمي، كارگرداني نمايش را كاملا متفاوت و سطحي پيش برده است. در اينجا بايد تفاوت مهم سادگي و سطحيپرازي را به طور جدي مورد توجه قرار داد!
بازي بازيگران نمايش خاكي در تحليلي سطحي از متن به شدت متمايل به تيپسازي و الگوبرداري است. شايد مهمترين دليل اين نوع بازي آن باشد كه كارگردان گول وجه كميك نهفته در متن را خورده است.
اما مهمتر از آن اين است كه كمدي آثار چخوف به هيچوجه از جنس طنز و اشكال مشابه آن نيست. شخصيتهاي آثار چخوف در نتيجه ارتباط با يكديگر و در جريان يك پروسه كلي تماشاگر را دچار نگاه يا برداشتي كميك ميكنند، اما در عين حال اصلا شخصيتهاي كمدي نيستند. دايي سورين كه در طول 62 سالگي زندگياش هيچگاه مورد توجه زنها نبوده و تشنه عشقي دريغ شده است، وقتي از علاقهاش به نينا صحبت ميكند در واقع شباهتي كميك را به نمايش ميگذارد؛ اين شخصيت با قرارگرفتن در جريان ارتباط نينا با شخصيتهاي ديگر كمدي زندگياش را رقم ميزند، بلكه با شناساندن خودش به تماشاگر و مخاطب و در نتيجه احساس درونياي كه در ارتباط با حضور نينا در خانواده ايجاد ميكند رگههاي پنهاني از كمدي عميق ژرفساختي نسبت به خودش را متصور ميسازد. اما اينكه او را سرمست از ديدار دختر جوان نشان بدهيم و همراه با خواندن اشعار ايراني به رقص واداريم، نهتنها چيزي بر كمدي جذاب و دوستداشتني شخصيت او نميافزايد، بلكه شخصيتش را لوده و مسخره هم نشان ميدهد و به سطح ميآورد. چنين برداشتي از هر يك از اشخاص داستان، باعث ميشود كه نمايش در كليتاش تنها ميدان حضور مسخرگيهاي چند شخصيت باشد.
در مورد دكتر سرگيوويچ هم همين نگاه و تحليل باعث شده كه شخصيت به مرد طناز و مسخرهگويي صرف تبديل شود. در حالي دكتر در نمايشنامه چخوف روايتگر تلخي و تنهايي زندگي خودش است و تنها وقتي كه اين تنهايي و بيماري را در تعارض با خواستهاي متفاوتي و دنياهاي مختلف قرار ميدهد ميتواند به كمدي پنهان نمايش دامن بزند.
در مجموع به نظر ميرسد كه چنين تحليلي باعث شده باشد كه بازيگران نمايش خاكي به جاي ارائه بازياي ساده و معمولي كه بيرون و عمق شخصيت را به نمايش بگذارد، بيشتر نقشهايشان را در قالب تيپهاي سطحي و شناختهشده و تكبعدي به نمايش بگذارند. واقعا چه تفاوتي ميان كار «مينا دورديان» در بازيكردن ماشاي دو سال قبل و «ماشا»ي امروز وجود دارد؟ «معين عشاقي» چقدر در به نمايش گذاشتن ترپلف رفورميست و روشنفكر و علاقهمند دو سال پيش و «ترپلف» نااميد و مايوس امروز مخلق عمل كرده است؟ و...
«مرغ دريايي» آنتوان چخوف نمايشنامهاي دوستداشتني و جذاب است. خيلي ساده با مخاطبش ارتباط برقرار ميكند و به همين سادگي هم رو ساخت و ژرف ساختاش را در ارتباط با مخاطب قرار ميدهد؛ شايد بدون آنكه حتي تماشاگر بسياري از پيچيدگيهاي روابط را احساس كند اين نمايشنامه روايتگر سادگيهاي مضمون و روابطاش است. به همين دليل به جرات ميتوان گفت كه كارگردان «مرغ دريايي» در مورد اجراي آن قدمزدن روي لبه تيغ را تجربه ميكند؛ يا از آن ميگذرد و به سادگي از آن گذشته است! و يا اينكه...
يکشنبه 10 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]