تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866402200


سودآوری و لذتآفرینی کتاب هنوز برای مردم ناشناخته است
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - مدیر عامل موسسه شهر کتاب معتقد است که مردم باید از کتاب احساس منفعت کنند؛ اگر بدانند که از کتاب میشود مانند یک فیلم سینمایی لذت برد و یا میتوان سود اقتصادی برد و همچنین نگاه مدیران به سمت و سوی حمیات از توزیع برود، بسیاری از مشکلات مطالعه و خرید کتاب در کشور حل میشود. مهدی صیافی: افتتاح فروشگاه مرکزی شهر کتاب به عقیده اهالی فرهنگ و هنر بزرگترین رویداد فرهنگی سال 89 است. فروشگاهی که ظاهر نو و خلاقانه آن، به همراه فضایی آرامبخش با استانداردهای جهانی، بارقهای از امید را در دل اهالی فرهنگ ایجاد کرد. به این مناسبت گفتوگویی با مهدی فیروزان، مدیر عامل موسسه شهر کتاب ترتیب دادهایم. فیروزان به نظر بسیاری از اصحاب فرهنگ یکی از موفقترین مدیران فرهنگی سه دهه اخیر است و شاهد این مدعا هم مدیریت موفق 13 سالهاش در مؤسسه سروش و مدیریت فعلیاش در مؤسسه شهر کتاب است. همیشه دنبال طراحی نو در شهر کتاب بودم فیروزان در ابتدای این گفتوگو به چگونگی شکلگیری ایده فروشگاه مرکزی شهر کتاب پرداخت و گفت: «فروشگاه مرکزی ما در خیابان زرتشت بود. یک فروشگاه کتاب بود بعلاوه قسمتی برای فروش برخی کالاهای فرهنگی. اما وقتی قرار بر این شد که ما به محل فعلی منتقل بشویم، اینجا کلا در اختیار شهر کتاب قرار گرفت و مستقل شدیم و از آنجا که برای یک طراحی نو در شهر کتاب، همیشه تلاش میکردیم، احساس کردیم زمان این طراحی فرارسیده است. شهر کتاب در سال 75 تاسیس شد. در ابتدا هدفهایی را برای خودش طراحی کرده بود. تقریبا در سال 81، که من به شهر کتاب آمدم، به آن هدفهایش رسیده بود. اگر میخواست توسعهاش را ادامه بدهد، باید یک هدف دیگری را طراحی میکرد؛ تا برای ادامه راهش دچار سردرگمی نباشد. به روزمرگی نیفتد، مردم خسته نشوند. برای همین، دنبال ایده جدید بودم. ایجاد گفتوگو بین اعضای خانواده، هدف اول توسعه همیشه فکر میکردم که در جامعه ما، پیوند درون خانوادگی ضعیف شده است. یعنی پیوند بین پدر و فرزند، گفت و گو بین همسران، گفت و گوی بین برادر و خواهر. به نظر من، بخش اعظم مشکلات امروز جامعه ایران نبودن یک ارتباط موثر است و اینکه چگونه میتوان این مشکل را حل کرد. به همین دلیل در موسسه فرهنگی امام موسی صدر از کارگاههای گفتوگویی که در آنجا بود، خیلی حمایت کردم. فکر میکردم، باید این گفتوگو را برگردانم. یکی از ایدهها این شد که من موضوعی ایجاد بکنم، که خانواده در حول آن موضوع بتواند، با هم گفت و گو کند. ساعتی را بتواند باهم بگذرانند. در حوزه فرهنگ شما ممکن است بگویید نقد کتاب. پسر شما ممکن است آن کتاب را دوست نداشته باشد. بگویید سینما ممکن است دختر شما به آن فیلم علاقهای نداشته باشد. اصلا پدر بزرگ شما دوست نداشته باشد و ترجیح دهد تلویزیون تماشا بکند. موضوعی که با شهر کتاب متناسب بود، موضوع سوپر مارکت فرهنگی بود. که همه خانوادهها به یک قسمت آن تعلق خاطر داشته باشند. جوانها باقسمتی، پدربزرگها با قسمتی، زن ها با قسمتی و... به همین دلیل، طراحی اصلی برای توسعه این بود که، این سوپر مارکت را درست کنیم، و یک میدان برای تعامل و ارتباط موثر باشد. در یک سوپر مارکت فرهنگی باید کاری کنیم که کل نیازهای فرهنگی همه اعضای یک خانواده را برآورده شود، و جذبهای داشته باشد، که همه دست در دست هم به مهر یک بعد از ظهر راه ببیفتند و به اینجا بیایند. هرکس در قسمت خودش دو- سه ساعت بگذراند. اعضای خانواده با محوریت کتاب با هم گفتوگو میکنند. میتوان گفت در عمل این اتفاق افتاده. یعنی یکی از خوشحالیهای ما این است که این فروشگاه به ایجاد یک گفت و گو برای همه اعضای یک خانواده و میدان حضور و میدان با هم بودن جواب داد. محلی برای تفریح مدیر عامل شهر کتاب هدف دیگر توسعه شهر کتاب را ایجاد مکانی برای تفریح با فضای فرهنگی عنوان کرد و گفت: فلسفه فروشگاههایی که همه چیز را عرضه میکند، ممکن است در بعضی قسمتها ضرر دهد و در بعضی قسمتها سود داشته باشد اما چرا چنین فروشگاهی در حوزه فرهنگ نیست. روزی که به این ساختمان آمدیم و به اتفاق خانم امجد و آقای امامپور داشتیم این فروشگاه را طراحی میکردیم، از آدمهایی که از اینجا رد میشدند، یک نظر سنجی کردیم که شما برای تفریح به کجاها میروید. لیستی تهیه شد که حدود هجده مورد در طبقه بندی ما بود؛ از جمله سینما، خانه اقوام، گردش با دوستان، مسافرت و... اما یک نفر نگفت کتاب فروشی. علتش این نیست که اینها این ذوق و سلیقه نداشتند، علتش این بود که کتاب فروشی که احساس تفریح به آنها بدهد، وجود ندارد. ما فکر کردم باید یک تفریحگاه درست کرد، که مردم در آن تفریح کنند؛ و در پناه تفریح و لذت، خرید هم بکنند. خیلی از اماکن تفریحاتی که مغازههایی در درونش هست مردم برای مغازه ها آنجا نمیروند، برای تفریح میروند، ولی ممکن است در آنجا مثلا یک DVD هم بخرند، یا یک شام هم آنجا بخورند. ولی برای خرید آنجا نمیروند چون ممکن است بهتر از آن هم در جای دیگری پیدا بکنند. آن فضا و محیط است که تاثیر میگذارد. از سویی من سالها در حوزه فرهنگ هستم، میبینم ما هنوز نتوانستهایم بازار کتاب را از همه حمایتها قطع بکنیم، وارد یک فرمول مشروع طبیعت اقتصاد بکنیم؛ عرضه و تقاضا. یا کاغذ میدهیم، یا پول میدهیم یا کتاب میخریم. باید در حوزه فرهنگ در مردم تقاضا ایجاد کنیم باید قبول کرد مادامی که هر بخش از فرهنگ نیازمند به بودجه خارج از معادله عرضه و تقاضا باشد، نمیتواند رشد بکند. همیشه تابعی است از توقعات آن کسی که بودجه میدهد. این خیلی طبیعی است و اشکالی هم ندارد. این همه شبکه تلویزیونی که در دنیا درست شدهاند، تابع سیاستهای موسسین آنهاست. مشکلی از این لحاظ نیست. اما وقتی شما ملی به قضیه نگاه میکنید رشد حبابی خواهد داشت. اگر خدایی نکرده اتفاقی بیفتد که مثل الآن یارانه قطع شود، دیگر این به شدت زمین خواهد خورد. ما سالهاست داریم به وزارت ارشاد میگوییم که دولت نباید یارانه برای عرضه بدهد. عرضه را دولت نباید با پول افزایش بدهد. چون مردم اگر نخرند چه فایده دارد. این پول حرام شده است. پولی که ناشران دولتی یا غیر دولتی میگیرند و با آن کتاب چاپ میکنند، ولی فروش ندارند، اسراف است. به عقیده من باید برای ایجاد تقاضا تلاش کنیم. اگر تقاضا ایجاد کردیم؛ دیگر عرضه خودش ایجاد میشود، دیگر کتاب خودش تولید میشود. الآن چرا سیدی فلان خواننده را میتوانید لب مرز ایران و افغانستان پیدا کنید برای آنکه، آنجا طالب دارد. کسی یارانه نداده! دست اجنبی هم در کار نیست که مثلا سیدی همایون شجریان لب مرز افغانستان خریدار داشته باشد. طرف دیده از هزار و پانصد تومان میتواند پانصد تومان سود بکند. ما تمام تلاشمان در این سالها این بوده که به مسئولین بگوییم؛ بیایید مردم را با عواقب مثبتی که کتاب خواندن برای آنها دارد آشنا کنید. این طوری تقاضا را بالا ببرید. تقاضا که رفت بالا همه سیستم توزیع شما چه ضعیف باشد چه قوی کتابهایتان را توزیع میکند. مردم باید از کتاب احساس منفعت کنند مردم ما امروز نمیدانند که میشود از کتاب هم لذت برد. اگر بدانند که از کتاب میشود مانند یک فیلم سینمایی لذت برد و مثلا سه نفری بنشینند دور هم یک رمان را بخوانند. اگر مردم بدانند که از کتاب میتوانند سود اقتصادی ببرند؛ یعنی یک شخصی که پیک موتوری است اگر بداند که چهل صفحه از این کتاب را بخواند میتواند بهتر کارش را انجام دهد یا اگر بخش خدمات این کشور بداند که با خواندن یک کتاب میتواند نوع رفتارش را با ارباب رجوع بهتر کند، جذبه بیشتری ایجاد کند، احترام و محبت بیشتری کند، با چهار تا واژه بیشتری که یاد میگیرد، انعام بیشتری میگیرد، آن کتاب را نمیخرد تا بخواند؟ در الگوی توسعه باید در شهر کتاب کاری انجام میگرفت که کتاب فقط از تصور علم آموزی که مردم از آن دارند خارج شود. کتاب مایه تفریح مردم باشد؛ مایه سرگرمی مردم باشد. مایه سود اقتصادی مردم باشد. مایه بهبود مدیریت باشد و... چه طور بچه ها به راحتی میروند کتاب حل المسائل میخرند؛ که فقط به درد نمره شان میخورد. ما تعریفی از کتاب کردیم که فقط با منفعت مردم سر و کار داشته باشد. این فروشگاه چنین ایدهای پشتش است، که کتاب را به خانه بیاورد. ما بخشی خواهیم داشت در اینجا که مثلا با این کتاب ممکن است پولدار شوید. گلکاری و بافندگی در این بخش هست تا شیر دوشیدن و پنیر درست کردن و کتاب های آشپزی... نه فقط برای اینکه با یاد گرفتن این مهارتها تجارت کنند، مردم میخواهند در خانهشان برای اعضای خانواده چیز جدید درست بکنند. میخواهند از آنان تعریف شود. جلب توجه بشود. فرهنگ ایران با بهرهای که از اسلام برده در تمام حوزهها این امکان را دارد تا به این تعریفی که ما داریم میگوییم تبدیل شود. اندکی تفکر، برنامه ریزی، معامله، تجربه و گفت و گو نیاز دارد تا به آن برسیم. یک عامل دیگر زیبایی است. اگر اسمای خدا را برای فرد به جمال و جلال تقسیم میکنیم به نظم و راز تبدیل میکنیم. چقدر بهرهمندیم از اسم جلال، چهقدر بهره مندیم از اسم جمال. و طبیعت وجهه جلالیش بیشتر است یا وجه جمالیش. اگر کائنات فارغ از اینکه دخالت خدا درآن باشد یا نباشد وجه جمالیش بیشتر از جلالیش است ما که با دید معرفتی نگاه میکنیم معتقدیم اسمای جمالی خدا خیلی بیشتر از اسمای جلالی است. پس بخشی از زیبایی در زندگی ما گم شده. کاری که ما میکنیم باید برای توسعه زیبایی باشد. شهر کتاب، شهری آرام و زیبا برای دانستن فیروزان صفت دیگر در توسعه شهر کتاب را ایجاد فضایی آرام بخش دانست و گفت: آیا نیازی به آرامش در ساعتی از روز در جامعه وجود دارد یا ندارد؟ به همین دلیل در دور جدید توسعه شهر کتاب که من میتوانم بگویم فصل سوم توسعه شهر کتاب است، شهر کتاب شهری است که شما هر چیزی که بخواهید در این شهر پیدا میکنید، دیگر سوپر مارکت نیست. شعار شهر کتاب این میشود که شهری آرام و زیبا برای دانستن. آن دانستنی که از درونش لذت و احترام به دست میآید، رویاهایی که شما نداشتید از آن کسب میشود. از درونش پول در میآید. گفت و گو در میآید. جمع گرم خانوادگی در میآید. به همین دلیل برند شهر کتاب در این خلاصه شد. در تعریف برند میگویند: برند پاسخ گوی رویاهای تحقق نایافته مخاطبان و مشتریان شماست، که شما تحققش میدهید.از سویی شما اگر جایی بروید که زیبا باشد ولی به شما احترام نکنند، احساس آرامش نمیکنید. بنابراین در اینجا فضیلت احترام وجود دارد. وقتی وارد اینجا میشوید بچهها تعلیم دیدهاند، دوره دیدهاند که احترام بگذارند. اقسام حرف زدنشان، لهجههایشان تمام تربیت شده است. تمام فرودگاههای ما پر از تخریب لهجه ملی ماست. و کسی هم به آن توجه نمیکند. ما به همه این ها توجه کردهایم.اگر میگوییم زیبا نیست زیبایی هم بار معنوی دارد هم بار ظاهری دارد. در معنا یعنی اخلاق، یعنی صداقت، یعنی احترام. درظاهر هم این معماری که شما میبینید. که این هم باید تکمیل بشود با پیشنهادهای شما و دوستان اهل فرهنگ. در مجموع، آرزوهایی که در حوزه فرهنگ داشتهام. به علاوه تجربیات، مشاهدات، دیدههای من از فرهنگ در جهان و در ایران، ظرفیتهایی که به فعل تبدیل نشده، نیازهای فرهنگی کشور اگر قرار باشد با هم دیگر ترکیب بشوند؛ حاصلش در اولین گامها فروشگاه مرکزی شهر کتاب است. مردم در شهر کتاب حق نظر دادن دارندفیروزان در ادامه به برنامههای شهر کتاب برای جلوگیری از انحراف در مسیر توزیع فرهنگی اشاره کرد و گفت: مبنایی که من و مدیر شهر کتاب برای توسعه شهر کتاب گرفتم مبنای سیستمی است. مبنای سیستمی یک تعریف علمی دارد. شما در فرهنگ اگر علت را حذف بکنید، معلول حذف نمیشود. معلول خودش علتی میشود برای معلولهای دیگر. مثل خیابان نیست که اگر آسفالتش خراب شد خیابان را ببندید یا اگر یک طرفه بود، دو طرفهاش بکنید. یک اشتباه در حوزه فرهنگ را اگر بعد از سه سال بفهمید و حذفش بکنید؛ معلولهایش حذف نمیشود. حالاحالاها ادامه دارد. در این مبنای سیستمی دورترین خریدار شما حق دارد نظر بدهد، حق دارد دخالت بکند و شما باید قابلیتهایتان افزایش پیدا بکند. دانش شما زیاد بشود. آهسته آهسته مشاورین شما زیاد بشود. یکی از مشکلات امروز مدیریتی، کمبود مشاورین در کنار مدیران است. در اجرا هم وقتی یک آدم خوش فکر هست سریع خذفش میکنند.در تفکر سیستمی وقتی شما سیستمتان را باز میکنید، آدمی که الآن در ماکو نشسته حق دارد. شهر کتاب این مسئله را ظاهر سازی نمیکند. در اینجا ما آرای تک تک خریداران را اگر به دستمان برسد در برنامه ریزی سالیانه تاثیر میدیهم، یا اصلا در فایل توسعه میرود. شما در تفکر سیستمی، اولا نظارتی مردمی دارید. ناظرانی دارید که دائم انتقاد میکنند، دائم به شما خبر میرسانند. ثانیا در توسعه جدید اینجا بنگاه اقتصادی است. یعنی اگر میخواهیم روی پای خودمان بایستیم باید اقتصادی فکر کنیم. اگر میخواهیم جای زیبایی داشته باشیم، که مردم به آنجا بیایند، قدرت انتخاب مفاتیح داشته باشند، قدرت انتخاب کتاب آقای دستغیب داشته باشند، قدرت انتخاب کتاب آقای دولتآبادی را داشته باشند. ما باید برای احترام به این انتخاب سیستمی را طراحی کنیم که حداقل دست و پاگیری را برای ما داشته باشد. شهر کتاب مستقل است و از هیچ جا بودجهای نمیگیرد. در تفکر سیستماتیک باید سه چیز وجود داشته باشد: سیاست گذاری و استراتژیها، توسعه و بازاریابی. در دو بخش مارکتینگ و تحقیق و توسعه ناظران ما وجود دارند. اگر فروش من در فروشگاهی پنج ریال کم شود باید بررسی بشود که چرا کم شده. الگویی برای تمام ایران مدیر عامل شهر کتاب با بیان اینکه همه موارد ذکر شده در زنجیره شهر کتاب اتفاق نیفتاده گفت: یکی از دلایل ایجاد فروشگاه مرکزی شهر کتاب این است که، میخواستم یک پایلوت بسازم، به بقیه فروشگاههای شهر کتاب که دارم استاندارد ها و ضوابطم را میدهم بگویم، الگوها اینها است. من به شکل غریزی از ابتدایی که کار فرهنگی کردم معتقد بودم که هیچ امری را بخشنامهای نکنم. برای انتقال منویاتم به مدیران زیر دست بخشنامه ندهم. دعوتشان بکنم، بگویم من چنین معضلی دارم بیاییم با هم ببینیم باید چه کار کنیم. اگر در شورایی مسئول توزیع بگوید فلان کار را نکن، نمیکنم. برای اینکه به او احترام میگذارم. به او قدرت و اختیار دادم، حالا نباید حوزه اختیاراتش را محدود بکنم. خودی که نباید امکانات مدیر خودی را از بین ببرد. در شهر کتاب ما به یک همدلی رسیدیم. تا زمانی که این همدلی هست، بچهها وقتی که تشکر مردم را میبینند فکر میکنند خودشان خلاق آن شیوه اخلاقی و برخوردی هستند. البته ما هم وظیفه داریم تبلیغ کنیم. و من همیشه از بچهها تعریف کردم که، دوستان من میگویند شیوه برخورد اینجا با تمام ایران متفاوت است. این را در ذهن بچه ها برجسته کردم که مردم ایران خوب برخورد کردن را میفهمند. تا کنون دو تن از مسئولان تهران به من مراجعه کردند یکی از آنها نماینگی فروش ماشین دارد میخواهد برخی مشکلاتش را با سرمایه گذاری در فرهنگ جبران بکند. این خودش الگویی میشود... بالاخره رقابت عامل توسعه است.در مجموع ما در حوزه فروشگاه شهر کتاب اگر بتوانیم سه ـ چهار فروشگاه دیگر درست بکنیم که الان یکی از آنها را در اکباتان داریم راهاندازی میکنیم، یکی در میدان بیهقی و دیگری در جردن. این سه فروشگاه راه اندازی شود و رقابت آزاد میان آنها صورت بگیرد، منتها با سیاستهای من و مدیر فروشگاه. ویترین براساس سلیقه و ذوق خریداران است اگر بعضی مسئولان رادیکال ما در نقد بعضی کارهای تاریخی فرهنگی صبوری کنند، میبینند که ممکن است در آن ساعتی که آنها میخواستند اتفاق نیفتاده، چهار ساعت بعدترش اتفاق افتاده. حرکت کلی فرهنگ بر اساس مزاج مردم شکل میگیرد. ویترین اینجا را هشتاد درصد براساس بازار، سلیقه و ذوق خریدارانمان باید تهیه کنیم چون سر برج باید 160 میلیون تومان وام بازپرداخت کنیم. بیست درصدش سلایق ذوقیات شخصی و علاقههای پنهانی من است که آنجا میآید. ممکن است در حالی که کتاب احمد بخارایی فروش نداشته باشد دلبستگی که به دیوان احمد بخارایی دارم در ویترین بگذارم و جای یک کتاب پر فروش را بگیرم. اگر خیلی فداکار فرهنگی باشیم ممکن است بیست درصد ویترینمان را به منویات شخصیمان اختصاص میدهیم. اما به محض اینکه تابع بخشنامهها و توقعات غیرمتخصصانه فرهنگی مسئولان بشویم، نتیجهاش این است که بازار را از دست میدهیم فردا قسط وام را نمیتوانیم بدهیم، دولت کمک نمیکند، ارشاد هم کمک نمیکند، و ما که میخواهیم روی پای خودمان بایستیم و علاقهای به کمک دیگران نداریم، آن وقت زیر این بار خم میشویم. طبیعتا اینجا از بین میرود و سقوط میکند. ما میخواهیم مقاومت کنیم و نگذاریم اینجا سقوط کند. یک اصطلاحی است میگویند حفظ مشتری، یک سوم ارزانتر از ایجاد مشتری جدید است. بنابراین از نظر اقتصادی اولین کسی که وارد فروشگاه شما میشود، شما باید تمام ذوق و سلیقه و عقل و زیرکیتان را به کار ببرید که این مشتری وفادارتان باشد. یک بحث اساسی هست که اصطلاحا به آنcrm میگویند مدیریت روابط با مشتریان مدیریت خدمات مشتریان. یعنی مشتری که وارد میشود، شما به او پیشنهاد میدهید، آیا دوست دارید عضو باشگاه ما بشوید. ما از روز اول یک فرمهایی را تهیه کردیم و حتی ماه اول به کسانی که این فرمها را پر میکردند تخفیف هم دادیم، که عضو باشگاه شهر کتاب بشوند. کسانی که عضو باشگاه شهر کتاب میشوند ما چند امکان در اختیارشان میگذاریم. یکی اینکه اخبارمان را به آنها اعلام میکنیم. مثلا یک هفته، هفته تخفیف است. یا کتاب جدید آمده و کالای جدیدی آمده... مثلا ما در این فروشگاه بنا داریم رونمایی کتاب راهاندازی کنیم. هر شنبه در اینجا یک رویداد فرهنگی داشته باشیم. مثلا یک تور فرهنگی طراحی کنیم. آدمها به میزانی که ارتباطشان با ما بیشتر میشود، رتبه کارتشان برای این مجموعه بیشتر میشود. آبی، نقرهای، طلایی. خوب هر چه که این آدمها ارتباطشان با ما بیشتر بشود ما خدماتمان را ویژهتر میکنیم. مثلا فرض کنید ما یکی از خدمات ویژه ای که داریم تور فرهنگی است، برای آدمهایی که فرهنگی هستند. حالا با یک کارشناسی که واقعا عالم به تختجمشید است در شیراز؛ اینها را هماهنگ کنیم بروند آنجا را ببینند. بخشی از هزینهاش را بدهند و بخشی از آن را ما تأمین کنیم. یا مثلا فرض کنید کتابی که منتشر میشود با حضور نویسندهاش آن را امضا بکند و به مشتریان عرضه کنیم. البته همه اینها به دو چیز بستگی دارد: ابتدا جمع آوری اطلاعات مشتریان یا بانک اطلاعاتیشان. و سپس ایجاد ارتباط در مناسبتها. مثلا روز تولد حضرت رسول، نوروز یا تولد مشتریان، با آنها در تماس هستیم. گاهی اوقات هدایایی برایشان میفرستیم. منتها کل بحث خواست خدمات مشتریان در دنیا سه نوع طراحی میشود. بعضی خیلی مالی طراحی میشود. مثلا به شما میگوید اگر صد تومان خرید کنید من صد و پنج تومان به شما میدهم. بعضی دیگر اعتباری و محترمانه است. یعنی به شما میگوید اگر این مقدار از ما خرید کنید، ما این خدمات را به شما میدهیم و یک نوع دیگرش اینکه به شما امتیازاتی از نوع دیگر میدهد. مثلا یک بلیط هواپیما به شما میدهد. نمیآید شأن شما را کم کند حالا که صد تومان خرید کردی مثلا پنج تومان به شما میدهیم. ما در شهر کتاب با توجه به حوزه فرهنگ، آمدهایم تلفیقی از جوایز اعتباری و بعد تسهیلات و اطلاعات به مردم بدهیم. مثلا در برنامه ما هست که در زمان برگزاری جشنواره فجر اگر عدهای از مشتریان ما دسترسی به بلیط نداشتند و فیلمهایی را میخواستند، ما یک مکانیزمی را ایجاد کنیم که از دبیرخانه جشنواره تهیه کنیم و در اختیارشان بگذاریم. یعنی شبکه فرهنگ را برایشان تسهیل کنیم. اینها جزء برنامههای ماست. و بعد این باشگاه در میان همه فروشگاههای شهر کتاب خواهد بود نه فقط اینجا. منحصر به سلیقه بازار نیستیم فیروزان در پاسخ به چگونگی انتخاب کتابها در فروشگاه مرکزی شهر کتاب گفت: از همه سلایق استفاده میکنیم؛ نه فقط کتاب، بلکه کالاهای دیگرمان هم اینگونه تامین میشود. توزیع کنندگان عامل بسیار موثقی هستند، برای اینکه به شما بگویند چه کتابهایی پر فروش است و چه کتابهایی کم فروش است. یکی از استانداردهای شهر کتاب این است که تابع سلیقه بازار نباشد. سلیقه بازار را عرضه کند اما انحصاری نشود. در بخش رمانهای عامه پسند ما همه آنها را در یک جا نگذاشتیم که مشتری مستقیما آنجا وارد شود. ما همه نوع رمان را به همان تریب کنار هم گذاشتیم. بنابراین کاری که ما اینجا کردیم این بود که ما به مشتری نگفتیم چه چیزی را بخر، ما از کسی سوال نمیکنیم چه چیزی در اینجا میخواهی. اگر کمک خواست کمکشان میکنیم. مشتری اگر از ما سوال کرد مثلا در مورد جاده ابریشم چه کتابی دارید؟ باز ما نمیگوییم چه کتابی داریم. ما میرویم از روی بانک اطلاعات کتابمان جستوجو میکنیم و به او میگوییم ما این چهار کتاب را داریم در فلان قفسه است، برو ببین. خودش میرود چهار تا کتاب در مورد جاده ابریشم را میبیند و یکی را انتخاب میکند. به این دلیل که در بعضی کتاب فروشیها بخشی از فروش را فروشنده تعیین میکند. مشتری میگوید کدام رمان بهتر است و شما میگویید این. ما اینجا اگر مشتریان مشاوره بخواهند میدهیم نخواهند نمیدهیم. مثلا در بخش هدایای ما شما میگویید من یک پدر بزرگ دارم، هفتاد سالش است، بازنشسته هواپیما ملی است، چه کتابی به او هدیه بدهم. ما این مشاوره را به شما می دهیم. یا مثلا فرض کنید برای یک بچه. در بخش کتاب هم به همین دلیلی که عرض میکنم ما نیامدیم فقط پرفروشهای بازار در هر حوزهای را اینجا بگذاریم. بلکه گلچینی از کتابهایی که دارد در بازار منتشر میشود. مثلا شما در بخش داستان ممکن است یک رمان را ببینید که هشت ماه است در قفسه است و کسی نخریده.هدف؛ کتاب فروشی مرجعتقریبا می توانم بگویم هدف عالی اینجا این است که میخواهد کتاب فروشی مرجع باشد که شما هر چیزی خواستید اگر نصف شب هم بود بگویید شهر کتاب مرکزی تا یازده شب باز است برویم آن جا حتما دارد یا بروید روی سایت شهر کتاب، تمام موجودی اینجا میآید روی سایت انشاءالله به زودی دیگر تمام داشتههای فروشگاه میآید روی سایت شما دیگر نیازی نیست اینجا بیایید میتوانید از سایت بخرید. خوب در آن شرایط هم ما باید تامین کننده خیلی چیزها باشیم. از طرف دیگر الان سیستم توزیع بخاطر صرفه اقتصادی به گونهای شده که شما وقتی زنگ بزنید تا یک ربع برایتان میآورند بنابراین نداشتن کتاب خیلی مهم نیست. بلکه مهم داشتن بخش سفارشات است که به مردم اعتماد بدهید، هر چه شما بخواهید ما داریم به همین دلیل ما آن مکانیزم را داریم تقویت میکنیم. چون داشتن همه کتابهایی که منتشر میشود خیلی ادعای بزرگی است. به خاطر دلیل اقتصادی نیست. این همه جا را شما برای چه پر بکنید. اما به مشتریهایتان این مطمئن را بدهید که ظرف بیست و چهار ساعت شما هر چه بخواهید ما به دستتان میرسانیم این را در سیاستمان آوردیم. الآن بخش کتاب انگلیسی سفارش تلفنی کتاب را دارد. بخش کتاب فارسی هم پس از کامل شدن بانک اطلاعات کتاب انشاء الله به بخش سفارشات اضافه خواهد شد. ما نرم افزار فروشگاه را خودمان نوشتیم از نرمافزارهای بازار استفاده نکردیم. چون باید یک استانداردی را برای همه فروشگاهایمان فراهم میکردیم چون نرمافزار موجود در بازار جوابگوی نیازهای ما نبود. اما این نرمافزار در فروشگاه تست نشده و یک ماه است که دارد مراحل تست را میگذراند. البته ما فروشگاه مجازیمان را طراحی کردیم تمام شده و بر روی سایت بوک سیتی میتوانید فروشگاه مجازی را ملاحظه کنید. شیوه خرید هم تعیین کردیم، با بانک پاسارگاد هم همکاری میکنیم پول مردم هم آنجا امن است. یک سوم آنچه در ذهن داشتیمفیروزان در مورد ضعفهای فروشگاه نیز گفت: تقریبا دو سال پیش تصویر این فروشگاه در ذهنم بود. این فروشگاه چه میخواهد بشود در ذهن مدیر اینجا هم بود. این فروشگاه فعلی 30 درصد چیزی است که در ذهن ما بوده. معماری اینجا در حرکت است. یعنی شما دایم میتوانید میزها را جابه جا کنید، فضای جدید ایجاد کنید صندلی درست کنید، آدم بنشیند و... صندلی های مختلف هست که آدمهای مینشینند رویشان کتاب میخوانند. چند نفر آدم مسن بودند که میآمدند توی این پارک کنار شهر کتاب، حالا توی پارک نمیروند مینشینند اینجا توی کتاب فروشی کتاب را باز میکنند صندلی را میگذارند شروع میکنند به خواندن. ما بسیار لذت میبریم چون دوست داشتیم اینجا همه جور خدمات را بدهد این نباشد که فقط کتاب بفروشد. با این حال، روی نقشه همان چیزی است که میخواستیم. ولی یک بخشی بود گالری تک اثر که وقتی شما از در وارد میشدید پشت پله یک قسمتی خالی بود و یک تابلو نصب میشد با نور پردازی بسیار شگفت انگیز که قرار بود هر ماه یک تابلو درخشان از هنر ایران روی دیوارش باشد. از آثار آقای آغداشلو، آقای احصایی، آقای خسروجردی و... خیلی دوست داشتم، بسیار دلبسته بودم. ولی این کار را نکردیم. دلیلش هم مشکلات اقتصادی بود. وقتی شما بودجه ندارید باید توجیه اقتصادی داشته باشید. من یک اثر را میگذارم اینجا که یک ماه شانزده مترمربع فضای اینجا را میگیرد. در صورتی که اینجا هنوز به اندازه کافی در ذهن مردم جا باز نکرده. من زمانی باید آن را بزنم که اینجا جا باز کرده باشد، اعتبارهایش را پیدا کرده باشد. ما در این مورد با آقایان آغداشلو، خانم حکیم الهی، با آقای احصایی، خانم مشیری و خیلیهای دیگر صحبت کردیم. سیاسی نیستیم و نخواهیم شدمهدی فیروزان با اشاره به رویکرد فرهنگی شهر کتاب گفت: یک مسئله که باعث میشود گفتوگو بین ما اتفاق نیفتد این است که ما از دور یکدیگر را قضاوت میکنیم، با عینک بیاعتمادی قضاوت میکنیم. در نتیجه هر خطای من به نظر شما یک توطئه میآید و هر خطای شما در نظر من یک خشونت میآید. اگر ما میتوانستیم در یکجا حرف هایمان را بزنیم خیلی از مشکلات حل میشد. شهر کتاب نه میتواند زیر دست و پای رویکردهای سیاسی برود چون له میشود و نه در دل رویکردهای سیاسی برود چون قربانی میشود و نوعی خودکشی است. من همیشه به دلیل شکوه فرهنگ، به دلیل قداست فرهنگ، معتقدم نباید کار فرهنگی را با نگاههای سیاسی مخلوط کرد. همان طور که در قفسه کتابهای من کتابهای آقای مهدی شجاعی قرار دارد کتاب آقای سرشار وجود دارد. دوستان آقای سرشار حق ملیشان است که از این کتابها استفاده کنند و همینطور دوستان آقای شجاعی. الحمدلله فروشگاه شهر کتاب از ظهور و بروز گرایشهای سیاسی در عملکرد فروشگاهی مصون شد. شما در آینده در کنار کتاب و کالا حضور انسان فرهنگی را هم میبینید که دارد برنامه اجرا میکند. مثلا شنبه به تمام مردم اعلام میکنیم از ساعت چهار تا هفت در اینجا یک رویداد اتفاق فرهنگی میافتد. وی تفاوت فروشگاه مرکزی را با مرکز مطالعات فرهنگی شهر کتاب در تخصصی بودن مرکز مطالعات دانست و افزود: آنجا زبانش زبان تخصصی است ولی اینجا زبانش زبان مردم است. اما همان چهرهها اینجا میآیند، ولی بحثشان در معرفی کتاب علمی هرمنوتیکی نیست. واژگانش برای عموم مردم قابل دریافت است. راه مشروع خودنمایی را به جوانان بیاموزیممهدی فیروزان در پایان سخنانش به نقش مهم مسئولان فرهنگی اشاره کرد و گفت: اگر انسان بتواند روح خودش را نشان دهد قطعا میتواندبه طریق صحیح خودش را به جامعه عرضه کند. چه پسر چه دختر. اگر مسئولان فرهنگی ما بفهمند تمام این آراستنها، تمام این خودنماییها برای یک اصل فطری انسانی است و آن جلب توجه است که برخی جوانان راهش را بلد نیستند، همه این بد لباسیها که ما اسمشان را جلف میگذاریم، میتواند اصلاح شود. خطابم اول به پدر و مادرها و بعد مسئولان است. این گناه ماست نه گناه یک جوان پانزده شانزده ساله. در حوزه فرهنگ به بخشنامه اکتفا کردیم در حالی که موضوع را نشناختیم. همین امروز در همین فروشگاه ما داریم تجربه می کنیم افراد در این یک ماه در این فروشگاه عوض شدهاند. ادبیات شناس شدند باب سلوکش باز شده نوع آرایش و ظاهرش تغییر کرده و...ما در گفتوگویی که با چند نفر از علمای قم داشتیم در حوزه فرهنگی، حرف ما با این آقایان این بود که ذات انسان یک ذات خوبی است انسانها بر اساس فطرت، یک فطرت الهی دارند پس از حیث ذاتی و فطری کسی ضد خدا نیست و به این آقایان گفتیم آیا شما راههای جدیدی برای اینکه یک جوان امروز بتواند خودش را معنا کند و این صفت جلب توجه را در خودش ارضا بکند ایجاد کردهاید؟ ما قصدمان شناخت یک پدیده است. مادامی که مسئولان فرهنگی ما جوانی نکرده باشند، جوان را نشناسند راه حلی برای خودنمایی مشروع جوانان و نوجوانان کشور نمیتوانند ارائه بدهند. 60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]
صفحات پیشنهادی
سودآوری و لذتآفرینی کتاب هنوز برای مردم ناشناخته است
سودآوری و لذتآفرینی کتاب هنوز برای مردم ناشناخته است. کتاب - مدیر عامل موسسه شهر کتاب معتقد است که مردم باید از کتاب احساس منفعت کنند؛ اگر بدانند که از ...
سودآوری و لذتآفرینی کتاب هنوز برای مردم ناشناخته است. کتاب - مدیر عامل موسسه شهر کتاب معتقد است که مردم باید از کتاب احساس منفعت کنند؛ اگر بدانند که از ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها