تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زبان خود را به نرمگويى و سلام كردن عادت ده، تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816847331




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بزرگا مردي كه او بود!


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: بزرگا مردي كه او بود!
دكتر غلامعلي رجايي
نام او محمد علي بود و آن‌گونه كه خود مي‌گفت از خاك پاك قزوين برخاسته. خويشان و بستگان او را محمد صدا مي‌زدند، چون همه چيزش ستوده بود و ستودني. از همان سال‌هاي آغازين زندگي با درگذشت پدر مؤمنش در عرصه امتحانات سخت زندگي قرار گرفت تا در آينده اي نه چندان نزديك، آيينه تمام‌نماي صالحان پاك باخته اين ملك و مكتب شود. از جنس همين مردم بود و همانند آنان درد تلخ محروميت را چشيده. در عين ناداري در اوج مناعت طبع و عزت نفس و تا بود - كه تا هميشه هست ـ پاك بود و مهربان، صميمي بود و جدي و آيينه‌دار ادب، فروتني و تواضع.

هيچ گاه دين را دكان شهرت و دستمايه كسب وجاهت خود قرار نداد. از سالوسي و رياكاري و دين نمايي به شدت گريزان بود. بر كارها و گفته‌ها و رفتارش نام دين نمي‌نهاد و آنان را به قيمت دين به مردم نمي‌فروخت. هرگز تسبيج به دست نگرفت و مانند همه اهل دين و تدين محاسن آشكار و بارزي در چهره گندم‌گونش نداشت و نگذاشت!
يك بار به نگاه متعجبانه و اعتراض‌آميز كسي كه به ريش از ته تراشيده برادرزاده‌اش ـ كه در مراسمي در كنار او نشسته بود ـ نگاه مي‌كرد، هوشمندانه به او گفت: ريش بايد ريشه داشته باشد و ريش اين ريشه دارد. در دينداري خود صادق بود. يك بار كه با دوست دوران نوجواني خود (كاظم نائيني) سخن مي‌گفت و ديد تسبيحي در دست گرفته و مي‌چرخاند، مؤدبانه و محترمانه از او خواست تسبيحش را درون جيبش بگذارد.

با خود خيلي راحت بود، اين امر در صداقت و بي‌آلايشي او ريشه داشت. با خود و همه چنان صادق بود كه به راحتي در جلو دوربين‌ها حاضر مي‌شد و به همه اعلام مي‌كرد او كسي است كه در دوران نوجواني خود در محلات جنوب شهر و در اطراف كوره‌پزخانه‌هاي آن ظروف روي و باديه مي‌فروخته است و هيچ ابايي از طرح اين واقعيت زندگي خود نداشت كه صادقانه به مردمي كه مي‌خواستند او را به عنوان رئيس‌جمهور خود برگزينند، بگويد، مادرش (گلين خانم) كه زني بسيار پارسا، پرهيزكار و با ايمان بود، به دليل تنگناهاي معيشتي زندگي پس از درگذشت همسرش (كربلايي عبدالصمد) كه از پارساترين و پرهيزكارترين و امام زماني‌ترين بازاريان دارالمؤمنين قزوين بود و دكان دكمه فروشي و خرازي داشت و چنان پايبند كسب درآمد حلال بود كه به مأموران دولت دست نشانده رضاشاهي به دليل اين‌كه حقوقشان را از رژيمي ستمكار و مخالف دين و شريعت مي‌گرفتند، جنس نمي‌فروخت و اگر به ناچار مي‌فروخت، پول ناشي از معامله با مأموران دولت را با درآمد خود مخلوط نمي‌كرد، به كارهاي سختي چون پوست كندن گردو و... مي‌پرداخته است.

هيچ گاه فريفته قدرت، مقام و موقعيت نشد. گاه در نيمه‌هاي شب كه پس از ساعت‌ها تلاش بي‌وقفه با خود خلوتي داشت، روي به خالق بي‌نياز مي‌كرد و در حالي كه اشك چشمانش را فرا مي‌گرفت، متضرعانه از خداي خويش مي‌خواست او را به اين مقام و منصبي كه بر آن نشسته بود، وابسته نكند.

تا نخست‌وزير شد از همكاراني كه سال‌ها با او سابقه آشنايي و رفاقتي نزديك داشتند، مصرانه مي‌خواست اگر احساس كردند وي در رفتار همان رجايي گذشته نيست، به او يادآوري كنند. وي هيچگاه نبايد فراموش كند كه در گذشته در جنوب همين شهر پر از طاعت و معصيت، فرد دوره‌گري بيش نبوده كه باديه مي‌فروخته است.
به مردم عشق مي‌ورزيد و خود را فرزند آنان مي‌دانست و در پاسخ كساني كه به او مي‌گفتند بسيار پركار است و براي خود وقت استراحتي باقي نگذاشته، مي‌گفت: به اين مردم يك جان ناقابل بدهكار است و آماده است هر وقت زمان آن فرا برسد، آن را به آنان كه بزرگشان مي‌دانست، تقديم نمايد.

يك بار كه دوست نزديك و مشاور صميمي او مرحوم كيومرث صابري كه وي گل‌آقايش مي‌ناميد، پس از آنكه از او شنيد در ديدار عمومي مردم در صحن حضرت معصومه(س) در قم در لابلاي جمعيت از شدت فشار در معرض جان دادن بوده است و دو نفر در دو جهت مخالف براي بوسه زدن بر صورت مهربان او وي را به طرف خود مي‌كشيدند تا جايي كه احساس مي‌كرده است دو دستش در حال جدا شدن از كتف است تا شنيد كه به او گفته شد، بايد از نيروهاي حفاظت بيشتري استفاده كند، هوشمندانه پاسخ داد: نه، بدون دست مي‌شود زندگي كرد، اما بدون مردم نمي‌شود.

چنان در رسيدگي به خواسته‌هاي مردم جديت داشت كه وقتي تنها برادرش (محمد حسين) كه شاهد تلاش وي در نخست‌وزيري تا پاسي از شب بود و در خواندن نامه‌هايي كه مردم به او نوشته بودند، به او گفت، بهتر است اين همه كار نكند و وقتي را براي زندگي و خانواده خويش اختصاص دهد و اجازه دهد آن نامه‌ها را ديگراني كه همكار او بودند، بخوانند و رسيدگي كنند، مؤدبانه پاسخ داد: نمي‌توانم و ادامه داد: روي همه اين نامه‌ها نام من نوشته شده است و من وظيفه خود مي‌دانم شخصاً آن‌ها را مطالعه كنم.

هرگز از بيت المال استفاده نكرد و به اطرافيان خود اجازه انجام كمترين تشريفات درباره خود را نمي‌داد. يك بار كه پاسدار محافظ وي به هنگام سوار شدنش به ماشين به نشانه احترام درب ماشيني را كه مي‌خواست به آن سوار شود، براي او گشود، با نگاهي به وي كه از آن بوي رنجيدگي و ملامت استشمام مي‌شد، در را بست و سپس خود آن را گشود و سوار شد. همچنين شنيده بود كسي در دفترش به مستخدم نخست‌وزيري گفته است كه اين ميوه‌ها را براي آقا ببرد، سخت برآشفته شد و گله‌مند به مشاور خود گفت، از او بخواهيد از نخست وزيري برود و در جايي ديگر كار كند، چرا كه در منظر او آقا فقط اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب است.

هرگز ديده نشد فردي از فاميل و خويشان و بستگان خود با همه شايستگي‌هايي كه در بعضي از آنان سراغ داشت، كسي را به مقام و منصبي برساند. يك بار كه برادرزاده‌اش، حسن كه شاهد سهل‌انگاري مسئولان حفاظت اطراف او شده بود، با اصرار و التماس از عموي نخست وزير خويش خواست او را اجازه دهد كار اداري‌اش را رها كرده و در دفتر وي به حفاظت از جان او كه متعلق به همه مردم بود، بپردازد، با تشكر از اين دلسوزي و ملاطفت اين پيشنهاد را با اين استدالال برنتافت كه: نه اگر اين كار انجام شود، فردا خواهند گفت رجايي همه فاميل‌هايش را بر سر كار گمارده است.

