واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: كتاب هنر - كتاب تنگنا؛ رويا و لذت - بخش پاياني
كتاب هنر - كتاب تنگنا؛ رويا و لذت - بخش پاياني
احمد ميراحسان: آري فيلم تنگنا محبوب هوشنگ گلمكاني بوده است. زمانيكه او با فيلم سپري كرده در ديباچه كتاب تنگنا ثبت شده است. اين زمان سرمدي سيركردن با معشوق و محبوب است و در زمان نشاط سرريز ميكند و يكسره رها از زمان باطلالاباطيل است و دستكم در زمان بيهوده روزگاري فرساينده، محفظه و فضايي سرشار از شوق و زندگي و ديوانهسري و دوستداشتن ميسازد. مهم نيست كه بعدها از محبوب دور ميشوي يا نه، مهم آن است كه هر دوستداشتن شديدي زمان باطلالاباطيل را به اين زمان سركردن پرشور بدل ميسازد. و مقدمه كتاب تنگنا نشان همينهاست كه گفتهام! چرا؟ زيرا در مقدمه همه طول اين زمان زيسته شده با رويا و لذت و درد و خلسه دلپذيري مورد اشاره قرار گرفته است. اينها كلمات خود گلمكاني است كه ميگويد كتاب او درباره تنگنا براي او چه بود: «تحقق آرزوي 34ساله! تماشاي مكرر فيلم، نوشتن از همان سال نمايش عمومي.» من و او هر دو در سال 52 فيلم را ديديم. در تمام اين سالها من بسيار اندك به ياد تنگنا بودم و باور ميكنيد او 34سال با آن زيست! نوشتن كتاب همچون يك زايمان ذهني. در ميان گذاشتن لذت يا درد يا خلسه كساني كه احساس مشتركي در اين زمينه دارند و شريككردنشان در يك حال دلپذير. نوشتن مكرر درباره تنگنا در اين سالها (در اين مدت گاه من صرفا در مقالههايم به خداحافظ رفيق و تنگنا به عنوان دو فيلم قابل توجه و خوب اشاره كردهام) و در تمام اين مدت چون محبوبي با فيلم زيستن. كتاب رويايي گلمكاني در اين مدت همان كتاب تنگنا بود كه با ساختن جلد برايش و تكثير در پنج نسخه از 34سال پيش با آن زندگي كرده است و در تمام مدت، انتشار كتاب از برنامههايش حذف نشده و پرسشهاي دوستان او كه در جريان كار بودند (كتاب تنگنا چي شد؟) هم مايه عذاب و نمك پاشيدن به زخم بود و هم تحريكي تازه براي ادامه كار و هر فرصتي و اينها همينطور ادامه يافت: 1370 گفتوگو با علي عباسي، گفتوگو با رجائيان 1379، چند ماه پيش از مرگش درباره تدوين فيلم ادامه كار در سال 81، انتظار انتشار در سال 82 تا 84، ادامه مكاتبه با نادري در 84 و 85 و نوشتن مقدمه در همين زمان و.... و در همه اين مدت رابطه روحي با تنگنا، و همه اينها در كلمات خود گلمكاني درباره كتاب تنگنا ثبت شده است بهويژه به آن حس و حال پرسش دوستانش و احساس عذاب و زخم و تلنگر نو به نو توجه كنيد، گسست و پيوست! آيا شبيه رابطه زنده انسان با عشقي هنوز زنده و به فرجام نرسيده و ناتمام نيست. حتي شايد رابطه انسان با عشق جاودانهاش وقتي گاه از او دور ميشود: رابطه انسان با آنكه او را ميآفريند و او نيايشاش ميكند در زمانيكه امر واجب را ادا نكرده و خود را ناگزير به اداي قضا ميبيند و بيوفايي و تعويق، رنجش ميدهد؟! واقعهنگاري آنچه گذشت،- گزارش تنگنا- فصلي به مراتب غنيتر براي تقويت همان رابطه ويژهاي است كه در بالا به آن اشاره كردهام. زيرا گلمكاني تصويري از خود ميسازد كه صرفا ميتواند محصول ذهن و عمل يك عاشق باشد. او مسيري را كه فيلمساز با پيچوخم طي كرده تا از چنان خاستگاه، خود را به جايگاه يك فيلمساز برساند با حيرتي شايسته هر ستايشگر يك آفرينشگر وصف ميكند و مينويسد: (من كسي را كه از اين حيث قابل مقايسه با نادري باشد، نميشناسم) او ميكوشد اين مسير را از آغاز تا تولد تنگنا باز سازد. مسير روشن نيست و تنها دوستداشتن ميتواند تو را وادارد در پي يك كنجكاوي به هر سو سر بكشي تا اطلاعات پراكنده و جسته و گريخته را درباره پيشينه نادري مثل تكههاي پازل كنار هم بچيني تا به تصويري قابل تشخيص برسي.... اينها دقيقا چيزهايي است كه در گزارش تنگنا به چشم ميخورد و ساختمان اصلي كتاب تنگنا نيز همين جستوجو است. كتاب با اين جستوجو و اين عشق و استمرار بنا شده است. خواندن اسناد آيندگان مجله سينما و... البته خوب است اما خوبتر از آن نتايجي است كه گلمكاني ميگيرد و به نظرم نتايج پيشرويي در تفكر نسيه نقد ماست: «حالا از اين ملانقطي بازي و مته به خشخاش گذاشتن، ميخواهم علاوه بر اشاره به يك ويژگي نادري، بر يك خصلت عام انساني تاكيد كنم كه اينگونه اطلاعات نسبي هستند و بايد از تكيه مطلق بر آنها پرهيز كرد.» من اين ته نشستهاي معرفتي را دوست دارم. درست اين بُن پنهان و شالوده تفكر قوام يافته گلمكاني است كه به كتاب او اهميت ديگري ميبخشد. در جايي كه نقد ما به خاطر ميانمايگي دچار محدوديت و ضعف، كم دانشي، جزميت، منشي مضحك قجري و بانديسم است پس چنين راي دادني بر عدم قطعيت و نسبيگرايي مطلب خود، چيزي فراتر از عالي است. اكنون شايد رابطه اين با كتاب او منصفانهتر دارد ميشود، و معلوم گردد چرا اين همه از كتابي سپاسگزارم كه دوست داشتن و عشق را با خرد با هم درآميخته است. چيزي كه ميان ما بسيار كمياب است و با ساختارزدايي كتاب تنگنا ميتوانيم مشق اين روحيه دموكراتيك را درست در آنجا بيابيم كه دوست داشتن منطقا بايد ما را به سوي يك مطلقانديشي هدايت كند: دوست داشتن و خرد اعتراف به عدم قطعيت كاري كه غالبا ديگران با تفاخر و جمود به آن ميانديشند. اما گلمكاني حكمتهاي ديگري را در كتابش فاش ميگويد: «قضيه تقريبا چيزي شبيه تفسير درست عباس كيارستمي از واقعيت است كه آخرش معلوم نميشود چقدر از ماجرا واقعا رخ داده، چقدرش خيالهايي است. بيهوده نبود كه پس از خواندن كتاب تنگناي هوشنگ گلمكاني تازهاي كشف كردهام كه بيشتر از هر زمان دوستش داشتهام. نه براي اين انصاف در تاكيد خاصيت پيشرو نگاه كيارستمي بلكه فراتر از آن براي داشتن نگاهي كه با دگماتيزم شبه روشنفكري و نقد ميانمايه ما فاصلهاي بزرگ دارد! اين كتابي است زاده شده از دوست داشتن و شجاعت ابراز آن و شايد تلاش براي روشنگري در دنياي پر از بند و بست.
يکشنبه 10 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]