محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855205230
مبارزات و فعاليتهاى سياسى امام خامنه ای
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
مقام معظم رهبرى، حوادث «نهضت ملى شدن نفت» را كه در طول آن مبارزات، مرحوم «آيت الله سيد ابو القاسم كاشانى» به عنوان روحانى طرز اول و مجتهد بزرگ شركت داشتند و به حمايت ايشان از «دكتر مصدق» ، نيروهاى مردمى وارد صحنه شده و نهضت را در طول سالهاى 30 و 31 پيروز كرده بود، از نزديك مشاهده كردند و از پشت كردن مصدق به آيت الله كاشانى و منزوى كردن ايشان - كه منتهى به خروج مردم از صحنه و پيروزى كودتاگران در 28 مرداد 1332، و بازگشت مجدد شاه به صحنه شده بود - تجربيات لازم را برگرفتند.معظم له طى بياناتى در مورد حادثه 30 تير 1331 كه با حضور آيت الله كاشانى در صحنه و تهديد «قوام السلطنه» كه به جاى مصدق از سوى شاه به نخست وزيرى انتخاب شده بود، و منتهى به سقوط قوام و روى كار آمدن مجدد مصدق گرديد، يك تحليل جالب و منطبق بر حقيقتحادثه ارائه مىكنند، كه از مشاهده نزديك معظم له و دقت و توجه عميق ايشان به اين حادثه و وقايع مشابه سرچشمه مىگيرد.در جاهاى متعددى از اين بيان، ايشان به حضور خود در صحنههاى مختلف اين حوادث ياد مىكنند.جالب استبدانيم كه معظم له هنگام حوادث اين سالها، حدود دوازده سال داشتند.
وقتى كه قوام السلطنه بعد از استعفاى مصدق از نخست وزيرى، از سوى شاه فرمان نخست وزيرى را دريافت مىكند، اطلاعيه شديد اللحنى صادر مىكند . كه فضاى از رعب و وحشت ايجاد مىنمايد.آقا سيد على با پدرشان در مشهد، تاثير اعلاميه تهديدآميز قوام را از نزديك مىبينند كه افراد به هم كه مىرسيدند، از جمله به پدر ايشان از آن اعلاميه حرف مىزدند.
نگاه دقيق معظم له به حوادث تلخ و شيرينى كه در روزهاى نوجوانى جريان داشت، ايشان را به فعاليتهاى سياسى علاقهمند كرد و از همان ابتدا حركت درست و محكمى را آغاز نمودند.آمدن مرحوم شهيد نواب صفوى به مشهد و سخنرانيهاى وى، ايشان را كاملا به صحنه مبارزات سياسى كشاند.
من شايد شانزده سال يا پانزده سالم بود كه مرحوم نواب صفوى به مشهد آمد.مرحوم نواب صفوى براى من، خيلى جاذبه داشت و بكلى من را مجذوب خودش كرد.هركسى هم كه آن وقت در حدود سنين ما بود، مجذوب نواب صفوى مىشد، از بس اين آدم، پرشور و با اخلاص، پر از صدق و صفا و ضمنا شجاع و صريح و گويا بود.من مىتوانم بگويم كه آن جا به طور جدى به مسايل مبارزاتى و به آنچه كه به آن مبارزهى سياسى مىگوييم، علاقهمند شدم.
البته قبل از آن، چيزهايى مىدانستم، زمان نوجوانى ما با اوقات مصدق مصادف بود.من يادم است در سال 1329، وقتى كه مصدق تازه روى كار آمده بود و مرحوم آيت الله كاشانى با او همكارى داشتند، مرحوم آيت الله كاشانى نقش زيادى در توجه مردم به شعارهاى سياسى دكتر مصدق داشتند، لذا كسانى را به شهرهاى مختلف مىفرستادند كه براى مردم سخنرانى كنند و حرف بزنند.از جمله در مشهد، سخنرانهايى مىآمدند.من دو نفر از آن سخنرانها و سخنرانيهايشان را كاملا يادم است، آنجا با مسايل مصدق آشنا شديم و بعد، مصدق سقوط كرد.
در سال 32 كه قضيهى 28 مرداد پيشآمد كرد، من كاملا در جريان سقوط مصدق و حوادث آن روز بودم، يعنى من خوب يادم است كه اوباش و اراذل در مجامع حزبى كه به دولت دكتر مصدق ارتباط داشتند، ريخته بودند و آنجا را غارت مىكردند.اين مناظر، كاملا جلوى چشمم هست!
بنابراين من مقولههاى سياسى را كاملا مىشناختم و ديده بودم، ليكن به مبارزهى سياسى به معناى حقيقى، از زمان آمدن مرحوم نواب علاقهمند شدم.بعد از آن كه مرحوم نواب از مشهد رفت، زياد طول نكشيد كه شهيد شد.شهادت او هم غوغايى در دلهاى جوانانى كه او را ديده و شناخته بودند، به وجود آورده بود.در حقيقت، سوابق كار مبارزاتى ما به اين دوران برمىگردد، يعنى به سالهاى 33 و 34 به بعد. (4)
مبارزات سياسى آقا سيد على به بازداشتهاى متعدد و زندان انجاميد كه اغلب آنها توام با شكنجههاى سختبود.بارها منزل ايشان مورد هجوم ماموران ساواك قرار گرفت و مدارك علمى و غير علمى ايشان در اين هجومها از بين رفت.در اين جا به كليات سختيهاى اين دوران در زندگى حضرت آيت الله خامنهاى اشاره مىكنيم و سپس در جاى خود، به طور مبسوط باز مىنماييم.
من بارها بازداشتشدم، من را شش مرتبه بازداشت كردند، يك بار هم زندان بردند، يك بار هم تبعيد شدم.مجموعا اين دورانها نزديك به سه سال طول كشيده است.دورهى زندگى ما در آن زمانها، براى ايرانيها دوران بسيار بدى بود.
اولا نكتهى خيلى مهمى را كه امروز شايد شماها واقعا نتوانيد آن را درست تصور بكنيد، اين است كه آن دوران، مسايل كشور - سياست، دولت - مطلقا براى مردم مطرح نبود، حالا مردم ما در كشور، وزرا را مىشناسند، رئيس جمهور را مىشناسند، آن وقتى كه نخست وزير بود، او را مىشناختند، كارهاى عمده را مىدانند، در مبارزات سياسى خيلى چيزها را خبر دارند كه دولت، امروز چه اقدامى كرده و چه تصميمى گرفته است، ولى آن زمان، دولتها مىآمدند و مىرفتند و اصلا مردم نمىفهميدند!
يك نخست وزير مىرفت، يك نخست وزير ديگر مىآمد، كابينه عوض مىشد، انتخابات مىشد و اصلا مردم خبر نمىشدند! توجه مىكنيد؟ ! بكل نسبتبه مسايل دولت، بىتفاوت بودند.دولتبراى خودش كارهايى مىكرد، مردم راه خودشان را مىرفتند، دولت راه خودش را مىرفت، فشار روى مردم، خيلى زياد بود و آزادى اصلا نبود.
من يادم است كه دوستى از دوستان ما از پاكستان آمده بود، براى ما نقل مىكرد كه بله، من در داخل پارك، فلانكس را ديدم كه اعلاميهاى را به فلانى داد، من تعجب كردم كه مگر در پارك كسى مىتواند به كسى اعلاميه بدهد! او از تعجب من تعجب كرد، گفت: چرا نشود؟ ! پارك است ديگر، انسان اعلاميه را در مىآورد و به آن طرف مىدهد.گفتم: چنين چيزى مىشود؟ !
اين مربوط به دوران مبارزات ما بود كه من دورهى نوجوانى را هم گذرانده بودم، يعنى اختناق در ايران آن قدر زياد بود كه اصلا تصور نمىكرديم ممكن است كسى بتواند به زبان صريح، روشن، روز روشن، جلوى چشم مردم، حرف سياسى به كسى يا به دوستى بزند، يا كاغذى را به او بدهد، يا كاغذى را از او بگيرد! از بس فشار و خفقان بود، به كوچكترين سوءظن، افراد را مىگرفتند، و به خانههاى مردم مىريختند!
بارها به منزل ما ريختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - كاغذها و نوشتههاى من را بارها بردند! خيلى از نوشتهها و يادداشتهاى علمى و غير علمى من از بين رفته، غارت شده است، بردند، جمع كردند و بعد ديگر ندادند! يا وقتى دادند، همهاش را ندادند!
زندگى از لحاظ سياسى، زندگى سختى بود، يعنى زندگى سياسى، بسيار زندگى سختى بود، خفقان بود و آزادى نبود.من در دورهى مبارزات براى جوانها و دانشجوها در مشهد، مدتها درس تفسير مىگفتم، به بخشى از قرآن رسيديم كه راجع به قضاياى بنىاسرائيل بود، قهرا راجع به بنى اسرائيل هم تفسير قرآن مىگفتيم.يك مقدار راجع به بنى اسرائيل و يهود صحبت كردم، بعد از مدت كمى، من را بازداشت كردند! البته نه به آن بهانه، بىجهت و به عنوان ديگرى بازداشت كردند، به زندان بردند.
جزو بازجوييهايى كه از من مىكردند، اين بود كه شما عليه اسرائيل و عليه يهود، حرف زدهايد! توجه مىكنيد؟ ! يعنى اگر كسى آيهى قرآنى را كه راجع به بنى اسرائيل حرف زده بود، تفسير مىكرد و دربارهى آن حرف مىزد، بعد بايد جواب مىداد كه چرا اين آيهى قرآن را مطرح كرده است! چرا اين حرفها را زده و چرا راجع به بنى اسرائيل، بدگويى كرده است! يعنى وضع سياسى، اينگونه وضع سخت و دشوارى بود و سياستها اين قدر ضد مردمى و وابستهى به خواست اربابها بود!
البته با اين دو، سه كلمه نمىشود اوضاع و احوال دوران اختناق را بيان كرد، من اين را به شما بگويم كه حقا و انصافا اگر ده جلد كتاب هم نوشته بشود و همهى آنها تشريح و توصيف آن دوران باشد، باز هم نمىشود بيان كرد! و البته بعضى از حرفها هست كه اصلا نمىشود با زبان معمول بيان كرد، بعضى از تصورات هست كه جز با زبان ادب و هنر بيان نمىشود.در شعر مىشود بيان كرد، در كارهاى ادبى و هنرى مىشود بيان كرد، اما خيلى از آنها را در زبان معمولى نمىشود گفت.
مبارزات تحت لواى قيام حضرت امام خمينى قدس سره
در مدت شش سالى كه آقا سيد على جوان در قم اقامت داشتند - 1337 تا 1343- علاوه بر اشتغال به تحصيل در حوزه علميه قم، به مسايل سياسى روز و حركتى كه حضرت امام خمينى قدس سره، آرام آرام در قم عليه رژيم استبدادى و وابسته پهلوى شروع مىكردند، توجه داشتند و در مسايل مربوط به آن حضور جدى داشتند.
در همان سالها بود كه روحانى جوان و پرشور، در قم با عناصر بزرگ و مؤثر در انقلاب اسلامى آشنا و با آنان همگام شد.
من در سال اول و دوم ورودم به قم اطلاع پيدا كردم كه مرحوم علامه طباطبايى شبهاى پنجشنبه و جمعه جلسهاى دارند و عدهاى از فضلا در آن جلسه شركت مىكنند.ايشان مباحث فلسفى را در آن جلسات مطرح مىكردند و اين همان جلسهاى است كه منتهى به تدوين اصول فلسفه و روش رئاليسم شد كه شروع آن در سال 34- 35 بود و اين كه من مىگويم مربوط به سالهاى 38- 39 مىباشد كه اين جلسه آن وقت تشكيل مىشد و من تصادفا با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و چند ماهى در آن جلسه شركت كردم. (6)
شهيد بهشتى در اين سالها، اقدام به تاسيس دبيرستان دين و دانش در قم مىكنند و نيز براى آشنايى طلاب با علوم جديد و فراگيرى زبان انگليسى، كلاس تشكيل مىدهند، و گروهى از كسانى كه بعدها نقش مهمى در انقلاب به عهده داشتند، در اين كلاسها شركت مىكنند. اولين كار ايشان كه من اطلاع دارم، تاسيس دبيرستان دين و دانش در قم بود كه با تحريك كردن بزرگان قم و كمك گرفتن از آنها تاسيس كرد و خود ايشان هم مدير آن شد.حالا شما ببينيد رئيس دبيرستان شدن يك طلبه، آن هم در قم، خيلى كار غير معمول بود و علاوه بر اين، دبير زبان انگليسى هم بود و حال اين كه معمولا يك طلبه بايد دبير شرعيات مىشد.. .
كار دوم را در سال 1340 يا 41 كرد كه ايشان در قم يك كلاس تشكيل داد و از سى نفر دعوت كرد كه - يكى از آن سى نفر من بودم - برويم در آن كلاسها، درسهاى جديد، از جمله زبان و تعدادى ديگر از علوم را فرا بگيريم، و از آن سى نفر هم من و آقاى رفسنجانى و مرحوم ربانى شيرازى و آقاى مصباح يزدى و ديگران بوديم.در همان جلسهى اول كه كلاس تشكيل شد، خود ايشان شركت كردند و گفتند ما فكر مىكنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه، يعنى زبان انگليسى را بدانند و ما اين را براى شما فراهم مىكنيم، و در كنارش هم يك ساعت ديگر مىگذاريم براى اين كه بعضى از مسائل علمى امروز را ياد بگيريد...من البته در اين كلاس كم شركت كردم، لكن بعضى از برادرهاى ما در همين كلاس انگليسىدان شدند، و من چون كارم زياد بود و آن مقدار زبان و علومى كه در آنجا درس مىدادند را قبلا خوانده بودم و بلد بودم، خيلى برايم جاذبه نداشت و نرفتم. (7)
در همين سالهاست كه آقا سيد على با تلاشهاى شهيد «محمد جواد باهنر» (نخست وزير كابينهى شهيد رجايى) آشنا مىشوند. شهيد باهنر در سال 37 با همكارى آقاى هاشمى رفسنجانى، نشريه «مكتب تشيع» را منتشر مىكردند كه يكى از بهترين نشريات قم بود.بيشتر ارتباط و آشنايى ايشان با فعاليتهاى شهيد باهنر كه با هم در مدرسه «حجتيه» بودند از طريق تعريفهاى آقاى هاشمى رفسنجانى بود. (8)
پس از پيروزى شاه در كودتاى امريكايى 28 مرداد 1332، رژيم دستبه تبليغات بسيار وسيعى زد تا روحانيت را از مردم جدا كند. تبليغات ماهرانه و پرحجمى انجام شد تا روحانيت از چشم مردم بيفتد.در اين زمانها، پوشيدن لباس روحانيتبسيار مشكل بود، چرا كه اين كار مساوى بود با تحقيرهاى بسيار و اهانتهايى كه از سوى رژيم در بين مردم القا شده بود.حضرت امام قدس سره در خاطرات خود، مواردى از اين اهانتها را بازگو كردهاند.آقا سيد على، طلبه جوان، از نزديك شاهد اين تبليغات سوء بود.تبليغاتى كه براى خردكردن روحيه روحانيون و منزوى نمودن آنان در جامعه صورت مىگرفت.در چنين شرايطى، روحانيون، بخصوص طلبههاى جوان، استقامت و ايستادگى بزرگى از خود نشان مىدادند.
مقام معظم رهبرى در خاطرات خود، به برخى از اين تبليغات اشاره مىفرمايند، از جمله سوار نكردن روحانيون توسط وسايل نقليه، متلك گفتن به آنان و اگر در وسيله نقليهاى يك روحانى سوار بود و پنجر مىشد، از قدم روحانى حساب مىكردند. (9)
حضرت امام خمينى (قدس سره) نيز در بيان سختيهايى كه بر حوزههاى علميه و روحانيون گذشت، به اين تبليغات اشاره مىفرمايند.
شروع مبارزات انقلاب اسلامى
حوزه علميه قم در سال 41 با نداى حضرت امام (قدس سره) به پا خاست و شورى ديگرى در اين مركز علم و تقوا و جهاد پديد آمد. نداى قيام و مبارزه از حوزه علميه قم، به ساير حوزههاى علميه و مجامع دينى نيز منتقل شد و مهمترين آنها، حوزه بزرگ مشهد بود. آيت الله العظمى خامنهاى در اين مورد، نقش سازنده و عظيمى را ايفا نمودند و ضمن فعاليتهايى كه در قم داشتند، ارتباط خود را با علما و طلاب مشهد تقويت نمودند.و كوشيدند با استفاده از فعاليتهاى ساير علماى خراسان، هرچه بيشتر و بهتر، طلاب را تجهيز نمايند.
در سال 1341، مساله «لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى» پيش آمد.رژيم شاه با اين لايحه، در صدد وارد آوردن ضربهاى ديگر بر حوزههاى علميه و روحانيت و در نتيجه اسلام بود.حضرت امام خمينى قدس سره عليه اين لايحه اقدامات مؤثرى انجام دادند، از جمله نامههايى به ولايات نوشتند تا خطبا، علما و مردم را نسبتبه توطئه و مقاصد رژيم آشنا كنند.
حضرت امام، علاوه بر نامههايى كه نگاشتند و علما را در جريان امور قرار داده و آنها مردم را به صحنه فراخوانده و حوادث را به آگاهى آنها رساندند، رژيم شاه را تهديد كردند كه اگر اين لايحه را لغو نكند، مردم را به صحراى قم دعوت خواهند كرد و تجمع عظيم ضد رژيم را به وجود خواهند آورد.اين گفتار و تهديد حضرت امام (ره)، حتى دوستان را هم به تعجب واداشت.آقا سيد على كه در خدمت امام بودند، نقل مىكنند كه براى خود ما اين همه اميدوارى امام، تعجبآور بود و آن روزها كمتر كسى بود كه دورنگرى امام را درك كند. (10)
آقا سيد على، در آغاز حركت و قيام حضرت امام در قم، فعاليتهاى مختلفى را در مراحل مبارزه به عهده گرفتند و در صحنههاى دشوار آن روزها كه تازه شراره انقلاب اسلامى شعلهور مىشد، حضور داشتند و تكليف خود را با كمال خلوص و شجاعت انجام دادند.
در نهايت، مبارزه سختحوزههاى علميه به رهبرى حضرت امام خمينى قدس سره عليه لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى، به پيروزى حضرت امام (ره) انجاميد و رژيم كه مىخواستبا حذف سوگند به قرآن مجيد، راه را براى انزواى دين هموار سازد، گرفتار قيام حضرت امام و روحانيون وفادار به امام شد و عقب نشست، اما در يك اقدام هماهنگ شده توسط رژيم امريكا، لوايح ششگانه را در 19 دى ماه 1342 مطرح كرد.در اين اصول، اهداف شوم رژيم در محو اسلام و بازكردن بيشتر دست امريكا و اسراييل در شؤون مختلف مملكت، در پوشش شعارهاى به ظاهر فريبنده انجامشد.شاه در 6 بهمن 1341 اين اصول را به رفراندوم گذاشت.در اين روزها، آقا سيد على در مشهد بودند و چون نزديك ماه مبارك رمضان بود، آيت الله ميلانى نامهاى به محضر امام نوشتند و آن را توسط ايشان و برادرشان «سيد محمد» و آقايشيخ على آقا براى امام فرستادند.مقام معظم رهبرى در خاطراتشان ذكر مىكنند كه وقتى به تهران مىرسند، روز 6 بهمن، يعنى روز به اصطلاح رفراندوم بود، تهران را كاملا خلوت مىيابند.افراد پراكندهاى را مىبينند كه سر صندوقها راى مىدادند كه احتمالا از عوامل خود رژيم بودهاند.آقا به اتفاق همراهانشان به «گاراژ شمس العماره» واقع در خيابان «ناصر خسرو» مىروند و همان روز به قم وارد مىشوند، و يكسره خدمت امام مىروند و نامه را تقديم مىكنند. (11)
شاه با بىشرمى اعلام كرد كه پنج ميليون و ششصد هزار راى موافق و 4150 راى مخالف در صندوقها ريخته شده است.بلافاصله «جان كندى» ، رئيس جمهور وقت امريكا، به شاه تبريك گفت.روزنامه «نيويورك تايمز» نوشت: «ايران براى دريافت كمك امريكا شرايط مناسبترى پيدا كرده است!» و بدين صورت ناشيانه منشا و ريشه لايحه ششگانه شاه را افشا نمود.مردم در همان روز در تهران و شهرستانها، از جمله در قم، تظاهراتى عليه اين لوايح و رفراندوم راه انداختند و شعار مىدادند: «ما تابع قرآنيم، رفراندوم نمىخواهيم!» سال 1342 از راه رسيد، سال پرحادثه و پربارى براى اسلام و حوزههاى علميه.اگرچه مصيبت، رنج و سختى حوادث اين سال، بسيار عظيم بود، اما ثمره آن نيز براى انقلاب اسلامى، بسيار بزرگ بود.
حضرت امام پيش از تحويل سال 42 در يك موضعگيرى قاطع و الهى، اعلام فرمودند كه روحانيت، امسال عيد ندارد. (12)
به دنبال اعلام عزاى عمومى از طرف امام (قدس سره)، آقا سيد على و طلاب جوان و انقلابى حوزه، تصميم مىگيرند كه هم خود لباس مشكى تهيه كرده و بپوشند، و هم ساير طلبهها و روحانيون را به پوشيدن لباس مشكى ترغيب نمايند.علاوه بر آن، تعداد زيادى تراكت مبنى بر اين كه «ما عيد نداريم» تهيه كردند و هنگام تحويل سال، ميان مردمى كه در صحن مطهر اجتماع كرده بودند، ريختند.
در روز 2 فروردين، امام در منزل خود و برخى از علما در مسجد يا مدرسه، به مناسبت وفات حضرت امام صادق عليه السلام مراسمى برپا كردند.كماندوها تلاش مىكنند تا جلسه منزل حضرت امام را به هم بريزند كه موفق نمىشوند.عصر آن روز، كماندوهاى ناكام مانده، به مدرسه «فيضيه» حمله كردند.آقا سيد على كه همراه برخى طلاب عازم مدرسه فيضيه بودند تا در مجلس روضه «آيت الله گلپايگانى» شركت كنند، در كوچه حرم، بعضى از طلاب را مىبينند كه با شتاب مىآيند، در حالى كه بعضى عمامه به سر ندارند، بعضى پا برهنهاند و بعضى عبا ندارند.آنها فرياد مىزنند: «نرويد، خطرناك است!» اينجا بود كه متوجه مىشوند به مدرسه فيضيه حمله شده است، لذا تصميم مىگيرند به منزل حضرت امام (ره) بروند.با شتاب خود را به منزل امام مىرسانند و مشاهده مىكنند كه در بيرونى منزل باز است و امام آماده نماز مغرب هستند.آقا سيد على با چند تن ديگر كه در منزل امام بودند، گفتگو مىكنند كه چگونه از منزل محافظت كنند و چگونه اطراف منزل را سنگربندى كنند، كه اگر به منزل حمله شد، بتوانند، مقابله و مقاومت نمايند.تصميم گرفتند ابتدا در منزل را ببندند، كه با مخالفت امام مواجه مىشوند كه فرموده بودند «در را حق نداريد ببنديد.اگر در را ببنديد، از خانه بيرون مىآيم.» مقدارى چوب تهيه مىكنند تا بتوانند از آنها براى مقاومت استفاده كنند.در همين اثنا، نماز امام تمام مىشود، امام به اتاق مىروند و طلبهها اطراف ايشان را پر مىكنند، به طورى كه آقا سيد على، دم در اتاق مىايستند.امام صحبت مىكنند و مىفرمايند: «اينها رفتنى هستند و شما ماندنى هستيد، نترسيد! ما در زمان پدر او، بدتر از اين را ديدهايم.
روزهايى بر ما گذشت كه در شهر نمىتوانستيم بمانيم.مجبور بوديم صبح زود از شهر خارج شويم و مطالعه و مباحثه ما در بيرون شهر بود، و شب به مدرسه مىآمديم، چون ما را مىگرفتند، اذيت مىكردند، عمامهها را برمىداشتند.» آقا سيد على تعريف مىكنند كه در اثناى صحبتهاى امام (ره)، يك پسر چهارده، پانزده ساله را مىآورند كه از پشتبام مدرسه فيضيه انداخته بودند، كه بدنش كوفته شده و قبا از تنش كنده بودند.از در كه واردش كردند، يك نفر با صداى بلند و با حال گريه گفت: «آقا، اين را از پشتبام انداختهاند!» امام منقلب شده و دستور دادند كه او را بخوابانند و براى او دكتر بياورند.به هرحال، ايشان و گروه ديگرى از طلاب آماده شدند تا شب در منزل امام بمانند و از آن وجود عزيز حفاظت كنند.اما يكباره خبر آوردند كه امام فرمودهاند: «راضى نيستم كسى اين جا بماند.» ناچار منزل را ترك مىكنند.صحبتهاى آن شب حضرت امام (ره) حالت رعب را از وجود همه طلاب زدود و يك حالتشجاعت و شهامتى وصفناپذير در آنان به وجود آورد.
اقدام حضرت امام در صدور نامه به علماى تهران، در شكستن جو وحشت تاثير بسزايى داشت.در اين نامه، حضرت امام فرمودند: «شاه دوستى يعنى غارتگرى، شاه دوستى يعنى آدم كشى، شاه دوستى يعنى هدم آثار رسالت و...» اين نامه فورى در سطح وسيعى از كشور پخش شد و مؤثر افتاد، و جو رعب را كه مورد نظر دستگاه بود، شكست.
آقا سيد على تعريف مىكنند كه فتواى حضرت امام (ره) مبنى بر اين كه «تقيه حرام و اظهار حقايق واجب است، ولو بلغ ما بلغ» ، حركت عجيبى بود و غوغايى راهانداخت و جلوى افكار سازشكارانه و برخى رياكاريها را گرفت.كار مهم ديگرى كه امام كردند، رفتن به مدرسه فيضيه بود.اولين روز شروع درس پس از حادثه فيضيه، امام ضمن سخنرانى اعلام كردند كه پس از درس، به مدرسه فيضيه مىروم و براى شهداى حادثه فيضيه فاتحه مىخوانم.آقا سيد على در كنار حضرت امام (ره) قرار مىگيرند و وارد مدرسه مىشوند.در آنجا ذكر مصيبتى مىشود و پس از آن، امام از مدرسه همراه ساير طلاب خارج مىشوند و دوباره مدرسه فيضيه به صورت پايگاه طلاب درمىآيد.
حضرت امام از حادثه مدرسه فيضيه، براى روشنگرى و اطلاع رسانى به ملت ايران استفاده شايانى كردند، و از آنجا كه محرم نزديك بود و امام به اين ماه بزرگ اعتقاد عجيبى داشت، برنامهريزى مفصلى براى افشاگرى جنايتهاى رژيم شاه به عمل آمد.امام طى رهنمودى، علما و فضلا و منبريها را دعوت كردند تا حادثه عجيب فيضيه را براى مردم به عنوان سند رسوايى رژيم پهلوى مطرح كنند. (13)
حضرت امام خمينى، از آقا سيد على مىخواهند تا به مشهد سفرى كنند و سه پيام براى آقاى «ميلانى» ، آقاى «قمى» و «علماى مشهد» ببرند.پيام اول درباره حضور صهيونيسم در اقتصاد و سياست كشور و اعلام خطر براى اسلام را به علماى مشهد مىرسانند. امام در نامه به آقايان ميلانى و قمى، خواسته بودند تا به منبريها بگويند از روز هفتم محرم، در منابر، روضه فيضيه بخوانند و از روز نهم، همه دستههاى سينهزنى و هياتها اين برنامه را اجراكنند.آقاى قمى برنامه امام را مىپذيرند. (14)
اين رسالتبخوبى انجام شد و پيامها توانست موجب تشديد مبارزات در استان خراسان شود.
آيت الله العظمى خامنهاى در اين سفر، گوشههايى از اين پيامها را در شهرهاى بين راه، روى منبر براى مردم خواندند و همه جا بذر قيام را پاشيدند.
سپس با تنى چند از دوستان متعهد قرار گذاشتند به شهرهاى مختلف استان سفر كنند و به ترتيبى كه امام معين فرموده بودند، از روز هفتم محرم آن سال، مسائل روز و اوضاع سياسى و اجتماعى، مساله مدرسه فيضيه و نقشههاى پنهانى رژيم را براى مردم شرح دهند، و اين بدان علتبود كه پس از جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى و قضاياى رفراندوم قلابى شاه، و ضديت او با اسلام، علما، روحانيت و فاجعهاى كه در فيضيه پديد آورد و نيز عزاى عمومى نوروز سال 42، زمينه براى يك قيام عمومى عليه رژيم ستمشاهى، پديد مىآمد.
محرم آن سال، بهترين موقعيت را به وجود آورد، لذا امام و روحانيت، به بهترين نحو از آن استفاده كردند و برنامه ريزى شد كه روزهاى اول تا ششم محرم، مطالب كلى و اصولى بيان شود.
از روز هفتم محرم مطالب اساسى و حقايق با نهايت صراحتبراى مردم بيان شود تا چهره منفور شاه از پس نقاب اصلاح طلبى براى مردم آشكار گردد.
سهم روحانى جوان، آقا سيد على، شهر «بيرجند» شد كه مركز قدرت و سيطره رژيم و به اصطلاح تيول «اسد الله علم» ، نخست وزير وقتبود.
آقا سيد على خامنهاى پس از ورود به بيرجند، از روز سوم محرم منبر مىروند و با آگاهى بخشيدن به مردم، نهضت را آغاز مىكنند.ايشان روز هفتم محرم كه جمعيت كثيرى در مجلس شركت كرده بودند، قضاياى مدرسه فيضيه را با حالى پرشور و بيانى گيرا بيان فرموده و مردم به طور عجيبى گريه مىكنند.
اين منبر در شهر خيلى صدا مىكند و صبح فردا در مجلس ديگرى كه در منزل شخصى بود، جمعيت عظيمى مىآيند و آن جا نيز مسايل روز مطرح مىشود. شهر بيرجند در اين دو روز بشدت منقلب شده بود و مردم آمادگى خاصى پيدا كرده بودند.
صبح روز نهم «تاسوعا» ، آقاى سيد على خامنهاى منبر داغى مىروند و اوضاع به گونهاى مىشود كه عوامل رژيم بشدت نگران مىشوند.با اين كه در روزهاى تاسوعا و عاشورا معمولا روحانيون را دستگير نمىكردند، ولى از شدت وحشت، ايشان را دستگير مىكنند، و اين اولين بازداشت آقا بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]
-
گوناگون
پربازدیدترینها