چنان به نقش نظارتي مردم در حكومت باور داشت كه از مردمي كه تمامي آنان را اعضاي كابينه خود مي‌دانست مي‌خواست كه اگر در كار وي و دولتش اشكالي ديدند، حق دارند بر سر او كه در نتيجه مبارزاتشان از زندان ستمشاهي به درآمده است فرياد بكشند، البته فريادي برادرانه و از سر مهر. با اعضاي دولت خود در اوج جديت چنان صميمي بود كه آنها را با نام كوچكشان صدا مي‌زد و آنها نيز در مكاتباتشان با وي او را برادر رجايي خطاب مي‌كردند. هم بر اين اساس بود كه با مديريت برادرانه، نه مديريت برادر و برادران! اعتقادي جدي داشت.

براي معترضان و مخالفان خويش حق اعتراض، انتقاد و مخالفت قايل بود و از در مدارا با مخالفان خويش روبه‌رو مي‌شد. بارها ديده شد شئون رسمي و حتي شخصي و شخصيتي او از سوي برخي معترضان به روند امور به بدترين وجهي چنان ناديده گرفته مي‌شود كه حتي اطرافيان وي از تحمل مشاهده آن عاجز مي‌ماندند و در صدد مقابله با معترض و اهانت كننده به او كه عالي‌ترين مقام اجرايي كشور پس از امام بود، برمي‌آمدند، اما وي با لبخندي معني‌دار و گاه با جديتي خاص، از آنها مي‌خواست از خود هيچ واكنشي نشان ندهند و با او مانند وي در نهايت مدارا رفتار كنند.

از قدرت عفو و گذشت بي نظيري برخوردار بود. وقتي در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب، نيروهاي مردمي بازجو و شكنجه‌گر او (عضدي) را دستگير و به مدرسه رفاه كه وي در آن مسئوليت نگهداري از سران دستگير شده رژيم شاهنشاهي را بر عهده داشت، آوردند تا يكي از ياران دوران زندان با خوشحالي به وي گفت عضدي جلاد دستگير شد، بايد او را به خاطر شكنجه‌ها و جنايت‌هايش در حق زندانيان سياسي اعدام كرد، سخت برآشفت و سخن او را رد كرد.
وي حتي حاضر نشد شكنجه‌گر خود را ببيند و در برابر شكنجه‌هاي طاقت‌فرسايي كه به او مي‌داده است با او سخني بگويد و يا از خود واكنشي نشان بدهد.

شهوت حرف زدن نداشت. در نهايت سادگي مي‌زيست. ساده اما نظيف لباس مي‌پوشيد. با گام‌هايي استوار و شمرده راه مي‌رفت. از آغاز زندگي از مناعت طبع خاصي برخوردار بود. آموزه‌هاي سالها دوران تدريس او در دبيرستان‌هاي كمال، قدس، ميرداماد و... فراوانند. وي در لابلاي تدريس درس رياضي ـ كه از شدت تسلط و تبحر در ارايه آن به دانش آموزان به عنوان معلم نمونه تهران برگزيده شد، اما در مراسم اعطاي جايزه خود از دست وزير آموزش و پرورش وقت كه او را وابسته به رژيمي ستمكار مي‌دانست خودداري كرد ـ از شاگردان خود مي‌خواست هيچ گاه و براي هيچ چيز، دست خود را پيش كسي دراز نكنند و در تأكيد بر اين آموزه مهم بود كه در سربرگ سؤالات امتحان رياضي اين شعر را مي‌نوشت كه :
دست طلب چو پيش كسان مي‌كني دراز پل بسته اي كه بگذري از آبروي خويش

در سراسر وجودش، عشق به مولايش، صاحب الزمان چنان موج مي‌زد كه در سال‌هاي پيش از انقلاب همواره در قنوت نمازهايش دعاي اللهم انّا نرغب اليك في دوله كريمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله را مي‌‌خواند و پس از پيروزي، آن را در سرآغاز همه سخنراني‌ها و مصاحبه‌هايش قرار مي‌داد.
به امام با تمام وجود عشق مي‌ورزيد و با افتخار خود را مقلد او مي‌ناميد. عشق او به امام چنان بود كه از حركات و سكنات وي تقليدي آگاهانه داشت. يك بار در پاسخ كسي كه از او شنيد ترجيح مي‌دهد موقع نماز براي تمركز حواس و حضور بيشتر قلب خود چشمهايش را ببندد، اعلام كرد وي هرگز اين كار را نخواهد كرد از آن جهت كه با چشم خود ديده است امام هميشه با چشماني باز نماز مي‌خواند.

در دوران اختلاف اندازي و كارشكني‌هاي بني صدر با ياران امام كه امام براي اسكات وي از طرف‌هاي مقابلش ـ شهيد بهشتي، شهيد رجايي، آيت‌الله خامنه‌اي و آيت‌الله ‌هاشمي رفسنجاني و... ـ خواسته بود براي مدتي از مصاحبه و سخنراني در مجامع عمومي خودداري كنند و با اين ترفند، خواست از نطق‌هاي اختلاف انگيز بني‌صدر كه در هر جا كه تريبوني مي‌ديد از آن در راستاي تضعيف خط امام و ياران او استفاده مي‌كرد، جلوگيري كند و جو عمومي جامعه در حال جنگ را آرام نگاه دارد. به هنگام حضور در جمع انبوه كارگران كارخانه كاغذ پارس هفت تپه در اطراف دزفول كه بي صبرانه و مشتاقانه منتظر شنيدن صداي گرم و صميمي و صادق او بودند، نه تنها در پيروي از فرمان و توصيه امام هيچ سخني نگفت، بلكه حتي در پاسخ به درخواست نماينده امام در پايگاه چهارم شكاري دزفول ـ رسول منتجب نيا ـ كه در اين سفر، افتخار همراهي او را داشت و از او مي‌خواست از حضور آن همه جمعيت استفاده كند و دست‌كم چند كلمه توصيه و دعا كند، اظهار داشت كه هرگز اين كار را نخواهد كرد، چون حتي چند كلمه دعا و توصيه نوعي سخن گفتن است و مغاير با توصيه و خواسته مرادش حضرت امام.

مهمترين پيام زندگي او در دوران مبارزه و پس از آن بعد از ايمان و عبوديت حضرت حق كه به او عشق مي‌ورزيد و به هنگام بردن نام او صدايش در حنجره مرتعش مي‌شد، مقاومت و پايداري و استواري در راه حق بود. هم بر اين مبنا بود كه وقتي فرزندان خردسالش را با خود به كوه مي‌برد و در آنان نشانه‌هاي خستگي را مي‌ديد، با نشان دادن صخره‌هاي محكم و قلل مرتفع، از آنان مي‌خواست اگر مي‌خواهند در زندگي آينده خود موفق باشند مانند كوه در برابر تندباد حوادث، مشكلات، ناملايمت‌ و سرزنش‌هاي ديگران ايستادگي كنند و از جا تكان نخورند.
در دوران دوم زندان خود كه نزديك به دو سال در زندان انفرادي بود، گاه كه از شدت شكنجه نمي‌توانست در ملاقات با خانواده و خويشان خود روي پا بايستد و بناچار به مأموري كه همراه او بود، تكيه مي‌داد، با تمام وجود روي آنها كه از ديدن جسم نحيف و شكنجه شده‌اش بسيار متأثر شده بودند، لبخند زنان مي‌گفت: بهترين و شيرينترين لحظه زندگي آدم وقتي است كه اين همه كابل خورده باشد، اما داغ حسرت يك اعتراف و اقرار و لو دادن مبارزان بيرون زندان را به دل شكنجه‌گران و بازجويان بي رحم و وحشي ساواك جهنمي شاه گذاشته باشد.

همين مقاومت بود كه آيت الله ‌هاشمي رفسنجاني، همرزم ديرين او كه امام براي سلامتي‌اش نذر قرباني مي‌كرد و اگر اين روزها بود و او را اين گونه آماج تهمت‌ها و ناجوانمردي‌هاي برخي كه با دولت كنوني بر سر مهر هستند مي‌ديد، خشم و عتاب روح اللهي خود را در دفاع از وي نثار آنان مي‌كرد، در خطبه‌هاي نمار جمعه خود گفته بود من پيش آقاي رجايي اسراري داشتم كه اگر در زندان به آنها اقرار مي‌كرد و لب مي‌گشود، ساواك من را بلافاصله اعدام مي‌كرد و هم از اين روست كه برخي حيات كنوني خويش را مديون شهيد قدر ناشناخته، محمد علي رجايي در زندان‌هاي قصر و اوين و كميته مشترك ضد خرابكاري هستند؛ هماني كه اكنون در ميدان توپخانه تهران موزه عبرت نام گرفته است و سلول‌هاي تنگ و تاريك آن كه رجايي دو سال در آن بوده، هنوز و هنوز چنان ترسناكند كه پس از گذشت سه دهه از سقوط نظام جهنمي شاه، بازديدكننده به هنگام بازديد از آنها دچار وحشت و اضطراب مي‌شود.

با اين همه شكنجه و مقاومت، هيچ گاه كسي از او سخني درباره خاطرات دوران زندان و شكنجه‌هاي طاقت‌فرسايي كه در راستاي تحقق اهداف و آرمان‌هاي امام متحمل شده بود، جز در مجمع عمومي سازمان ملل كه در حركتي خارج از عرف سياسي كف پاي كابل خورده خود را به نشانه نمونه بي‌شمار جنايات رژيم پهلوي وابسته به آمريكا به اعضاي مجمع و خبرنگاران رسانه‌هاي جمعي جهاني نشان داد، نشنيد، چه او همواره خود را بدهكار مردم مي‌دانست و از آنان طلبي نداشت.

چنان از اعتماد به نفس عجيبي برخوردار بود كه در ماجراي بن بست معرفي و انتخاب نخست وزيري كه مورد تأييد مجلس باشد و بني صدر ياران همفكر خود را به مجلس معرفي نموده بود تا ياران امام ـ كه او را كه در اين زمان نماينده مردم تهران در مجلس بود و وي را مرد عرصه‌ها و آزمون‌هاي سخت و بحراني مي‌دانستند و بر اين باور بودند در مقابل غرورها، تكبرها و كارشكني‌هاي بني صدر تنها و تنها اوست كه مي‌تواند صبور، نجيب، آرام و مردانه مقاومت و ايستادگي كند تا از يك سو ضمن خنثي كردن كارشكني‌هاي بني‌صدر انقلاب را از گذرگاه سختي كه در آن قرار داشت، به سلامت عبور دهد و به آينده‌اي روشن و مطمئن برساند ـ به او پيشنهاد نخست‌وزيري دادند با انگيزه خدمت به مردم و نظامي كه براي برپايي آن سال‌ها شكنجه‌هاي سخت و طاقت‌فرسا ديده بود، بي درنگ پذيرفت.

هم در اين راستا بود كه دشمنان اين ملت و آيين رجايي را برنتافتند و در بيست و هفتمين روز رياست‌جمهوري‌ايش با آن رأي خيره كننده، بيش از رأي بني صدر كه آن همه به آن مي‌نازيد، انفجاري پديد آوردند تا به گمان باطل خويش در اراده آهنين امام و ملت تزلزلي ايجاد نمايند، غافل از آن‌كه وي كه بارها در روزهاي پاياني عمر خويش مي‌گفت در انتظار شهادت روز را به شب و شب را به روز مي‌رساند، آرام و سبكبال به وصال محبوب و معشوق و معبود خود مي‌رسد و شاهد مقصود را در آغوش مي‌كشد. وي سرافرازانه، اما مظلومانه جان بر سر پيمان الهي خويش با امام و مردم نهاد و خدا او را كه از آشنايان ره عشق بود، به پاس آن همه اخلاص و صداقت و نجابت و پاكي و ايثار و تلاش و بندگي غرقه درياي بي‌كران رحمتش نمود و با شهادت روح او را از اين خاكدان به سوي ملكوت خويش بال و پر گشود.

درود خدا تا هميشه تاريخ بر او باد.
 شنبه 9 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن