واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: 1ـ نهضت اباعبدالله الحسين (ع) شخصى و فردى نبود، بلكه كلى و انسانى بود، به خاطر حقيقت، عدالت و مساوات صورت گرفت و نهضتي كه به خاطر حق و عدالت باشد همه افراد بشر آنرا دوست دارند و به آن ارج مي نهند.همانطوريكه پيامبر (ص) براى امام حسين(ع) ارج و قرب و عشق خاصى قائل بودند و بارها جملاتى مانند حسين منى و انا من حسين را در جمع مى فرمودند.
2ـ قيام امام با يك بينش و بصيرت قوى توأم بود كه زمانها بايد مى گذشت تا مردم متوجه شوند. فرض كنيد مردم اجتماعي كه در جهل و غفلت بودند، يك بصير پيدا مى شود و مصائب، درد و مشكل اين مردم را بهتر از خودشان مى شناسد مانند مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادي، او در سال يك هزار و سيصد و ده قمري رحلت نمود. وى چهارده سال قبل از قيام مشروطيت قيام كرد و يك نهضت اسلامى در دولتهاى اسلامى بپا كرد در آن تاريخ اين مرد بزرگ خوانده مى شود. ديده مى شود يك فردي واقعا غريب بوده و درد ملتهاى مسلمان را احساس مى كرده حتي خود ملت خودش (ايران) هم به او دهان كجى مى كردند، او را مورد تمسخر قرار مى دادند و او را مورد حمايت قرار نمى دادند. اگر نامه هاى ايشان را كه براى آيت ا… ميرزاى شيرازي و … نوشته است بخوانيم عظمت او را بيشتر درك خواهيم كرد. الآن كشورهاى اسلامى به او افتخار مى كنند حتى در مورد مليت و جاى تولدش بين بعضى دول اختلاف است و او را از آن خود مي دانند؛ ايران و افغان او را از خود مى دانند، تركها مى گويند چون در كشور ما فوت نموده از آن ماست، مصريها افتخار مى كنند كه سيد جمال به كشور ما آمد و قدر و منزلت او را مى دانستم و علمايي مانند شيخ محمد عبده به او گرايش يافتند ولى متاسفانه در زمان خودش طرد شده و حتى از كشور خودش ايران با چه وضع نكبت باري تبعيد شد و مانند جد بزرگوارش امام سجاد (ع) پاهايش را به شكم قاطر بستند و در هواى سرد زمستان از طريق كرمانشاه از مرز خارجش كردند، يكنفر از مردم ايران هم از سيد جمال دفاع نكرد. نمونه بهتر و بارزتر وجود مقدس حضرت اميرالمومنين على (ع) است آن هم از زبان مقدس و مبارك خودشان در نهج البلاغه ، ايشان در فاصله ضربت خوردن تا شهادت يعني در فاصله چهل و چهار يا چهل و پنج ساعت آخر زندگيشان فرموده اند:(خطبه صد و چهل و هفتم)
غدا ترون ايامى و يكشف لكم عن سرائرى ؛
يعني:فردا مرا خواهيد شناخت و اسرار من براى شما كشف خواهد شد.
اين مطلب با عظمت را حتى مسيحيان، مخصوصاً دانشمندان معروفشان بيان كرده اند مانند جبران خليل جبران، ميكائيل نعيمه، جرج جرداق مسيحى.آنها با اينكه مسيحى هستند از شيفتگان واقعى مولا مى باشند. جبران خليل جبران مى گويد: من نمى دانم چه راز و سرى است كه افرادى پيش از زمان خودشان به دنيا آمده اند مولا علي(ع) از همان افرادى است كه آن مردم جاهل قدر و منزلتش را ندانستند، علي(ع) براى زمان خودش خيلى زياد بود و كلاً در هر زمان على (ع) براى زمان خودش خيلى زياد است. ببينيد جبران خليل جبران مقام مولا را چقدر زياد و خوب بيان نموده است. حقيقت را بهتر است از زبان خود حضرت بشنويم سلونى قبل ان تفقدونى كه خودش بحث مفصلى دارد ولى آن مرد جاهل اشعث بن قيس كه دشمن قسم خورده اهل بيت عصمت و طهارت بود گفت: يا علي، در سر من چقدر تار مو وجود دارد؟ مولا مى فرمايند.... فقط بدان فرزندت قاتل فرزندم در كربلا مى شود.... نهضت امام مانند بسياري از حوادث جهانى آنچنان كه بايد شناخته شود، هنوز شناخته نشده است الآن شايد كمى فهميده شود كه يزيد چه كسى بود؟ ولي نود و نه درصد مردم آن برهه از زمان نفهم بودند وقتى متوجه شدند كه امام به شهادت رسيده بود. سپس تكان خوردند و قيام توابين، مختار، قيام عبدالله بن حنظله (غسيل الملائكه) شروع شد.
در زمان امام حسين(ع) مثلاً مى خواهند خليفه به ظاهر مسلمين را ببينند چه خواهند ديد؟ افراد مسن تر كه پيامبر (ص) را ديده، زمان علي(ع) را درك كرده اند و سادگى و فروتنى آنها را ديده بودند، حالا در مركز دنياى اسلام آن زمان يعنى شام جواني را مى ديدند كه سى و سه سال سن دارد؛ جوانى بسيار قد بلند و خوش سيما و شاعر كه خيلى هم زيبا شعر مي گفت ولى اشعارش در وصف مي، معشوقه، سگ و ميمونش بود و اگر مي خواستند او را ببينند بايد هفت درب را طى مى كردند تا به جايگاه او برسند، دربانان وى را تفتيش مى كردند و بعد شخصي را مى ديدند كه در يك محيط مجلل روى تخت طلا نشسته است و اطراف او ترسيمهايى را با پايه هاى طلا و نقره كار گذاشته اند و روى آن شعرا، اعيان و اشراف نشسته اند بالادست ميهمانان يك ميمون را پهلوى خليفه مى بينند كه لباسهايى فاخر و طلاكوب تنش كرده اند. حال چنين شخصى مي گويد من خليفه پيامبرم و او مى خواهد مجرى دستورات الهى باشد، نماز جمعه هم مى خواند، به جاى امام جماعت هم مي ايستد، مردم را هم موعظه مى كند و براى همين امام حسين(ع) براى نهى از منكر قيام مى كند. در آن زمان وسائل ارتباطات جمعى نبود و مردم مدينه نمى دانستند در شام چه مى گذرد؟ چون رفت و آمد خيلى كم بود و افرادى هم كه از مدينه به شام مى رفتند از دستگاه يزيد اطلاعاتى نداشتند، بعد از قضيه امام حسين (ع) مردم مدينه تعجب نمودند كه عجب، امام را كشتند؟ هيئتي را به سرپرستى عبدالله بن حنظله براى تحقيق به شام مي فرستند، پس از بازگشت به مردم مى گويد همين قدر در يك جمله به شما بگويم كه ما مدتى كه آنجا بوديم، دائم مى گفتيم: خدا نكند از آسمان سنگ ببارد و ما به اين شكل هلاك شويم. عبدالله بن حنظله ميگفت:
ما از نزد كسى مى آئيم كه علناً شراب خوارى مى كرد و كارش سگ بازى و ميمون بازى بود. او زنا مى كرد حتي با محارم خويش.
سپس عبدالله بن حنظله كه هشت فرزند داشت به مردم مدينه گفت: قيام كنيد يا نكنيد من قيام خواهم كرد ولو با اين هشت فرزندم، او قيام كرد و همگى آنها به شهادت رسيدند.
3ـ قيام حضرت ندائى بود در ميان سكوت در ظلمت، در شرايطي كه خفقان كاملاً حكمفرما بود، مردم قدرت حرف زدن نداشتند، سكوت مطلق و نااميدي كامل حكمفرما بود، امام قيام نمود و سكوت را شكاند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]