محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829406988
شهيد اندرزگو مبارزي خستگيناپذير
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: شهيد اندرزگو مبارزي خستگيناپذير
گروه سياسي: شهيد سيدعلي اندرزگو داراي بيست شناسنامه، چندين گذرنامه، دهها عكس و نام بود و دشمن را تا لحظه شهادتش ناكام گذاشت و با شهادتش نيز در حقيقت كام خود را گرفت و به مقامي كه شايستهاش بود رسيد.
دوم شهريور هر سال يادآور شهادت شهيد اندرزگو از ياران صديق امام (ره) است كه پس از سالها مبارزه با رژيم ستمشاهي در هنگام اذان مغرب روز 19 رمضان به شهادت رسيد.
به علت تقارن ولادتش با ايام شهادت اميرمؤمنان اين مولود را «علي »ناميدند. آري فرزندي كه در هيجدهم ماه رمضان سال 1316 هجري شمسي، به دنيا آمد نام خانواده اندرزگو را نه تنها در تاريخ ايران، بلكه در تاريخ جهان جاودانه ساخت. پسري كه در بازي سرنوشت سالها از اين نام استفاده نكرد و در غربت و تنهائي به سر برد و حتي در داخل خانه نيز در استفاده از نام سيدعلي، محذور و معذور داشت.
او، همانند تمامي همسالان پس از رسيدن به سن هفت سالگي، براي فراگيري علم و دانش، قدم به مدرسه گذاشت و در دبستان فرخي كه در نزديكي محلهشان بود، ثبتنام كرد. پس از طي دوران ابتدائي، به علت فقر خانوادگي و براي كمك به معيشت خانواده، ترك تحصيل كرد و وارد بازار كار شد.
سيدعلي كه خود را براي مبارزهاي همهجانبه به وسعت ايران، و انجام رسالتي بزرگ آماده ميكرد و تحصيلات كلاسيك با شرايط آن روز را براي اين منظور كافي نيافته بود، براي فراگيري دروس حوزوي به مسجد محل شتافت و در نزد اساتيدي چون حجج اسلام آقايان بروجردي و ميرزا علي اصغر هرندي به تلمذ پرداخت و در طي اين مدت، جامعالمقدمات، تحفالعقول، نهج البلاغه، فقه و اصول را فرا گرفت. پس از آن بنابر شرايطي كه بعد از اعدام انقلابي حسنعلي منصور براي او فراهم شد، ابتدا مدتي به قم رفت و پس از مدت زماني، راهي نجف اشرف شد و پس از بازگشت از عراق، مجدداً در حوزه علميه قم، مشغول به تحصيل گرديد.
سيدعلي اندرزگو كه با نام شيخ عباس تهراني در حوزه علميه قم رحل اقامت افكنده بود، به علت فعاليتهائي كه داشت مورد شناسائي قرار گرفت فلذا از لباس روحانيت خارج شد و به چيذر آمد و در مدرسهاي كه توسط حجهالاسلام سيدعلياصغر هاشمي تأسيس شده بود،پناه گرفت و در آنجا به دروس حوزوي، ادامه داد.
ولي دست تقدير، پس از چند صباحي، مجدداً او را آواره ديار غربت كرد، تا پس از رفت و آمدهاي طاقتفرسا به افغانستان در كنار حريم رضوي سكني گزيد.
ازدواج
در اوايل سال 1343، در حاليكه 27 بهار را پشت سر گذارده بود، با معرفي شهيد حاج مهدي عراقي، براي خواستگاري به منزل حاجرضا محمدعلي رفت، و بنيان زندگي او شكل گرفت. عروس براي شروع زندگي مشترك، به خانه پدري داماد آمد، ولي اين وصلت، بيشتر از چند ماهي دوام نيافت چرا كه طرح اعدام انقلابي حسنعلي منصور، عملي شد و داماد بالاجبار زندگي مخفي را آغاز كرد.
بديهي است كه همسر سيدعلي، هرگز راضي نميشد، سنگر مبارزه خالي بماند چرا كه او هم در دامان خانوادهاي اهل مبارزه رشد يافته بود، هر چند فراق براي او مشكل بود ولي حال كه تقدير چنين خواسته بود، او هم بر اين خواسته سر سپرد و در نهايت، اين وصلت كه ثمره فؤادي نيز نداشت به جدائي انجاميد. و طلاقنامهاي كه از طريق پست برايش ارسال داشت با خون دل پذيرا گشت.
سيدعلي اندرزگو كه سامانش در بيساماني رقم خورده بود و در اين بيساماني، خانواده و منسوبين خويش را نيز دستخوش ناملايمات زندان، مراقبت دائم كرده بود پس از هفت سال سرگرداني، اين بار با وساطت حجهالاسلام موسوي امام جماعت مسجد چيذر مستعار شيخ عباس تهراني، براي ازدواجي مجدد، راهي خانه آقاي عزتالله سيلسپور شد تا با خواستگاري از دختر وي، براي ادامه راه مبارزاتي خود، ياري همراه اختيار كند.
بنابر نقل همسر شهيد اندرزگو، چون در خواستگاري، رسم بر حضور خانواده داماد است، سيدعلي، تني چند از زنان با ايمان محله چيذر را، به جاي خانواده خود، براي صحبتهاي مقدماتي و تهيه امكانات اوليه به خانه دختر فرستاد. سرانجام اين ازدواج در كمال سادگي و بيآلايشي، انجام شد. ثمره اين وصلت، چهار پسر است. بنامهاي: سيدمهدي، سيدمحمود، سيدمحسن و سيدمرتضي.
جريان مبارزات
سيدعلي، نسبت به فدائيان اسلام و شهيد سيدمجتبي نواب صفوي، ارادتي خاص داشت و در جريان مبارزات آنان قرار گرفته بود و از طرفي داراي روحيه شديد مذهبي و ظلمستيزي بود، بر اين اساس، پس از شهادت نواب صفوي، بر سر مزار او حاضر شد و با روح او پيمان بست تا از ادامهدهندگان راهش باشد.
شهادت مرحوم نواب صفوي، روح او را آزرده و قلبش را جريحه دار كرد و كينه شاه و وابستگان او را در دلش، دو چندان كرد و از آن روز مترصد فرصت بود تا در راه اسلام عزيز، از انتقامگيرندگان و خونخواهان او باشد.
با شكلگيري جمعيتهاي مؤتلفه اسلامي كه خاستگاه آن، هيئتهاي مذهبي و بازار تهران بود و متوليان آن از مبارزين سالهاي دورِ مبارزه و بعضاً با شهيد نواب صفوي و جمعيت فدائيان اسلام در مبارزات، سهيم بودند و با اخذ نظر موافق از حضرت امام خميني (ره) فعاليت را شروع كرده بودند، سيدعلي نيز، كه در بازار تهران، در مغازه برادرش، به صندوقسازي، اشتغال داشت به هيئت شهيد حاجصادق امان همداني كه يكي از هيئتهاي تشكيل دهنده مؤتلفه بود، راه يافت و در پخش اعلاميههاي امام خميني (ره) و روحانيت به فعاليت پرداخت.
شخصيت معنوي و مبارزاتي شهيد اماني، تأثيري بسزا در ادامه راه او داشت و سيدعلي را به فعاليتهاي پنهاني سوق داد. در اين دوران سيدعلي كه در درس ميرزاعلياصغر هرندي، با شهيد صفارهرندي و شهيد بخارائي آشنا شده بود، با آنان ارتباطي تشكيلاتي برقرار كرد و به عنوان رابط شهيدان، بخارائي، صفارهرندي و نيكنژاد با شهيد صادق اماني وارد عمل شد و در شاخه نظامي به فعاليت پرداخت.
اعدام انقلابي حسنعلي منصور
در كميته مركزي، پس از اخذ فتوي از آيتالله ميلاني تصميم بر اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخستوزير وقت گرفته شد. چرا كه او طراح لايحه ننگين كاپيتولاسيون و عنصر خود فروختهاي بود كه از حمايت انگليس و آمريكا، هر دو برخوردار و مجري سياست غرب بود و ميبايست دست جنايتكارش از صحنه كشور كوتاه گردد تا درس عبرتي باشد براي ديگر كساني كه سند عبوديت و بندگي ايران را به امضا مينشستند.
مسئوليتها، تقسيم شد. گروهي، مسئوليت شناسائي را بعهده گرفتند و عدهاي دستاندركار تهيه ابزار لازم شدند و تعدادي نيز به عنوان مجري حكم الهي تعيين گرديدند.
نقش شهيد اندرزگو در اين ميان، به عنوان ناظر و تمامكننده، تعيين شد تا اگر گلولههاي شهيد بخارائي به منصور اصابت نكرد، او كار را تمام كند.
در شب قبل از عمليات، مجريان طرح در منزل شهيد صفار هرندي جمع شدند و براي آخرين بار، طرح عمليات را مرور كردند و بعد از بررسي وسايل و ابزار و اسلحهها و انتخاب بهترين شيوه و راههاي فرار و احتمالات موجود به دعا و نيايش پرداختند، چرا كه شب هفدهم ماه رمضان، از ليالي قدر است و براي اينكه رژيم فاسد و يا گروههاي مليگرا، چپيها و التقاطيون نتوانند از اين حركت سوء استفاده كرده، اين حركت را به بيگانگان و يا به خود نسبت دهند، قطعنامهاي تهيه كردند و نوارهائي را به عنوان انگيزه عمل و وصيتنام پر كردند كه متأسفانه، اين اسناد پس از دستگيري، به دست مأمورين شهرباني افتاد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز اثري از آن به دست نيامد.
شب گذشت، روز موعود فرا رسيد، نخستوزير در ساعت 10 صبح به ميدان بهارستان وارد شد و براي رفتن به مجلس شوراي ملي، از ماشين پياده شد.
همرزمان شهداي اين واقعه، كيفيت عمل را چنين نقل كردهاند:
«شهيد بخارائي يك گلوله به طرف منصور شليك ميكند كه به شكم منصور ميخورد و او خم ميشود و گلوله دوم را به گلوي منصور ميزند و حنجره پليدش را ميدرد و گلوله سوم را كه ميآيد به مغز او بزند اسلحهگير مي كند و شهيد بخارائي فرار ميكند.
با دستگيري محمد بخارائي، تمامي نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي اعم از شهرباني و ساواك به صحنه ميآيند و نصيري كه در آن زمان، رياست شهرباني كل كشور را بعهده داشت شخصاً براي بازجوئي از وي، به كلانتري ميآيد. اولين برگ خبري كه در اين مورد منتشر ميشود، بخارائي را نوجواني ظاهراً لال معرفي مي كند، چرا كه او قصد بازگو كردن، اسرار را نداشت و خود را براي وصال معشوق آماده كرده بود.
دستگيري دوستان و همرزمان
از طريق پدر و مادر شهيد بخارائي، دوستان نزديك او شناسائي و سرانجام شهيد نيكنژاد و صفارهرندي، نيز دستگير ميشوند و در بازجوئيهاي فني و در زير شكنجههاي ددمنشانه، نام حاجصادق اماني و شهيد سيدعلي اندرزگو نيز مطرح ميگردد. دستور دستگيري شهيد اماني و شهيد اندرزگو را شاه، شخصاً صادر ميكند و پيگيريهاي جديتر ادامه مييابد. پس از مدتي، همسنگران و همرزمان سيدعلي، بعد از دستگيري به بيدادگاههاي دادرسي ارتش سپرده ميشوند كه حاجصادق اماني، محمد بخارائي، مرتضي نيكنژاد و رضا صفارهرندي به اعدام، تعدادي حبس ابد و بعضي ديگر به حبسهاي طويلالمدت و كوتاهمدت و سيدعلي نيز غياباً به اعدام محكوم ميگردند و در روزي به بلنداي عاشورا، هم پيمانان سيدعلي را در كربلاي ايران به جوخه اعدام ميسپارند تا با خلعت زيباي شهادت به ملاقات معبود بشتابند.
سيدعلي چون حلقه محاصره را تنگ ديد و تمامي ياران و همرزمان را در چنگال رژيم ستمشاهي در سياهچالها اسير يافت پس از مدتي كه بطور مخفي زندگي كرد به شوق ديدار جانان، با هوش و ذكاوت بالاي خود، طرحي ماهرانه انديشيد و جلاي وطن گفت و به عراق رفت. او كه كمر همت به مبارزهاي جانانه با عمّال رژيم طاغوت بسته بود، پس از توقفي چند ماهه به ايران باز ميگردد.
در تيرماه سال 1346 يكي از همكاران افتخاري ساواك كه منافقانه در صف مبارزين قرار داشتند و با خيانتهاي خويش، بسياري از مبارزين را به مسلخ ميكشاندند گزارش ميدهد كه سيدعلي اندرزگو به تازگي از عراق به ايران آمده و حامل پيشنويس اعلاميه امام «ره» در خصوص وقايع خاورميانه است. ضمناً در خيابان غياثي رؤيت شده است. به دنبال اين گزارش منازل مسكوني برادر و دائي سيدعلي كه در اين آدرس قرار است مورد بازرسي ناگهاني قرار ميگيرد و از رفت و آمدهاي آنان، مراقبت به عمل ميآيد تا جائيكه شمارههاي دوچرخه و موتور براي پيگيري ساكنين استعلام ميگردد. ولي باز هم گزارشهائي از سرعجز و نااميدي در شناسايي و دستگيري وي تهيه و به سلسله مراتب ارسال ميگردد.
شهيد علي اندرزگو كه مقدمات دروس حوزوي را قبل از اعدام انقلابي منصور در نزد حجهالاسلام ميرزا علي اصغر هرندي فرا گرفته بود، بهترين راه را تغيير لباس تشخيص ميدهد و از اين رو عازم شهرستان قم ميگردد و در حوزه علميه مشغول به تحصيل ميشود و با نام مستعار شيخ عباس تهراني به زندگي مخفي خود ادامه ميدهد و از آن روي كه عكسهاي تكثير شده و ارسالي به ساواكها و شهربانيها، عكسهاي شناسنامهاي او بودهاند، شناسائي او در لباس روحاني براي مأمورين، به مراتب سختتر بوده است.
چگونگي شهادت
سيدعلي اندرزگو كه نجات ايران را از چنگال استعمارگران و دستنشاندگان آنان، در برقراري حكومت اسلامي ميدانست و براي اين منظور، وارد مبارزه شده بود، از هيچ كوششي در راستاي اين هدف والا دريغ نكرد. مجاهدين خلق در اين سالها از حمايت مالي و فكري مذهبيون و روحانيت، برخوردار بود و هنوز زمزمههاي پذيرش ماركسيسم بصورت آشكار تشكيلات آنان شنيده نميشد. سيدعلي كه از ايام گذشته، در جلسات مذهبي مسجد هدايت و مكتب توحيد و … با احمد رضائي آشنائي داشت، با برقراري ارتباط با تشكيلات مجاهدين، با تأمين اسلحه و مهمات و كمكهاي مالي به آنان، در تسريع حركت مسلحانه كمك هاي شاياني داشت.
با دستگيري چند تن از مرتبطين سيدعلي اندرزگو، توسط كميته مشترك ضد خرابكاري در تهران، سيدعلي اندرزگو مجدداً شناسائي و تلفن يكي از مرتبطين، در اختيار ساواك قرار داده شد. با كنترل اين تلفن بود كه، ساواك به آدرس وي در مشهد نيز دست مييابد و متوجه ميشود اين بار، سيدعلي با نام مستعار جوادي، به فعاليت پرداخته است. كميته اوين در اين مرحله با استفاده از تمامي شيوههاي اطلاعاتي و با بكارگيري خودفروختگاني ذليل، تا كنار دست شهيد اندرزگو نفوذ كرده و از چگونگي فعاليتهاي او مطلع شد.
دستور داده ميشود: «تحقيقات كافي است او را دستگير كنيد و از طريق او بقيه افراد را شناسائي كنيد» شهيد سيدعلي اندرزگو شب نوزدهم ماه رمضان را در منزل دوستش رجبعلي طاهر افشار احياء گرفت و در ليلهالقدر از صميم دل دعاي «اللهم اجعل قتلاً في سبيلك» را زمزمه كرد. نزديكيهاي افطار روز نوزدهم عازم منزل حاج اكبر ميشود، تيمهاي عملياتي ساواك در مسير كمين كردهاند، مگر سيدعلي را ميتوان دستگير كرد او به دوستان و همرزمانش بارها گفته بود كه من زنده به دست ساواك نخواهم افتاد با حركتي موجبات تيراندازي مأمورين را فراهم ميكند، صدها تير به طرف او شليك ميشود تا عمق خشم و غضب مأموران تيرهدل را به نمايش بگذارد تعداد زيادي گلوله در بدن او مينشيند تا با زبان روزه به ملاقات خداي خويش بشتابد و از دست ساقي كوثر علي (ع) جام گواراي وصال بنوشد.
سرانجام در آخرين شنود تلفن منزل اكبر صالحي تماس دختر وي با مغازه پدر چنين منعكس است:
«بابا نزديكيهاي خانه صداي تيراندازي آمد و يك نفر را كشتند و آقاي جوادي هم هنوز به منزل نيامده است.»
منبع: سايت ساجد
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]
-
گوناگون
پربازدیدترینها