واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بم در تب و تاب تولدي دوباره
خبرگزاري فارس: 5 سال از حادثه دلخراش زلزله بم ميگذرد و ويرانههاي ارگ بم همچنان چشم انتظار التفاتي مسئولانهتر است تا تولدي دگرباره آغاز كند.
به گزارش خبرنگار فارس، فرصت سفري كوتاه به بم دست ميدهد، بمي كه هرگز تاكنون نديده بودمش... .
* تا رسيدن به بم
بر فراز تهرانم به مقصد بم. به اين شهر گسترده بر پهنه زمين مينگرم. از دريچه نيمه باز پنجره هواپيما، به نقطه هاي روشن منتشر در زمين چشم دوختهام. هر قطعه نوري چون الماس نماد خانهاي ، كاشانهاي، لانهاي است. ساعت 5 و نيم صبح است. جز بخشي از مردمان تهران كه شب و روز نميداند، بقيه در خوابند. قطعاً همه آنها وقتي ديشب سر بربالين نهادهاند اميدوار بوده اند كه با اولين اشعههاي خورشيد چشم بگشايند و خدا را شاكر باشند كه اجازه ديدن طلوعي ديگر را خدا اعطايشان كرده است. به اين اميد به خواب رفتهاند كه در گاهواره زمين و در زير چادر شب، شبي ديگر را به سلامت به صبح برسانند.
شايد 5 سال پيش نيز وقتي مردمان بم به خواب ميرفتند، با همين اميدها و آرزوها سر بر بالين نهاده بودند كه ناگهان... .
از ابتداي سفر به فكر مردم بم هستم و ايام سختي كه برآنها گذشت؛ در گذر از يك آزمون الهي.
قرار است به بم بروم جايي كه نميدانم كجا است. فقط خود را آماده ديدن جايي ميكنم كه در حال نو شدن و دوباره آغاز كردن است.
من قرار است به جايي بروم كه فقط مي دانم بم است. ميگويند بم جايي است با روزهاي گرم و شبهاي سرد. حال كه ديگر به قول معروف "خرما پزون " هم هست كه ديگر خدا به داد برسد.
به هر تقدير براي ديدن بم و عيني شدن شنيدههايم لحظه شماري ميكنم. دوست دارم بم را زودتر ببينم.
* فرودگاه تبليغاتي بم
در فرودگاه بم نخستين نسيم خنكي كه صورتم را مينوازد حاكي از آن است كه اينجا خنكتر از تهران است.
مي گويند چند روزي است هوا خوب شده هرچند اين هوا براي خرماها و رسيدن آنها خوب نيست. فرودگاه بم را زيبا ميينم. ديوارهاي آن پر از تبليغات خودرويي است مربوط به خودروسازان كرمان با نمونه اي از خودروهايي چون ليفان و... .
دوري در فرودگاه ميزنم و اميدوارم جلوههايي از همين زيبايي فرودگاه در شهر بم مشهود باشد. اين زيباييها چندان دوام نميآورد در كمتر از نيم ساعت چراغهاي فرودگاه خاموش ميشود و همگان ميروند تا پرواز دو روز ديگر (پرواز در بم يك روز در ميان است، همان هواپيما كه صبح از تهران حركت ميكند، همان باز ميگردد، تنها يك پرواز).
* ارگ جديد
از راه نرسيده، گشتي در شهر ميزنيم و پيش از آن گشتي در ارگ جديد. شهركي يا شهري در 20 كيلومتري جاده بم- زاهدان. ارگ جديد را مكاني تفريحي، مسكوني و اقتصادي مييابم كه خود را مهياي جشن خرما ميكند. درخشش خوشههاي خرما با شاخسار نخلها، پرچمهاي رنگارنگي كه در بادهاي خنك بم به رقص درميآيند و ... .
* و اما بم ...
وارد بم ميشويم. يكسر به سراغ ساختمان ثبت اسناد بم ميرويم كه ميراث فرهنگي آن را به عنوان نماد زلزله سال 82 خريداري كرده و به ثبت تاريخ رسانده است. ساختماني پر قوس، مخروبه، با ديوارهاي فروخته و ... .
در شهر چرخي ميزنيم. بم را شهري خاك آلود مييابم كه هنوز در شوك زلزلهاي تلخ چون زيتون كالي است و شايد 40 سال طول بكشد تا به بار بنشيند. اسكلتهاي بنا شده در شهر، از نيمچه تلاشهاي مردم براي نوسازي خبر ميدهند، در حاليكه همه خوب ميدانيم كه يك دست، هرگز صدا ندارد.
جلوههاي ارگ جديد و فرودگاه بم كجا و غم خفته در چشمان بم كجا؟ كسي در بم نميخندد و كودكي را در حال شادي در اين شهر نمييابم. بم را پس از 5 سال همچنان غمين ميبينم.
* تل خاك ارگ
به ارگ قديم كه ميرسيم جز تلي از خاك چيزي نيست. داربستهاي زرد رنگي كه به مسيري در دل ويرانها هدايتمان ميكنند و به ناگاه از رفتن به جلو بازت مي دارند و ميگويند ، ديگر بس است، از اينجا به بعد ممنوع.
به تلاش پراكنده كارگراني با لباس آبي رنگ مي نگريم كه هر يك خشتي بر خشتي مينهند و روزي ديگر را در كم ثمري به سر ميبرند.
از هرگوشه از ويرانههاي به جاي مانده بر چهره ارگ عكسي ميگيرم و غمم افزونتر ميشود. تابلويي را مي بينم كه بر آن نوشته شده: براي حفظ زيبايي ارگ، از نوشتن يادگاري روي ديوارهاي آن خودداري شود. كدام ديوار؟ كدام يادگاري؟ زلزله چنان يادگاري بر روي ديوارهاي ارگ نوشته كه ديگر ارگ ياراي بلند شدندش نيست.
كدام بم، از ارگ قديم بگويم با ويرانههاي آن يا از ارگ جديد با زيباييهاي آن. از تلاش كم حاصل كارگران غيرمتخصص بمي با چهرههاي آفتاب سوخته در كلوخستان ارگ قديم بگويم يا از كار خوش خوشان كارگران ارگ جديدي بگويم كه در خيابانهاي پر سايه سار آن به نقش آرايي اين شهرك تفريحي، مسكوني، اقتصادي مشغولند (در آستانه برگزاري جشن خرما). از ساختمان ثبت اسناد بگويم ( به عنوان يادگار زلزله بم ) يا از شهري كه خود نماد تمام عيار يك يادگاري است.
از خيابانهاي اصلي بم بگويم كه هنوز عبور يك خودروي معمولي از آن به سختي صورت ميگيرد يا از پيست دوچرخه سواري صيغلين ارگ جديد كه به مهمانان ... خود مي انديشد.
از كدام بم بگويم بمي كه حتي در جشن سپاس مائدههاي الهي نيز نميخندد يا بمي كه كامش با شيرين ترين خرماهاي جهان نيز شيرين نميشود؟
به كدام بم بيانديشم بمي كه روستائيان آن كه به اميد دريافت سود سهام عدالت به بانكهاي شهر هجوم آوردهاند و با دست خالي و بي حاصل راه بازگشت گرفته اند و پول براي بازگشت به خانه هايشان نيز ندارند يا بمي كه ... .
با تعداد زيادي از مردم اين شهر سخن گفته ام؛ اگثر آنها معتقدند كه جزو فراموش شدگان هستند. مي گويند كسي به فكر ما نيست. آنها مي گويند اگر مدرسه اي اينجا مي بيني، ساخت خارجيان است. اگر حركت جدي مي بيني حاصل نيمچه تلاش مردمان همين شهر است آنهم به شكل شخصي. اگر ... .
در ميان همين مردم، چهره مردي را به خاطر مي آورم كه از هراس شبانه دختر جوانش سخن مي گويد كه با هر تكاني (زلزله ولو خفيف) ساعتها اشك مي ريزد و عاجزانه از خانوادهاش هجرت از بم را طلب ميكند (به گفته اين مردم بم هفتهاي دو بار ميلرزد).
مردي با تيكهاي عصبي را به خاطر ميآورم كه در يك شب چشم به هم گذاشتني، زن و فرزندانش را در ميان ويرانهها به جاي سپرده و حال پس از 5 سال، رود اشكش به خشكي نگراييده و از خستگي ساليان سال تنهايياش با ناراحتي ميگويد.
بر چهره بم، گرد مرگ هنوز پيدا است و گرد خاكي كه در كف دمپايي مردمان اين ديار از اين سو به آن سو روان است.
هنوز در بم براي گذر از جويها بايد از تكه تختهاي عبور كني و دلخوش باشي و به خود اميد دهي كه بم در حال آباداني است.
هنوز به ارگ فكر ميكنم و با خود ميگويم كه هيچ كس ديگر براي مرگ ارگ اشك نميريزد و هيچ كس ديگر حوصله اشك ريختنش نمانده است.
هنرمردمان بم شايد اكنون اين باشد كه به قبرستان آباد شهرشان سري بزنند و لحظههايي اشك فراق بر سر گورهاي دسته جمعي عزيزان از دست رفته اشان بريزند.
هنر مردمان بم شايد امروز اين باشد كه بتوانند چراغ اميد را در نا اميدي درونشان روشن كنند و اميدوارباشند كه كسي به فكر آنها است.
مردم بم از 5 سال پيش تا امروز هزاران نهال خرما را با هزاران نهال اميد پيوند زدهاند و به دستان خاك سپردهاند تا پس از گذر 5 سالي وقتي كه ديگر نهالشان 10 ساله ميشود، باري حاصل گردد. به مهر خدا، نهالهاي خرمايشان در حال به بار نشستن است و نهالهاي اميدشان نيز.
هنوز مردمان اين شهر اميدوارند. اميد به رحمت خداي خود دارند. آنها نيز دل به ياري خداي خود سپردهاند. از آنها و مسئولان ما قطعا حركتي خواهد شد و قطعا بركتي از سوي خدا.
نيك ميدانيم كه چنين اتفاقاتي سنتها و امتحانات الهي هستند و معتقديم پشت سر اين حوادث، حكمتي نهفته و خداوند كه از يكي از صفاتش «جبار» (به معناي بسيار جبران كننده) است، قطعاً اين تلخيها را براي بازماندگان به بهترين نحو ممكن جبران خواهد كرد. اين جبران نيز جز با همت و توجه بيش از پيش مسئولان و حركت مردم محقق نخواهد شد.
كاش اين حركتها، تسريع شود و به همين زوديها ارگ قديم آباد شود و بم، از شهرك زيباي كنار خود (ارگ جديد) زيباتر و با شكوهتر شود.
در سايه اين تلاشها، قطعاً بم زنده خواهد شد و به زندگي تاريخي خود ادامه خواهد داد.
گزارش از : مريم سليمي
انتهاي پيام/ب
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]