تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى‏شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبخت سفارش به تق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804113788




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مبارزات و فعاليتهاى سياسى امام خامنه ای


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
[تصویر: 053.jpg]

مقام معظم رهبرى، حوادث «نهضت ملى شدن نفت‏» را كه در طول آن مبارزات، مرحوم «آيت الله سيد ابو القاسم كاشانى‏» به عنوان روحانى طرز اول و مجتهد بزرگ شركت داشتند و به حمايت ايشان از «دكتر مصدق‏» ، نيروهاى مردمى وارد صحنه شده و نهضت را در طول سالهاى 30 و 31 پيروز كرده بود، از نزديك مشاهده كردند و از پشت كردن مصدق به آيت الله كاشانى و منزوى كردن ايشان - كه منتهى به خروج مردم از صحنه و پيروزى كودتاگران در 28 مرداد 1332، و بازگشت مجدد شاه به صحنه شده بود - تجربيات لازم را برگرفتند.معظم له طى بياناتى در مورد حادثه 30 تير 1331 كه با حضور آيت الله كاشانى در صحنه و تهديد «قوام السلطنه‏» كه به جاى مصدق از سوى شاه به نخست وزيرى انتخاب شده بود، و منتهى به سقوط قوام و روى كار آمدن مجدد مصدق گرديد، يك تحليل جالب و منطبق بر حقيقت‏حادثه ارائه مى‏كنند، كه از مشاهده نزديك معظم له و دقت و توجه عميق ايشان به اين حادثه و وقايع مشابه سرچشمه مى‏گيرد.در جاهاى متعددى از اين بيان، ايشان به حضور خود در صحنه‏هاى مختلف اين حوادث ياد مى‏كنند.جالب است‏بدانيم كه معظم له هنگام حوادث اين سالها، حدود دوازده سال داشتند.
وقتى كه قوام السلطنه بعد از استعفاى مصدق از نخست وزيرى، از سوى شاه فرمان نخست وزيرى را دريافت مى‏كند، اطلاعيه شديد اللحنى صادر مى‏كند . كه فضاى از رعب و وحشت ايجاد مى‏نمايد.آقا سيد على با پدرشان در مشهد، تاثير اعلاميه تهديدآميز قوام را از نزديك مى‏بينند كه افراد به هم كه مى‏رسيدند، از جمله به پدر ايشان از آن اعلاميه حرف مى‏زدند.
نگاه دقيق معظم له به حوادث تلخ و شيرينى كه در روزهاى نوجوانى جريان داشت، ايشان را به فعاليتهاى سياسى علاقه‏مند كرد و از همان ابتدا حركت درست و محكمى را آغاز نمودند.آمدن مرحوم شهيد نواب صفوى به مشهد و سخنرانيهاى وى، ايشان را كاملا به صحنه مبارزات سياسى كشاند.
من شايد شانزده سال يا پانزده سالم بود كه مرحوم نواب صفوى به مشهد آمد.مرحوم نواب صفوى براى من، خيلى جاذبه داشت و بكلى من را مجذوب خودش كرد.هركسى هم كه آن وقت در حدود سنين ما بود، مجذوب نواب صفوى مى‏شد، از بس اين آدم، پرشور و با اخلاص، پر از صدق و صفا و ضمنا شجاع و صريح و گويا بود.من مى‏توانم بگويم كه آن جا به طور جدى به مسايل مبارزاتى و به آنچه كه به آن مبارزه‏ى سياسى مى‏گوييم، علاقه‏مند شدم.
البته قبل از آن، چيزهايى مى‏دانستم، زمان نوجوانى ما با اوقات مصدق مصادف بود.من يادم است در سال 1329، وقتى كه مصدق تازه روى كار آمده بود و مرحوم آيت الله كاشانى با او همكارى داشتند، مرحوم آيت الله كاشانى نقش زيادى در توجه مردم به شعارهاى سياسى دكتر مصدق داشتند، لذا كسانى را به شهرهاى مختلف مى‏فرستادند كه براى مردم سخنرانى كنند و حرف بزنند.از جمله در مشهد، سخنرانهايى مى‏آمدند.من دو نفر از آن سخنرانها و سخنرانيهايشان را كاملا يادم است، آن‏جا با مسايل مصدق آشنا شديم و بعد، مصدق سقوط كرد.
در سال 32 كه قضيه‏ى 28 مرداد پيش‏آمد كرد، من كاملا در جريان سقوط مصدق و حوادث آن روز بودم، يعنى من خوب يادم است كه اوباش و اراذل در مجامع حزبى كه به دولت دكتر مصدق ارتباط داشتند، ريخته بودند و آن‏جا را غارت مى‏كردند.اين مناظر، كاملا جلوى چشمم هست!
بنابراين من مقوله‏هاى سياسى را كاملا مى‏شناختم و ديده بودم، ليكن به مبارزه‏ى سياسى به معناى حقيقى، از زمان آمدن مرحوم نواب علاقه‏مند شدم.بعد از آن كه مرحوم نواب از مشهد رفت، زياد طول نكشيد كه شهيد شد.شهادت او هم غوغايى در دلهاى جوانانى كه او را ديده و شناخته بودند، به وجود آورده بود.در حقيقت، سوابق كار مبارزاتى ما به اين دوران برمى‏گردد، يعنى به سالهاى 33 و 34 به بعد. (4)
مبارزات سياسى آقا سيد على به بازداشتهاى متعدد و زندان انجاميد كه اغلب آنها توام با شكنجه‏هاى سخت‏بود.بارها منزل ايشان مورد هجوم ماموران ساواك قرار گرفت و مدارك علمى و غير علمى ايشان در اين هجومها از بين رفت.در اين جا به كليات سختيهاى اين دوران در زندگى حضرت آيت الله خامنه‏اى اشاره مى‏كنيم و سپس در جاى خود، به طور مبسوط باز مى‏نماييم.
من بارها بازداشت‏شدم، من را شش مرتبه بازداشت كردند، يك بار هم زندان بردند، يك بار هم تبعيد شدم.مجموعا اين دورانها نزديك به سه سال طول كشيده است.دوره‏ى زندگى ما در آن زمانها، براى ايرانيها دوران بسيار بدى بود.
اولا نكته‏ى خيلى مهمى را كه امروز شايد شماها واقعا نتوانيد آن را درست تصور بكنيد، اين است كه آن دوران، مسايل كشور - سياست، دولت - مطلقا براى مردم مطرح نبود، حالا مردم ما در كشور، وزرا را مى‏شناسند، رئيس جمهور را مى‏شناسند، آن وقتى كه نخست وزير بود، او را مى‏شناختند، كارهاى عمده را مى‏دانند، در مبارزات سياسى خيلى چيزها را خبر دارند كه دولت، امروز چه اقدامى كرده و چه تصميمى گرفته است، ولى آن زمان، دولتها مى‏آمدند و مى‏رفتند و اصلا مردم نمى‏فهميدند!
يك نخست وزير مى‏رفت، يك نخست وزير ديگر مى‏آمد، كابينه عوض مى‏شد، انتخابات مى‏شد و اصلا مردم خبر نمى‏شدند! توجه مى‏كنيد؟ ! بكل نسبت‏به مسايل دولت، بى‏تفاوت بودند.دولت‏براى خودش كارهايى مى‏كرد، مردم راه خودشان را مى‏رفتند، دولت راه خودش را مى‏رفت، فشار روى مردم، خيلى زياد بود و آزادى اصلا نبود.
من يادم است كه دوستى از دوستان ما از پاكستان آمده بود، براى ما نقل مى‏كرد كه بله، من در داخل پارك، فلان‏كس را ديدم كه اعلاميه‏اى را به فلانى داد، من تعجب كردم كه مگر در پارك كسى مى‏تواند به كسى اعلاميه بدهد! او از تعجب من تعجب كرد، گفت: چرا نشود؟ ! پارك است ديگر، انسان اعلاميه را در مى‏آورد و به آن طرف مى‏دهد.گفتم: چنين چيزى مى‏شود؟ !
اين مربوط به دوران مبارزات ما بود كه من دوره‏ى نوجوانى را هم گذرانده بودم، يعنى اختناق در ايران آن قدر زياد بود كه اصلا تصور نمى‏كرديم ممكن است كسى بتواند به زبان صريح، روشن، روز روشن، جلوى چشم مردم، حرف سياسى به كسى يا به دوستى بزند، يا كاغذى را به او بدهد، يا كاغذى را از او بگيرد! از بس فشار و خفقان بود، به كوچكترين سوءظن، افراد را مى‏گرفتند، و به خانه‏هاى مردم مى‏ريختند!
بارها به منزل ما ريختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - كاغذها و نوشته‏هاى من را بارها بردند! خيلى از نوشته‏ها و يادداشتهاى علمى و غير علمى من از بين رفته، غارت شده است، بردند، جمع كردند و بعد ديگر ندادند! يا وقتى دادند، همه‏اش را ندادند!
زندگى از لحاظ سياسى، زندگى سختى بود، يعنى زندگى سياسى، بسيار زندگى سختى بود، خفقان بود و آزادى نبود.من در دوره‏ى مبارزات براى جوانها و دانشجوها در مشهد، مدتها درس تفسير مى‏گفتم، به بخشى از قرآن رسيديم كه راجع به قضاياى بنى‏اسرائيل بود، قهرا راجع به بنى اسرائيل هم تفسير قرآن مى‏گفتيم.يك مقدار راجع به بنى اسرائيل و يهود صحبت كردم، بعد از مدت كمى، من را بازداشت كردند! البته نه به آن بهانه، بى‏جهت و به عنوان ديگرى بازداشت كردند، به زندان بردند.
جزو بازجوييهايى كه از من مى‏كردند، اين بود كه شما عليه اسرائيل و عليه يهود، حرف زده‏ايد! توجه مى‏كنيد؟ ! يعنى اگر كسى آيه‏ى قرآنى را كه راجع به بنى اسرائيل حرف زده بود، تفسير مى‏كرد و درباره‏ى آن حرف مى‏زد، بعد بايد جواب مى‏داد كه چرا اين آيه‏ى قرآن را مطرح كرده است! چرا اين حرفها را زده و چرا راجع به بنى اسرائيل، بدگويى كرده است! يعنى وضع سياسى، اين‏گونه وضع سخت و دشوارى بود و سياستها اين قدر ضد مردمى و وابسته‏ى به خواست اربابها بود!
البته با اين دو، سه كلمه نمى‏شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بيان كرد، من اين را به شما بگويم كه حقا و انصافا اگر ده جلد كتاب هم نوشته بشود و همه‏ى آنها تشريح و توصيف آن دوران باشد، باز هم نمى‏شود بيان كرد! و البته بعضى از حرفها هست كه اصلا نمى‏شود با زبان معمول بيان كرد، بعضى از تصورات هست كه جز با زبان ادب و هنر بيان نمى‏شود.در شعر مى‏شود بيان كرد، در كارهاى ادبى و هنرى مى‏شود بيان كرد، اما خيلى از آنها را در زبان معمولى نمى‏شود گفت.

[تصویر: 054.jpg]

مبارزات تحت لواى قيام حضرت امام خمينى قدس سره
در مدت شش سالى كه آقا سيد على جوان در قم اقامت داشتند - 1337 تا 1343- علاوه بر اشتغال به تحصيل در حوزه علميه قم، به مسايل سياسى روز و حركتى كه حضرت امام خمينى قدس سره، آرام آرام در قم عليه رژيم استبدادى و وابسته پهلوى شروع مى‏كردند، توجه داشتند و در مسايل مربوط به آن حضور جدى داشتند.
در همان سالها بود كه روحانى جوان و پرشور، در قم با عناصر بزرگ و مؤثر در انقلاب اسلامى آشنا و با آنان همگام شد.
من در سال اول و دوم ورودم به قم اطلاع پيدا كردم كه مرحوم علامه طباطبايى شبهاى پنجشنبه و جمعه جلسه‏اى دارند و عده‏اى از فضلا در آن جلسه شركت مى‏كنند.ايشان مباحث فلسفى را در آن جلسات مطرح مى‏كردند و اين همان جلسه‏اى است كه منتهى به تدوين اصول فلسفه و روش رئاليسم شد كه شروع آن در سال 34- 35 بود و اين كه من مى‏گويم مربوط به سالهاى 38- 39 مى‏باشد كه اين جلسه آن وقت تشكيل مى‏شد و من تصادفا با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و چند ماهى در آن جلسه شركت كردم. (6)
شهيد بهشتى در اين سالها، اقدام به تاسيس دبيرستان دين و دانش در قم مى‏كنند و نيز براى آشنايى طلاب با علوم جديد و فراگيرى زبان انگليسى، كلاس تشكيل مى‏دهند، و گروهى از كسانى كه بعدها نقش مهمى در انقلاب به عهده داشتند، در اين كلاسها شركت مى‏كنند. اولين كار ايشان كه من اطلاع دارم، تاسيس دبيرستان دين و دانش در قم بود كه با تحريك كردن بزرگان قم و كمك گرفتن از آنها تاسيس كرد و خود ايشان هم مدير آن شد.حالا شما ببينيد رئيس دبيرستان شدن يك طلبه، آن هم در قم، خيلى كار غير معمول بود و علاوه بر اين، دبير زبان انگليسى هم بود و حال اين كه معمولا يك طلبه بايد دبير شرعيات مى‏شد.. .
كار دوم را در سال 1340 يا 41 كرد كه ايشان در قم يك كلاس تشكيل داد و از سى نفر دعوت كرد كه - يكى از آن سى نفر من بودم - برويم در آن كلاسها، درسهاى جديد، از جمله زبان و تعدادى ديگر از علوم را فرا بگيريم، و از آن سى نفر هم من و آقاى رفسنجانى و مرحوم ربانى شيرازى و آقاى مصباح يزدى و ديگران بوديم.در همان جلسه‏ى اول كه كلاس تشكيل شد، خود ايشان شركت كردند و گفتند ما فكر مى‏كنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه، يعنى زبان انگليسى را بدانند و ما اين را براى شما فراهم مى‏كنيم، و در كنارش هم يك ساعت ديگر مى‏گذاريم براى اين كه بعضى از مسائل علمى امروز را ياد بگيريد...من البته در اين كلاس كم شركت كردم، لكن بعضى از برادرهاى ما در همين كلاس انگليسى‏دان شدند، و من چون كارم زياد بود و آن مقدار زبان و علومى كه در آن‏جا درس مى‏دادند را قبلا خوانده بودم و بلد بودم، خيلى برايم جاذبه نداشت و نرفتم. (7)
در همين سالهاست كه آقا سيد على با تلاشهاى شهيد «محمد جواد باهنر» (نخست وزير كابينه‏ى شهيد رجايى) آشنا مى‏شوند. شهيد باهنر در سال 37 با همكارى آقاى هاشمى رفسنجانى، نشريه «مكتب تشيع‏» را منتشر مى‏كردند كه يكى از بهترين نشريات قم بود.بيشتر ارتباط و آشنايى ايشان با فعاليتهاى شهيد باهنر كه با هم در مدرسه «حجتيه‏» بودند از طريق تعريفهاى آقاى هاشمى رفسنجانى بود. (8)
پس از پيروزى شاه در كودتاى امريكايى 28 مرداد 1332، رژيم دست‏به تبليغات بسيار وسيعى زد تا روحانيت را از مردم جدا كند. تبليغات ماهرانه و پرحجمى انجام شد تا روحانيت از چشم مردم بيفتد.در اين زمانها، پوشيدن لباس روحانيت‏بسيار مشكل بود، چرا كه اين كار مساوى بود با تحقيرهاى بسيار و اهانتهايى كه از سوى رژيم در بين مردم القا شده بود.حضرت امام قدس سره در خاطرات خود، مواردى از اين اهانتها را بازگو كرده‏اند.آقا سيد على، طلبه جوان، از نزديك شاهد اين تبليغات سوء بود.تبليغاتى كه براى خردكردن روحيه روحانيون و منزوى نمودن آنان در جامعه صورت مى‏گرفت.در چنين شرايطى، روحانيون، بخصوص طلبه‏هاى جوان، استقامت و ايستادگى بزرگى از خود نشان مى‏دادند.
مقام معظم رهبرى در خاطرات خود، به برخى از اين تبليغات اشاره مى‏فرمايند، از جمله سوار نكردن روحانيون توسط وسايل نقليه، متلك گفتن به آنان و اگر در وسيله نقليه‏اى يك روحانى سوار بود و پنجر مى‏شد، از قدم روحانى حساب مى‏كردند. (9)
حضرت امام خمينى (قدس سره) نيز در بيان سختيهايى كه بر حوزه‏هاى علميه و روحانيون گذشت، به اين تبليغات اشاره مى‏فرمايند.
شروع مبارزات انقلاب اسلامى
حوزه علميه قم در سال 41 با نداى حضرت امام (قدس سره) به پا خاست و شورى ديگرى در اين مركز علم و تقوا و جهاد پديد آمد. نداى قيام و مبارزه از حوزه علميه قم، به ساير حوزه‏هاى علميه و مجامع دينى نيز منتقل شد و مهمترين آنها، حوزه بزرگ مشهد بود. آيت الله العظمى خامنه‏اى در اين مورد، نقش سازنده و عظيمى را ايفا نمودند و ضمن فعاليتهايى كه در قم داشتند، ارتباط خود را با علما و طلاب مشهد تقويت نمودند.و كوشيدند با استفاده از فعاليتهاى ساير علماى خراسان، هرچه بيشتر و بهتر، طلاب را تجهيز نمايند.
در سال 1341، مساله «لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى‏» پيش آمد.رژيم شاه با اين لايحه، در صدد وارد آوردن ضربه‏اى ديگر بر حوزه‏هاى علميه و روحانيت و در نتيجه اسلام بود.حضرت امام خمينى قدس سره عليه اين لايحه اقدامات مؤثرى انجام دادند، از جمله نامه‏هايى به ولايات نوشتند تا خطبا، علما و مردم را نسبت‏به توطئه و مقاصد رژيم آشنا كنند.
حضرت امام، علاوه بر نامه‏هايى كه نگاشتند و علما را در جريان امور قرار داده و آنها مردم را به صحنه فراخوانده و حوادث را به آگاهى آنها رساندند، رژيم شاه را تهديد كردند كه اگر اين لايحه را لغو نكند، مردم را به صحراى قم دعوت خواهند كرد و تجمع عظيم ضد رژيم را به وجود خواهند آورد.اين گفتار و تهديد حضرت امام (ره)، حتى دوستان را هم به تعجب واداشت.آقا سيد على كه در خدمت امام بودند، نقل مى‏كنند كه براى خود ما اين همه اميدوارى امام، تعجب‏آور بود و آن روزها كمتر كسى بود كه دورنگرى امام را درك كند. (10)
آقا سيد على، در آغاز حركت و قيام حضرت امام در قم، فعاليتهاى مختلفى را در مراحل مبارزه به عهده گرفتند و در صحنه‏هاى دشوار آن روزها كه تازه شراره انقلاب اسلامى شعله‏ور مى‏شد، حضور داشتند و تكليف خود را با كمال خلوص و شجاعت انجام دادند.
در نهايت، مبارزه سخت‏حوزه‏هاى علميه به رهبرى حضرت امام خمينى قدس سره عليه لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى، به پيروزى حضرت امام (ره) انجاميد و رژيم كه مى‏خواست‏با حذف سوگند به قرآن مجيد، راه را براى انزواى دين هموار سازد، گرفتار قيام حضرت امام و روحانيون وفادار به امام شد و عقب نشست، اما در يك اقدام هماهنگ شده توسط رژيم امريكا، لوايح ششگانه را در 19 دى ماه 1342 مطرح كرد.در اين اصول، اهداف شوم رژيم در محو اسلام و بازكردن بيشتر دست امريكا و اسراييل در شؤون مختلف مملكت، در پوشش شعارهاى به ظاهر فريبنده انجام‏شد.شاه در 6 بهمن 1341 اين اصول را به رفراندوم گذاشت.در اين روزها، آقا سيد على در مشهد بودند و چون نزديك ماه مبارك رمضان بود، آيت الله ميلانى نامه‏اى به محضر امام نوشتند و آن را توسط ايشان و برادرشان «سيد محمد» و آقايشيخ على آقا براى امام فرستادند.مقام معظم رهبرى در خاطراتشان ذكر مى‏كنند كه وقتى به تهران مى‏رسند، روز 6 بهمن، يعنى روز به اصطلاح رفراندوم بود، تهران را كاملا خلوت مى‏يابند.افراد پراكنده‏اى را مى‏بينند كه سر صندوقها راى مى‏دادند كه احتمالا از عوامل خود رژيم بوده‏اند.آقا به اتفاق همراهانشان به «گاراژ شمس العماره‏» واقع در خيابان «ناصر خسرو» مى‏روند و همان روز به قم وارد مى‏شوند، و يكسره خدمت امام مى‏روند و نامه را تقديم مى‏كنند. (11)
شاه با بى‏شرمى اعلام كرد كه پنج ميليون و ششصد هزار راى موافق و 4150 راى مخالف در صندوقها ريخته شده است.بلافاصله «جان كندى‏» ، رئيس جمهور وقت امريكا، به شاه تبريك گفت.روزنامه «نيويورك تايمز» نوشت: «ايران براى دريافت كمك امريكا شرايط مناسبترى پيدا كرده است!» و بدين صورت ناشيانه منشا و ريشه لايحه ششگانه شاه را افشا نمود.مردم در همان روز در تهران و شهرستانها، از جمله در قم، تظاهراتى عليه اين لوايح و رفراندوم راه انداختند و شعار مى‏دادند: «ما تابع قرآنيم، رفراندوم نمى‏خواهيم!» سال 1342 از راه رسيد، سال پرحادثه و پربارى براى اسلام و حوزه‏هاى علميه.اگرچه مصيبت، رنج و سختى حوادث اين سال، بسيار عظيم بود، اما ثمره آن نيز براى انقلاب اسلامى، بسيار بزرگ بود.
حضرت امام پيش از تحويل سال 42 در يك موضعگيرى قاطع و الهى، اعلام فرمودند كه روحانيت، امسال عيد ندارد. (12)
به دنبال اعلام عزاى عمومى از طرف امام (قدس سره)، آقا سيد على و طلاب جوان و انقلابى حوزه، تصميم مى‏گيرند كه هم خود لباس مشكى تهيه كرده و بپوشند، و هم ساير طلبه‏ها و روحانيون را به پوشيدن لباس مشكى ترغيب نمايند.علاوه بر آن، تعداد زيادى تراكت مبنى بر اين كه «ما عيد نداريم‏» تهيه كردند و هنگام تحويل سال، ميان مردمى كه در صحن مطهر اجتماع كرده بودند، ريختند.
در روز 2 فروردين، امام در منزل خود و برخى از علما در مسجد يا مدرسه، به مناسبت وفات حضرت امام صادق عليه السلام مراسمى برپا كردند.كماندوها تلاش مى‏كنند تا جلسه منزل حضرت امام را به هم بريزند كه موفق نمى‏شوند.عصر آن روز، كماندوهاى ناكام مانده، به مدرسه «فيضيه‏» حمله كردند.آقا سيد على كه همراه برخى طلاب عازم مدرسه فيضيه بودند تا در مجلس روضه «آيت الله گلپايگانى‏» شركت كنند، در كوچه حرم، بعضى از طلاب را مى‏بينند كه با شتاب مى‏آيند، در حالى كه بعضى عمامه به سر ندارند، بعضى پا برهنه‏اند و بعضى عبا ندارند.آنها فرياد مى‏زنند: «نرويد، خطرناك است!» اين‏جا بود كه متوجه مى‏شوند به مدرسه فيضيه حمله شده است، لذا تصميم مى‏گيرند به منزل حضرت امام (ره) بروند.با شتاب خود را به منزل امام مى‏رسانند و مشاهده مى‏كنند كه در بيرونى منزل باز است و امام آماده نماز مغرب هستند.آقا سيد على با چند تن ديگر كه در منزل امام بودند، گفتگو مى‏كنند كه چگونه از منزل محافظت كنند و چگونه اطراف منزل را سنگربندى كنند، كه اگر به منزل حمله شد، بتوانند، مقابله و مقاومت نمايند.تصميم گرفتند ابتدا در منزل را ببندند، كه با مخالفت امام مواجه مى‏شوند كه فرموده بودند «در را حق نداريد ببنديد.اگر در را ببنديد، از خانه بيرون مى‏آيم.» مقدارى چوب تهيه مى‏كنند تا بتوانند از آنها براى مقاومت استفاده كنند.در همين اثنا، نماز امام تمام مى‏شود، امام به اتاق مى‏روند و طلبه‏ها اطراف ايشان را پر مى‏كنند، به طورى كه آقا سيد على، دم در اتاق مى‏ايستند.امام صحبت مى‏كنند و مى‏فرمايند: «اينها رفتنى هستند و شما ماندنى هستيد، نترسيد! ما در زمان پدر او، بدتر از اين را ديده‏ايم.
روزهايى بر ما گذشت كه در شهر نمى‏توانستيم بمانيم.مجبور بوديم صبح زود از شهر خارج شويم و مطالعه و مباحثه ما در بيرون شهر بود، و شب به مدرسه مى‏آمديم، چون ما را مى‏گرفتند، اذيت مى‏كردند، عمامه‏ها را برمى‏داشتند.» آقا سيد على تعريف مى‏كنند كه در اثناى صحبتهاى امام (ره)، يك پسر چهارده، پانزده ساله را مى‏آورند كه از پشت‏بام مدرسه فيضيه انداخته بودند، كه بدنش كوفته شده و قبا از تنش كنده بودند.از در كه واردش كردند، يك نفر با صداى بلند و با حال گريه گفت: «آقا، اين را از پشت‏بام انداخته‏اند!» امام منقلب شده و دستور دادند كه او را بخوابانند و براى او دكتر بياورند.به هرحال، ايشان و گروه ديگرى از طلاب آماده شدند تا شب در منزل امام بمانند و از آن وجود عزيز حفاظت كنند.اما يكباره خبر آوردند كه امام فرموده‏اند: «راضى نيستم كسى اين جا بماند.» ناچار منزل را ترك مى‏كنند.صحبتهاى آن شب حضرت امام (ره) حالت رعب را از وجود همه طلاب زدود و يك حالت‏شجاعت و شهامتى وصف‏ناپذير در آنان به وجود آورد.
اقدام حضرت امام در صدور نامه به علماى تهران، در شكستن جو وحشت تاثير بسزايى داشت.در اين نامه، حضرت امام فرمودند: «شاه دوستى يعنى غارتگرى، شاه دوستى يعنى آدم كشى، شاه دوستى يعنى هدم آثار رسالت و...» اين نامه فورى در سطح وسيعى از كشور پخش شد و مؤثر افتاد، و جو رعب را كه مورد نظر دستگاه بود، شكست.
آقا سيد على تعريف مى‏كنند كه فتواى حضرت امام (ره) مبنى بر اين كه «تقيه حرام و اظهار حقايق واجب است، ولو بلغ ما بلغ‏» ، حركت عجيبى بود و غوغايى راه‏انداخت و جلوى افكار سازشكارانه و برخى رياكاريها را گرفت.كار مهم ديگرى كه امام كردند، رفتن به مدرسه فيضيه بود.اولين روز شروع درس پس از حادثه فيضيه، امام ضمن سخنرانى اعلام كردند كه پس از درس، به مدرسه فيضيه مى‏روم و براى شهداى حادثه فيضيه فاتحه مى‏خوانم.آقا سيد على در كنار حضرت امام (ره) قرار مى‏گيرند و وارد مدرسه مى‏شوند.در آن‏جا ذكر مصيبتى مى‏شود و پس از آن، امام از مدرسه همراه ساير طلاب خارج مى‏شوند و دوباره مدرسه فيضيه به صورت پايگاه طلاب درمى‏آيد.
حضرت امام از حادثه مدرسه فيضيه، براى روشنگرى و اطلاع رسانى به ملت ايران استفاده شايانى كردند، و از آن‏جا كه محرم نزديك بود و امام به اين ماه بزرگ اعتقاد عجيبى داشت، برنامه‏ريزى مفصلى براى افشاگرى جنايتهاى رژيم شاه به عمل آمد.امام طى رهنمودى، علما و فضلا و منبريها را دعوت كردند تا حادثه عجيب فيضيه را براى مردم به عنوان سند رسوايى رژيم پهلوى مطرح كنند. (13)
حضرت امام خمينى، از آقا سيد على مى‏خواهند تا به مشهد سفرى كنند و سه پيام براى آقاى «ميلانى‏» ، آقاى «قمى‏» و «علماى مشهد» ببرند.پيام اول درباره حضور صهيونيسم در اقتصاد و سياست كشور و اعلام خطر براى اسلام را به علماى مشهد مى‏رسانند. امام در نامه به آقايان ميلانى و قمى، خواسته بودند تا به منبريها بگويند از روز هفتم محرم، در منابر، روضه فيضيه بخوانند و از روز نهم، همه دسته‏هاى سينه‏زنى و هياتها اين برنامه را اجراكنند.آقاى قمى برنامه امام را مى‏پذيرند. (14)
اين رسالت‏بخوبى انجام شد و پيامها توانست موجب تشديد مبارزات در استان خراسان شود.
آيت الله العظمى خامنه‏اى در اين سفر، گوشه‏هايى از اين پيامها را در شهرهاى بين راه، روى منبر براى مردم خواندند و همه جا بذر قيام را پاشيدند.
سپس با تنى چند از دوستان متعهد قرار گذاشتند به شهرهاى مختلف استان سفر كنند و به ترتيبى كه امام معين فرموده بودند، از روز هفتم محرم آن سال، مسائل روز و اوضاع سياسى و اجتماعى، مساله مدرسه فيضيه و نقشه‏هاى پنهانى رژيم را براى مردم شرح دهند، و اين بدان علت‏بود كه پس از جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى و قضاياى رفراندوم قلابى شاه، و ضديت او با اسلام، علما، روحانيت و فاجعه‏اى كه در فيضيه پديد آورد و نيز عزاى عمومى نوروز سال 42، زمينه براى يك قيام عمومى عليه رژيم ستمشاهى، پديد مى‏آمد.
محرم آن سال، بهترين موقعيت را به وجود آورد، لذا امام و روحانيت، به بهترين نحو از آن استفاده كردند و برنامه ريزى شد كه روزهاى اول تا ششم محرم، مطالب كلى و اصولى بيان شود.
از روز هفتم محرم مطالب اساسى و حقايق با نهايت صراحت‏براى مردم بيان شود تا چهره منفور شاه از پس نقاب اصلاح طلبى براى مردم آشكار گردد.
سهم روحانى جوان، آقا سيد على، شهر «بيرجند» شد كه مركز قدرت و سيطره رژيم و به اصطلاح تيول «اسد الله علم‏» ، نخست وزير وقت‏بود.
آقا سيد على خامنه‏اى پس از ورود به بيرجند، از روز سوم محرم منبر مى‏روند و با آگاهى بخشيدن به مردم، نهضت را آغاز مى‏كنند.ايشان روز هفتم محرم كه جمعيت كثيرى در مجلس شركت كرده بودند، قضاياى مدرسه فيضيه را با حالى پرشور و بيانى گيرا بيان فرموده و مردم به طور عجيبى گريه مى‏كنند.
اين منبر در شهر خيلى صدا مى‏كند و صبح فردا در مجلس ديگرى كه در منزل شخصى بود، جمعيت عظيمى مى‏آيند و آن جا نيز مسايل روز مطرح مى‏شود. شهر بيرجند در اين دو روز بشدت منقلب شده بود و مردم آمادگى خاصى پيدا كرده بودند.
صبح روز نهم «تاسوعا» ، آقاى سيد على خامنه‏اى منبر داغى مى‏روند و اوضاع به گونه‏اى مى‏شود كه عوامل رژيم بشدت نگران مى‏شوند.با اين كه در روزهاى تاسوعا و عاشورا معمولا روحانيون را دستگير نمى‏كردند، ولى از شدت وحشت، ايشان را دستگير مى‏كنند، و اين اولين بازداشت آقا بود.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن