تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820975459




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام على (ع) و مخالفان


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
اشاره: سخن، پيرامون سيره امام على (ع) در برخورد با مخالفان حكومت‏الهى حضرت است. بى‏ترديد نمى‏توان حكومتى را يافت كه مخالف‏نداشته باشد. بدون استثنا همه حكومت‏ها چه حق و چه باطل مخالف‏دارند. بايد دريابيم كه شيوه صحيح برخورد با مخالفان حكومت‏چيست و با كسانى كه مبانى نظام را قبول ندارند، چگونه بايدرفتار كرد؟ اين شيوه را امام على (ع) به همه نظام‏هاى اسلامى‏آموخته است و حكومت‏حدودا پنج‏ساله حضرت بهترين الگو را دراين زمينه، عرضه كرده است.
اقسام مخالفان
مخالفان حكومت‏بر دو قسم اند:
1- منتقدان كه در چهارچوب پذيرفته شده نظام، انتقاد مى‏كنند وبه سلاح متوسل نمى‏شوند و به اصطلاح با شيوه سياسى به مبارزات‏خود ادامه مى‏دهند.
2- معارضان; يعنى آنان كه در برابر نظام اسلامى شورش مسلحانه‏مى‏كنند كه به اصطلاح فقهى «باغى‏» محسوب مى‏شوند. واضح است نحوه رفتار با اين دو گروه متفاوت است. شيوه‏اى كه پيامبر اكرم (ص) و امامان (ع) در برخورد با گروه اول‏داشتند، اجازه اظهار نظر دادن به مخالفان و سپس روشنگرى آن‏هابوده است. با اين‏كه پيامبر (ص) و امام على (ع) معصوم بودند و حريم عصمت‏اقتضا مى‏كند كه حتى معتقدان به نبوت و ولايت نقد هم نداشته‏باشند، ولى هرگز اين انوار تابناك جلو انتقاد و اظهار نظر رانمى‏گرفتند و با سعه صدر و برخوردى توام با مهر و محبت‏بامنتقدان رفتار مى‏كردند. مناسب است در اينجا به نمونه‏هايى از اين رفتار، در سيره‏پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) اشاره كنيم:
1- در غزوه حنين پيامبر سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت، به‏نو مسلمانان اختصاص داد; سعد بن عباده و جمعى از انصار كه ازپيش‏قدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آن‏هارا بر ما ترجيح دادى؟ حضرت فرمود: همه معترضين در يك جا گردآيند; آن گاه به سخن پرداخت و با بيانى شيوا و دلنشين آن‏ها رابه موجبات اين تبعيض و به اشتباه خودشان واقف نمود. چنان كه‏همگى به گريه افتادند و پوزش خواستند.
2- در همين جنگ مردى از قبيله بنى تميم به نام حرقوص (كه بعدهااز سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرد و گفت: با عدالت‏رفتار كن! عمر بن خطاب، از گستاخى او برآشفت و گفت اجازه بدهيد من اكنون گردنش را بزنم! فرمود:
نه، او را به حال خودش‏بگذار و رو به سوى او كرده با خونسردى فرمود:
اگر من به‏عدالت رفتار نكنم پس چه كسى رفتار خواهد كرد.
3- در صلح حديبيه عمر بن خطاب، در خصوص معاهده آن حضرت باقريش انتقاد مى‏نمود كه چرا با شرائط غير متساوى پيمان مى‏بندد.رسول اكرم با منطق و دليل او را قانع ساخت. 4- در سيره امام على (ع) نيز حضرت تا زمانى كه مخالفانش دست‏به‏سلاح نبردند با كمال بزرگوارى برخورد كرد و نه تنها حقوقشان راقطع نكرد، بلكه اجازه اظهار نظر و برپايى اجتماعات نيز به‏آنان داد، با اين كه مى‏دانست طلحه و زبير در زمره مخالفانند،آن‏ها را محدود نكرد و تا زمانى كه در مدينه بودند، تلاش داشت‏با گفت و گو و موعظه آنان را از خالفت‏باز دارد. حضرت على (ع) با خوارج نيز چنين رفتار كرد. «كثير بن نمر» گويد: «در نماز جمعه شركت كرده بودم و مستمع‏خطبه‏هاى حضرت امام على (ع) بودم. در اين هنگام مردى آمد وشعار خوارج را سر داد كه «لا حكم الا الله‏». سپس يكى ديگر ازخوارج از جاى ديگر مسجد برخاست (با هماهنگى مى‏خواستند در نمازجمعه مولى اخلال ايجاد كنند) حضرت به آن‏ها فرمود:
بنشينيد! بله حكمى جز حكم خدا نيست ولكن اين جمله‏اى است كه ازآن اراده باطل داريد (حكم يعنى قانون، قانونى بهتر از قانون‏خدا نيست ولكن خوارج آن را به معناى حاكم مى‏گرفتند) من هم‏منتظر حكم خدا در مورد شما هستم; سپس فرمود:
الا ان لكم عندى ثلاث خلال ما كنتم معنا;
آگاه باشيد تا با ماهستيد (نه بر ما و مخالف مسلحانه) شما را از سه حق ممنوع‏نخواهم كرد:
ان نمنعكم مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و لانمنعكم فيئا ما كانت ايديكم معنا و لا نقاتلكم حتى تقاتلوا;
1- شما را از حضور در مسجد براى ياد خدا ممنوع نخواهيم كرد 2- حقوقتان را مادامى كه با ما هستيد قطع نخواهيم ساخت 3- تا وقتى كه دست‏به سلاح نشديد با شما نخواهيم جنگيد. ثم اخذ فى خطبته... سپس حضرت خطبه خود را ادامه داد
در سخنى ديگر آمده است كه حضرت فرمود:
ان سكتوا تركناهم و ان تكلموا حاججناهم و ان افسدو اقاتلناهم
اگر سكوت كنند، آنان را به حال خودشان واخواهيم گذاشت و اگرحاضر به گفت و گو باشند با آن‏ها گفت و گو و محاجه خواهيم كردو اگر افساد كنند با آنان خواهيم جنگيد.
و در سيره حضرت ازاين گونه رفتار فراوان است. نقل نمونه‏ها از حوصله اين مقاله‏بيرون است. آنچه در اين جا گفتنى است آن است اين حق «انتقاد» و مبارزه‏سياسى تا وقتى است كه بوى توطئه از آن به مشام نرسد.و دليل آن تاكيداتى است كه مولا در اين زمينه دارد: «ما كنتم‏معنا»; تا وقتى با ما هستيد; يعنى توطئه عليه اساس نظام‏نداريد.
«ان افسدوا قاتلناهم; اگر ايجاد افساد كنند با آنان‏مى‏جنگيم‏.
و هرگز نبايد توطئه را محدود به توطئه سياسى يا نظامى كرد،بلكه هرگونه حركتى كه سرانجامش براندازى نظام اسلامى باشد، آن‏حركت توطئه است و بى‏ترديد هيچ نظامى، اجازه توطئه عليه كيان‏خود را به هيچ كس نمى‏دهد. و امروز بدون ترديد خطر توطئه‏فرهنگى اگر بيش‏تر از توطئه سياسى - نظامى نباشد، قطعا كم‏ترنيست، همان كه مقام معظم رهبرى مد ظله بارها و بارها بر خطر آن‏تاكيد داشته و آن را شبيخون همه‏جانبه فرهنگى ناميده‏اند ونبايد خطر «كودتاى فرهنگى‏» را كم‏تر از كودتاى نظامى تلقى‏كرد. به مناسبت مسائل روز لازم است، بر اين نكته تاكيد كنم كه‏دشمنان انقلاب اسلامى دريافته‏اند كه در اين كشور جايى براى‏كودتاى نظامى نيست و نيك دريافته‏اند كه حركات نظامى آن چنانى‏به بسيج و انسجام بيش‏تر ملت ما كمك مى‏كند. بر اين اساس، به‏حركت‏خزنده فرهنگى روى آورده‏اند; حركتى كه در نهايت دو هدف‏اساسى را دنبال مى‏كند:
1- جمهورى منهاى دين
2- جدا كردن مردم از نظام و رويارويى آن‏ها در برابر نظام‏اسلامى. بى‏ترديد اين هدف در هر پوششى كه صورت گيرد، خيانت است و توطئه‏چه در پوشش روزنامه يا مجله يا با هر نام ديگر. آرى «انتقاد» معارضه محسوب نمى‏شود، به شرط آن كه انتقاد باشدنه «انتقام‏». انتقام از اسلام و قرآن و مقدسات!!
امام و مخالفان
با دقت در سيره امام على (ع) درمى‏يابيم كه امام على (ع) بامعارضان دوگونه برخورد داشته است:
1- برخورد با سران انحراف و گمراهى; آنان كه با علم و آگاهى،جمعى را به وادى ضلالت كشاندند;
2- برخورد با زير مجموعه، يا بدنه معارضان كه نوعا افرادى‏ناآگاه و غير مغرض‏اند. برخورد حضرت با گروه اول; ابتدا نصيحت و ارشاد و سپس برخوردقاطع انقلابى بوده است. ولى برخورد حضرت با گروه دوم ماهيتا باگروه اول، متفاوت بوده است. تمام تلاش حضرت در سه نبردى كه‏داشت اين بود كه بدنه اصلى مخالفان خويش را از سر آن جدا كند.بر اين اساس است كه:
1- بر آگاه كردن آن‏ها از عمق توطئه تلاش فوق العاده داشت وشاهد آن خطبه‏هاى فراوانى است كه حضرت پيش از جنگ جمل و نهروان وصفين ايراد كرده و به دوستان خويش نيز دستور داد كه خطبه‏هاى‏آگاهى‏بخش ايراد كنند 2- بر نصيحت و ارشاد آن‏ها نيز تاكيد داشت
3- در اين مسير، گاه حضرت مدتى جنگ را به تاخير مى‏انداخت تازمينه فكر و انديشه در مخالفان پديد آمده و از طريق انحراف،به صراط مستقيم هدايت‏شوند به عنوان نمونه در تاريخ مى‏خوانيم: پس از آن كه حضرت امام على (ع) شريعه فرات را از دست اصحاب‏معاويه گرفت و اجازه استفاده از آب را به دوست و دشمن داد تامدتى دست‏به جنگ نزد و پيامى هم بين او و معاويه رد و بدل‏نشد.البته اين كار به خاطر اين بود شايد اصحاب معاويه به سوى حق‏بازگردند. اين سبب شد كه بين عراقيان زمزمه درگرفت كه چراامام، فرمان جهاد صادر نمى‏كند؟ به امام گفتند ما نيامده‏ايم‏اين جا وطن گزينيم. زنان و فرزندان خود را در كوفه گذارده واين جا آمده‏ايم كه با سپاه معاويه و دشمن مبارزه كنيم. حضرت فرمود: افراد لشگر چه مى‏گويند؟ پاسخ دادند: بعضى معتقدند از ترس كشته شدن، فرمان جنگ صادرنمى‏كند! و بعضى مى‏گويند در مبارزه و جنگ با شاميان ترديددارد. حضرت در پاسخ اينان فرمود:
اما قولكم احل ذلك كراهية‏الموت فو الله ما ابالى دخلت الى الموت او خرج الموت الى
امااينكه مى‏گوييد آيا اين تاخير به خاطر ترس از مرگ است‏به خداسوگند باك ندارم، من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد!
و اما قولكم شكا فى اهل الشام فو الله ما دفعت الحرب يوما الاو انا اطمع ان تلحق بى طائفة فتهتدى بى و تعشوا الى ضوئى وذلك احب الى من ان اقتلها على ضلالها و ان كانت تبوء بآثامها;
اما اين كه مى‏گوييد در مبارزه با شاميان ترديد داشته باشم،هرگز چنين نيست‏به خدا سوگند! حتى يك روز جنگ را به تاخيرنيانداختم مگر آن كه اميدوار بودم، عده‏اى از آن‏ها به ما پيوسته‏و هدايت‏شوند و در لابلاى تاريكى‏ها پرتوى از نور مرا ببينند وبه سوى من آيند و اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى‏بهتر است، گرچه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتارمى‏شوند.» اين شيوه الگويى است‏براى رفتار با مخالفان ناآگاه;آنان كه مغرض و كينه‏توز نيستند. در برخورد با گروه‏ها و گروهك‏هاى معارض بايد اساس بر اين باشدكه انسان‏هاى فريب‏خورده را با رفتارى انسانى نجات داد و سپس‏به سركوب آن‏ها پرداخت; گرچه اگر آگاهى‏بخشى مفيد نيفتاد وفريب‏خوردگان هم چنان در جبهه معارض و مخالف ماندند، نظام‏مقدسى هم چون نظام امام على (ع) با آنان نيز برخورد مى‏كند وتقصيرى و سرزنشى متوجه نظام الهى او نيست، بلكه متوجه آنان‏است كه «چندين چراغ دارند و بيراهه مى‏روند.»
اين جا است كه اين سخن زيباى حضرت امام خمينى (ره) مى‏تواند تفسيرى بر اين‏سيره مولا باشد كه: «اين مساله كه نظام در اهداف خود جدى است‏و با هيچ كس شوخى ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزش‏هاى‏اسلامى با هر كس در هر موقعيت قاطعانه برخورد مى‏نمايد بايد به‏عنوان يك اصل خدشه‏ناپذير براى تمامى دست‏اندركاران و مردم‏تبليغ گردد.
انگيزه مخالفان معاند
اما نحوه برخورد حضرت با سران انحراف بحثى است; مفصل و درازدامن كه به يارى خداوند در اين سلسله مقالات پى خواهيم گرفت.آنچه به عنوان مدخلى در اين زمينه گفتنى است، اين است كه عنصرجاه‏طلبى و دنياپرستى، اساسى‏ترين انگيزه مخالفان و معارضان مولاعلى (ع) بود، زيرا كه حكومت الهى امام على (ع) به تصريح دوستان‏و دشمنان، چيزى جز اجراى عدالت و احكام الهى را دنبال نمى‏كرد. تمام هدف مولا را اين جمله خلاصه مى‏كند
... الا ان اقيم حقااو ادفع باطلا
براى من حكومت آن گاه ارزش دارد كه بتوانم حقى ‏را برپا داشته و باطلى را كنار بزنم پرواضح است كه در حكومتى‏اين چنين نورانى، خالص، الهى مخالفت‏ها و معارضه‏ها جز انگيزه‏مادى و شيطانى ندارد.» خود حضرت انگيزه مخالفان خويش را چنين‏بيان مى‏كند:
فلما نهضت‏بالامر نكثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون كانهم‏لم يسمعوا كلام الله يقول تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون‏علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين بلى و الله لقدسمعوها و دعوها و لكنهم حليت الدنيا فى اعينهم و راقهم زبرجها
ولى هنگامى كه قيام به امر خلافت كردم، جمعى پيمان خود راشكستند و گروهى سر از اطاعتم برتافتند و از دين خدا بيرون‏پريدند و دسته ديگرى راه ظلم و طغيان را پيش گرفتند گويى كه‏آن‏ها اين سخن خدا را نشنيده بودند كه سراى آخرت را براى كسانى‏قرار مى‏دهيم كه نه خواهان برترى‏جويى و استكبار روى زمين‏اند ونه طالب فساد و عاقبت نيك براى متقيان است.
آرى به خدا سوگند آن را شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند،ولى زرق و برق دنيا چشمشان را خيره كرده و زينتش آن‏ها رافريفته بود.» اين سخن كوتاه عصاره تمام تحليل‏هايى است كه‏مى‏توان در مورد سه نبرد مولا على (ع) داشت و انگيزه مخالفان‏همان است كه مولا فرمود:
«دنياپرستى‏»! و متاسفانه اين خطرهمانند خوره‏اى به جان انقلاب بزرگ اسلامى پيامبر (ص) افتاد وآسيب‏هاى جبران‏ناپذيرى بر امت اسلام زد. «دنياپرستى‏»اساسى‏ترين و مهم‏ترين عامل انحراف پس از پيامبر بزرگ اسلام بود. اساس تمام چرخش‏ها از حق، فتنه‏ها، بحران‏ها همين رذيله است;همان كه پيامبر اكرم (ص) آن را اصل و بنيان بر نافرمانى وسرآغاز گناهان ناميد
«حب الدنيا اصل كل معصية و اول كل‏ذنب»

همان كه امام على (ع) آن را اساس فتنه‏ها و ريشه مشكلات‏خواند
«حب الدنيا راس الفتن و اصل المحن‏»
«دنياپرستى‏»خود را در پوشش «خودپرستى‏»، «مال پرستى‏»، «رياست‏طلبى‏»و... نشان مى‏دهد. و اين مجموعه مهم‏ترين علل مخالفت‏ها با حق وجبهه‏گيرى‏ها در مقابل آن است‏به تعبير امام على (ع) طلحه و زبيرو... دقيقا مى‏دانستند حق با كيست؟ و جبهه حق كجاست. دنياپرستى‏آن‏ها را به درگيرى با حضرت كشاند. و آفت دنياپرستى تنها محدوددر گرفتارى‏هاى چندساله حكومت مولا و سرانجام شهادت خونين حضرت‏در محراب نيست، بلكه همين آفت كار را به آن جا رساند كه فرزندعزيز همين امام، حسين بزرگ، حسين عزيز، حسين محبوب رسول‏الله (ص) نيز به شهادت رسيد و سرانجام زمام امر حكومت اسلامى به‏دست‏يك مشت هرزه و فاسد افتاد. اگر آن روز، دنياپرستان به خودمى‏آمدند و دين را فداى دنيا نمى‏كردند بى‏ترديد اين حوادث‏دردناك اتفاق نمى‏افتاد و به تعبير مقام معظم رهبرى:
وقتى كه‏خواص طرف‏دار حق در يك جامعه با اكثريت قاطعشان آن چنان‏مى‏شوند كه دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مى‏كند، از ترس‏جان، از ترس از دست دادن مال و دادن مقام و پست، از ترس مفقودشدن و تنها ماندن حاضر مى‏شوند، حاكميت‏باطل را قبول كنند و درمقابل باطل نمى‏ايستند و از حق طرف‏دارى نمى‏كنند و جانشان را به‏خطر نمى‏اندازند وقتى اين طور شد اولش با شهادت حسين بن‏على (ع) با آن وضع آغاز مى‏شود و آخرش هم به بنى اميه و شاخه‏مروانى و بعد بنى عباس و بعد از بنى عباس هم سلسله سلاطين دردنياى اسلام تا امروز مى‏رسد.
آرى امان از دنياپرستى! امان ازهواپرستى! پيامبر اكرم (ص) فرمود:
ما عبد تحت السماء الله ابغض الى الله من الهوى
هرگز درزير آسمان، معبودى مبغوض‏تر نزد خداوند، از هواى نفس نيست.» بى‏ترديد در اين روايت مبالغه نيست، چرا كه بتهاى معمولى‏موجوداتى بى‏خاصيت‏اند، ولى بت هوى و هوس و دنياپرستى اغواكننده‏و سوق‏دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است و نگرانى عمده‏پيامبر (ص) حاكميت همين بت‏بود.در روايات فراوانى كه مى‏توان ادعاى استفاضه آن‏ها را كرد.پيامبر (ص) بيش‏ترين نگرانى خويش را دو امر معرفى كرده است، يكى‏پيروى از هواى نفس و ديگرى آرزوهاى طولانى. اين عمده‏ترين انگيزه مخالفان امام على (ع) بود.
[B]منبع: ماهنامه پاسدار اسلام ؛شماره210
[/B]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن