تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خود را از تمامى مردم با بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و قل هو اللّه‏ احد حفظ كن. آن را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815373560




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هر کس از مدرسه رفتن خود خاطر دارد بیاد تو اول مهر : حیاط خلوت


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: من روز اول جیگرم اومد تو حلقم بس که زار زدم...
 

گیگیل خانوم نوشته است:
من روز اول جیگرم اومد تو حلقم بس که زار زدم...
 

گیگیل  خیلی بامزه نوشتی

ولی من یادمه برایه بار اول رفتم پیش دبستانی بعد که مامانارو از کلاس خانم معلممون بیرون کرد اومدم گریه کنم گفتم نه الان نباید گریه کنم وقتی گریه میکنن که برن کلاس اول بعدش گریمو خوردم کلاس اولم که رفتم چون پیش رفته بودم دیگه خانومانه ساکت بودم

من مدرسه ام نزديك محل كار بابام بود منو با ماشين پياده كرد و رفت!
مامانمم كه سركار خودش بود...(ماشالله چقدر نگرانم بودن!)
تك و تنها رفتم تو مدرسه، يه عالمه بچه كلاس اولي با ماماناشون واستاده بودن دمه در گريه ميكردن...همينطور با تعجب نگاهشون ميكردم رد شدم رفتم سر صف واستادم :(
 

من روز اول مدرسه وقتی رسیدیم دم مدرسه به مامانم گفتم برو جلو دوستام بده تو پیشم باشی میگن بچه چقدر لوسه من می رم پیش دوستام مامانم گفت تو که تو مدرسه دوستی نداری اولین بچه ای که از پیشمون رد شد دستش رو گرفتم گفتم تو دوست منی مگه نه اونم گفت آره و تا کلاس پنجم بهترین دوستم بود البته اون کلاس دوم بود و یکسال که من تنها موندم خیلی برام سخت بود

من بخت برگشته که از وقتی چشممو باز کردم تو مهد کودک بودم آخه مامانم معلم بود و تا بنده خدا از نقاهت زایمان اومد بیرون منو خودشو برد مدرسه
روز اول که کلاس اول رفتم کلی خوندن و نوشتن بلد بودم اصلاً با محیط مدرسه بیگانه نبودم خیلی کوچولو و ریزه میزه بودم وقتی رفتیم سر صف من اول صف وایسادم یه دختره که خیلی تپل و درشت بود اومد جلو من وایساد خوب منم دیگه هیچ چی نمیدیدم بهش گفتم بیا پشت من گوش نداد و قلدر بازی در آورد منم مچ دستشو گرفتم و یه گاز گنده گرفتم  دختره هم کلی گریه و زاری کرد و از این حرفها ............
فرداش برداشت مامانشو آورد سر من و منو کلی دعوا کردن بعد که مامانش رفت منم اون یکی دستشو یه گاز گنده گرفتم( این دفعه سر میز اول نشستن)
کلاً من خیلی تقص بودم همیشه پشت در کلاس جام بود ولی در عوض توی هر مسابقه و تیز هوشانو از این حرفها نفر اول یا دوم استانی منطقه ای چیزی میشدم

من از بچگی مهد کودک میرفتم آخه مامانم معلم بود دیگه مدرسه برام یه چیز عادی بود برا همین روز اول مدرسم  اصلا یادم نمیاد فقط همه میگن عمت تورو برد مدرسه

منکه نه کسی بردم مدرسه,نه کسی منتظرم موند تا مدرسه تعطیل بشه, صبح مامانم لباس پوشوندم گفت بلند شو برو مدرسه
روزی که اسممو مدرسه نوشتن منم برده بودن, بابا گفت این مدرسهته, آدرسشو یاد بگیر, باید خودت تنها بری!!
راهشم چقدر دوووور بود, پیاده باید میرفتیم, یادش بخیر با همه مغازه دارهای توی راه رفیق شده بودم(بچه بودم عادت کرده بودم به همه سلام می کردم), ازنجاره گرفته تا میوه فروشه و تعویض روغنیه!
یادمه یک پلاستیک کوچولو شکلات بهمون دادند, نخوردم, آوردم خونه با داداشام(کوچیکتر از خودم بودن)بخورمش,همهشو اونها خوردن به من هیچیشو ندادن , گفتن هر روز مدرسه از اینها بهت می ده,اونها رو توی مدرسه بخور! تابه امروز که مدرسه رفتم و بعد دانشگاه ,هیچکی دیگه بهم شکلات نداد:(((((((

من که روز اول مهر نرفتم مدرسه مسافرت بودیم همیشه هم حسرتش به دلم موند....!

من ترم گذشته درسم تمام شد و دارم پایان نامه می نویسم راستش رتبه 1 کنکور ارشد بودم از اینکه امسال اول مهر باید تو خونه بشینم دلم گرفته شوهرم میگه بیا درس بخون اما می دونید درکم نمی کنه و حرفاش همه تعارفه اما بازم یه دلحوشی دارم عرشیا کوچولوی من داره می ره پیش دیستانی

منم عاشقه این بودم خودم تنها برم مدرسه روز دوم بابام اومد دنبالم دعواش کردم که خودم میخوام تنها برم خونه همیشه مستقل بودم ولی عوضش خواهرم برعکس من بود 15 روز اول مدرسه مامانم باهاش تو کلاس مینشست داداشمم کوچیک بود اونم پیششون مینشست.  خلاصه زنگ تفریحا خونوادگی تو حیاط مدرسه قدم میزدیم وای چقدر خجالت میکشیدم اون موقع من چهارم بودم  یادش بخیر...........

من روپوشم سبز بود..ازین سبزای پرده اتوبوسیا!!!!
اولین کیفمم ابی پررنگ بود...این رنگی

یادش به  خیر.........
هی پیر شدیم، چه زود گذشت :(
من روز اول مدرسه اصلا بچه ننه نبودم که بخوام گریه کنم، دوتا خواهرام که از من بزرگتر بودن مدرسه می رفتن و من خیلی مدرسه دوس داشتم. یادمه یه همسایه داشتیم اسم دخترش ملیکا بود اونم کلاس اول بود و تک فرزند. انقده لوس بود. با مامانش رفت مدرسه در صورتی که مدرسه ی ما دو دقیقه هم تا خونه فاصله نداشت.گریه می کرد میخواست فرار کنه. منم با تعجب داشتم بچه ها رو نیگاه می کردم. کلا خیلی ذوق داشتم و خوشحال بودم.
چه روزای قشنگی بود..........

ما که مدل و رنگ خاصی نداشتیم هر کی هرچی میخواست میپوشید یادمه چندماهه اول مدرسه با مانتو طوسی و جوراب شلواری سفید میرفتم مدرسه..................

 
 
 
دوستئود من اول دبستان همینجوری سرشو انداخته بود پین رفته بود تو یه کلاس نشسته بود!
کلاس سوم دبستان بوده اتفاقی‌!
تا ۲هفته همونجا بوده و کسی‌ نفهمیده!
میگه هرروز میرفتم خون گریه می‌کردم میدیدم اینا همه چی‌ بلادن!!
خلاصه معلم میدیده این حتا ۱-۲-۳ بلد نیست به این نتیجه میرسه این بچه باید بره مدرسه استثنائی میبرنش دفتر میفهمن قضیه از چه قرار بوده!






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 258]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن