تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را براى بزرگداشت خداوند زيبا بنويسد، خداوند او ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814677948




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طلاق عاطفی : با همسرم مشکل دارم چون ...


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: طلاق خاموش یاطلاق رواني و يا همان طلاق عاطفی
واژه اي است كه در زندگي مدرن امروز بسيار به گوش مي خورد آنگونه كه گاهي فكر مي كنيم تمام زيبايي زندگي مشترك در روزهاي اول آن خلاصه شده است. يعني درست تا وقتي كه هر دو طرف براي هم تازگي دارند و به هرنحوي در صدد جلب رضايت هم هستند اما با گذشت زمان و سايه انداختن سختي ها و مشكلات بر زندگي، بي تفاوتي و بي روحي بر زندگي حاكم مي شود و آن وقت است كه طلاق عاطفي صورت مي گيرد.

● جدايي زير يك سقف

طلاق خاموش يا همان طلاق عاطفي، نوعي از جدايي است كه در آن زن و شوهر اگرچه با هم زير يك سقف زندگي مي كنند اما هيچ مهر و محبت و عاطفه اي بين آنها حاكم نيست، در اين نوع زندگي، تنها چيزي كه زوجين را به هم متصل مي كند قراردادي است كه در ابتداي زندگي آن را پذيرفته اند، قراردادي كه معمولاً هر دو طرف در زمان امضاي بند بند موارد آن، مهر و محبتي را در دل احساس كرده اند اما پس از گذشت سالها، اكنون همين رابطه شيرين و گرم به سردي و خاموشي گراييده است.

دكتر محمود دژكام روانشناس و عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي طلاق عاطفي را اين گونه تعريف مي كند «در طلاق عاطفي دو نفر به صورت فيزيكي از يكديگر جدا نمي شوند، بلكه كنار هم زندگي مي كنند و شرايطي بر روابط آنها حاكم است كه در طلاق متعارف وجود ندارد.»

وي ادامه مي دهد: «اين اتفاق مي تواند به صورت يك طرفه و يا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدريج متوجه شوند كه جذابيت، كشش و علاقه و عاطفه مثبتي كه نسبت به هم داشته اند در بين آنها رنگ باخته است.

به عبارتي حساسيت ها، كنجكاوي ها و نگراني هايي كه آنها نسبت به هم نشان مي دادند فروكش مي كند و باعث ايجاد كرختي در بين آنها مي شود و اين احساس باعث مي شود كه هميشه يك طرف نسبت به رفتارهاي ديگري شكايت داشته باشد، مواردي مانند درك نشدن، بي توجهي، اشتغال زياد، تكروي و بي توجهي به نيازها و خواسته هاي طرف مقابل كه معمولاً اين شكايت ها بيشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت مي گيرد، ضمن آن، كه گاهي نيز مردان از انرژي و نشاط نداشتن همسر، بي علاقگي و فراموشكاري و بي دقتي درامور گله مند هستند.
به خصوص آن كه مسائل استرس زا و اشتغال هاي فكري و فيزيكي و نبود آرامش در محيط زندگي و كار نيز باعث تشديد اين موضوع مي شود.»

دژكام بروز چنين مشكلاتي در جامعه ايراني را نتيجه گذر از جامعه سنتي به صنعتي مي داند و اضافه مي كند: «يكي ازمهمترين آسيب هاي ناشي از مؤلفه هاي متفاوت جامعه سنتي و صنعتي، گسسته شدن روابط خانوادگي و به سردي گراييدن روابط مثبت و شيرين خانوادگي است.

روابطي كه با گذشت زمان و گذر از اين پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نيازهاي زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است كه در چنين شرايطي تنها وجود انگيزه اي خاص مي تواند دو نفر را به زندگي در كنار هم وادار كند كه معمولاً اين انگيزه نيز وجود فرزندان و يا در كشور ما مسائل خاص اجتماعي است، مسائلي كه منجر به تحمل زندگي و ادامه آن مي شود. در حالي كه اين گونه زندگي كردن هر لحظه آماده رخدادي جديد خواهدبود.




اين اظهارات دكتر دژكام دقيقاً نكاتي است كه يك آسيب شناس اجتماعي طرح مي كند، نكاتي كه هشداري جدي براي ادامه زندگي است «رسيدن به مرحله طلاق عاطفي در زندگي حكم زنگ خطري را دارد كه به رسيدن به طلاق قانوني منجر مي شود.»
توضيحات بعدي محمد اكبري نيز ماجرايي است كه شايد براي بعضي از ما به نوعي در زندگي تجربه شده باشد. «معمولاً بيشتر ازدواج ها بر پايه عشق و علاقه صورت مي گيرد اما هميشه آينده مطابق با آن چه فكر مي كنيم پيش نمي رود و گاهي در زندگي مشترك اتفاقاتي رخ مي دهد كه باعث مي شود به ناگاه تمام تصورات ما فرو بريزد. در اين شرايط اگر دو طرف نتوانند بنا به شرايطي كه وجوددارد از هم جدا شوند به ناچار مجبور خواهندشد با سخت ترين شرايط تا پايان عمر، زندگي خود را با طلاق عاطفي سپري كنند.»
وي درباره عواقب چنين روندي در زندگي توضيح مي دهد: «تفاوت هاي فردي يك اصل مسلم غيرقابل انكار است كه براي نظام اجتماع و طبيعت ضروري است و به پيروي از اين اصل طبيعي اگر هم بين زن وشوهر اختلاف وجود داشته باشد اين اختلاف ها مي تواند با گذشت و چشم پوشي برطرف شود. در حالي كه اگر اين فاصله زياد شود عوارضي متوجه زن و مرد و فرزندان مي شود و البته اگر بالاخره جدايي رخ دهد به خصوص در ايران بيشترين عوارض جدايي را زن متحمل مي شود. آن هم به دليل نوع نگاه جامعه به قشر زن، محدوديت هاي اجتماعي و نوع نگاه مردان به زنان مطلقه، كه آنها را در وضعيت دشواري قرار مي دهد كه به همين دليل هم بسياري از زنان ترجيح مي دهند به زندگي مشترك ادامه دهند و با نا امني هاي رواني و اجتماعي بعد از طلاق مواجه نشوند.»
به گفته اين آسيب شناس طلاق عاطفي پديده اي فراگير در كشور است، مسأله اي كه به دليل محدوديت هاي اجتماعي و فرهنگي، مشكلات مالي، اجبار خانواده ها و عوامل ديگري كه اجازه جدايي زن و شوهر را نمي دهد، خانواده هاي زيادي را وادار مي كند در شرايطي كه زن و مرد از نظر رواني علاقه اي به ادامه زندگي مشترك ندارند،
پس از يك دوره طولاني دعوا و كشمكش، از مرحله دشمني و تنفر عبور كنند و به وضعيت «بي تفاوتي» برسند. به اعتقاد وي بي تفاوتي آخرين مرحله روابط بين زن و شوهر است كه در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقي براي زوجين نمي كند بلكه مسائل جنبي ديگر زندگي ازجمله مسائل مالي و امنيت اجتماعي زن است كه احساس نياز به همسر را شكل مي دهد. در چنين شرايطي ميزان ناهنجاري هاي اجتماعي افزايش پيدا مي كند موجب به وجود آمدن ارتباطات خارج از چارچوب خانواده مي شود. ضمن آن كه به گفته اكبري در مرحله طلاق عاطفي اگرچه زوجين در زير يك سقف زندگي مي كنند، ولي به لحاظ عاطفي و اجتماعي جدا هستند و در همين زمان اغلب انحرافات و آسيب هاي اجتماعي رخ مي دهد.

● حلقه مفقوده رابطه

داخل اتاق مشاور، زن و مرد بدون آن كه به هم نگاه كنند روبه روي يكديگر نشسته اند. زن به نظر غمگين و مضطرب است و مرد گله مند از بي توجهي همسر از روزهاي خوش اول زندگي مي گويد و شور و نشاطي كه هميشه گرمابخش خانه بود و انتظاري كه هميشه در نگاه همسرش براي ورود او به خانه مي ديد. مرد خاطرات گذشته را يك به يك مرور مي كند و ادعا دارد كه همسرش ديگر به او علاقه مند نيست و زن با خمودگي فقط شنونده است. او بي تفاوت نسبت به اظهارات همسرش فقط گوش مي دهد. مشاور اما به درستي متوجه حلقه مفقوده رابطه بين آنها مي شود. موضوعي كه از عدم شناخت آنها از يكديگر نشأت مي گيرد.

دژكام اين گونه احساسات و رفتارها را شامل حال همسراني مي داند كه اگرچه به مدت طولاني با هم زندگي كرده اند اما از شرايط روحي و جسمي يكديگر بي اطلاع هستند و اضافه مي كند: «گاهي شرايط به گونه اي است كه تغييرات خلق و خوي يك طرف كه به دلايل مختلف صورت مي گيرد باعث ايجاد زمينه براي دورشدن دو طرف مي شود. مثلاً خانمي به دليل بالا رفتن سن دچار حالت هاي افسردگي، كم شدن فعاليت و بي علاقگي مي شود.

بدون آن كه از سوي همسر خود درك شود و به همين دليل متهم مي شود كه از علاقه اش نسبت به شوهرش كاسته شده است و همين امر موجب بروز اختلاف و ريشه دوانيدن آن در زندگي مي شود تا آن جا كه دو طرف از هم دور مي شوند و بعد از مدتي به فكر جداشدن از هم مي افتند كه معمولاً در چنين افرادي به دليل آن كه معمولاً فرزنداني حضور دارند و يا به دلايل محدوديت هاي اجتماعي نمي توانند به راحتي از هم جدا شوند و مجبور به زندگي در كنار هم مي شوند كه حضوري فيزيكي در زندگي است.»

وي با تأكيد بر اين كه بروز چنين رفتارهايي ناشي از مسائل ميانسالي و يا تغييرات هورموني است، خاطرنشان مي كند: متأسفانه مرد در اين شرايط بدون آن كه همسر خود را درك كند و نسبت به او علاقه مندي بيشتر نشان بدهد رفتارهاي خودسرانه و خودمحورانه انجام مي دهد و به نوعي باعث فاصله گرفتن بيشتر مي شود. در حالي كه از چنين وضعيتي نه تنها خود آنها متضرر مي شوند، بلكه فرزندان نيز قرباني شده و از داشتن محيطي گرم و صميمي محروم مي شوند. در حالي كه تمام اين روند نااميدكننده تنها با شناخت و درك متقابل قابل رفع است.

وي البته تصريح مي كند: «معمولاً زنان نيز به دليل برخورد انفعالي با مسائل، ازجمله اين موضوع كه قادر به طرح ناكامي هاي خود در زندگي نيستند مسائل ساليان گذشته را در خود نگاه مي دارند و بدون گفت و گو و تلاش براي برطرف شدن خواسته هايي كه داشته اند، فاصله گرفتن و دوري گزيني را درطي زمان انتخاب مي كنند كه همين امر به مرور زمان منجر به طلاق عاطفي مي شود و البته در چنين شرايطي معمولاً زنان به دلايل اجتماعي و يا علاقه به سرنوشت فرزند خود به بياني با شرايط موجود مي سوزند و مي سازند و به زندگي بدون انگيزه و عادي عادت مي كنند. اما مردان در خارج از خانه به دنبال همراهي ديگر مي گردند و يا مشغوليت هاي ديگري براي خود برمي گزينند كه تمام اين رخدادها به نوعي آسيب هاي ديگري را به همراه دارد.»

و در پايان اين كه دژكام به زوجيني كه با اين مشكل رو به رو هستند پيشنهاد مي كند قبل از اين كه گرفتار معضلات جدي تري شوند با مراكز مشاوره ارتباط برقرار كنند. ضمن آن كه وي در ميان گذاشتن مشكلات زندگي را با اعضاي ريش سفيد يا گيس سفيد فاميل هم توصيه مي كند. «بالاخره هرچه باشد همه قبول داريم كه آنها موهايشان را در آسياب سفيد نكرده اند، پس استفاده از تجربيات آنها را فراموش نكنيم.»

چرا چنين مي‌شود چرا سكوت مانند مرگ در خانواده قدم مي‌زند؟
آيا مردان مقصرند كه با خودخواهي توجهي به نيازها و انتظارات مادر خانواده يعني هسته اصلي خانواده ندارند ؟ آيا پدران اگر خودخواه مي‌نمايند در حقيقت خسته از كار بسيار و شرايط نامساعد اجتماعي و محيط كار خود هستند ؟ آيا زنان مقصرند كه تصوري غيرواقعي از جايگاه مرد دارند و بر اين باورند كه گره همه مشكلات زندگي بايد به دست مرد خانواده گشوده شود غافل از آن كه عوامل بيروني اجتماعي در روند جايگاه پدر نقش تعيين‌كننده دارد ؟

آيا هر دو مقصرند زن و شوهر چون نمي‌دانند و يا نمي‌خواهند بدانند كنش متقابل آنها روندي دوجانبه است غفلت يكي مهر يكي خشم يكي بضاعت فكري و جسمي يكي برديگري هم تأثير دارد . طلاق خاموش شرايط غم‌انگيز حاكم بربخشي از مناسبات خانوادگي به ويژه در زوج‌هاي تحصيل‌كرده است آنان پس از چند سال زندگي زير يك سقف و حتي با وجود داشتن فرزند و يا فرزنداني با هم بيگانه‌‌اند به گونه‌اي كه حتي سكوت همديگر را تاب نمي‌آورند .
اتفاقي كه اين روزها در گوشه و كنار شهر رخ مي‌دهد زنگ خطري است براي نهاد خانواده اگر چه جامعه شناسان طلاق را از عمده‌ترين عواملي مي‌دانند كه نهاد خانواده را برهم مي‌زند ولي گويا اين روزها حادثه‌اي ديگر در حال وقوع است حادثه‌اي كه نام آن را جدايي خاموش گذشته‌اند .

طلاق خاموش همان جدايي زن و مرد است با اين تفاوت كه آنان در يك خانه زندگي مي‌كنند و از يك غذا مي‌خورند ولي هيچ گونه تعهدي نسبت به يكديگر ندارند در اين ميان ممكن است فرزنداني هم در خانه باشند ولي آنان مي‌آموزند كه مشكلاتشان را جداگانه براي پدر و مادر مطرح كنند .

يكي از پيچيده‌ترين سؤال‌هايي كه در باره طلاق خاموش مطرح مي‌شود اين است كه چرا بسياري از افراد در آغاز زندگي تفاهم كامل دارند اما پس از چند سال در لاك خود مي‌روند و ديگر كاري به يكديگر ندارند و يا چه عواملي باعث مي‌شود كه كانون يك خانواده به سوي تنهايي و بي‌تفاوتي سوق داده شود و اثرات منفي اين‌گونه رفتارها بر فرزندان چيست ؟


كارشناسان و جامعه‌شناسان براي چنين رفتارهايي در خانواده عوامل گوناگوني را بيان مي‌كنند و معتقدند چند عامل مشترك با هم مي‌توانند ميان يك رابطه سالم و مثبت جدايي افكند يك مشاوره خانواده دلايل خاصي را مطرح مي‌كند و مي‌گويد شايد بتوان گفت اولين جدا سري‌ها از خود زن و شوهر شروع مي‌شود براي روشن شدن اين موضوع مي‌توان گفت وقتي شما عاشقيد هميشه به طرف مقابل انرژي مي‌دهد و او را سرشار از احساس خوب بودن مي‌كنيد در نتيجه او هم مستعد انرژي دادن مي‌شود طرفين آماده بخشش تسليم گذشت و فداكاري مي‌شوند ولي اگر پس از مدتي يكي در لاك خودخواهي و خودشيفتگي برود و مداوم از ديگري انرژي بگيرد طرف مقابل كه پس از مدتي از انرژي تهي مي‌شود ديگر تن به فداكار نمي‌دهد .


از ديگر عوامل جدايي عاطفي ميان زن و مرد عدم مسؤوليت پذيري است بدين معنا كه زن و شوهر هركدام در حيطه وظايف خود مسؤوليتي دارند و وقتي به مسؤوليت‌هاي محوله تن درندهند . يقيناً پس از كشمش‌ها و رودرروي هم ايستادن‌ها به سكوتي كشنده مي‌رسند غير از اين وقتي زن و شوهر از هم رنجش پيدا مي‌كنند و درصدد رفع آن بر نمي‌آيند بايد انتظار داشته باشند كه به زودي رابطه ناخوشايندي پيدا كنند .

شايد از همان اول اشتباه كردم ترديد در ازدواج توجه به ماديات و اصرار اطرافيان مرا به سوي ازدواج سوق داد و از همان ابتدا نتوانستم رابطه عاطفي عميقي با همسرم ايجاد كنم و همين باعث شد هميشه زندگي پرتنشي داشته باشيم و حالا بعد از 12 سال زندگي نسبت به هم بي‌تفاوت هستيم و هركدام براي خودمان زندگي مي‌كنيم ولي در يك خانه ، ازدواج غلط ازدواجي است كه زندگي را به سوي طلاق سوق مي‌دهد و با درنهايت اگر به طلاق منتهي نشود به جدايي خاموش مي‌رسد .

بالاترين دليل ازدواج انگيزه است بدين معنا كه اگر زن و مرد تمايلات خود را در نظر نگيرند و تن به ازدواج دهند . سرانجام جز سردي و بي‌تفاوتي نخواهند ديد ازدواج‌هايي كه انگيزه آنان سالم نيست عبارتند از :


1- گريز از تنهايي بدين معني كه زن يا مرد فقط براي رفع تنهايي تن به ازدواج مي‌دهند .


2- حرف مردم ديگران از آنان مي‌پرسند چرا ازدواج نمي‌كنيد .


3- ازدواج‌هايي كه براي ماديات و نيازمالي صورت مي‌گيرد .


4- ازدواج‌هايي كه براي چشم و هم‌چشمي‌ با فاميل و دوستان صورت گرفته است .


5- ازدواج‌هايي كه برا غريزه ماديات يا به جاي ماندن نسل صورت مي‌گيرد .


6- ازدواج‌هاي تحميلي كه زير نفوذ پدر و مادر صورت مي‌گيرد و در آن خواستن نقشي ندارد .


ازدواجي موفق است كه زن و مرد به روان‌شناسي شخصيتي خود آگاه باشند ويژگي‌هاي همسر خود را بدانند و بپذيرند و در آخر اين كه با شناخت و آگاهي ازدواج كنند .


نقش مهم اقتصاد
اقتصاد در خانواده‌ها دو نقش متفاوت را بازي مي‌كند نقش متفاوت از آن نظر كه گروهي به علت مسايل مادي تن به ازدواج مي‌دهند و گروه ديگر به علت شرايط اقتصادي نامناسب ميانشان فاصله ايجاد مي‌شود جامعه شناسان معتقدند گروهي كه براي مسايل مادي تن به ازدواج مي‌دهند كساني هستند كه با انگيزه‌هاي ناسالم ازدواج مي‌كنند زيرا رفاه و آسايش براي آنان حكم همه چيز را دارد ازدواج بر پايه پول هرچند مي‌توان آنان را به خواسته‌هاي مادي‌شان برساند ولي پس از مدتي كه خواسته‌ها در چشمان عادي شد ديگر نمي‌توان انتظار تحمل و صبر را از آنان داشت ، هميشه خواهان همسري پولدار بودم و آخرسر هم با يكي از همين افراد ازدواج كردم ولي پيش‌بيني نكرده بودم يك آدم پولدار مي‌تواند اين قدر خسيس باشد كه تعداد تخم‌مرغ‌هاي توي يخچال را هم بداند بين ما هيچ چيز وجود ندارد .

گروه دوم افرادي هستند كه شرايط سخت اقتصادي را پيش‌رو دارند در اين صورت زن به علت نداشتن شغل و يا حرفه‌اي به مرد وابسته است. چنين زني به علت نداشتن استقلال مالي مجبور مي‌شود براي ادامه زندگي شرايط سخت مالي و حتي نامطلوب خانوادگي را نيز تحمل كند و از سوي ديگر وقتي خواسته‌ها و نيازهايش را بدون پاسخ مي‌بيند تصور مي‌كند در حق او اجحاف شده است مرد نيز به علت شرايط سنگين مالي تصور مي‌كند بارسنگيني را به تنهايي بر دوش مي‌كشد و زن يا خانواده‌اش نمي‌توانند او را درك كنند و به همين علت ناسازگاري‌ها شروع مي‌شود .

دو تا بچه داريم يكي از آنها مريض است همه‌اش دوا و دكتر. زنم هم نمي‌خواهد درك كند با اين شغل كارمندي توان بيشتر از اين را ندارم عصرها غير از مسافركشي راننده آژانس هستم ولي هيچ كدام از توقعات همسرم را نمي‌توانم اجابت كنم اوايل دعوا و جر و بحث داشتيم ولي حالا سكوتي مرگبار بين ماست .


هرچند اين روزها ، آمار طلاق بالا رفته است و طبق آخرين آمار ارائه شده ازدواج دائم يك درصد و طلاق 17 % افزايش داشته است ،‌ اما طلاق همچنان در عرف و جامعه پذيرفته نشده باقي مانده است .
دراين ميان زن كه خود را در برابر پرسش‌ها و چراهاي زياد مي‌بيند و يا به علت وابستگي مالي و يا شرايط جامعه و فردي ، ترجيح مي‌دهد به زندگي ادامه دهد ، اما در برخي موارد جدايي برخي از اين خانواده‌ها نه تنها به نفع خود و فرزندانشان است بلكه بسياري از مشكلاتشان را نيز رفع مي‌كند آسيب‌شناسان اجتماعي ، 4 عامل عمده را علت‌هاي اتفاق نيفتادن جدايي در اين خانواده‌ها مي‌دانند دلايل جدا نشدن زن و شوهر بسيار زياد است كه به چند مورد آن اشاره مي‌كنيم :

1- طلاق در جوامع سنتي مذموم است بنابر اين اكثر خانواده‌ها تلاش مي‌كنند اين اتفاق نيفتدد ولي چون در فرآيند توسعه ، معمولاً سنت‌ها شكسته مي‌شوند بنابراين هرچه جوامع به طرف پيشرفت برود ، قبح طلاق هم از ميان مي‌رود .

2- زن و مرد نياز به پشتوانه عاطفي دارند به خصوص زنان از اين نظر تمايل بيشتري دارند كه حامي و پشتيبان عاطفي داشته باشند و چون زن برخلاف مرد انتخاب شونده است درون خود اين ترس را دارد كه مبادا پس از طلاق تنها بماند ،
سومين عامل كه متأسفانه به ضرر زنان تمام مي‌شود اين است كه زنان پس از جدايي از سوي جامعه و برخي افراد مورد بي‌حرمتي قرار مي‌گيرند و همين عوامل است كه زن براي ترس از روبه‌رو شدن با چنين حوادثي سعي مي‌كند . به زندگي ادامه دهد و جدا نشود.
و دليل آخر نيز اهميت دادن به حرف‌ها و سخنان اطرافيان است زن و مرد هرچه شناختشان نسبت به هم بيشتر باشد به نسخه‌هايي كه ديگران مي‌پيچند ، كمتر اهميت مي‌دهند.

غير از اين هستند خانواده‌هايي كه از مهمترين عوامل جدا نشدنشان وجود فرزندان است. چنين والديني از اثرات منفي اين شيوه زندگي بر فرزندانشان غافلند. زيرا تغيير رفتار فرزندان در شكل‌هاي متفاوتي بروز پيدا مي‌كند. از اولين نشانه‌هاي منفي در فرزندان طلاق خاموش ، بي‌نشاطي ، افسردگي و بي‌حركتي است. افت تحصيلي و بي‌علاقگي به درس خواندن نيز از عوامل سكوت طولاني ميان پدر و مادر است، زيرا چنين فرزنداني به بي‌آيندگي و ترس از فردا كشيده مي‌شوند باج‌گيري و رشوه‌خواري فرزنداني كه پدر و مادرشان در سكوت رفتاري و گفتاري به سر مي‌برند زياد است زيرا آنان مي‌آموزند با اين شيوه و يا رياكاري كار خود را پيش برند .

چنين والديني نمي‌توانند تربيت يكسان ، منظم و دقيقي روي فرزندان داشته باشند و همين ناهماهنگي باعث كمبود مهر و محبت فرزندان و در نهايت لغزش آنان مي‌شود آسيب‌شناسان اجتماعي ، سردرگمي فرزندان را از عمده‌ترين مسايل مي‌دانند بدين‌صورت كه فرزند مي‌ماند حق را به پدر بدهد يا مادر؟



تفاوت فرهنگي

شايد مهم‌ترين اختلاف‌ها به تفاوت فرهنگي ، بازگردد در باره ازدواج‌ها به تفاوت‌هاي اقتصادي وظيفه‌اي اشاره شد اما توجه به مسايل فرهنگي از مهم‌ترين اين ويژگي‌هاست . زيرا فرهنگ مي‌توانند نقش تعيين‌كننده‌اي در شكل‌گيري شخصيت هرفرد ايفا كند و دليل تفاوت فرهنگي غير از اين كه كودك در چه خانواده‌اي رشد كرده است در شهر بزرگ شده است يا روستا و …. مي‌تواند در فعاليت‌هاي اجتماعي او نيز دخيل باشد و اگر مسايل ريزتري مانند اعتقادات مذهبي ، ايدئولوژيكي و سليقه‌اي راهم در آن دخيل بدانيم ،‌ اين تفاوت‌ها بسيار جلوه‌گر مي‌شوند و اين مسأله تا آنجامهم است كه اختلافات فرهنگي دو خانواده و تضادهايي كه بعد در اثر معاشرت به وجود مي‌آيد مي‌تواند به اين فاصله و جدايي‌ها دامن بزند .

چاره راه
 
دوست داشتن و عشق آموختي است و هر عشق احتياج به مراقبت و توجه دارد بنابراين مي‌توان به صراحت عنوان كرد قدم اول در بهبود وضعيت موجود اصلاح خويش است ، بدين‌صورت كه اول خود را به درستي بشناسد و بر رفع نقاط ضعفش سعي كند هرچند اين كار احتياج به شجاعت فراوان دارد.
قدم دوم شناخت روحيات و حالات طرف مقابل ( همسر) است بدين معني كه ما با چه كسي زندگي مي‌كنيم و او چه خصوصياتي دارد و چه نيازهايي از سوي همسرش برآورده مي‌شود .

طرفين هيچ‌گاه نبايد تصور كنند قرباني شده‌اند زيرا بيشتر انسان‌ها فكر مي‌كنند ديگران نمي‌گذارند ،‌ آنها خوشبخت باشند و هيچ تغييري را نمي‌پذيرند و در عوض مدام به سرزنش طرف مقابل خود مي‌پردازند و مي‌گويند اگر تو خوب بودي ما خوشبخت مي‌شديم ،
در آخر بايد گفت زن و مرد براي پايان دادن به جدايي خاموش بايد اعمال و رفتاري را كه در گذشته داشته‌اند فراموش كنند و راه جديدي را پيش‌گيرند و با انديشيدن به نيازهاي عاطفي و جسمي يكديگر زندگي ، شورنشاط را بازيابند.

مثل من ، چند وقتی هست که بی انگیزه شدم . از زندگی مشترک هیچ لذتی نمی برم . فقط دارم زندگی میکنم . نمی گم از همسرم متنفرم اما اینو راحت بگم که هیچ احساسی نسبت بهش ندارم .

نارینه عزیزمممممممممممممممم باز ؟؟؟

نارینه جون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این یعنی چی؟ باور نمی کنم . گلم شما نباید این حرفو بزنی واقعاً تعجب انگیزه آبجی گلم. من تا حالا برات پست نذاشتم ولی در جریان همه زندگی ات هستم. با این حرف داری همه رو نگران و ناراحت می کنیا؟؟؟؟

من ميفهمم نارينه چه جوري شده دركش ميكنم همه ما اينطوري ميشيم البته همگي در مورد زندگي مشتركمون نيست مثال خودمو ميزنم من 4 سال همش براي شنيدن يه بله از طرف شبكه يا تهيه كننده خلاصه كر كسي كه تو كاره مربوط به فيلم فيلم نامه و........است آنقدر نه شنيدم كه زماني كه بهم گفتن قبوله هيچ حسي نداشتم حتي خوشحالم نشدم خالي خالي بودم
الان نارينه هم اينجوريه تمام انرژي شو براي حفظ زندگيش كرده الان خلا انرژي داره خالي خالي طبيعيه و مطمئنا به مرور زمان رفع ميشه

قربونت برم ... فرشته ای ...

Narine نوشته است:خوب منم آدمم دیگه چرا ازم انتظار نداشتید؟
 
 
 به نظر من بعضی وقتا ادم کم میاره،، این اتفاق واسه همه ممکنه بیفته،، احساس میکنی دیگه انگیزه یا توان ادامه دارن رو نداری،،،
اشکالی هم نداره،،، فقط باید با این احساس درست برخورد کرد 






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 728]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن