واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: چنان داغونم که نميدونم چيکار کنم به کمک احتياج دارم 2 ماهه عقدم که اصلا مثل آدمای عقدی نميزنم
آعصابم خورده خيلی ولی پشت اين خنده های الکيم اصلا به چشم نمياد 2 هفتست با شوهرم قهريم البته تو اين 2 ماه شايد 1 هفتشو باهم
خوب بوديم بقيشو هميشه يه مشکلی داشتيم اين 2 هفته رو هم فکر ميکردم يکم بذگره اوضاع خوب ميشه اما خوب که نشده هيچی بدترم شده
دليل قهرمون اين بود که رفتيم خونه ی يکی از فاميلای ما سر بزنيم من باهاشون يجورايی قهر بودم اما به
خاطر شوهرم و پدرم رفتم قرار بر اين شد بعد از نيم ساعت بلند شيم شوهر من همون موقع نماز اول وقت بهش واجب شد و وايساد نماز خوندن
نمازش که تموم شد گفتم بريم اونم چون اصرر ميزبانو واسه شام ديد گفت شام ميمونيم منم اون رومو گذاشتمو بلند شدم بدون شوهرم اومدم خونمون
از اون روزم به مدت 2 هفتست با هم قهريم اون به خاطر اين کارش معذرت خواهی که نکرد هيچ تازه حالا طلبکارم شده اين بماند و اينکه همه از من خاستن که آشتی کنيم
و اينکه آقا رفته پيشه بابام و مثلا گلگی کرده که اگه من اونجا بودم حسابی جوابشو ميدادم بعدم بعد از 2 هفته واسش اس زدم جراتشو نداشتی بخودم بگی تا جوابتو بدم بعد از 2 هفته واسم نوشته ارزششو نداشتی بی لياقت
به اصرر خيلی ها
تصميم گرفتم با هم حرف بزنيم واسش نوشتم بيا اينجا تا با هم حرف بزنيم نوشت فعلا حوصله ندارم هروقت اصلاح شديو بزرگ شدی حرف ميزنيم هر وقت کاملا تابع شديو غرور کاذبت شکسته شد حرف ميزنيم شما
جای من بوديد چيکار ميکرديد 3 بارم بهش زنگيدم که مثلا بحرفيم جوابمو نداد ازش خسته شدم از چشم افتاده ديگه واسم مثه قبل ارزش نداره ديگه تحملش واسم سخت شده چيکارش کنم مطمينم اين زندگی ديگه واسم زندگی نميشه
تصميم گرفتم برم پيش مامانشو اونارم ازين دسته گلشون در جريان بزارم ولی نميدونم چی بگم راهنماييم کنيد چيکار کنم با خودش چيکار کنم بنظرتون بايد بسوزمو بسازم يا بشونمش سر جاش البته اگه بتونم؟
خیلییییییییییی کار زشتی کردی. حقته اگه ازت طلاق هم بگیره بازم حقته.تو که به خاطر یه مهمون رفتن تنهاش گذاشتی اونم خونه فامیل شما. فردا که مشکلات بزرگ تر از این پیش بیاد می خوای چی کار کنی؟ به نظر من خیلی لوس بار اومدی. در هیچ شرایطی شوشوتو تنها نباید بزاری.
کارت درست نبوده گلم . خیلی زشته که وسط یه مهمونی بلند شی بری . حتی اگه دشمنت باشه باید بشینی و ظاهر رو حفظ کنی. همسرت رو خیلی کوچیک کردی معلومه ناراحته
به نظرم اگه واقعا تحمل این چیزا برات مشکله باید یه کم صبر کنی تا تحملت بالاتر بره و بعدا ازدواج کنی .
گلم همه مردم دنیا الان دم از دموکراسی می زنند . الفباش اینه که بتونی یه کسی رو که تفاوتش باهات عین شب با روز هست تحمل کنی و در کنار هم مسالمت آمیز زندگی کنید .
خونه اقوام خودتون شوهرتو تنها گذاشتی اومدی ؟
اگه شوهرت اینکارو باهات بکنه تو چه کار می کنی ؟
چقدر بی عزتش کردی جلوی فامیلات می تونستی اروم بهش بگی عزیزم من نمی تونم اینجا بمونم
هم فامیلاتو پیش شوهرت بی ارزش کردی هم شوهرتو پیش فامیلات
خودتم که هیچی دیگه
خیلی بچه گانه رفتار کردی من اگه این رفتار رو از کسی ببینم ببخشید می گم دختره خل می زنه
البته اگه خودتو اصلاح نکنی همون بهتر که شوهرتو به حال خودش بزاری بنده خدارو راحتش کنی
" اما به خاطر پدر و شوهرم رفتم" ـ "تصمیم گرفتم برم پیش مامانشو اونارم از این دسته گلشون در جریان بذارم" ولی دسته گل خودت خیلی خیلی بزرگتر است که خانم خانما.
ببخشيد اينو ميگم قربونت برم ولي کاره تو خيلي اشتباه و بچه گانه بوده و شوهرت اصلاً توي اين مورد تقصيري نداشته که هيچ.... تازه خيلي هم آقامنشانه و پخته رفتار کرده که ترجيح داده يه مدتي تنهات بذاره تا به خودت بياي و به قوله خودش بزرگ بشي.... به هيچ وجه شوهرتو مقصر ندون هر مرد ديگه اي هم بود بعد از اون کاري که تو کردي خيلي بدتر از اون باهات رفتار ميکرد...سعي کن حتماً بري پيشه يه مشاور و روي رفتارهاي خودت کار کني تا پخته تر بشي عزيزم...اگه بخواي اينطور رفتار کني متاسفانه بايد بگم نه با اين مرد بلکه با هيچ مرد ديگه اي هم هرگز نميتوني زندگيه مشترک داشته باشي...پس بهترين کار اينه که اولاً عوض قدبازي به همسرت يه اس ام اس بزني و اعتراف کني که بچگي کردي و پشيموني و ميخواي رفتارتو اصلاح کني وبگي که واسه اين کار به کمک و حمايتش احتياج داري بعد هم مطمئن باش اون نرم ميشه و مياد پيشت.... اونوقت تو هم با همسرت برو پيشه يه مشاور و شروع کن روي رفتارات کار کردن و چندتا کتاب روانشناسي خوب هم در اين زمينه بگير و خلاصه تلاش کن که خودتو اصلاح کني وگرنه بايد بگم متاسفانه زندگيه مشترکت هرگز ادامه پيدا نخواهد کرد.
من نمیخوام فضولی کنم ولی عزیز دلم کارت خیلی خیلی زشت بوده که اونو توی جمع ضایع کردی و رفتی . اون به خاطر تو اومده بود اونجا و حق هم داره که ناراحت و عصبانی بشه و به نظر من برو پیشش و ازش معذرت خواهی کن و یه کمی هم روی خودت کار کن وگرنه زندگیت خدای نکرده به جای باریک کشیده میشه
دوست عزیز
همونجور که همه دوستان گفتن به هیچ عنوان کارت قشنگ نبوده و درست نبوده
اگه اونقدر با اون فامیل بد بودی و قهر بودی نباید که علی الرقم اصرار کسی میرفتی اونجا یا که رفتی باید متین و صبوربودی
شوهرت رو ول کردی و رفتی اونوقت طلبکار هم هستی ازش؟
مطمئن باش که با این توضیحاتی که دادی هیچ کس نمیاد ازت طرفداری کنه و کارت رو تایید کنه و بگه که شوهرت مقصره
اگه شوهرت بخواد که دیگه باهات تموم کنه و طلاق بگیره حق داره چون آدمی که روزهای شیرین زندگیش اینطور رفتار کنه و از خودش گذشت نداشته باشه و شوهرش رو به خاطر یه مسئله کاملا بی اهمیت ول کنه و با بی ا حترامی به شوهرش و همه اون جمعی که اونجا بودن بره ریسک بزرگی هستش که بخواد باهاش یه زندگی جدی رو شروع کنه
اگه فکر میکنی که نمی تونی با این روحیه ات کنار بری بهتره که هیچ زندگی مشترکی رو با هیچ کس شروع نکنی
چون موفق نمیشی
اینها یکم تلخه برات ولی عین واقعیته !
وقتی کاملن یه طرفه به میدون میریم.. همیشه هم حق رو به خودمون میدیم و دیوارمون اینننننن قدددددددددر بلنده که هیچ کس دیگه ای رو از پشتش نمیتونیم ببینیم.. همین میشه
باید یکی به شما یاد میداد که اولین چیزی که بعد از عقد و ازدواج باید بذاری کنار.. غرور کاذب برای همسرته...
اینم در نظر بگیر.. وقتی تو غرور نداشته باشی و الکی قد بازی در نیاری... همسرت هم از تو یاد میگیره ( البته اگه مغرور باشه )
و اینکه یاد بگیریم.. همسر ما وقتی وارد خانواده ای میشه به عنوان یه داماد... حتا اگه از فامیل هم باشه ( ازدواج فامیلی باشه) باز این جایگاه براش جدیده...و این ماییم که باید جایگاهش رو تو خانواده مون بسازیم...
شما این جوری میخواستی جایگاه بسازی برا همسرت؟؟؟
این کارت ینی اینکه همسر جان... من به حرف شما تف هم نمیکنم....
ینی چی میگی برا خودت...
ینی برو بینیم باااااااااااا...
ینی برو کنار بذا باد بیاد....
چه جایگاه محشریه واقعن...
به اون لحظه ای که همسرت رو تنها گذاشتی و رفتی اصن فک کردی؟؟؟
چقدر یهمرد میتونه خرد شده باشه؟؟؟؟؟
میفهمی مرد بودن ینی چی؟؟؟
میفهمی بهش فش میدادی خیلی شرف داشت؟؟؟
ولش کردی اومدی بعد میگی دسته گل به آب داده شوهره؟؟؟
چجوری این همه خودتو محق میدونی؟؟؟
حالا چون یه چن تا اسمس زدی؟؟؟؟
خانمم شاید حرفهام تکراری باشه ولی برای اینکه مطمئن بشی باید بگم حق با بچه هاست.
کاملاً اشتباه کردی عزیزم. شوهرت راست میگه کارت واقعا بچه گانه است . اگه هر کدوم از مام این کارو میکردیم شوهرمون حق داشت ناراحت بشه شاید هم بیشتر ازینها ناراحت میشد.
تازه شم قهر فامیلی هم کار خوبی نیست. به نظر من دنیا 2 روزه ....... ارزش این قهر بودنها رو نداره . ببخشیداااااااااا این رفتارت نشون میده قهر با فامیل تون هم چیز مهمی نبوده و سر یه موضوع بچه گانه است وگرنه پدرت که بزرگتر از شماست و شوهرت هم قبول نمی کردن برن اونجا ؟؟؟؟ درسته . بهتره دلت رو از کینه ها پاک کنی و بری معذرت خواهی و سعی کن رو رفتارت بیشتر دقت کنی . زود تصمیم نگیر و هر چیزی و هر کسی رو لایق قهر کردن و ناراحت کردن ندون ،خصوصا شریک زندگی تو .....
پس فردا با مشکلات زیادی تو زندگی متاهلی رو به رو میشی. این طبیعیه که یه موقع از مادرشوهر یا خواهر شوهر چیزی بیبینی یا بشنوی بخوای این طور رفتار کنی که همش باید باهم قهر و دعوا کنید که ....... سعی کن پخته تر و صبورتر باشی. وگرنه خدای نکرده زندگی با هرکس دیگه ای برات غیر ممکن و سخت میشه . موفق باشی عزیزم.
زهرا 4005 عزیز ، کجایی ؟؟؟ اگه جواب هاتو دیدی بیا یه حرفی بزن ببینیم چی تصمیمی گرفتی ؟ قانع شدی یا نه خانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منتظریماااااااااااااااااااا
مرسی از این همه لطف همتون واقعا شرمنده کردید یعنی شما ها هیچ کدوم غرور ندارید اگه یه همچین کاری باهاتون بکنن احساس نمی کنید غرورتون رفته زیر سوال بذارید یکم کاملش کنم قهر از سر عقدمون بود به من خیلی بی احترامی شد محلم نذاشتن چرا چون اون کسایی که میگم می خواستن تو عقد من همه کاره باشنو همه چیز دست خودشون باشه منم دوست داشتم همه چیزدست خودمو خانوادم باشه با همه ی اینا کاریشون نداشتم تا روزی که می خواستم برم خونشون و فهمیدم که گفتن حق ندارم برم اونجا اونروزم شوهرم به خاطر من نیومده بود من به خاطر اون رفته بودم چندین بارم با خوبی گفتم پاشو تا بریم من شام نمیمونم ولی گوش نکرد اخه چطوری میتونم شام خونه ی کسی بمونم که به من گفتن حق ندارم پامو بذارم خونشون به نظرتون من جلوی فامیل خودم خورد نشدم که با خوبی گفتم باید بریم جای دیگه دعوت داریم ولی اون بدون اینکه به من اهمیت بده گفت شام می مونیم تازه ما عروس داماد بودیم اونا به خودشون اجازه ندادن مارا دعوت کنن به خود شوهرم کلی تو عقد بر خورده بود چطوری میتونید بدون دعوت بمونید جایی که دوست ندارن تو اونجا باشی و موندن واسه خودت سخت تره
با این همه رفتن تو به تنهایی از مهمونی موضوع رو بدتره کرده. این کار باعث میشه دخالت فامیل تو زندگی تون بیشتر شه . پیش خودشون میگن با شوهرشم مشکل داره و حرف همدیگه رو گوش نمی کنن. اگه من تو شرایط تو بودم اول متقاعد می کردم شوهرم نره اونجا البته با دلایل منطقی و خیلی آرام و بعد هم اگه قانع نمی شد و نمی رفتیم صبر می کردم برگردیم و بازهم همون روز چیزی بهش نمی گفتم تا بعد از اینکه عصابنیتم خوابید بهش می گفتم از تو به عنوان شریک زندگی انتظار دارم به افکار و عقاید و شخصیتم ارزش قائل بشی. نه اینکه قهر کنم و در برم بعدم اس ام اس بدم بگم اگه به خودم می گفتی جوابتو می دونستم چه طوری بدم یا اینکه موضوع رو به مامانش بدم.
دوست عزیز مسائل کوچیک از همون اول زندگی باید با همفکری و گذشت زوجین حل بشه. گاهی اوقات اطلاع خانواده و حمایت های بیجای اونها باعث دامن زدن بیشتر به مشکل میشه.
ضمناً زیاد مهم نیست دیگران چی میگن. می تونی نسبت به بعضی چیزها بی تفاوت باشی. زن دایی منم این حرف رو زده بود . وقتی به جواب خواستگاری پسرش جواب رد دادم گفته بود حق نداره از خونه ما پاشو بذاره تو . بعدشم یه هفته قبل از عقدم با شوشو جون چون فهیمده بود دارم ازدواج می کنم یه دعوا اومد تو خونمون راه انداخت که نگو کسی هم جوابشو نداد. ولی من چند هفته بعد که عید سال بود همراه شوهرمو و خانواده رفتم خونشون اونم کلی شرمنده شد و عذر خواهی کرد چون خیلی مودبانه برخورد کردیم .حتی عیدی ام به شوهرم داد.
تازشم با این حال من رفتم جلو من ازش خواستم بیاد باهم حرف بزنیم حالا که من خواستم باید بگه ارزش حرف زدن نداشتی بی لیاقت نمیدونم چرا همش فکر میکنه من اصلاح نیستمو خودش عنده اصلاحاس میدونید چرا چون منو اینجوری که بودم قبول نکرده با خودش گفته حالا میرم تو زندگی درستش میکنم ولی اگه من بهش بگم فلان کارت اشتباست میگه من همینم که هستم تازه اگه خواستم برم خونه مادر شوهرم همه چیو بگم واسه خاطر این بود که اگه حرفی به گوششون میرسه یه طرفه به قاظی نرن هنوزم به نظرتون کار من اشتباست؟
علیرضا جون اون حرفای منو قبول نداره گاهی اوقات اصلا حاضر نیست با من حرف بزنه اصلا میدونی چیه اون هنوز منو انگاری به عنوان یه همسر نپذیرفته
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]