محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854647589
پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی (محمد پروین گنابادی)
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی (محمد پروین گنابادی)
منبع aryaadib.blogfa.com/cat-7.aspx
زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب).
پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری
زبان عربی
اگرچه در قديميترين نمونههاي نثر پارسي نويسندگان از آوردن شعرهاي تازي و حديثهاو آيههاي قرآن به عنوان تاييد موضوع يا آرايش سخن و نيز از به كار بردن لغتهايتازي خودداري نميكردند، ليكن با بررسي دقيق نوشتههاي پيش از مغول، اين واقعيت روشنميشود كه نويسندگان آن روزگار در نگهباني از زبان فارسي از نفوذ زيانبخشقاعدههاي صرف و نحو تازي كوششي به سزا داشتهاند. براي مثال، در نوشتههاي بلعمي وبيهقي و نصرالله بن عبدالحميد، مؤلف كليله و دمنه، و جز آنان، به ندرت به كلمههايتنويندار چون اتفاقاً، نسبتاً، حقيقتاً، واقعاً، عمداً، مسلماً و جز اينها برميخوريم. آنان بدين اصل توجه داشتهاند كه داخل شدن واژههاي بيگانه در زبان نهتنها زياني بدان نميرساند، بلكه مايهي وسعت و توانگري آن هم ميگردد. باز هم بدينواقعيت واقف بودهاند كه آن چه به استقلال و موجوديت يك زبان زيانهاي جبران ناپذيرميرساند، رخنهكردن ويژگيهاي صرف و نحوي يا دستوري بيگانگان است.
آري پيشينيان ما شيوهاي در نوشتن پارسي برگزيده بودند كه ويژگيهاي دستوريبيگانگان را فرو ميگذاشتند و از به كار بردن آنها پرهيز ميكردند. از آن جملهكلمههاي تنويندار كمتر به كار ميبردند، زيرا اين حركت در الفباي فارسي نيست وبرحسب جست و جويي كه نگارنده كردهاست در سراسر كتاب كليله و دمنه يكي دو كلمهيتنويندار بيش نيست كه در ضمن عبارتهاي فارسي، آنها را به كار برده است و يكي ازآنها كلمهي متداول «مثلاً» است. همچنين در نثر استادان يادكرده كمتر به كلمههايتثنيه كه در زبان فارسي علامتي ندارد، برميخوريم و نظير طرفين، جانبين، حاجبين،نورين، والدين، نيرين را به ندرت به كار ميبردهاند. آنان چون ميدانستند كه تايمدور تازي به صورت " ﺓ " يا " ﺔ " در الفباي پارسي يافت نميشود، كلمههاي تازي راكه داراي اين حرف بود يا به صورت تاي كشيده چون حقيقت، مملكت، جهت و مرحمتمينوشتند و يا آنها را در زمرهي كلمههاي مختوم به هاي مخفي كه در فارسيهمانندهاي فراوان دارد ميشمردند، مانند قوه، بنيه، حيله و جز اينها.
همچنين برعكس متأخران جمعهاي عربي كمتر به كار ميبردند و كلمههاي تازي رابه پارسي جمع ميبستند و به جاي كتب، حقايق، مكاتب، مكاتيب، مصائب، علما، امرا،شعرا، وزرا، معلمين، متقدمين، مدرسين، حادثات، اتفاقات، واقعات، كتابها، حقيقتها،مكتبها، مكتوبها، مصيبتها، علمان، اميران، شاعران، وزيران، معلمان، متقدمان،مدرسان، حادثهها، اتفاقها و واقعهها را به كار ميبردند و از اين راه نميگذاشتندقاعدههاي صرف تازي در زبان مادري آنان رخنه كند و اساس آن را متزلزل سازد. در زمانمعاصر نيز بسياري از نويسندگان و گويندگان به تازگي اين شيوه را پسنديده وبرگزيدهاند. نويسندگاني كه در دورهي مغول و پس از آن به چون این تقليد ناروايي دستيازيده بودند تيشه به ريشهي زبان فارسي ميزدند.
هر قومي كه كلمهي بيگانه ای را ميپذيرد نخست آن را موافق لهجهي خود تغييرميدهد و آنگاه قاعدههاي صرف و نحو زبان مادري خويش را دربارهي آن اجرا ميكند،چون آن كه تازيان كلمهي "استاد" را كه از پارسي گرفتهاند هرگز به "ان"فارسی جمعنميبندند، بلكه آن را به شيوهي جمع زبان خود "اساتيد" به كار ميبرند و بسيارنارواست كه پارسيزبانان به جاي "استادان"، "اساتيد" را برگزينند. همچنين، آنهاهرگز "مارستان"، "برنامه"، "بنفشه" و "پسته" را كه از پارسي گرفتهاند با "ها" ی فارسی جمعنميبندند، بلكه نخست برخي از آنها را از لحاظ حرفهايي كه در لهجهي خود ندارندتغيير ميدهند و برنامه را "برنامج" و "بنفشه" را به "بنفسج" و "پسته" را به "فستق"تبديل ميكنند و آنگاه آنها را به "ات" جمع ميبندند يا اگر قاعده ايجاب كند جمعمكسر را دربارهي آنها مجرا ميدارند.
الف )يكي از نكتههايي كه نويسندگان پيش از مغول بدان توجه داشتند و در نثرمعاصر نيز دنبال ميشود، خودداري از آوردن كلمههاي "الف و لام" دار است كه رواجيافتن آنها زيان فراوانی به استقلال زبان پارسي ميزند، زيرا در زبان پارسي كلمهايبه نام حرف تعريف وجود ندارد كه پيش از نام چیزی آورده شود، به همين سبب در نوشتههايمتقدمان پيش از مغول، به چون این كلمههايي كمتر برميخوريم: بديع الجمال،لازم الامتثال، لازم الرعايه، عند اللزوم، فارغ البال،واجب الاحترام، مع الوصف، زايد الوصف،وجه من الوجوه، علي السويه، في الجمله، في الفور، في المثل و صدهاگونه تركيب ديگر كه در دورهي مغول و صفويه و تا پيش از مشروطه متداول بود.
اكنون از چند اثر كهن در زبان فارسي مثالهايي براي خوانندگان ميآوريم تا باراه نياگانمان در نگهباني و تهذيب و پاک سازی زبان فارسي بيش از پيش آشنا شويم و نخست شاهدهاي بي الف و لام را از نظر خوانندگان ارجمند ميگذرانيم:
عبدالواسع جبلي(متوفي ۵۵۵ هجري قمري) در دیوان خود می نویسد:
١- در مدح اختيار الدين
اختيار دين كه سال و مه به حسن اختيار (ص ۹۵)
۲- در مدح قطب الدن مير ميران
اي قطب دين سپهر برين در پناه تست (ص ۶۶ )
٣- حور عين به جاي حور العين
باده جز آب حيات و ساقيان جز حور عين (ص ٣۷٣ )
آبدان چون حوض كوثر گلبنان چون حور عين (ص ٣۷۴ )
۴- حبل متين به جاي حبل المتين
خدمتش فوز عظيم و طاعتش حبل متين (ص ٣۷١ )
۵- سيف دين به جاي سيف الدين
مونس او در جهان جز مير حاجب سيف دين (ص ٣۷١ )
ب )ترجمهي تاريخ طبري (به تصحيح مرحوم بهار) گويا از نخستين نمونههاي نثرپارسي پس از اسلام به شمار ميرود و شايد دنبالهي زبان فارسي در عصر ساسانيانباشد. بلعمي در اين اثر كلمههاي تازي را با علامت جمع پارسي به كار برده و درينشاهدها از جمعهاي تازي مانند: نعم، علوم، حجج، آيات، اشعار، فوايد، دهاقين، خلايق،عبر، منازل، حكما، مسائل، اطعمه، نباتات، منافع، مضار، احاديث، مشارق و مغارب،پرهيز جسته و در نهايت سادگي كلمههاي تازي را به رنگ پارسي درآوره است:
« پس اين همه آيتها و نعمتها بيافريند.» (ص ۲٣ )،
« و نعمتهاي او بر بندگانگستريدست.» (ص ١ )،
« و بديدم اندر وي (تاريخ طبري) علمهاي بسيار و حجتها و آيتهايقرآن و شهرهاي نيكو و اندر وي فايدهها ديدم بسيار.» (ص ۲ )،
« و اين گزارش كه كنيماز گفتار دهقانان كنيم.» (ص ۸ )،
« و اين همه خلقان ازيشان پديد آمدند.» (ص١٣)،
«و نخستين چيزي كه آفريد از خلقان ديو آفريد.» (ص ١۶ )،
« تا عبرتها و قدرتهاي اوببينند.» (ص ۲١ )،
« چون از همهي منزلها برود.» (ص ۲٣ )،
« و حكيمان يونان ... ايدون گفته اند.» (ص ۲۶ )،
« و از اين مسألهها يك حدیث اصحاب كهف بود.» (ص ۲۶)،
«و طعامها و ميوهها و نباتها برجاي.» (ص ۶۴ )،
« و هرچه بدو اندر است از منفعتها ومضرتها.» (ص ٣٣ )،
« و از تورات حديثها كردي.» (ص ۴۹ )،
« و اين همه مشرقها ومغربها را خداي تعالي به قرآن اندر ياد كرد.» (ص ۴۵).
●دوباره به ديوان عبدالواسع جبلي ديده می افكنيم كه با آن كهبه سبك عراقي سخن ميگفت و بر خلاف سخنوران پيرو سبك خراساني سادگي سخن را رها كردهبود و لغتهاي مشكل تازي فراوان برميگزيد، با اين همه بسياري از كلمههاي تازي رابا جمعهاي پارسي ميآورد و در ديوان وي شاهدهاي فراواني را نیز دیدیم كه چه گونه كلمههاي الف و لامدار را بي الف و لام آورده است. دربارهي چون آنشاعر توانايي نميتوان گفت ضرورت شعر اين شيوه را ايجاب كرده است. به ويژه كهدربارهي بسياري از تصرفهاي ديگر سخنوران ايراني در كلمههاي تازي از قبيل "مير"به جاي "امير" و "بو" به جاي "ابو" و "بن" به جاي "ابن" يعني حذف همزهي اول كلمهنيز ميتوان در ديوان وي نمونههاي فراوان يافت.
او در اين شعرها كلمههاي تازي را به پارسي جمع بسته است:
١-كو به جاي فاضلان افضال صد چندين كند (ص ۹۷ )
۲- زايران حجّاج و سدّه صخره و درگه منا (ص ۹۷)
٣- از نوعهاي كفايت هر آنچ بتوانست (ص ۶١)
۴- از ثناهاي بليغ و از صفتهاي بديع (ص ۶١ )
۵- عبارتهاي آن زيبا اشارتهاي آن دلبر (ص ١٣۴)
۶- ناوك برنده ی تو از سفيران قضا(ص ١۴۹)
۷- چون خطيبان در لباس قيرگون شد زاغ و گشت (ص ١۵۶)
۸- سديگر نعمت وافر چهارم حشمت خلقان (ص ٣۶٣)
۹- رسمهاي تو چون صنع ابر در بستان گزين (ص ٣۷۷)
١۰- سعيهاي تو چو فعل شمس در گردون بزرگ (ص ٣۷۷)
ترديدي نيست كه در جاهايي كه برخي از جمعهاي عربي در زبان فارسي به صورت جمعمصطلح شده است ناگزير آنها را به همان صورت به كار ميبريم و تعصب نشان نميدهيمكه به بيسليقگي و زشتي و نامأنوسي كلمه منجر شود. همان گونه كه دربارهي جمعهايي مانندواردات و صادرات و ديگر نامهاي خاص و اصطلاحهاي مختلف، آنها را بيتعصب به كارميبريم تا هنگامي كه دستگاهي صلاحيتدار آنها را تغيير دهد. منظورم اين است كه درعين حال ذوق و زيبايي و مأنوس بودن كلمه را هم بايد در نظر گرفت و از اين كه كار بههرج و مرج نگرايد، غافل نبايد بود.
ادامه در پست بعد
پ ) اكنون به تنوين ميپردازم كه به هيچ روي در الفباي فارسي يافت نميشود و براينوآموزان بلاي بزرگي است. آموختن صدايي كه «نون» تلفظ ميگردد و آنگاه باحركتهايمضاف نمايان ميشود، به نوآموز ايراني كار دشواري است، به ويژه كه هر سه گونهي آندر نوشتن يكسان نيست: تنوين نصب به صورت الف نوشته ميشود، ولي تنها دانستن اينقاعده كافي نيست بلكه استثنا در استثنا هم دارد. بدين معني كه كافي نيست دانشآموزبداند كلمههايي چون ابداً، واقعاً، مسلماً و مانند اينها را كه تنوين نصب دارندبايد به صورت الف نوشت، بلكه نويسنده بايد اين استثنا را هم فراگيرد که: كلمههايمختوم به تاي مدور را نبايد به صورت الف نوشت يا املاي «استثنائا»ً نادرست است وبايد آن را به صورت «استثناءً» نوشت.
بيهوده نبود كه متقدمان ميكوشيدند زبان پارسي را از اين گونه نفوذهاي ناروانگهباني كنند، چون آن كه در متون معتبر پيش از مغول كمتر به كلمههاي تنوينداربرميخوريم. براي مثال در سراسر مجمع التواريخ و القصص (به تصحيح مرحوم بهار) كهدر قرن پنجم هجري تأليف شده است نميتوان كلمهاي تنويندار جست. همچنين، درترجمهي بلعمي نيز چون این كلمههايي يافت نميشود و در كليله و دمنه نيز بيش از يكيدو كلمهي تنويندار نميتوان جست. از اين روست كه برخي از نويسندگان معاصرميكوشند هر گونه قاعدهي صرف و نحوي را كه از زبانهاي بيگانه داخل فارسي شده باشدو با خصوصيات لغوي و صرف و نحوي زبان فارسي سازگار نباشد، فروگذارند و شيوهي شيواو استوار نياگان را برگزينند و بكوشند زبان فارسي را تهذيب و تصفيه كنند.
اكنون به نمونههايي از نوشتههاي متقدمان اشاره ميشود:
١- انصاف به جاي انصافاً
انصاف در هم افتاديم و داد فسق و فجور بداديم. (گلستان سعدي)
۲- از هيچ روي و به هيچ حال به جاي اصلاً و ابداً
و اگر فرمان من ميكنند مرا فزوني نبود، از هيچ روي. (ترجمهي طبري، ص ۲۰)
و به هيچ حال آن را مهمل نتوان گذاشت. (بيهقي، ص ۲۰)
٣- خاصه به جاي مخصوصاً يا خصوصاً
و مأمور را از فرمانبرداري چه چاره است خاصه پادشاه (بيهقي ص ۲۸)
۴- به حقيقت به جاي حقيقتاً
و كس نداند به حقيقت چند شده بود و چند مانده بود. (ترجمهي طبري، ص ۲۵)
۵- به شرح به جاي مشروحاً
و حال آن به شرح باز نمود. . (بيهقي، ص۴۰)
۶- تمامي به جاي تماماً
تمامي به جايگاه گفته شد. (مجمع التواريخ، ص ۷۶)
۷- به زودي به جاي فوراً يا سريعاً
و به زودي قاصدان را بازگرداند. (بيهقي، ص ١۴)
۸- به اتفاق به جاي متفقاً يا مطلقاً
وي را به اتفاق كفايت مسلّم است (عبدالواسع جبلي)
۹- به تن خويش به جاي شخصاً
به تن خويش با رعيّت و دهقانان. (مجمع التواريخ، ص ۶۹)
١۰- در وقت به جاي فوراً و آناً
در وقت باز گردد. (بيهقي، ص ١۲٣)
اکنونبسياري از نويسندگان به جاي فوراً، بيدرنگ را به كار ميبرند.
توجه داشته باشيد كه منظور نگارنده بيرون راندن همهي كلمههاي بيگانه از زبانفارسي نيست كه چون این پنداري بسيار نابخردانه و دور از منطق و امكانناپذير است. باآن كه بارها يادآوري كردهام باز هم تكرار ميكنم كه منظور از تصفيه و تهذيب زبان فارسی، راندنقاعدهها و آن گونه كلمههايي است كه با دستور زبان فارسي و لهجههاي ايراني سازگارنيست از قبيل «ال»، «تنوين»، «جمعهاي بيگانه»، همزه و مانند اينها كه به استقلال زبانفارسي آسيب ميزند و كار آموزش خواندن و نوشتن را در آموزشگاهها دشوار ميسازد وبيگمان اين كار بايد از طرف دستگاه صلاحيتداري رهبري شود.
ت ) و اكنون نكتههايي دربارهي همزه از نظر خوانندگان ارجمند ميگذرانم كهصاحبنظران دستور و املاي فارسي بر آنند كه حرف يا صداي همزه در وسط و آخر كلمههايفارسي يافت نميشود و تنها برخي از كلمههاي پارسي چون ايران، امروز، ابر، افتدن ومانند اينها با حرف يا صدايي آغاز ميشود كه تلفظ آن همانند همزهي عربي است و چوندر وسط و آخر كلمههاي فارسي همزه ديده نميشود ناگزير علامت آن هم كه در كلمههايتازي بدين سان « ء » نوشته ميشود نبايد به كار رود و پيداست كه چون این علامتي به نامو تلفظ همزه در كلمههاي فارسي وجود ندارد.
در اينجا سزاست به يكي از شيوههاي رسم خط قديم كه هم اكنون نيز در نسخههايخطي يافت ميشود، اشاره گردد تا برخي از كسان در اشتباه نمانند. در دستور و رسم خطزبان فارسي از نوعي "ي" سخن به ميان ميآيد كه آن را "ي" اضافي يا "ي" زايد يا "ي"وقايه ميخوانند. اين "ي" در جاهايي به كار ميرود كه حركت آخر كلمه تغييرناپذير يابه گفتهي نحويان زبان تازي "مبني" باشد و بخواهند چون این كلمههايي را جمع ببندند يابه كلمهي ديگري اضافه كنند و يا پسوندي به آخر آنها بپيوندند؛ مانند كلمههاي مختومبه الف: دانايان، سرايها، جايها، داناي جهان، دانايي و كلمههاي مختوم به صداي«او» مانند: دانشجويان، جويها، دانشجوي دانشكده، دانشجويي و كلمههاي مختوم به هاي مختفييا غيرملفوظ كه آخر آنها بايد مفتوح باشد و «ه» نشانهي بيان حركت ماقبل است چون: خانهي او، خانهيي.
متقدمان در نوشتن اين «ي» شيوههاي گوناگوني داشتند كه يكي از آنها نوشتننيمهي اول «ي» با كسرهي اضافه به سان «ءِ» بود و آن را بالاي حرف «ه» ميگذاشتند مانند خانۀيا در آخر كلمه مانند داناء. چون علامت مزبور به همزهي عربي شباهت يافته استمتأخران آن را همزه پنداشته و در نتيجه دچار غلطها و لغزشهايي شدهاند و برخي ازكلمههاي همزهدار عربي را با اين نشانه نوشتهاند كه در واقع نشان «ي» است. همچنينهمين نشانهي همزه مانند باعث شده است كه برخي نويسندگان در كلمههاي فارسی مختوم به الفیاواو با صداي "او" نيز نشانهي همزه را به كار برند، مانند: شيميائي، دانائي، دانشجوئي،بگوئيم و جز اينها. اما صاحبنظران برآنند كه بهتر است اين كلمهها را به صورتشيميايي، دانايي، دانشجويي و بگوييم، بنويسيم.
اين شيوه را حتي براي كلمههاي عربی مختوم به همزه نيز اجرا كنيم و به جاينهائي، وفائي، فضائي و هوائي بنويسيم: نهايي، وفايي، فضايي و هوايي. اين كار درنوشتههاي متقدمان نيز ديده ميشود، چون آن كه آمن را ايمن و جزء را جزو و وضوء راوضو تلفظ كردند و شرائط، وسائل، سائر و صحائف و صدها كلمهي نظير آنها را با «ي»بدين سان متداول ساختند: شرايط، وسايل، ساير و صحايف.
در ترجمهي طبري بدين گونهشاهدها دست مييابيم:
١- دريشان روح عطا كرد. (ص ١١٣)
۲- بدانچه گفتي وفا كن. (ص ۹۹)
٣- وضو عام بود. (ص ٣٣)
۴- و زهره جزويست از چهل و نه جزو از زمين. (ص ۵١)
۵- انبيا و اوليا(ص ۶۹ )
۶- علما و حكما(ص ۹۸)
و انوري كلمههاي: دوا، وفا، هوا، فضا، قضا، ريا، سخا، صفا، ضيا، لوا، خطا،ثنا، دعا، كبريا، لقا، حيا، مسا، استسقا، رجا، حوا، رضا و بسي از كلمههاي ديگر رابيهمزه با كلمههاي فارسي: جدا، بينوا، خرما و فردا قافيه كرده است و هماكنونصدها از اين گونه كلمههاي عربي مختوم به همزه در پارسي بيهمزه به كار ميرود ودرست هم همين است، زيراامروز كلمههاي مزبور جزو لغتهاي فارسي است و رنگ پارسي بهخود گرفته است. حافظ شيرين سخن نيز در غزلي گفته است :
سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد
و هزاران شاهد ديگر از ديوانهاي شاعران و كتابهاي نثر ميتوان يافت كه آوردنبيش از اين، مايهي ملال خاطر خوانندگان ارجمند است.
در پايان سزاست به منظور روشنشدن موضوع به گفتههاي دانشمنداني كه پايهگذار لغت، صرف و نحو و تجديد زبان عرببوده و بيشتر آنان از همميهنان ما به شمار ميرفته يعني ايراني بودهاند نیز اشارهكنيم:
●خليل پسر احمد فراهيدي(١۰۰-١۷۰يا ١۷۵ هجري)، كه واضع دانش عروض ونخستيندانشمند ايراني بود و كتاب عين را در لغت تازي تأليف كرد و در نحو و صرف و موسيقي وديگر دانشهاي ادبي صاحبنظر بود، دربارهي همزه كه از حرفهاي ويژهي الفباي تازياست گويد: «همزه سختترين حرفهاي شديد است زيرا از دورترين سوي گلو برميآيد». (فراهيدي، چاپ بغداد، ١۹۶۰، ص١٣٣ )
●سیبويه، دانشمند نحوي ايراني نيز چون اینميگويد: «همزه بانگ سهمناكي در سينه است كه به سختي و تلاش از آنبرميآيد.»(الكتاب، ج ۲ ، ص ١۶۷).
●نظام اعرج نيشابوري در شرح شافيهي ابنحاجب(متوفي ۶۴۶ هجري) گويد: «همزه چوناز بيخابيخ حلق گفته ميشود و آوازش به آواز تهوعكننده شباهت دارد تلفظ بدان برگوينده سنگين و دشوار ميآيد و قومي از عرب آن را به تخفيف ادا ميكنند و ايشانبيشتر اهل حجاز و به خصوص قريشند.
●و از علي(ع) روايت شده است كه : « قرآن به زبان قريشنازل شده و قريش به همزه تلفظ نميكنند و اگر جبريل همزه را از آسمان بر پيغمبرنازل نكرده بود ما تلفظ نميكرديم».
●و درماخذهاي ديگر از خود پيغمبر(ص) روايت شده است كه به صحابه فرمود قرآن رابه عربيت بياموزيد و در خواندنش از تلفظ به همزه خودداري كنيد.
●و از ابوالسود نقلكردهاند كه اعرابيي پيغمبر را آواز داد: «يا نبيءالله» و پيغمبر فرمود: «مننبيءالله نيستم، نبي الله هستم» (به تشديد يا).
●و خليل پسر احمد متوجه شده بود كهتلفظ همزه براي تازيان بسيار سنگين است چه آن را حذف ميكردند و حركت آن را به حرفپيش از آن ميدادند و ميگفتند: «من بوك؟»(پدر تو كيست؟) به جاي: «من ابوك؟».
باري دربارهي همزهي تازي و تخفيف و ابدال و حذف آن قاعدهها و بحثهايفراواني است كه در اين مقاله نميگنجد و اين اندازه از اين رو نقل شد تا ثابت شودفارسيزبانان حق دارند كلمههاي همزهدار را به صورتهايي درآورند كه از سنگينيتلفظ آنها كاسته شود، زيرا حرفي كه در زبان اصلي ثقيل باشد و دانشمندان بر حسبپيروي از تلفظ اهل زبان قاعدههاي گوناگون براي تسهيل تلفظ ان گردآوردند. در زبان ماكه به هيچ روي در وسط و آخر كلمه يافت نميشود، به طريف اولي بايد مورد توجهدانشمندان صرف و نحو قرار گيرد و ناگزير بايد از شيوههايي پيروي كنند كه از يك سوبه آساني نوشتن و خواندن كمك كند و از سوي ديگر به استقلال رسم خط و لهجه و دستورزبان گزند نرساند.
● ● ●
گزینه ی مقاله ها، محمد پروين گنابادي
از : جزیره ی دانش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]
-
گوناگون
پربازدیدترینها