تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خوبى و بدى در روز جمعه چند برابر (حساب) مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821090173




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بدبختر از دانشجو نیست تو دنیا! (فقط دانشجویان بخونند)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: بابا اصلا ماکه پاک گیج گیج شدیم،

آخ آخ ببخشید سلام یادم رفت، سلام علیکم

خوب هستین شما؟ خدا رو شکر. دماغتون چاق چله هست که...ما هم ای بدک نیستیم، خدا نکنه به روز ما بیفتید...(!)

جونم بگه واستون بعد اینکه ما سیکلمون رو گرفتیم رفتیم تو دارو دسته سیکلمات ها، تصمیم گرفتیم که یه کار و کاسبی راه بندازیم و خودمون رو مشغول کنیم، اما ای دل غافل کی به بچه سیزده چهارده ساله کار میده؟

خلاصه گذشتیم از کار و پول در آوردن و با اصرار یکی از بچه محلامون رفتیم که بریم درس بخونیم و به کمک خدا دیپلممون رو هم بگیریم که به ما هم از فرداش بگن دیپلمات(علم بهتر است یا ثروت...).

رفیتیم اول نظری و طی کردیم و رسیدیم به دوم که باید انتخاب رشته می کردیم، ما که اول رفتیم سراغ رشته آشی و آش رشته و ... سرتون رو درد نیارم بلآخره رفتیم تو خط کامپیوتر و سیستم میستم و... کمر همت و بستیم که درس بخونیم. خوندیم خوندیم و خوندیم و هر روز که می گذشت ما هم یه روز بزرگترمی شدیم(!) دیپلممون رو هم
گرفتیم...(خواهش می کنم، تشویق لازم نیست)

بعد گرفتن مدرک تصمیم گرفتیم بریم سر کار ولی چه کاری؟ پولی که تو دست و بالمون نبود، سرمایه هم نداشتیم جز یه دیوار پر از قاب از افتخارات شهرستانی و استانی و کشوری...!

تو خونه گفتیم که تصمیم داریم ما هم واسه خودمون آقایی بشیم و کار و کاسبی راه بندازیم، البته بهشون گفتیم که پول نداریم و کاری هم بلد نیستیم! یه دفعه دیدیم یه چیزی مثل گرز فولادی خورد تو سرمون، حالا شاید پیش خودتون فکر کنید اون چی بود، الآن می گم، می گفتن که چرا دانشگاه نمیری و از این حرف ها، هر روز که می گذشت تو خونه تا میومدیم حرفی بزنیم این قضیه دانشگاه نرفتن ما رو می زدن تو سرمون، می گفتن نگاه پسر همسایه کن از وقتی دانشگاه میره چه آقایی شده واسه خودش، تا کی می خوای بخوری و راست راست
بگردی و عروس تعریفی فلان و...

تصمیم گرفتیم ما هم بریم دانشگاه، یه روزی که داشتیم از تو خیابون رد می شدم یه دونه آگهی دیدم که دارن دانشگاه بدون کنکور ثبت نام می کنند. ما هم از خدا خواسته مدرکمون رو برداشتیم و رفتیم دانشگاه گفتیم اومدیم ثبت نام بدون آزمون،اونا هم نامردی نکردند گفتند یا باید کارت پایان خدمت داشته باشی یا باید دختر باشی(شانس رو می بینی؟) ما هم دیدیم که کارت که نمی تونیم داشته باشیم، دختر هم که نیستیم. حالا مونده بودیم که چه خاکی به سرمون کنیم؟

که بر حسب اتفاق یه روز که داشتیم تو اینترنت چرا میکردیم دیدیم دانشکده جامع علمی کاربردی داره ثبت نام میکنه. به هزار بدبختی یه دونه دفترچه پیدا کردیم و رفتیم اسممون رو نوشتیم واسه دانشگاه.

گذشت گذشت که یه روز یکی ازبرو بچ زنگ زد و گفت که پس فردا امتحان داریم و فردا هم باید بریم کارتورود به جلسه بگیریم. ما هم بعد هفت خان رستم (جور کردن مداد نرم، پاک کنو ...) خودمون رسوندیم به جایی که باید کارت می گرفتیم. حالا اونجا کجابود؟(ای داد بی داد) آخر دنیا که نه ولی آخر آبادی های یزد بود، بعد طیکردن چند فرسنگ راه اونم پای پیاده و فرار کردن از یه عالمه جک و جونور؛خودمون رو رسوندیم به جایی که کارت توزیع می کردند؛ (چشمتون روز بد نبینه)اونجاهم که رسیدی میای می بینی ای داد بی داد (چرا؟!) روز که آقا کافینتیه داشته ثبت نام می کرده دستش تو دماغش بوده و اطلاعاتتون رو اشتباهوارد کرده؛ حالا یه بقل نامه و برگه می دن بهتون می گن برین ازش فتوکپیبگیرید بیاید،(حالا خدایا تو این بر بیابون فتوکپی فروشی از کجا پیداکنم؟) خلاصه بگذریم همه ی این کارها رو که کردین با هزارتا منت بهتونکارتتون رو می دن.

فردا کنکور داری، حالا کجا هستی؟ توی یه شهر غریب. شب تو خواب هزارتا کابوس می بینی که نرسیدی به جلسه کنکور و... .

فرداشد و رفتی سر جلسه کنکور (خر بیار و باقالی بار کن) تست زدن شانسی جدا(خدا به داد برس وقتی تست های علامت زدت بیشتر از سوالها باشه و بایدبشینی با پاک کن، پاکش کنی!) و ور رفتن با بسته بیسکویت جدا و تقلب کردن(البته اگه اسمش رو مشورت بزاری بهتره!) جدا.

جلسه کنکورهم تمومشد، حالا زانو غم بغل بگیر و منتظر اومدن جواب کنکور باش؛ حالا جواب کنکورکی میاد بعد شش قرن و وقتی که همه ی دانشجوهای دانشگاه های مختلف رفتن سرکلاس جواب کنکورت میاد اون هم از شانس بدت آخرین انتخابت که هفصد کیلومتریشهرتونه! رو قبول بشی (این انتخاب هم واسه این بوده یه خورده با بچه هابخندی...!)

روز ثبت نام با هزارتا مشکل پا میشی میری دانشگاه واسهثبت نام (حالا دانشگاه کجا هست ؟ زیر پونز نقشه !) بهت می گن ثبت نام نمیکنند و برو دو روز دیگه بر گرد.

دو روز دیگه هم تموم شد، میریواسه ثبت نام، بهت می گن انتخاب واحد بکن ولی تا شهریه ندی ثبت نامت نمیکنند! (جل الخالق این دیگه چه قانونیه !) تازه می گن مدارکت رو ببر هر وقترسیدبانکی آوردی اون وقت مدارکت رو ازت می گیرن. حالا بپرس شهریه ات چندشده ؟ سیصد و چهار هزار تومن(وای وای وای وای ...) به هزار مکافات راضیشون میکنی که یه قسمت از شهریه رو نقد بدی، یه قسمتش رو چکی(حالا بپرس چندو چند؟ سیصد هزار تومنش رو نقد بده، چهار هزار تومن بقیه اش رو یه دونه چکبیار واسه دو هفته بعد از شروع کلاس ها تازه خط خوردگی هم نداشته باشه!!!)

پولریختی به حساب و آوردی از شانس بدت سیستمشون اسم تو یکی رو باز نمیکنه وایراد پیدا میکنه؛ خلاصه سیستم هم درست میشه؛ حالا مثل توپ فوتبال بههمدیگه پاست میدن؛ از اتاق آموزش برو تو حسابداری، از حسابداری برو حراست، از حراست برو آبدارخونه، امور فرهنگی، اتاق اساتیدو... حالا داد بیداداگه چیزی جا بزاری دوباره از نو همه ی این چیز ها رو دور بزنی...

کلآمار آدم رو می گیرن، گروه خونت چیه، چه سریالی دوست داری، با کی دوستی،با کی دوست نیستی، شماره کفشت چنده، دور بازوت چقدره و... . تو اتاق حراستکه یه عالمه قانون و تبصره و ... میدن باید زیرش رو امضا کنی؛ مثلا پیرهنآستین کوتاه تنتون نکنین، شلوار تنگ نپوشیت، پیرهن تو شلوار نکنیدو..


حالاما که خوبه تو قسمت الگوهای رفتاری خواهران نوشته بود "آب و لعاب نبایدداشته باشید، سرخاب سفیداب هم نکنید، اصلا آرایشهای مش و پش و های لایت ومیز آمپلی و ... خلاصه من زیاد نمی دونم اونایی که می خونند بیشتر از ماییکه می نویسیم بلدند... (اصلا آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه).

حالا تازه اول بد بختیت شروع میشه، دنبال خونه بگرد و... . هفته اول که زندگیتمیشه مثل هاکل برفین، (بی خانمان ها) لحاف و تشکت میشه کارتون یخچال فریزراسنوا که اونم از یه مغازه لوازم خانگی کف رفتی! بالشتت هم میشه یه تیکهیونلیت (همون کاوچو خودمون) . در به در دنبال خونه می گردی اما کی به توخونه میده، یه آدم مجرد! اون هم دانشجو! (اصلا کی تو رو جز آدمها حسابمیکنه ؟) هر ده متر یه دونه مشاور املاک و بنگاه مسکن؛ بعضی که می گنندارن، بعضیاشون میگن اگه دختر بودی بهت خونه می دادن به پسرها نمی دن؛بعضی هاشون که اصلا جواب آدم رو نمی دن و فقط مثل طلب کارا بهت نگاه میکنن، بعضی ها هم که با اردنگی از مغازشون می ندازنت بیرون... (ای بابا!)

خلاصه بعد یه هفته پا دویی و دیدن هفت هشت ده نفرو کلی دویدن بلآخره یدونه لونهمرغ پیدا میشه که شبهایی که می خوایی بخوابی حد اقل یه دونه سقف بالا سرتباشه، اجاره اش هم به قیمت پول خون کل بچه محلاتون! حالا شانس رو داشتهباش بابات بر میداره کلید رو ده پونزده تا روش میسازه میده کل قوم و خویشها که اگه یه وقتی کاری یزد داشتند بیان خونه تو و شب رو اونجا بمونن!
(مگه کاروان سراست ؟!!!؟)بدبختی پشت بدبختی، سیصد تومن دادی بهشهریه پونصد هزار تومن باید بدی به کتاب و رایت جزوه و سی دی و نوار وکلاس خصوصی و واکس کفش و اتوی مو و.. .


ترم بوقی ها بخونند!!

بعد اینکه کلی بدبختی کشیدید و هفتاد خان رستم و طی کردید تازه میشین ترم اولی یا به قول برو بچ ترم بوقی،

ترم بوقی که باشید باید قوانینی رو رعایت کنید : تودانشگاه تا ازتون سوالنکردند حرف نمی زنید؛ وقتی هم که سوال کردند سرتون باید پایین باشه و جوابسوال رو هم کوتاه و مختصر بدین. حق رفتن تو آبخوری ها رو ندارین.

بندکفشتون باید محکم باشه! کل دانشگاه می تونند به شما زور بگن ولی شما حقاعتراض ندارین! تو سایت هم که خواستید برید باید کارت دانشجویتون رو پشتشرو حراست مهر بزنه! بعد می تونید وارد بشین!! (آخه ترم اول کارت دانشجوییبه کی می دن؟؟! بعدش هم کدوم ترم بوقی ها جرات می کنه بره تو حراست ؟! یهدفعه بگو راه نمی دن دیگه !) بعدش هم اگه تونستی با هزار مکافات وارد بشیباید بری پشت سیستمی بشینی که به اینتر نت وصل نیست!! (ای داد بی داد) فقطفقط هم می تونید دوز بازی و نقاشی کنین!!

تو پله ها جمع نمی شین،نزدیک کافی شاپ نمی شین، به تلفن کارتی دست نمی زنین، موبایل همراه خودتوننمی یارین نزدیک دانشگاه، دیگه چه برسه تو دانشگاه؛ بدون اجازه دست تودماغتون نمی کنین؛ خودکارتون رو تو دهنتون نمی کنین، سرفه نمی کنین؛خمیازه نمی کشین، تو چمن ها پا نمی ذارین و... .


تو سلف!!

ترم بوقی ها دو هفته قبل باید ژتون بخرند، ژتون های دوشنبه، سه شنبه وچهارشنبه که تموم کردند! پنجشنبه و جمعه که سلف تعطیله!! فقط می مونه شنبهو یکشنبه که اون روز ها هم کلاس ندارین!

تو صف غذا هم که رفتینباید برین آخر صف، اگه هم کسی اومد جلو شما حق اعتراض ندارین (کل دانشگاه
خودتتون که هیچ، دانشگاه کناری هم میزنند وسط صف شما !) بعدش هم ساعت دونیم سه غذا گیرتون میاد اون هم چه غذایی، هرچی ته دیگ و سوخته موخته واستخون بوده تو دیگ، باز هم حق اعتراض ندارین! غذا رو هم نمی تونید از سلفخارج کنین، باید برین گوشه ی سلف، یه دونه دستمال پیدا کنین، میزی که قبلاز شما دویست نفر روش چیز خوردند و ظرفهاشون هم هنوز رو میزه، تمیز کنین وبعد بشینین غذاتون رو بخورین!!! (ای داد بیداد! ای داد بیداد!)

خلاصه چند مدت که بگذره شما هم از ترم بوقی و ترم شوتی و ... بیرون میاد و می شید ترم بالا!

دیگه اون موقع دانشگاه میشه واسه شما خونه ی خاله و کیف دنیا رو می کنین!

صبح که پا میشین به جای اینکه موهاتون رو شونه کنید، دستتون رو تو برق می کنید!

ترمبوقی ها رو دست می اندازید، با استاد ها می گید و می خندید، سر کلاس بابرو بچ کلاس بلوتوث بازی می کنید، به بهونه ی دستشویی رفتن تا آخر زنگ میرین تو آبدارخونه و چایی و شیرینی می خورین و... ! " زیاد تقلا نکن،بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که غیر منتظره باشد"اینم یه نکتهاخلاقی، دیدم داستانمون داره یکنواخت میشه گفتیم از یکنواختی بیرونشبیاریم!

خلاصه یه مدت ه بگذره می بینین هنوز ترم بالایی تر از شما هم هست هنوز، کسایی هستند که دارند کاردانی می خونند و حالا ترم سیزده امند!! تصمیم می گیرید طی عملیاتی شما هم به ترم بالایی تبدیل بشین و
احیانا تو پرونده تون سه چهارتا اخراجی و هفت هشت ترم مشروطی و ده پونزده تا تعهد رو هم جمع بشه!!!(ای ول)

به همین دلیل یه روز که اساتید محترم جلسه خیلی مهمی دارند، شما با زیر شلواری و دمپایی (اگه دو سه هفته
که حموم نرفته باشید و صبح هم دست و صورتتون رو نشسته باشید چه بهتر!) اتفاقا خودکارتون تو همون اتاقی که جلسه هست جا گذاشتیدو دنبالش می گردین، اونجا هم طلب کارها زنگ می زنند و شما باید باهاشون بحث و دعواکنید!!

این قسمت رو فقط پسرا بخونند!

این قسمت فقط مخصوص پسر ها هست، بگذریم که تعدادی از نسیان دارند زیر چشمی این قسمت رو دید می زنند! دیگه حالا آخرای دوره ی دانشجویی شما هست و چند وقت دیگه مدرکتون رو می گیرید! شبها هم تو فکر این هستید که وقتی رفتید خونه با اهل منزل و پدر و مادر در هر خونه ای زنگ بزنید، هفت هشتا ضعیفه می ریزند بیرون که شما یه دونه اش رو انتخاب کنید!!
به همین دلیل هم شما شبها خواب می بینید!!!







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1540]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن