تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815509823




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خواهرهای با تجربه من رو راهنمایی کنید؟خسته شدم : چه كنم؟


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: حدود 2ماهی هست ازدواج کردم،زندگی یکننواخت و معمولی دارم.هرچند خونه پدر رو با هیچ جا نمیشه مقایسه کرد اما .....
مشکل من اینه که همسرم  میگه ما هرجا بخواهم بریم مهمونی باید رسما ما رو دعوت کنند و من با پیغام و یا اینکه به مادرت بگن ما دعوتیم نمیام ... جایی نمیرم،تو فامیلای خودشون این قضیه همین طوری باب شده،اما تو فامیلای ما این قضیه نیست و همه بتهم گرمند. دیروز سر این مسئله داشت کار به جای باریک میکشید.
به نظر شما من چی کار کنم؟مطمئنم گذر زمان اصلاحش نمیکنه چون پدرش هم همینطوری هست 
 

ببين دوست گلم الان مهمترين كسي تو دنيا كه بايد حرمتش نگه داشته شه و جلوي بقيه بزرگ داشته شه از طرف تو همسرته. الان كه اخلاقش اينه(بنده خدا تا حدودي حقم داره. آخه اين دوره و زمونه همه لفظي ميگن بفرماييد اما منظورشون اين نيست تازه اون يه عمر عادت كرده مستقيم ازش دعوت بعمل بياد) پس چه اشكال داره شما به خانوادت بگي همسرم دوست داره اگه كسي قصد دعوت كردنمونو داره به خودمون زنگ بزنه آخه ما الان ديگه يه خانواده مستقليم و از شما جدا شديم؟؟؟؟ من اگه جاي شما بودم هيچوقت بخاطر ان موضوع ميانه خودمو و همسرمو شكرآب نمي كردم. شما جانب همسرتو بگير من مطمئنم اونم كم كم راحت تر ميشه و با خانوادت صميمانه تر برخورد ميكنه.

کاملا با راحیل جان موافقم. همسر شما یه عضو تازه وارد  با اخلاق و فرهنگ خاص خودش در خانوادتونه. با دعوت رسمی ازش در واقع به خواسته هاش احترام گذاشته میشه. نباید بخاطر این مساله ازش دلگیر باشی. من خودم هم اخلاقم مثل همسر شماست. خانواده شوهرم عادت به دوره های فامیلی دارند. یکی دوبار از طریق مادرشوهرم به ما خبر دادند که مثلا این بار فلان جا دعوتیم ولی ما نرفتیم. چون همسرم هم اعتقاد داشت که وقتی ما خودمون خونه و زندگی جداگانه داریم باید ماروهم مثل یه خانواده بپذیرند. الان دیگه هرکس مهمونی داره شخصا به خونه ما زنگ میزنه و دعوتمون میکنه ماهم با کمال میل قبول میکنیم.

مرسی راحیل و نوشین جون
اما مشکل من اینه که خانواده من (خاله،دایی،عمو و....)از این اخلاقا خوششون نمیاد و اگه ببینند ما این مدلی هستیم دعوتمون نمی کنند.
خوب اگه اون اینطوری بار اومده منم اینطوری با  اومدم
به نظر شما چکار کنم یک کم اصلاح و نرم شه؟

سونیا جون دقیقا منم مشکل شما رو داشتم. هر کی دعوت می کرد باید شخصا زنگ می زد خونه خودمون وگر نه شوهرم نمی یومد.ما هم فامیلای پر رفت و امدی داریم و مهمونیهای دوره گی و خانوادگی زیادی که شوهرم دوست نداشت بیاد. وقتی جایی دعوت می شدیم کلی دلشوره داشتم که چطور به شوهرم بگم چون یا می گفت ما تازه اوجا بودیم و یا می گفت چرا فلانی خودش زنگ نزده.  چند باری که به خنده و شوخی به خانواده خودم فهموندم که شوهرم خوشش نمی یاد با پیغام دعوت بشه جایی. بعد هر کی می خواست دعوت کنه مامانم می گفت که خودتون زنگ بزنید. الان دو سال و نیمه که از زندگی ما می گذره خیلی خیلی خوب شده و اون عادتها رو کنار گذشته. البته این رفتار شوهرم روی بقیه زوجهای جوان فامیل تاثیر گذاشت و هر کس هم بخواد زوجهای جوان رو دعوت کنه خودشون مستقیم زنگ می زنند به طرف. که البته باعث احترام بیشتر هم می شه.

مرسی عزیزم آتو جان دقیقا همسر من کپی همسر شماست.
یعنی درست میشه؟من چی کار کنم؟چه رویه ای رو در پیش بگیرم؟

به خدا خیلی از اینکه ازدواج کردم پشیمونم گه چی آدم ازدواج کنه.خونه پدرم راخت بودم بی دغدغه با آرامش
از وقتی ازدواج کردم 5کیلو هم لاغر شدم بس فکر می کنم

سونیا جون منم دقیقا همین مشکلو داشتم و منم به مامانم گفتم و مامانم هم به همه می گفت که خودشون تماس بگیرند و رفته رفته این مشکل کمتر شد
در ضمن دوست عزیز یک نگاهی به امضات بکن

درست می شه. فقط باهاش لج نکن.
اوایل ازدواجمون یک شب خونه خالم دعوت بودیم.پاشو تو یک کفش کرد که نمی یام. از طرف دیگه خواهرم و برادرم اس ام اس می دادند که چرا نمی یایید. خالم هم چند باری با خونمون تماس گرفت و وشوهرم می گفت که گوشی رو بردارم و محترمانه به خالم بگم که چرا شخصا زنگ نزدی ما رو دعوت کنی. منم خجالت می کشیدم . گوشی رو جواب ندادم. همه دلشون شورافتاده بود. تا اینکه بابا و برادرم اومدند در خونه . می خواستم در رو باز نکنم . ولی گفتم بزار هم شوهرم تنبیه بشه و خجالت بکشه و هم اونها قضیه رو بفهمند.
 بابام اومد خونه و کلی با من دعوا کرد و غیر مستقیم کلی شوهرم رو شرمنده کرد و رفت. منم رفتم تو اتاق و تا نیمه های صبح گریه کردم و شوهرم که حسابی شرمنده شده بود همش میخواست من رو توجیه کنه. اینقدر با مشت توی سر و صورت خودش می کوبید که دلم براش سوخت.  
تا مدتی وقتی دعوت می شدیم جایی شوهرم می گفت چرا زنگ نمی زنن خونه؟؟ و من می گفتم که صبح فلانی زنگ زده اداره و یا به مبایلم و دعوت کرده. مجبور بودم کلی دروغ و راست هم بهش اضافه کنم. ولی الان خیلی خوب شده وخودش پیشنهاد مهمونی رفتن و مهمونی دادن رو می ده. الان شما تازه عروسی و فصل مهمونی و پاگشا، سعی کن بهش بفهمونی که این مهمونیها به خاطر شما هست و فامیلاتون به اخلاق شما آشنا نیستند. زیاد باهاش لج بازی نکن . به مرور زمان درست می شه.

مرسی ایرسا جان شما مثل خاهر میمونید برام
پدر شوهرم چون این مدلی هست و خیلی مبادی آدابه میترسم همسرم هم همینطوری بمونه
تازه میگه کسی مارو دعوت میکنه باید 2روز زودتر بگه
به خدا خیلی خسته شدم و بریدم هیچ دلخوشی تو زندگیم ندارم و 2تا خاله و2تا مادربزرگ از دار دنیا دارم اگه  رفت و آمد رو بخوام سخت بگیرم تنها میمونم

آتو جان دوستت دارم که خب میفهمی من چی میگم ،ایشاالله خوشبخت باشی گلم
امیدوار شدم درست شه،پدرش هم همینطوریه

سونیا عسلی نوشته است:
مرسی راحیل و نوشین جون
اما مشکل من اینه که خانواده من (خاله،دایی،عمو و....)از این اخلاقا خوششون نمیاد و اگه ببینند ما این مدلی هستیم دعوتمون نمی کنند.
خوب اگه اون اینطوری بار اومده منم اینطوری با  اومدم
به نظر شما چکار کنم یک کم اصلاح و نرم شه؟

این یعنی اینکه واسه تو و شوهرت ارزش قائل نمیشن.اصلش هم همینه باید دعوت شید.مخصوصا الان که معمولا با پا گشا راه پاتو به خونشون باید وا کنن.حق کاملا با شوهرته.اولش باید دعوت شین.چندبار که رفتینو اومدین خوب میشه دیگه.همونطور که راحیل جون گفت مامانتون هم باید یاد آوری کنن که شخصا باید دعوت شید....

من فکر نکنم درست شه چون اصلا انعطاف نداره مگه باباش بعد 55 سال درست شد؟

مشكل من برعكس شماست . توي خانواده ما مرسومه كه همه به صورت تك تك دعوت بشن و دعوت خانوادگي پديرفته نيست. توي خانواده همسرم مثلا عموش زنگ مي زنه به مادر شوهرم ميگه همتون عروسي دعوتيد. و اينا همه ميرن ولي ما اينجوري نيستيم حتي براي يه مهموني افطاري همه رو تك تك دعوت مي كنيم . من خودم به شخصه با سعي و تلاش فراواني كه كردم نتونستم با اين مسئله كنار بيام . احساس مي كنم بي اعتنايي كردن كه ما رو جدا دعوت نكردن بيشترشون رو هم نميرم. ولي براي خانواده همسرم اين مسئله بسيار عاديه و تازه ميگن چه كاريه به همه زنگ بزنن يه زنگ كافيه .
البته به مرور زمان حساسيتم كمتر شده شايد در مورد همسر شما هم همينطوري بشه و كم كم به روش شما عادت كنه. ولي به نظر من خيلي زمان مي بره و توي اين مدت نبايد خودت رو اذيت كني به هر حال براي اينكه  اختلافي پيش نياد ميتوني به مامانت بگي تا يه مدت همه فاميل شما رو به طور جداگانه دعوت كنن تا كم كم شرايط براي عادي شدن روابط مهيا بشه

این حس خودمونی بودنه که مارو اینطوری دعوت کنند و به نظر من همین سخت گیری ها باعث شده روابط کم بشه






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن