تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866317042




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از قدیم گفتن دو سال زندون کسی رو نکشته ولی منو کشت...


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب  - رنگ رویش پریده بود. در طول مسیر حرف نزد. جواب سوال های من را کوتاه و مبهم می داد. خوشحالی زندانی تازه آزاد شده را نداشت...گفتم از قدیم گفتن، حبس برا مرده، دو سال زندون که کسی را نکشته. گفت: ولی منو کشت. به گزارش خبرآنلاین، «پسری که مرا دوست داشت» عنوان مجموعه داستان کوتاهی است که اسفند ۸۹ نشر ققنوس روانه بازار کرده است. این کتاب نوشته بلقیس سلیمانی است و با قیمت 2 هزار تومان به چاپ رسیده است. سلیمانی در این مجموعه داستان نگاهی سرد و در عین حال تامل‌برانگیز به برخی موضوعات مورد نظرش که مسئله مرگ یکی از آن‌هاست، دارد. این کتاب که شامل داستانهای کوتاه این نویسنده و می‌توان آن را به نوعی ادامه مجموعه‌های قبلی وی از جمله مجموعه «بازی عروس و داماد» محسوب کرد؛ داستانهایی موجز دربرگیرنده موضوعاتی با تم مرگ یا مسائل اجتماعی است. سلیمانی با تاکید بر اینکه در مجموعه «پسری که مرا دوست داشت» یک نگاه طنز و تراژدی توامان با هم همراه شده است به خبرآنلاین گفت: مضامینی چون عشق، مرگ، ارتباط آدم ‌ها و نگاه طنز به جهان دستمایه داستان‌های این کتاب است. بنابر این گزارش، در داستان «من، نجدی و بلقیس سلیمانی» آمده است: «در تمام مدت احساس می‌کردم زنی به شکل و شمایل خودم آن سو‌تر ایستاده و با تمسخر و تهدید نگاهم می‌کند. درست‌‌ همان جایی که شبح ایستاده بود، قبر بلقیس سلیمانی را دیدم. کنار سنگ گرانیت سیاه زانو زدم و دستم را مماس با دست بلقیس سلیمانی خفته در خاک روی سنگ گذاشتم و شروع به خواندن فاتحه کردم. نمی‌توانستم آیات را دنبال کنم. به نظرم آمد آن بلقیس سلیمانی خفته در زیر سنگ بازیگوشانه با من رفتار می‌کند. لحظه‌ای احساس کردم دستش را از زیر دستم کشید. بلند شدم، پایین قبر ایستادم و گفتم: «چطوری بلقیس جون؟» در بخشی از داستان «یک سورپرایز ملی» نیز آمده است: «کمتر اتفاق می‌افتاد همه موقع سال نو خانه پدر جمع بشوند. گاهی دامادی عید را خانه پدری‌اش تحویل می‌گرفت و عروسی این شب‌ عید را نوبت مادرش می‌دانست. آن سال اتفاقی هر هشت نفرشان از شهر‌ها و شهرک‌های دور و نزدیک جمع شده بودند خانه پدر که حالا هشتاد و هفت سالش بود، و مثل مادر گوشش سنگین و حافظه‌اش کم و بیش پریشان بود. نوه‌ها و نتیجه‌ها همه آمده بودند. خانه پر و پیمان بود و بریز و بپاش حسابی راه انداخته بودند. بزرگ‌تر‌ها اول متوجه کنایه‌ها و ادا و اطوار نوه‌ها نشدند اما وقتی شناسنامه‌ها دست به دست چرخید، از وضعی که به وجود آمده بود حیرت کردند....» بلقیس سلیمانی متولد سال ۱۳۴۲ و اهل کرمان است. آثاری که تاکنون از او منتشر شده عبارت‌اند از: «بازی آخر بانو»، «بازی عروس و داماد»، «خاله‌بازی»، «به هادس خوش‌ آمدید». در برخی از داستان‌‌های این مجموعه نیز چون برخی از کارهای نویسنده، ردپای جنگ به چشم می‌خورد. این‌کتاب که ۴۳ داستان کوتاه‌کوتاه را در کنار هم قرار داده، به خوبی ذهن مخاطب خود را درگیر می‌کند. در یکی از داستان های این مجموعه با عنوان «حبس و مرد» می خوانیم: «رنگ رویش پریده بود. در طول مسیر حرف نزد. جواب سوال های من را کوتاه و مبهم می داد. خوشحالی زندانی تازه آزاد شده را نداشت. زن داداش سنگ تمام گذاشته بود. مثل نگین می درخشید. به این خواهرشوهر میوه تعارف می کرد به آن یکی شیرینی. بچه این یکی را ناز می کرد، احوال عروس آن یکی را می پرسید. موهایش را مش کرده بود و لباس آبی کم رنگی پوشیده بود که همه می دانستند به رنگ چشم هایش می آید. داداش با همه سرد برخورد کرد. گوسفند که قربانی شد، دود اسپند که تمام شد، هلهله و شادی هم تمام شد. همه نشسته بودند توی هال بزرگ و در سکوت فیلم مستندی را درباره پرنده ها تماشا می کردند. دو پرنده دم باریک آنقدر برای هم ناز و عشوه آمدند که پوریای چهارساله هم فهمید زن و شوهر هستند. و او بود که وقتی دو پرنده دریایی نوک هایشان را به هم می ساییدند، گفت: «دارند همدیگر را می بوسند.» داداش کمتر از همه زن و بچه خودش را تحویل گرفت. هربار پوریا به طرفش می رفت با تشر او را از خود دور می کرد. زن داداش دو سه باری با نگاه و اندکی اخم از من پرسید: «چش شده، چرا اینجوری می کنه؟» من هم به شیوه خودش شانه هایم را بالا انداختم. شام که تمام شد و مهمان ها که رفتند داداش خواست بیرون قدمی بزند. شب گرم و دم کرده ای بود. از در که بیرون آمدیم داداش گفت: «با ماشین برویم.» داخل ماشین هم تا مدتی حرف نزد. عاقبت گفت: «منو برسون به یک مسافرخانه ای، چیزی.» روی ترمز نکوبیدم ولی حسابی جا خوردم. گفتم: «چرا؟» گفت: «گفتن نداره.»گفتم: «داداش!»گفت: «داداش مُرد.»گفتم: «خدا نکنه.»گفت: «خدا بکنه.»گفتم: «حرف بزن.»گفت: «چی بگم، از کجا بگم؟»گفتم: «از قدیم گفتن، حبس برا مرده، دو سال زندون که کسی را نکشته.»گفت: «ولی منو کشت.»گفتم: «خرابش نکن، بنده خدا زن داداش برا آزادیت لحظه شماری می کرد، به پسرت فکر کن.»گفت: «اتفاقا به اون ها فکر می کنم.»گفتم: «جریان چیه داداش؟»گفت: «خراب کردم احمد، همه چیرو خراب کردم.»گفتم: «موضوع چیه؟»گفت: «زندون جای نکبتیه.»گفتم: «اسمش روشه.»گفت: «نمی تونستم تحمل کنم.»گفتم: «حق داشتی.»گفت: «فقط برا اینکه تحمل کنم...»گفتم: «خب؟!»گفت: «داخل زندان مواد مخدر از بیرون هم زیادتره.»گفتم: «داداش معتاد شدی؟»گفت: «کاش فقط معتاد می شدم.»گفتم: «مگه چیزی بالاتر از این هم هست؟»گفت: «آره.»گفتم: «چی؟»گفت: «ایدز.» 191/60  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن