محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831529561
يادآوری ( Memento )
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
عنوان فارسی: يادآوری ( Memento )
جمله ی تبلیغاتی: Some memories are best forgotten
مضمون: اگر انسانها می توانستند بعضی از خاطراتشان را فراموش کنند خوشبخت می شدند.
محصول سال: 2000 ( اولين عرضه در September 5 )
ژانر: جنايي ، درام ، رمزآلود ، مهيج
به کارگرداني:کریستوفر نولان ( Christopher Nolan )
فيلم نامه: نوشتهی Jonathan Nolan ، Christopher Nolan
دريافت فيلمنامه در قالب PDF
بازیگران: گای پیرس ( Guy Pearce ) در نقش لئونارد ، کری آن مس ( Carrie-Anne Moss ) در نقش ناتالی
نقش آفرینی:
Guy Pearce در نقش Leonard Shelby
Carrie-Anne Moss در نقش Natalie
Joe Pantoliano در نقش John Edward "Teddy" Gammell
Mark Boone Junior در نقش Burt Hadley
Russ Fega در نقش Waiter
Jorja Fox در نقش Catherine Shelby
Stephen Tobolowsky در نقش Sammy Jankis
Harriet Sansom Harris در نقش Mrs. Jankis
Thomas Lennon در نقش Doctor
Callum Keith Rennie در نقش Dodd
Kimberly Campbell در نقش Blonde Whore
Marianne Muellerleile در نقش Emma the Tattooist
Larry Holden در نقش Jimmy Grantz
رده بندی سنی: R افراد زیر ۱۷ سال با همراهی والدین تماشا کنند.
زمان فیلم: 113 دقیقه
نگاهی کوتاه :
مردی حافظه کوتاه مدت خود را از دست داده و از یادداشتها و خالکوبیها قصد یافتن قاتل همسرش را دارد.
خلاصه داستان :
لئونارد یک مامور تحقیق شرکت بیمه است که پس از کشته شدن همسرش بدنبال پیدا کردن قاتلین اوست . او در اثر وارد شدن ضربه ای مهلک به سرش حافظه اش آسیب دیده است . پس از این اتفاق زندگی او بهم می ریزد زیرا هر روز حافظه کوتاه مدتش را از دست می دهد و بنابراین کارش را نیز از دست می دهد . او تصمیم گرفته انتقامش را از قاتلین همسرش بگیرد اما مشکل اینجاست که او حوادث گذشته را بخاطر نمی آورد و بنابراین مجبور است هر روز اتفاقات و اطلاعات را روی بدنش حک کند و با یک دوربین از چیزهایی که می بیند عکس بگیرد و پشت عکس اطلاعات مهم را یادداشت کند تا دقایقی بعد آنها را بخاطر آورد برای مثال روی سینه اش خالکوبی می کند که همسر من بقتل رسیده است و با این وضعیت تشخیص دوست و دشمن از هم ، کار مشکلی می باشد .
داستان فیلم :
فیلم دقیقا از آخر به اول میرود یعنی مثلا اول نشان میدهد که کسی از در خارج شد و در سکانس بعد نشان میدهد که آن شخص چرا و از کجا از آن در خارج شد و در واقع قبل از خارج شدن مرد را نشان میدهد. ولی من فیلم را وارونه میکنم تا قابل درک باشد.
فیلم از دو بخش تشکیل شده که یکی سیاه سفید نمایش داده میشود و یکی رنگی قسمت سیاه و سفید قبل از یک واقعه و قسمت رنگی بعد از یک واقعه را نشان میدهد و همانطور که گفتم قسمت رتگی از آخر به اول می آید و قسمت سیاه سفید روند عادی را طی میکند و نقطه طلاقی این دو همان واقعه است.(که به آن اشاره میکنم)
من قسمت سیاه سفید را به قسمت رنگی می چسبانم (طی فیلم تکه تکه قسمت سیاه سفید را نمایش میدهد) و داستان را با روند عادی مینویسم:
همسر لئونارد مقداری مواد مخدر نگهداری می کرده، شبانه گروهی به خانه او میروند و با شکنجه همسر لئونارد قصد گرفتن مواد مخدر دارند لئونارد شبانه از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که گروهی به همراه همسرش در دستشویی خانه هستند اسلحه را بر می دارد و وارد دستشویی میشود و یکی از آنها را با ضرب گلوله میکشد ولی مرد دیگری به او ضربه میزند وباعث میشود نا لئونارد حافظه کوتاه مدت خود را از دست بدهد قبل از دست دادن حافظه اش بر این باور است که همسرش مرده است.
از دست دادن حافظه کوتاه مدت به این معنی که هر چیزی که قبل از از دست دادن حافظه اش بوده را به یاد دارد ولی از آن پس هر شخصی یا هرچیزی را فقط تا چند دقیقه به خاطر میسپارد و پس از آن او را به کلی فراموش می کند.
بعد از اینکه لئونارد حافظه اش را از دست میدهد زنش جان سالم به در میبرد و همراه لئونارد زندگی میکند ولی لئونارد بر این باور است که زنش توسط مهاجمین کشته شده است.
در این میان فردی به نام تدی گامل پلیسی است که پرونده لئونارد را بر عهده دارد او پلیسی فاسد است که با قاچاقچیان همکاری می کند. همسر لئونارد نمیتواند باور کند که لئونارد حافظه اش را از دست داده و همیشه فکر می کند که او(همسر لئونارد) مرده و مدام او را امتحان می کند و آخرین امتحان او باعث مرگش شد از لئونارد خواست که به او انسولین تزریق کند بعد از چند دقیقه دوباره از او خواست که انسولین تزریق کند و لئونارد فراموش می کرد که قبلا انسولین تزریق کرده و چندین بار این کار را میکند و در نهایت باعث مرگ همسرش میشود. پس از آن لئونارد فراموش میکند که خودش همسرش را کشته و بر این باور است که شخصی قاتل زنش است و با تمام وجود میخواهد که او را بکشد. برای اینکه لئونارد اشخاص و مکانها و ... را فراموش نکند از هر کدام عکسی می اندازد و پشت هر عکس در مورد شخص یا مکان اطلاعاتی یا اسمی مینویسد.
تدی گامل که با قاچاقچی به ام جان . جی مشکل پیدا کرده او را به عنوان قاتل همسر لئونارد معرفی میکند تا لئونارد او را بکشد و لئونارد همین کار را میکند و جان . جی را میکشد همان لحظه تدی سر صحنه قتل میرسد و همه حقایق را به لئونارد می گوید اینکه خودش همسرش را کشته و اینکه اصلا قاتلی وجود نداشته اما لئونارد به هیچ وجه نمی خواهد حقیقت را بپذیرد و پشت عکسی که از تدی انداخته می نویسد که هیچگاه دروغ های او را باور نکن تا به این وسیله از حقیقتی که تدی میخواسته به لئونارد بقبولاند فرار کند و عکسی را که از جنازه جان . جی گرفته بود را می سوزاند و از حقیقتی که حودش قاتل زنش است فرار میکند و به دروغی که جان . جی قاتل زنش است ایمان می آورد پس تصمیم می گیرد که به دنبال جا . جی دیگری بگردد و او را بکشد تا به خیال خودش انتقام همسرش را از قاتلی که اصلا وجود ندارد بگیرد. از قضا نام اصلی تدی جان . جی بوده پس لئونارد شماره ماشین او را بر میدارد تا با تحقیقات خود به او برسد و او را بکشد. و پس از چند دقیقه لئونارد همه چیز را به کلی فراموش میکند، اینکه خودش همسر خودش را کشته اینکه تدی حقیقت را به او میگفته و اینکه جان. جی ای که قاتل زنش نبوده را کشته و فقط این را میداند که تدی یک دروغگوست و شماره ماشینی که نوشته شماره ماشین قاتل همسرش است. به دنبال این شماره با زنی به نام ناتالی آشنا می شود ناتالی نام دارنده ماشین، جان . جی را به او میدهد و در نهایت لئونارد تدی را میکشد با این باور که او قاتل همسرش است از او عکسی می گیرد تا همیشه یادش باشد که انتقام همسرش را گرفته و با این خیال دروغ خوشبخت می شود.
نقد فیلم :
ممنتو را وقتی دیدم فکر کردم این پایان سینماست. هنوز هم چنین می اندیشم.این فقط فیلمی بر اساس تدوین یا ساختار باژگونه نیست چیزی فراتر از این حرفهاست چیزی که گوشه های فراموش شده کابوسها و خوابهایمان را احضار می کند.
ممنتو فیلمی است که با دو لایه از ساختار فکری ما بازی میکند.یکی خوداگاهی و اصرار ما بر درک کلید ظاهری فیلم است مانند آنها که در سرخوشی هم هرگز نمی خواهند یا شاید نمی توانند از تصور اینکه چیزی بر ادراکشان اثر می گذارد فارغ شوند و معنای سرخوشی را در نمی یابند یا آنها که در رانندگی در جاده ای کوهستانی و دل انگیز به چیزی جز مکانیزم رانندگی و چرخ دنده نمی اندیشند و هرگز از تابلوی زیبای طبیعت، این پرده نمایش بادگیر ( windscreen ) لذت نمی برند . شاید این توانایی مربوط به چین خوردگیهای ساختار مغز انسان هم باشد که اندازه قابلیت های فردی را در ترکیب تعیین می کند که هرچقدر این پیچ خوردگیها بیشتر باشد شاخکهای گیرنده روان -که چیزی جز برآیند اندیشه نیست -حساستر و آسیب پذیرتر می شود. مهم این است که بتوانی رانندگی را به سیستم اکستراپیرامیدال( خارج هرمی= راه کنترل غیر ارادی در سیستم عصبی مرکزی بدن) واگذاری و در سطحی فراتر همزمان از منظره های اطراف لذت ببری. نمونه متعالی و البته غیر قابل قیاس آن دیدن فیلمی از این دست است.
اینها را گفتم که به لایه دوم ممنتو برسم.اینکه ارزشهای این فیلم را به جنبه های تکنیکی و ساختار وارونه فیلم معطوف بدانیم نگاهی است که پیوسته در سطح می ماند و بر افتخار کم خردانه کشف ساختار فیلم اکتفا می کند و درجا می زند وگرنه اگر فقط این جنبه و بازیگوشیها و لطایف سینما برایمان مهم است فیل گاس ون سنت فیلم به مراتب بهتری است یا بیست و یک گرم که همچنان فیلم ارزشمند و چند لایه ای است یا مثلا کارهای تجربه گرایانه ای از این دست. البته فراموش نمی کنیم که که سینما از این نظر بسیار مدیون تارانتینوی بزرگ و شاهکار بی تکرارش پالپ فیکشن است. ولی ممنتو در لایه ای دیگر از خودآگاه فراتر می رود و به گوشه های تاریک ناخودآگاهمان دست می یازد. تصویر مردی که به موازات دیگری می دود و نمی داند چه کسی در پی آن دیگری است تصویری هراسناک از پادرهوایی و بی ریشگی است. بازخوانی اندیشمندانه ای از آنچه بر انسان معاصر می گذرد. نمونه اش را درفیلم باشگاه مشت زنی_ فیلم بسیار محبوب دیگرم-هم دیده ایم. ادوراد نورتون آن فیلم و بی بصیرتی اش بر آنچه بر او می گذرد و فاجعه ای که می آفریند به خوبی به دستاویز شدن و سرگردانی قهرمان فیلم ممنتو(لنی با بازی گای پیرس) پهلو میزند.
نگاه کنید به جایی که لنی، بطری مشروب در دست، در حمام نشسته و می اندیشد که آن بطری را سر کشیده و مست است و چند دقیقه بعد آشکار می شود که او آن بطری خالی را برای دفاع از خود در دست گرفته . من با دانش اندک سینمایی ام تصویری شگفت انگیز تر و اندیشگرانه تر و از همه مهمتر بی ادعاتر از این، برای دست اندازی و بازیافت لایه های ذهن و یادآوری به یاد ندارم. من این نگاه بی پیرایه پست مدرنیستی سینمای جوان و مستقل کریستوفر نولان را بارها بر شگرد روایت و بازیابی فیلمی پرادعا و البته زیبا چون سال گذشته در مارین باد ترجیح می دهم. البته این تنها،گونه ای از پسند است.
گوهره ممنتو به گونه ای خامدستانه تر ولی به همین اندازه بدیع و بی تکرار در اولین فیلم کریستوفر نولان با نام تعقیب(Following) که آنهم فیلمی نو- نوار Neo-noir با شکست زمان است به کار رفته. _آن فیلم را نولان با پول توجیبی و در قطع 16 میلی متری و در خانه پدری اش ساخته بود_. او هرگز نتوانست شکوه ممنتو را بازآفریند.
کلید های ورود به دنیای اسرار آمیز ممنتو چیست؟ دنیایی که سراسر دریغ است و چرخه وار تکرار می شود.آنگاه که فیلم را وارونه می بینیم_ که من چند بار ازپایان به آغاز دیدم _ تازه در می یا بیم که رستگاری در میان نبوده و هیچ خاطره ای بازیافت نشده. بازی دیگری شروع خواهد شد و لنی دستاویزی برای حذفی دیگر خواهد بود.جهان داستان، به شدت خودبسنده است و زایا. معشوق می آفریند و آرامش کنار ولی به سرعت پوست اندازی می کند و خیال باطلمان را برباد می دهد. دوست می آفریند و بارها به تردیدمان می دارد. هویت را به پرسش می گیرد.در تمام روایت، امیدی به رستگاری برایمان سوسو می زند آنهم با انتخاب تصویری سیاه و سفید برای بخشهای گفتگوی تلفنی لنی که با رنگ قطعه های دیگر روایت نمی خواند. در میانه های داستان او از مخاطب تلفنی اش می پرسد: تو کیستی؟ این پرسش همچون آواری بر سرمان فرود می آید. امیدمان را کم رنگ می کند و سرانجام که این روایت سیاه وسفید به ابتدای فیلم و نزدیکی های انتهای داستان_ همین مقطع روایت، وگرنه این داستان جز با نابودی لنی پایان نخواهد پذیرفت- می رسد چیزی جز آه و دریغ باقی نمی گذارد.کابوسی ناگزیر. پرداختی فرامدرن بر کابوس.
از کلیدهای ورود گفتیم: مهم این است که اجازه ورود را این ما هستیم که می دهیم یا نمی دهیم واینکه خود را آیا تا آن اندازه وا می گذاریم تا معنا به عمق جانمان رسوخ کند؟ حافظه چیست ؟مکانیزم خواب و رویا چیست؟ چرا حافظه گاهی از عمری که کرده ایم فراتر می رود؟ چرا گاهی چیزی می بینیم که فکر می کنیم پیشتر دیده ایم؟ نوروسایکولوژیست ها به این پدیده می گویندde ja vu و آنرا پیامد دیس شارژ(تخلیه) ناگهانی برخی مدارهای سیناپسی مغز و اختلالی در لوب تمپورال و دقیقتر از آن در هیپوکامپ مغز می دانند به بیان ساده تر، نوعی تشنج ساده آنی است که البته تشنج هم چیزی جز دیس شارژ ناگهانی بارهای الکتریکی گروهی از نورونها(سلولها)ی مغز نیست.آیا باید بر چنین تحلیل علمی و دقیقی تردید کنیم و قطعیت آنرا رد کنیم و جایی برای تحلیلهای روانکاوانه فراجسم باقی بگذاریم؟ این پرسشی است که من پزشک هنوز و هیچگاه پاسخ آنرا نمی دانم. آیا خوابهایی که می بینیم و زمانی دیگر به وقوع می پیوندد چیزی در حد اختلالی ارگانیک در ساختار مغز چرب ماست که می پنداریم پیشتر آنرا تجربه کرده ایم ؟و... اینکه گاهی فکر می کنیم به گاهی دیگر و زمانی دیگر انگار در این دنیا زیسته ایم و برخی تجربه ها برایمان غربت و نزدیکی عجیب و غریبی دارد که نمی توانیم توصیف کنیم هم از این دست است؟ گروهی از دیرباز تئوری تناسخ را روی میز گذاشتند. چیزهایی هم خوانده و شنیده ایم -که گاهی به فکرمان وا می دارد- چه از خردگرای فیلسوف و چه از عرفانجوی خرد وانهاده.حافظه چیست؟ خواب چیست؟ آیا گاهی تاوان چیزهایی را می دهیم که مربوط به خودمان نیست؟ بازی را چه کسی می گرداند؟ چرا گاهی که در تنهایی زیاد با آینه تنهاییم از تصویر خودمان می ترسیم و می پرسیم ما کیستیم؟ چرا برخی از ما به چشمان خودمان در آینه با تردید و ترس نگاه می کنیم؟چرا گاهی که نفس زنان از کابوس نیمه شب بر می خیزیم از تصور معنای من وحشت می کنیم؟چرا از مرگ می ترسیم وقتی تنهاییم و زیاد به آن راه می دهیم تا از پوست کرگدنمان بگذرد؟ کسی دنبال ماست؟ اینجا کجاست؟ ما که هستیم؟ کجا داریم می رویم؟ پشت سرت را نگاه می کنی مبادا کسی باشد.همان که در خلوت پس گردنت حس می کنیش و.. و... و....
اینها کلیدهایی است برای ورود به دنیای هراس آلود ممنتو.
برای دیدن ممنتو کمی از چین خورگی خاکستریهای مغز لازم است. مغزهای اتو کشیده و صاف راه به دنیای این اثر شگرف ندارند.یادتان که هست...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]
-
گوناگون
پربازدیدترینها