واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام به همگی لطفا کمکم کنید من واقعا جونم به لبم رسیده 8 ماه ازدواج کردم .همسرم فوق العاده بدبینه داره روانیم می کنه.از هر راهی وارد میشم درست نمیشه. دارم همه ی آزادی و شخصیتمم از دست میدم.بگید چکار کنم. بریدم.ممنون میشم.
به جرات میگم طلاق..چون درست نمیشه خواهر من..مادر من یه نمونه مثل شماس..درست نمــــــــــــــیشه...
هیچ وقت..مگر با درمان...که خودش بخواد...بچه هاتو بدبخت نکن...من فقط اینو میگم...
کاشکی موردهایی که بدبین شده رو میگفتی عزیزم زندگی لباس نیست که مرتب عوضش کنی ناراحت نشو تو رو خدا مردها همه ایراد دارن شما تنها نیستی اوایل ازدواج کمی طول میکشه عجله نکن شاید نقطه ضعفت رو فهمیده در هر صورت صبر تو زندگی حرف اول رو میزنه و اینو بدون دوران مجردی ات تمام شده جتی تو صحبت کردنت با دیگران باید دقت کنی ولی میدونم بعضی مردها از بس زنشون رو دوست دارن این طوری میشن با خونواده ات در میون بذار
اگه پیش مشاور رفتین و ایشون واقعا بیماری بدبینی دارن... منم با گیگیل خانوم موافقم.... طلاق متاسفانه راهشه.... تا بچه دار نشدید یه فکر جدی بکنین...
وای خیلی بده اینجوری...... درست بشو نیستن اصلا..... باید ترکش کنی ادمو خل میکنن به قران.... حالا نمونه و مثال با شرح کامل برامون بگو.... مثلا چیکار میکنه که میگید ازادیتون گرفته شده....
به چه چیز بدبینه؟؟ شکاک هم هست...؟
اگه با کمی کوتاه اومدن هر دو طرف قضیه بهتر میشه فعلا به طلاق فکر نکن...
monir11 نوشته است:
کاشکی موردهایی که بدبین شده رو میگفتی عزیزم زندگی لباس نیست که مرتب عوضش کنی ناراحت نشو تو رو خدا مردها همه ایراد دارن شما تنها نیستی اوایل ازدواج کمی طول میکشه عجله نکن شاید نقطه ضعفت رو فهمیده در هر صورت صبر تو زندگی حرف اول رو میزنه و اینو بدون دوران مجردی ات تمام شده جتی تو صحبت کردنت با دیگران باید دقت کنی ولی میدونم بعضی مردها از بس زنشون رو دوست دارن این طوری میشن با خونواده ات در میون بذار
دقیقا درسته زندگی بازی نیست..به همین دلیل کسی که تجربه یه عمر زندگی با چنین شخصی رو داره میگه که باید زلاق بگیره..شاید خدارو شکر شما گلم با اینجور ادما برخورد نداشتی..ایشالا که نداری...
مثلا..میرن بیرون زنگ میزنی بگی مثلا فلان چیزو بیار داد و هوار که میخوای کنترلم کنی...زنگ نزنی میاد میگه سرت به کی((چی نه هااااا...کی))گرم بوده که زنگ نزدی...این یه مورد خیلییییییییییی خیلی کوچیک..
به خدا به پیر به پیغمبر با کوتاه اومدن حل نمیشه..کوتاه بیای میگه مقصری که کوتاه میای..
تورو خدا سهل انگاری نکن..من بچه ایم که 23 سال تو خونه یه ادم شکاک و بدبین زندگی کردم..توروخدا زندگی خودت و بچه ی ایندتو خراب نکن..توروخدااااااااااااااااااا
بیا ثگو دیگه پس کجایی.....
همینجوری بیخود و بی جهت بد بینه یا در مقابل یه رفتار خاص اینجوریه ؟
نارینا جون قبل از هر چیز امیدوارم خدا بهترین راه را بهت نشون بده
عزیزم من همیشه این دیدگاه را دارم که انسان ازدواج میکنه که به آرامش بیشتری از دوران مجردی برسه و از یک زندگی قابل قبولتری نسبت به دوران مجردیش برخوردار بشه و وقتی به اون فکر کنه واقعا یک حس خوب بهش دست بده خیلی مهمه ها این حسه را می گم برای من که خیلی خیلی مهمه ، حالا من درمورد نوع مشکل شما هیچ نظری نمی دم چون اطلاعات کافی و تجربه توی این زمینه ندارم ولی می دونم بالاخره یک مشکله ، من اگر جای شما بودم همانطور که دوستان گفتم بستگی به درجه مشکل و اینکه قابل حل وتحمله بامشاوره تلاش می کردم اونرو حل کنم ولی اگر در غیراینصورت بود طلاق رابه عنوان بهترین گزینه انتخاب می کردم باز بهترین کسیکه می تونه تشخیص بده خودتون هستید و فکر کنید ببینید با این مشکل زندگی کنید راحتترمی باشید یا اینکه طلاق کدام برات بهتره .از جزئیات زندگیت هیچ کس مثل خودت خبردار نمی باشد .
منم با سمانه جون موافقم. باید مشکل رو ریشه یابی کرد. شاید خدایی نکرده شما ناخواسته کاری کردی یا حرفی زدی که تو ذهنش بد جا افتاده. حتما برو پیش یه مشاور.
انشالا که زود حل میشه.
اگه بگی دلیل این رفتارش چیه بچه ها راحتتر کمکت میکنن عزیزم
اینجوری یه طرفه به قاضی رفتنه
سلام بچه ها جونا
من با گیگیل خانوم صد در صد موافقم کاملا درست میگه چون نمونه اش رو دیده و من هم میگم که متاسفانه این مورد یک بیماریه و احتیاج به درمان داره دقیق نمی دونم ولی یه جور مشکل روانیه که بیمار به هیچ وجه قبول نمیکنه و حاضر هم نیست بپذیره و برای درمان اقدام کنه حتی دوست نزدیک من پدرش دچار این مشکل بود و من شاهد بودم که مادرش رو ۳۰ سال عذاب داد زجر داد و هر روز تهدید به قتل میکرد تا جایی که چند بار برای مادرش چاقو کشیده بود و یک لیست از افرادی که بهشون مشگوک! بود تهیه کرده بود تا همه رو بکشه !!! بیچاره مادر ساده و بیگناهش...
خیلی خطرناک بود مادر بیچاره و مظلومش که آزارش به مورچه هم نرسیده بود و همیشه با چادر هم میگشت از دستش فرار کرد و بعد از ۳۰ سال زندگی با عروس و داماد آواره خونه این و اون شد. دوستم و برادر خواهراش هر شب آرزوی مرگ پدرشونو میکردند...
این عین واقعیته و خدا نکنه واسه کسی پیش بیاد
شما هيچ موردي از بدبيني هاي شوهرت نگفتي شايد هم حساسيت زياد شما بوده
البته من خودم با مردي زندگي مي كنم كه سخت گيري هاي زيادي مي كنه ولي نسبت به اوايل ازدواج خيلي نرمتر شده ولي خوب من هم خيلي سختي كشيدم ولي موضوع اينه كه بدبيني اون از نوع بيمارگونه نيست كه بخواد منو آزار بده به خيال خودش دوستي مي كنه
مثلا هر جا بخوام برم منو مي بره و مياره - خودش خريد مي كنه و ....
البته اينم بگم كه من كارمندم و توي يه محيط مردونه كار ميكنم . يه مقدار ناراحته ولي به روي خودش نمياره . منم رفتارهاي ديگه شو تحمل مي كنم ولي من آدمي رو مي شناسم كه نميزاره مهمون بياد خونش . زنش رو از تماس با همه دوستان منع مي كنه و خيلي رفتارهاي آزاردهنده ديگه
اگه شوهر شما از اين دست آدم هاست بايد درمان بشه و متاسفانه خيلي هم سخته و همكاري صددرصد خودش را ميخواد كه معمولا مردها زيربارش نميرن
دوست ندارم اينو بگم ولي يه پايان تلخ بهتره از يه تلخي بي پايانه
تا زوده بايد يه فكري بكني و گرنه يه عمر زندگيت جهنم ميشه
دوست جونها چرا زود نسخه میپیچید؟اول ببینید مشکل چییه بد.شاید یه حساسیت معمولی.شاید دوستمون تو مجردی ازاد بوده و الان داره بهش سخت میگذره و فکر میکنه این حرکات شوهرش یعنی شکاک
اول ببینید مشکل چییه بد
امیدوارم چیزی نباشه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1364]