واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: ● نامگذاری اشتباه
طبقهبندی رشتههایی چون طب سوزنی، هومیوپاتی و ... در گروهی به نام طب مکمل، از نظر من اساسا اشتباه است. چون این رشتهها و شاخهها نه مکمل طب هستند و نه جایگزین طب که بخواهیم آنها را طب مکمل یا طب جایگزین بنامیم. این ادعاهایی که میشود از اساس اشتباه هستند. روشهایی که در نشان دادن شواهد علمی برای تاثیر خود عاجز هستند، چگونه میخواهند جایگزین رشتهای دیگر شوند؟ این شاخهها میخواهند جایگزین چه مواردی شوند؟
آیا این رشتهها میخواهند جایگزین عمل جراحی آپاندیس شوند یا جایگزین عمل جراحی قلب؟ طب کلاسیک، گستردگی وسیعی دارد و بیماریهای بسیار زیادی را درمان میکند. پس روشی که خود را جایگزین آن معرفی میکند باید بتواند برای همه این بیماریها درمان جایگزین داشته باشد و برای عمل جراحی قلب و ... هم درمان جایگزین داشته باشد. به عقیده من از اساس این نامگذاریها نادرست و غیرعلمی است.
● نبود شواهد مستند
راهکارهای طب مکمل یا طب جایگزین، زمانی میتوانند در درمان بیماران مورد استفاده قرار بگیرند که بتوانند همانند راهکارهای طب کلاسیک بر مبنای شواهد مستدل علمی (اصطلاحا مبتنی بر شواهد) کارایی و اثربخشی خود را نشان دهند. تکتک این شاخهها باید نشان دهند که اثربخشی آنها از «اثر دارونما» بیشتر است. از بین بیش از ۱۰۰ شاخهای که در زیر گروه طب مکمل یا طب جایگزین قرار میگیرند، رشتههایی چون طب سوزنی، هومیوپاتی و انرژی درمانی استفادههای بیشتری دارند. به عنوان مثال در رشته طب سوزنی تنها برای ۵-۴ بیماری شواهد مستدل مبنی بر کارایی روشهای درمانی طب سوزنی داریم و در مورد بقیه موارد شواهدی مبنی بر میزان اثربخشی این روشها در قیاس با دارونما نداریم. اما متاسفانه وقتی به لیست WHO نگاه میکنیم، مشاهده میکنیم که عنوان شده که طب سوزنی برای حدود ۴۰ بیماری موثر است. علت این تفاوت فاحش بین علم و آمار WHO در واقع مسایل سیاسی مرتبط با کشور چین است. از آنجا که کشور چین یک عضو دایم شورای امنیت است، WHO زیاد با آنها در این زمینه وارد چالش نمیشود. ضمن آنکه چین کشور فوقالعاده پرجمعیتی است و تامین داروهای آن کشور، هزینههای زیادی را دربردارد.
● نبود گروه کنترل مناسب
اصولا در مورد طب سوزنی استفاده از گروه کنترل یا دارونما، کار بسیار مشکلی است، چون چگونه میشود ادعا کرد که به یک سمت سوزن زدهایم و در جای دیگر سوزنی نزدهایم. مورد دیگر در مورد مباحثی است که در طب سوزنی تحت عناوینی چون یین، یانگ و چاکراها مطرح میشود. در عصری که با MRI کارکردی میشود عملکرد سلولهای مغزی را نشان داد و در حد سلول و مولکول بدن انسان را تجزیه و تحلیل کرد، چرا مدعیان این رشتهها نمیآیند و به عنوان مثال جایگاه چاکراها و مسایلی مانند آن را مشخص کنند.
● شبه علم به جای علم
مجموع این دادهها ما را به این نتیجه میرساند که این رشتهها از اساس شبه علم هستند و علم نیستند. بیان داشتن نکات مبهم و فرار از آنکه آنها را در قالب علم موجود به اثبات برسانند، همه موید آن هستند که این شاخهها علم نیستند و شبه علم هستند.
مسلم است که هر گاه بتوانند کارایی این روشها و فیزیوپاتولوژی آنها را با استفاده از روشهای نوین علمی به اثبات برسانند، همگان آنها را به عنوان یک بحث علمی قبول خواهند کرد. مثال دیگر در این زمینه در مورد هومیوپاتی است. در هومیوپاتی میگویند یک محلول را آنقدر رقیق میکنیم تا غلظت یک ماده در آن به یک در میلیارد برسد. وقتی این رقت از عدد آواگادرو کمتر شد، چگونه میتواند موثر باشد؟ مدعیان این رشته بیان میدارند که آب خاطرهای دارد که وقتی مادهای در آن حل میشود، این خاطره در آن بر جای میماند. چگونه میشود خاطره آب را با علم بررسی کرد؟
● اتلاف وقت بیماران
یکی از مهمترین ضررهایی که این رشتهها برای طب نوین و سلامت بیماران به همراه دارند، اتلاف وقت است. در این روشها با استفاده از روشهای غیرعلمی وقت بیماران را تلف میکنند و زمانی که بیماری به مرحله پیشرفته رسید و دیگر نمیشود برای درمان آن کاری کرد، بیمار به پزشک ارجاع میشود. به عنوان مثال به بیماران گفته میشود که گواتر را با انرژی درمانی خوب میکنند. همه میدانند که تلقین و اثر دارونما همیشه موثر بوده است. پس مدعیان اینگونه کارها باید ثابت کنند که اثر کار آنها ورای اثر دارونما است.
● ضررهای ملی طب مکمل
در کشور ما تعداد افرادی که سطح سواد کمی دارند و اطلاعاتشان در مورد سلامت کم است، زیاد است. از سوی دیگر نظارت مناسبی بر بازار سلامت و شیوههای ارایه خدمات سلامت وجود ندارد. در چنین شرایطی اگر فضای کار برای شاخههای طب مکمل فراهم شود، خطر سوءاستفاده عدهای سودجو همواره مطرح خواهد بود. پس باز گذاشتن فضا برای بازی کردن با سلامت مردم میتواند خطرات زیادی در پی داشته باشد. در حالی که پزشکان برای کوچکترین خطاهایشان باید به نظام پزشکی و ... پاسخگو باشند، مدعیان طب مکمل کجا در قبال کارهایشان پاسخگو هستند؟ راههای جلوگیری از خطاهای اینان چیست؟ روشی که از اساس غیرعلمی است، اگر باعث مرگ یک انسان شود چگونه میتوان ارایهکننده آن را به پاسخگویی وادار کرد؟
● تمرکز بر بیماریهای لاعلاج
اصولا طب مکمل بر بیماریهای کمتر شناخته شده و صعبالعلاج تمرکز میکند. به همین لحاظ بیماری که از مطب پزشکی به مطب دیگر میرود، به دنبال نقطه امیدی است. در این شرایط بیمار و خانواده وی به هر حرف امیدوارکنندهای (هر چند که غیرعلمی هم باشد)اطمینان میکنند.
● وقت گذاشتن برای بیمار
ایراد دیگری که باعث رونق گرفتن کار مدعیان طب مکمل شده، ضعف پزشکان در برخورد با بیماران است. پزشکان کمتر بیماران را راهنمایی میکنند یا به سوالات آنان گوش میدهند. پزشک بیمار خود را راضی نمیکند و بیمار از پزشک خود قانع نمیشود. لذا بیمار دنبال فردی میگردد که هم گوش شنوایی برای صحبتهای وی داشته و هم به سوالات وی پاسخی بدهد. ثابت شده که وقت گذاشتن برای مصاحبه با بیمار، اثر دارونما داشته و وقتی که در طب مکمل این وقت برای بیمار تخصیص داده میشود، این اثرات نمود پیدا میکنند.
● عدم شفافیت
در طب کلاسیک، اکثر موارد شفاف بیان میشود. تمام شواهدی که برای هر درمانی وجود دارد در کتب علمی نگاشته شده است. اثرات و عوارض تمام داروها در مجلات علمی موجود است و اکثر آنها در قالب یک بروشور در اختیار بیمار قرار میگیرد. اما آیا در طب مکمل هم این مسایل شفاف است؟ آیا منبع داروها و عوارض داروهایی که در هومیوپاتی مصرف میشوند به اطلاع بیماران رسانده میشود؟
● هر گیاهی بیعارضه نیست
درمان با داروهای گیاهی یک امر پذیرفته شده است. بسیاری از داروهایی که در طب استفاده میشوند، منشأ گیاهی دارند و کسی با استفاده از گیاهان در درمان بیماران مشکلی ندارد.
اما آیا همه گیاهان اثر درمانی دارند؟ بسیاری از گیاهان اثرات سمی دارند؛ آیا صرف اینکه یک مادهای گیاهی است، دلیل بر این است که آن ماده عارضه جانبی ندارد؟ از طرف دیگر دوز مصرفی استفاده از داروهای گیاهی، عوارض جانبی آن و تداخلات آنها، کجا و چگونه مشخص شده و به اثبات رسیده است؟ آیا نباید پیش از تجویز این گیاهان اثرات آنها را روی حیوانات بسنجیم؟ طی کردن مراحل اثبات کارایی علمی یک دارو نباید در این داروها به اجرا درآید؟
● سوءاستفاده از مقدسات
برخی اوقات مطالبی عنوان میشود که احساس میشود قصد سوءاستفاده از مقدسات در آن وجود دارد. به عنوان مثال مطرح میکنند که پیامبر(ص) هم با انرژیدرمانی بیماران را درمان میکردهاند. من به شدت هشدار میدهم که مواظب باشیم این موارد وارد این حوزه نشود. مانند آن است که بگوییم نماز، ورزش است یا روزه برای سلامتی است. این موارد، موارد عبادی هستند و نباید آنها را با این مسایل مخلوط کنیم.
● جمعبندی
به نظر من نباید به این شاخهها تا زمانی که کارایی آنان ثابت نشده، توسط وزارت بهداشت و درمان مجوز کار داده شود. متاسفانه امر نظارت بر عملکرد فعالان حوزه طب مکمل بسیار ضعیف است. ادعاهای پرزرق و برق و بدون مدرک مبنی بر افزایش قد یا کاهش وزن با کمک طب مکمل روز به روز بر سردرگمی مردم میافزاید. اگر این رشتهها بخواهند فعالیت رسمی داشته باشند، باید فقط در مورد مواردی که کارایی اثبات شده دارند وارد عمل شوند و این موارد را نیز باید به طور شفاف به اطلاع بیماران برسانند.
کمبود بودجه برای تامین داروهای مورد نیاز مردم یا بیکاری بسیاری از پزشکان عمومی نباید دلایلی برای اجازه دادن به فعالیت روشهای غیراستاندارد و غیرعلمی مردم باشند. توجه کنید که اطلاعات ما در مورد بسیاری از بیماریها ناقص است. به عنوان مثال همه سرطانها مثل هم نیستند. اگر فردی که به توموری مبتلا است که رشد کندی دارد و به یکی از شاخههای طب مکمل مراجعه کند و سالها زندگی کند باید بگوییم که وی از این رشته سود برده یا آنکه ماهیت بیماری وی این گونه بوده است؟
بنابراین این شاخهها علم نیستند و شبه علم هستند. باید مبانی علمی آنها مشخص شوند. از آنجا که ادعا میکنند طب هستند، باید براساس زبان علمی روز کارایی خود را به اثبات برسانند. باید شفاف و تحت نظارت باشند و باید فقط در مورد مواردی که شواهد اثبات شده دارند به درمان بیماران بپردازند. باید در مورد عارضههایی که ایجاد میکنند پاسخگو باشند و تعرفههای آنان نیز مشخص و قانونمند باشند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]