واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: طبيب و حبيب
من آن نيَم كه سعايت كنم ز درد جراحت
بگو چگونه روايت كنم ز درد جراحت
طبيب كو كه حكايت كنم ز درد جراحت
به زخم خورده شكايت كنم ز درد جراحت
كه تندرست ملامت كند چو من بخروشم
سعدي و بعدي ـ هر دو ـ درد جراحت را با طبيب در ميان ميگذاشتهاند. در نظر گاه آنان تنها زخم خوردگان ميدانستهاند كه جراحت يعني چه؛ و باز هم در نظرگاه آنان طبيب در حكم زخم خورده بوده است. مردم، شادي و سلامت و شيرينزبانيشان را با ديگران قسمت ميكنند ولي غم و درد و جراحت و عصبيّتشان را به طبيب تقديم ميكنند. و اين، كم مقامي نيست!«روز پزشك»، كه در واقع روز كادر پزشكي و درماني است و از اين بابت با روز پرستار و پرستاري هم بيارتباط نيست، روزي است كه ايرانيانِ پزشك و غيرپزشك را به درك يكديگر و درك دردِ يكديگر فرا ميخواند. بيماران، اهل دردند. و اگر اهل درد با اهل درك (پزشكان) محشور باشند، مصيبت بيماريشان مضاعف خواهد شد. پزشكِ اهل درك، در واقع اهل درد هم هست. زيرا وقتي بتواني دنياي ديگري و درد ديگري را درك كني، خود نيز دردمند و صاحبدرد خواهي بود. يكي از ويژگيهاي پزشكان اين است كه شاهد و شريك دردها و زخمهاي بيماراناند. بيمار ناچار آنان را به چشم مرهم مينگرد. و محرم. شايد اشارت و بشارت اين شعر نيز معطوف به همين واقعيّت است:گر طبيبانه بيايي به سر بالينم
به دو عالم ندهم لذّت بيماري را
يا «گر طبيبانه به بالين من آيي امروز». و يا «گر طبيبانه به بالين من آيي اي دوست». باز هم معنا و مضمون، همان است. نتيجه و جزاي شرط، همان است: «به دو عالم ندهم لذّت بيماري را». و حالا «دريچه» ميخواهد بگويد: عليرغم همه انتقادهاي درست و نادرست، روا و ناروا، سزا و ناسزا، بيشك بودهاند و هستند طبيباني با همين صفت برجستهي «طبيبانه سخن گفتن و طبيبانه احوال پرسيدن و طبيبانه با بيمار همدردي كردن». در صدش را نميدانم، اقليّت يا اكثريّتش را آمار ندارم. امّا بودهاند و هستند طَبيباني نه فقط طبيب بلكه حبيب. و طبيب به معناي حبيب. طبيب در اين فرض كسي غير از حبيب نيست، تا به قول آن تصنيفخوان بگوييم «حبيبم اگر خوابه، طبيبم را ميخوام»!... نه، اينجا حبيب همان طبيب است.ما ميخواهيم در داوري خويش براي همه اصناف انصاف داشته باشيم. اصناف يا صنوف پزشكان نيز مثل ديگران، انواع و اقسام دارد. به قول حافظ «عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگوي». و براي آنكه جهات شرعي را نيز مراعات كرده باشيم(!) ميتوانيم بگوييم عيب وي جمله بگفتي هنرش نيز بگوي. روزي در دهه شصت، كسي شكوه كرد كه: فلان پزشك فيالواقع در مقام بيمار درمانياش طبابت نميكند بلكه تجارت ميكند. ديگري گفت: چرا فقط به پزشكان چنين نسبت ميدهي؟ در اين جامعه، بسيارند از غيرپزشكان كه آنها هم تجارت ميكنند و بر سر انسان معامله ميكنند؛ هزار برابر. سوّمي تكميل كرد: با اين تفاوت كه آن يكي جان ميبخشد و اين يكي جان ميستاند!ما، در جامعة قبل و بعد از انقلابِمان مرحوم دكتر سامي را داشتهايم كه مسئولانه و دلسوزانه طبابت ميكرد و بر زخمهاي جسمي و روحي بيماران خويش مرهم مينهاد و به همدردي و همنوايي با طبقات محروم برميخاست. و نيز همواره اين آرمان را در دل ميپروراند كه شايد روزي بتوان در باب طرح طبّ ملّي راهي نو گشود و راهكاري ديگر نشان داد. ما، در همين جامعه نيز (پيش و پس از پيروزي انقلاب) دكتر عباس شيباني را داريم كه علاوه بر علم و تخصّص پزشكياش انسان نمونهاي از حيث اخلاقي و شخصيتي است. طبيبانِ امثال او، با بيماران خويش همدرد و همدركاند و چه بسيار بوده است كه بار هزينههاي مداوا را نيز خود بردوش كشيدهاند.اهل ولايت كرمان از پزشكي ياد ميكنند كه در كار طبابتش دانا و توانا بوده است. طبيب مورد نظر، از هيچ بيماري، حق ويزيت ثابت و رسمي و تغييرناپذير درخواست نميكرد. هر كس هرچه در توان داشت، همان را ميپذيرفت. حتّي گفتهاند كه روستائيان حقّ ويزيت را با تقديم مرغ و تخممرغ پرداخت ميفرموده اند! و اگر بيماري به مطب ميآمد كه به هيچ وجه از توانايي مالي برخوردار نبود، پزشك پس از معاينه و تشخيص و نسخهنويسي، براي آنكه مراجعه كننده متّهم به مفتخواري نشود و خودش هم كار را ساده و پيش پاافتاده حساب نكند، از بيمار يا همراهانش ميخواست كه در ازاي ويزيتِ پرداخت نشده، باغچه حياط مطبّ را بيل بزنند و آبياري كنند!دكتر سيّد ابوالقاسم علوي در خراسان، يكي از دانشجوياني بود كه در نخستين سالهاي دهه هزار و سيصد هجري شمسي براي تحصيل طبابت به فرانسه اعزام شده بود. او در همه عمر طبابت خويش با بيماران چنان رفتار ميكرد كه از حبيب انتظار ميرفت و نه فقط از طبيب. هرچند آنان كه از اطراف و اكناف يا از مركز و ميدان شهر به او مراجعه ميكردند، بعضاً انتقاد هم داشتند و او را در برخي از حوادث ناگوار مؤثّر و مقصّر ميخواندند، امّا همدردياش را انكار نميكردند. تقريباً محال بود كه او را براي حضور بر بالين بيماري كه در خانه بستري شده دعوت كنيد و او سريع و ساده و با پاي پياده همراه نشود و بيادّعا و بي تكبّر در كنار بيمار (با هر نوع بيماري) حضور پيدا نكند. مراجعهكنندگان، به او و به درستي طبابتش و به سرعت اثرگذاري داروهايش باور داشتند. تجربههاي معالجاتياش مؤثّر و ممتاز بود.يادش به خير باد. يكي از ويژگيهاي شگفتانگيزش اين بود كه گاهي چند كار را با هم انجام ميداد و از عهده برميآمد. مثلاً براي مريض قبلي نسخه مينوشت و در همان اثنا احوال مريض جديد را ميپرسيد و همان موقع به تلفن جواب ميداد و همزمان نيز چايي ميخورد!... كسي كه او را نميشناخت، ميپنداشت كه با بيمارش خويشاوند است. هميشه گرم، صميمي، بدون نرخ(!) و با صيغة غايب سخن ميگفت. معمولاً براي هر بيمار پروندهاي پربرگ در ذهن داشت و همه را ميشناخت:ـ چطورَن؟ اخوي كجا هستن؟ هنوز بدبخت نشدن؟ (ازدواج نكردن؟!)
يکشنبه 3 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]