تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على عليه ‏السلام هدايت مى‏يابيد و به وسي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835121236




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سينما - فرصت‌طلبان فرهنگي در جنگ با تروريسم


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - فرصت‌طلبان فرهنگي در جنگ با تروريسم


سينما - فرصت‌طلبان فرهنگي در جنگ با تروريسم

ديويد بوردول/ ترجمه: يحيي نطنزي:احتمالا بعد از گذراندن يك روز در سينما در دو جهان موازي سير مي‌كنم. به تماشاي دو فيلمي مي‌روم كه از سوي كساني كه براي ذائقه‌شان احترام قائلم ستايش شده است اما در نهايت بي‌حوصله و افسرده به حال خود رها مي‌شوم و سوالاتي هم به ذهنم خطور مي‌كند. دو طول 20 سالي كه از توليد فيلم «بتمن» (1989) مي‌گذرد و به خصوص در 10 سال اخير و يا چيزي در همين حدود تعدادي فيلم پرهزينه و چندين و چند فيلم كم‌هزينه ابرقهرمان‌هايي از دوران طلايي و دوران نقره‌اي كاميك‌ بوك‌ها را به تصوير كشيده‌اند. آن‌طور كه من حساب كرده‌ام از سال 2002 هر سال چيزي بين سه تا هفت فيلم ابرقهرماني به نمايش درآمده است (فيلم‌هاي ديگري كه مانند «ريچي ريچ» و «جهان ارواح» بر اساس كتاب‌ها و يا شخصيت‌ها ابرقهرماني توليد نشده‌اند را حساب نكرده‌ام) اين در حالي كه است فيلم‌هاي ابرقهرماني تا همين اواخر هرگز فيلم‌هاي كاملا پولسازي نبوده‌اند. در فهرستي كه در سايت Box Office Mojo بر اساس فروش جهاني فيلم‌ها ارائه شده است تنها 11 فيلم از 100 فيلم از كاميك‌ها اقتباس شده‌اند كه البته هيچكدام‌شان در 10 رده برتر قرار نگرفته‌اند. اما ظاهرا چيزهايي در حال تغيير است. از سال 2000 به بعد تقريبا هر سال حداقل يكي از اين فيلم‌هاي كاميك بوكي جزء 20 فيلم پرفروش جهان قرار گرفته است. در بيشتر سال‌ها گذشته تنها دو فيلم مي‌توانستند به اين فهرست نفوذ كنند كه در سال 2007 تعداد‌شان به سه فيلم رسيد. امسال هم كه فعلا سه فيلم ديگر در ميان 20 فيلم فروش جهان جايي براي خود دست و پا كرده‌اند: «شواليه تاريكي»، «مرد آهني» و «هالك شگفت‌انگيز» (اگر «تحت تعقيب» را هم يك فيلم ابرقهرماني حساب كنيد تعدادشان به چهار فيلم مي‌رسد). چنين موفقيتي در سال 2008 از استراتژي ديرپاي شركت مارول پرده برمي‌دارد كه با سرمايه‌گذاري مستقيم خود در اين‌گونه فيلم‌ها استودي برادران وارنر را ترغيب مي‌كند تا كاميك‌ بوك‌هاي بيشتري را در ليست قرار دهد به همين دليل است كه معتقدم در حال حاضر تحت تاثير يك روند از پيش تعيين شده قرار گرفته‌ايم. سفر كوتاهي كه به مالتي پلكس داشتم چنين سوالي را در ذهنم به وجود آورد: چه چيزي توانسته است كاميك بوك‌هاي ابرقهرماني را به نقطه محوري اقتصاد بلاك‌ باستري كنوني تبديل كند؟

ورود كاميك‌ بوك‌ باز‌ها
مسلما چنين روندي به افزايش تعداد خوانندگان كاميك بوك‌ها ربط ندارد چراكه كتاب‌هاي ابرقهرماني مدت‌هاست ديگر خوانندگان زيادي را جذب خود نمي‌كنند. آمارهاي موجود درباره ميزان مطالعه كاميك ‌بوك‌ها اكثرا رويكرد محافظه‌كارانه‌اي دارند اما طبق گزارشي كه گزارشگر كاربلدي همچون جان جكسون ميلر ارائه داده است متوجه مي‌شويم كه در سال 1959 هر ماه حداقل 26 ميليون كاميك بوك به فروش مي‌رفته است كه اين آمار بنابر تخمين ميلر در پرفروش‌ترين‌ ماه‌ سال 2006 به هشت ميليون نسخه تنزل پيدا كرده است (در آمار فوق علاوه بر كاميك‌ بوك‌هاي دوره‌اي كه به صورت مستمر چاپ مي‌شوند گرافيك‌ نوول‌ها،‌ كاميك‌ بوك‌هاي مستقل و عناوين غير ابرقهرماني هم لحاظ شده است). چنين آماري نشان مي‌دهد كه علاوه بر ركود و كاهش ميزان خوانندگان كاميك‌بوك‌ در طول دهه‌هاي گذشته الگوي كلي آن هم در سراشيب سقوط بوده است.
كافي است اين روزها بخواهيد يكي از آن كاميك بوك‌هاي از مد افتاده قديمي با آن جلدهاي نرم منگنه‌اي را بخريد كه واقعا كار دشواري است. آلبوم‌ها و گرافيك نوول‌ها به راحتي در فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي مانند فروشگاه‌هاي بوردرز پيدا مي‌شوند اما ديگر از كاميك بوك‌هاي ماهنامه‌اي خبري نيست. براي به دست آوردن اين چيزها چاره نداريد جز اينكه به يك فروشگاه مخصوص فروش كاميك بوك برويد. البته هنك لاترل كه يكي از كاميك بوك فروش‌هاي محل زندگي‌ام است تخمين مي‌زند كه بيشتر از هزار جلد از آن كاميك‌ بوك‌ها در ايالات متحده وجود ندارد. به علاوه كماكان مانند سابق مطالعه كاميك بوك‌هاي ابرقهرماني با بدنامي و برچسب منفي همراه است. در مقام مقايسه بايد گفت حتي جايگاه فرهنگي رمان‌هاي احساساتي سخيف اندكي بهتر از كاميك بوك‌ها است و مثلا اگر به جاي كاميك بوك «بي‌باك» به سراغ رمان «شيطان پرادا مي‌پوشد» برويد كمتر شرمنده اطرافيان‌تان مي‌شويد.
بنابر اين دلايل و دلايل ديگر است كه معتقدم خوانندگان كاميك‌هاي ابرقهرماني بسيار كمتر‌ از تماشاگران فيلم‌هاي ابرقهرماني هستند و رابطه چنين فيلم‌هايي با خاستگاه‌هايشان رابطه‌اي از هم گسيخته است؛ اين روزها به راحتي مي‌توانيد يكي از هواداران جوان «مرد عنكبوتي» را تصور كنيد كه عاشق مجموعه فيلم‌ها است اما هرگز چشمش به كتاب‌ها نيفتاده است. چه اتقاقي در حال وقوع است؟
مردهايي در شلوار‌هايي چسبان و آهني
فيلم‌هايي كه در آن روز فيلم‌بيني باعث نااميدي‌ام شدند و در اول مطلب به آنها اشاره كردم «مرد آهني» و «شواليه تاريكي» بودند. اولي به نظرم يك فيلم كاميك بوكي معمولي كه آمد حس و حالش را از اجراي رابرت داوني جونيور مي‌گيرد. داوني علاوه بر اينكه بازيگري همه فن حريف است از وجود پوسونايي ستاره‌وار هم سود مي‌برد (كافي است به تماشاي «خانه‌اي براي تعطيلات»، «اعجوبه‌ها»، «Kiss Kiss Bang Bang» و «زودياك» بنشينيد). حرافي كلبي مسلكانه داوني خاصيتي تماشايي به «مرد آهني» بخشيده است اما وقتي وي روي پرده نيست اعصابمان خرد مي‌شود.
كريستوفر نولان با «يادآوري» هوش كارگرداني خود را به رخ كشيد و با «پرستيژ» در نقش كارگرداني اميدوار‌كننده ظاهر شد. با اين حال تعجب مي‌كنم چگونه و با چه انگيزه و هدفي به سراغ «شواليه تاريكي» رفته است كه فيلمي به غايت پوچ و توخالي است؟ فارغ از لذتي كه به خاطر تماشاي فيلم به صورت ايمكس نصيبم شد از تكرار موقعيت‌هاي غلط‌انداز و فريبنده‌اش به ستوه آمدم؛ تغيير قيافه دادن‌ها،‌ گروگانگيري، بمب‌هاي ساعتي‌، شخصيت‌هايي كه از آسمان‌خراش‌هاي بي‌انتها آويزان مي‌شوند، مبارزه‌ها و تعقيب و گريز‌هاي نامفهوم كه اين روزها زياد طرفدار دارد و فرمول‌ حركت دوربين‌هاي سرگردان كه بدون تغيير چنداني در فيلم به كار گرفته شده است. فيلمبرداري فيلم به گونه‌اي است كه با استفاده از نماهاي ساكن و متحرك به آرامي هر كسي را كه مشغول صحبت است پوشش داده مي‌دهد، گاهي دوربين دور شخصيت‌ها مي‌گردد و در نهايت به صحنه‌اي جديد گريز مي‌زند. من هم مانند جيم امرسون هنگام تماشاي فيلم با خودم فكر كردم تمام چيزهاي فيلم در يك بستر پرجنب و جوش معمولي تعريف مي‌شود. طبيعي است اگر بخواهم به تماشاي يك فيلم جنايي پرجست و خيز غافلگير‌كننده بروم كه پريشاني‌هاي احساسي را به تصوير مي‌كشد و از تفاسير سياسي هم غافل نمي‌شود فيلم هنگ كنگي «داستان پليسي جديد» به كارگرداني بني چان و با بازي جكي چان را ترجيح مي‌دهم!
«شواليه تاريكي» بيش از هر چيزي روي دهان‌ها تاكيد مي‌كند. در واقع اين فيلم صرفا درباره‌ دهان‌هاست و هنگام تماشاي فيلم هم نمي‌توانستم يك لحظه از دهان‌ها غافل شوم. از بتمن گرفته كه با آن نقاب و نجواهاي نامفهومش عملا مجبوريد ديالوگ‌هايش را لب خواني كنيد گرفته تا هاروي دنت كه در آواره‌هايش مشكل دارد و البته جوكر كه آن دهان از دو طرف چاك خورده‌ بر كل صورتش سايه انداخته است. كمي كه از فيلم گذشت متوجه شدم كه حتي لب‌هاي بزرگ مگي جيلينهال هم شكلي عجيب به خود گرفته‌اند.
با شروع صحنه‌هاي توضيحي فيلم كه قرار بود لحن محزوني هم داشته باشند كاملا سرخورده شدم. نقل قول از ديالوگ‌هاي ضعيف يكي از دم‌دستي‌ترين اسلحه‌هاي زرادخانه منتقدان است كه معمولا به آن پناه نمي‌برم چون بسياري از فيلم‌هاي خيلي خوب وقتي پاي ديالوگ وسط مي‌آيد لنگ مي‌زنند. با اين حال نمي‌توانم انكار كنم در برخي صحنه‌هاي «شواليه تاريكي» احساس كردم ديالوگ‌هاي حساب شده‌اي قرار است در بسط دراماتيك داستان به كار بيايند و سعي كنند من را قانع كنند كه وراي دزدي‌ها، مبارزه‌ها و تعقيب و گريز‌ها چيز ديگري هم وجود دارد: «ارباب وين؛ حد و حدودت را بشناس» يا «بعضي از آدم‌ها صرفا دوست دارند به تماشاي جهان در حال سوختن بنشينند» يا «آدم‌ها در آخرين لحظه زندگي‌شان نشان مي‌دهند كه واقعا چه كساني هستند» يا «لحظات قبل از سپيده دم، تاريك‌ترين قسمت شب است.»
سوالم اين است: چرا اين قدر جدي؟
احتمال دارد شما برخلاف من از «مرد آهني» و «شواليه تاريكي» خوشتان آمده باشد كه مي‌توان سال‌ها در موردش با هم بحث كرد. هدفم از نوشتن اين مقاله طرح يك پرسش تاريخي است: چرا ابرقهرمان كاميك بوكي در سال‌هاي اخير با اقبال مواجه شده‌ است؟
جو زمانه
مي‌گوييد از سال 2002 و بعد از حمله به برج‌هاي تجارت جهاني ابرقهرمان‌هاي بيشتري به سينما راه يافته‌اند؟ مسلما يازدهم سپتامبر در اشتياق ما براي ابرقهرماني كه حامي‌مان باشد بي‌تاثير نبوده است. اما اگر اينگونه سخن بگوييم هر فيلمي را مي‌توان به نوعي متاثر از حس و حال عموم مردم و ناخودآگاهي ملي دانست. دلايل مخالفت خودم با قرائت مبتني بر جو زمانه را در كتاب «شاعرانگي‌هاي سينما» بيان كرده‌ام و در اينجا تنها به ذكر برخي از آنها بسنده مي‌كنم:
تاثير جو زمانه بر سينما را به سختي مي‌توان اثبات كرد. دليلي ندارد كه تصور كنيم ميليون‌ها آدمي كه به سينما مي‌روند ارزش‌ها، گرايش‌ها،‌ حس و حال‌ها يا عقايد مشترك دارند. در واقع تمامي معيارهايي كه در اين زمينه‌ها در اختيار داريم نشان مي‌دهد كه مردم در همه ابعاد فوق تفاوت‌هاي بنيادين با يكديگر دارند. گمان مي‌كنم اصلي‌ترين دليلي كه مي‌تواند ما را به استفاده از تعبير «جو زمانه» سوق دهد وجود آن در فرهنگ مردم پسند است. در حالي كه براي اثبات تاثير جو زمانه بر سينما بايد آن را به صورت امري مستقل در نظر گرفت كه در زندگي تك‌تك انسان‌ها بروز و ظهور دارد كه البته به همين دليل در فرهنگ مردم پسند هم بازتاب يافته است.
در هر دوره و زمانه‌اي فيلم‌هاي مردم پسند بسيار متفاوتي را مي‌توان يافت كه قابل تطبيق بر روحيه ملي پراكنده‌اي هستند. حتي در وضعيت كنوني هم به نظر مي‌آيد از يك طرف دستاورد‌هاي قهرمانانه را تصديق مي‌كنيم («اينديانا جونز و قلمرو جمجمه‌هاي بلورين»،‌ « كونگ فو پاندا» و «شاهزاده كاسپين») و از طرف ديگر آنها را به بازي مي‌گيريم («باهوش باش» و«شواليه تاريكي»). پس شايد جو زمانه به نوعي امري چند پاره باشد چون دليل اقبال به فيلم‌هاي مردم پسند متنوع با چنين توجيهي سازگاري ندارد.
تماشاگران فيلم‌ها جمعيت معتبري براي شناخت سليقه توده مردم نيستند چراكه سينما در واقع بيشتر سرگرمي نوجوانان و جوانان 20 و چند ساله طبقه متوسط به حساب مي‌آيد. پس وقتي تهيه‌كننده‌اي مي‌گويد قصد دارد فيلم خود را با جو زمانه سازگار كند كارمندان بازنشسته ساكن آريزونا كه كمربندهاي سفيد مي‌بندند را مد نظر خود قرار نمي‌دهد و بيشتر به فكر نوجواناني است كه كلاه‌هاي بيسبال به سر مي‌گذارند و شلوارهاي جين آويزان مي‌پوشند.
نمي‌توان اينگونه حكم كرد كه چون فيلمي مورد اقبال عامه مردم قرار گرفته است پس مردم همان معنايي را از آن مي‌فهمند كه منتقدان در نوشته‌هاي‌شان ذكر مي‌كنند. تفسير نوعي نظام معنايي است كه آبشخور آن چيزي غير از مفاهيمي است كه يك فيلم در برابرمان قرار مي‌دهد. به تعبير ديگر تفسير فيلم با كشف يك گنجينه پنهان شباهتي ندارد و نمي‌توان تضمين كرد كه تحليل ساختاري منتقدان با برداشت تك تك تماشاگران همخواني داشته باشد.
منتقدان اغلب تصور مي‌كنند محبوب شدن يك فيلم بازتاب رويكرد مردم جامعه است در حالي كه نبايد فراموش كرد بليت سينما با برگه رأي تفاوت دارد و قرار نيست هر بليتي رأي مثبتي براي ارزش‌هاي سينمايي يك فيلم باشد. ممكن است من از يك فيلم خوشم بيايد و يا از آن بدم بيايد و باز هم به تماشايش بروم. ممكن است براي دوست داشتن يا نداشتن يك فيلم دلايل متفاوتي داشته باشم كه ربطي به تجسم ترس‌ها و تشويش‌هاي نفهته در دورنم نداشته باشد.
بيشتر فيلم‌هاي آمريكايي در بازار خارجي و در ميان ملت‌هايي كه جو زمانه و يا ناخودآگاه ملي متفاوتي نسبت به آمريكاييان دارند هم محبوب مي‌شوند. اگر قائل به قرائت مبتني بر جو زمانه باشيم چگونه چنين اقبالي را توجيح مي‌كنيم؟ آيا مردم قاره‌هاي مختلف تحت تاثير جو زمانه واحدي هستند؟
صبر كنيد! شايد كسي جواب دهد كه «شواليه تاريكي» يك مورد ويژه و خاص است! نولان و همكارانش فيلم خود را با ارجاعاتي به خط مشي‌هاي سياسي پس از يازده سپتامبر توليد كرده‌اند كه مسائلي همچون «شكنجه» و «محافظت از منطقه» در آن اهميت زيادي دارند. اما آيا اين فيلم از چنين خط مشي‌هايي سخن مي‌گويد؟ تنور اجتماع وبلاگ‌نويس‌‌ها هنوز گرم بحث‌ حمايت فيلم از رويكرد‌هاي مثبت يا منفي نسبت به سياست‌هاي بوش در كاخ سفيد است. حتي در يكي از اين وبلاگ‌ها مي‌خوانيد: «شواليه تاريكي تفسيري از ايده جنگ عليه تروريسم است.»
شما آن را نوشته‌ايد؟ بياييد تمامي تصورات را كنار بگذاريم. چه تقسيري را مي‌خواهيد از اين فيلم استخراج كنيد؟ برخي از عناصر فيلم به سمتي گرايش دارند و برخي به سمتي ديگر. نتيجه چنين رويكردي اين ديالوگ از فيلم مي‌شود كه «جوامع به قهرماني دست پيدا مي‌كنند كه مردم آن جوامع استحقاقش را دارند.» يادم مي‌آيد بعد از نمايش فيلم «پاتن» در سال 1970 با يكي از دوستان هيپي‌ام كه عاشق فيلم بود قدم مي‌زدم. دوستم ادعا مي‌كرد كه فيلم با به تصوير كشيدن قهرمانش در نقش يك بيمار رواني خود مختار نشان مي‌دهد ارتش چه مجموعه فاسدي بوده است. جالب بود كه وقتي با يك كهنه سرباز درباره اين فيلم صحبت مي‌كردم وي «پاتن» را ستايشي از يك جنگجوي بزرگ مي‌دانست.
از همان زمان بود كه گمان كردم نكند فيلم‌هاي هاليوودي نسبت به خط مشي‌هاي سياسي معمولا از يك «ابهام استراتژيك» تبعيت مي‌كنند. مثلا «اولتيماتوم بورن» را به ياد آوريد: «بله! سيستم جاسوسي فاسد است اما در عين حال يك مامور شرافتمند وجود دارد كه اطلاعات را به دست مي‌آورد و مطبوعات هم آن اطلاعات را با جديت تمام افشا مي‌كنند و در نهايت تبهكاران هم گرفتار زندان مي‌شوند.» در حالي كه در زندگي واقعي چنين تاكتيكي سابقه ندارد و تبهكاران هرگز به دام نمي‌افتند. ابهام ساختاري در فيلم‌هاي هاليوودي به راحتي رويكردهاي انتقادي مرتبط با گروه‌هاي ذي‌نفع را خلع سلاح مي‌كند. جالب است كه اين ابهام در دل خود فضايي هم براي جديت اخلاقي خلق مي‌كند (مي‌بينيد؟ اصلا ساده به نظر نمي‌آيد؛ نواحي خاكستري رنگي هم وجود دارند).
منظورم اين نيست كه فيلم‌ها نمي‌توانند يك معناي از پيش تعيين شده را انتقال دهند. برايان سينگر و يان مك‌كلن مدعي‌اند كه مجموعه «مردان x» تبعيض‌هاي موجود در حق اقليت‌هاي جنسيتي را به نقد مي‌گذارد. همچنين نمي‌خواهم بگويم كه دوجانبه‌گرايي فيلم‌ها از هوشمندي بازاري سازندگان آنها ناشي مي‌شود تا ميان دو رويكرد مثبت و منفي تعادل برقرار شود كه البته گاهي واقعا اين كار را مي‌كنند. به نظر من فيلمسازان اغلب اوقات به دنبال فرصت‌طلبي‌‌هاي بادآورده فرهنگي هستند. در واقع اين به علاقه فيلمساز بازمي‌گردد كه مي‌تواند به صورتي همه جانبه ما را تحريك كند و نگذارد حواس‌مان به يك جايگاه عقلاني منسجم جلب شود. «جوخه» مردم را در مشت خود گرفت و آنها را به صحبت درباره فيلم واداشت چراكه مي‌دانست براي خلق يك پديده فرهنگي همين چيزها كفايت مي‌كند. «شواليه تاريكي» هم به همان راه رفته است.
 دوشنبه 4 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن