تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):دوست ندارم جوانى از شما [شيعيان] را جز بر دو گونه ببينم: دانشمند يا دانشجو.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833303536




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فرديد و مخالفانش؛ گزارشي از يك نزاع ابدي/1


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: فرديد و مخالفانش؛ گزارشي از يك نزاع ابدي/1


گروه فرهنگي-مهدي فاطمي: «اي بسا انسان كه بعد از مرگ، زاد!»؛ مصداق اين مصرع، سيد احمد فرديد بود كه 25 مرداد 73، درسكوت تنهايي خانه اش درگذشت تا سكوت ديگران عليه او بشكند و تازه پرونده اش مفتوح شود؛ مردي كه سخنان ثقيلش، نوشته هاي منتشرنشده اش و كتابهاي ننوشته‌اش، وجودش را سر به مُهر باقي گذارد تا انديشه‌اش بين خواسته هاي موافقان و مخالفانش، مثل تن‌اش زير خروارها خاك برود. اما آيا كسي مي توانست حدس بزند كه در تغيير احوال سياسي روزگار و با گُرگرفتن مخالفتها عليه او، ادامه ي ماجراي فرديد را بايد با التهاب بيشتري پي گرفت؟ آنهم درست در زماني كه مي نوشتند: «حلقه‌ي فرديد؛ در آستانه ي خاموشي»

پس از مرگ فيلسوف و جوانمرگ شدن دو شاگردش عباس معارف و محمد مددپور، انگشت اتهام بر فكر فرديديان بيشتر و بيشتر نشانه رفت. سال هاي پاياني دهه هفتاد، زماني كه جمعي انديشمندان جوان، به فرديد و مسائلش از نو رو نمودند،شنيدن نام آن صاحبِ حلقه، بيشتر مديون شدت مخالفت با او بود تا در موافقتش. بين مخالفان هم آنكه زود آمد و دير رفت و هر از چندي، يادي و فريادي نثار آن مرحوم نمود، عبدالكريم سروش بود. در دورانِ «فشار از پايين و چانه زني از بالا» عبدالكريم سروش و احسان نراقي، فرديد را زيربناي فكري گروههاي فشار و انصار حزب الله و سعيد امامي دانستند، «بنيادِ فرديد» نيز آنها را متاثر از كارل پوپر و مرتبط با انجمن حجتيه و رژيم پهلوي دانست.

اما حرارت مخالفت با فرديد در فقدانش، بيشتر از همه در سرماي زمستان 84 درگرفت يعني وقتي كه دكتر سروش مي خواست همه را ملتفت كند كه رفتارهاي دولت كنوني را تنها بايد در مباني دو فيلسوف ايراني، كه از قضا دو يزدي اند، بازشناسيم؛ يكي دكتر فرديد و ديگري آيت الله مصباح. اما آيا مخالفت او با فرديد از سر مخالفت با دولت نهم بود يا اين كه اختلافي عميقتر در اين بين بود؟ مسئله چيست؟ يك دعواي شخصي كهنه در روزگار گذشته؟ يا يك اختلاف نظر عميق كه ابعاد عملي پيدا كرده؟ مخالفت هايي كه از سوي ديگر مخالفان رخ داد، چه ثمري داشت؟ براي پاسخ، هم تاريخ را بايد كاويد و هم انديشه ها را. گزارش تاريخي مواجهه مخالفان فرديد با او در سه پردهمي تواند ما را به "سطح" اين اختلاف نظر رهنمون سازد؛ پرده اول اين ماجرا در دوران حيات و دو ديگر در فضاي سياسي دوران اصلاحات و دولت نهم. اما "عمق" اين اختلاف را تنهابا تامل در نظام نظري انديشه ها مي توان به دست آورد.اما ريشه ها را ابتدا بايد در دوران حيات جست.

پرده اول

روزي روزگاري، اراده اي در برخي ايجاد شد كه جاي خالي شريعتي و مطهري را با سروش و مصباح پر كنند. سروشِ سالهاي پيش از انقلاب، در انگليس داروسازي خوانده بود و بعد شاگردي "فلسفه علم" را نزد كارل پوپر نموده بود و اينگونه دغدغه هاي محافظه كارانه آن ليبرال، در ذهن شاگرد جاخوش كرده بود. پس دغدغه ي ستيز با چپ داشت و خوب مي توانست جلوي ايدئولوگ هاي كمونيست اول انقلاب درآيد و همينگونه نيز مطرح شد. مي گويند بعد هم از سوي برخي بزرگان نزد امام(ره) معرفي و توثيق شد تا با حكم امام در شوراي انقلاب فرهنگي به كار اصلاح مقطعي دانشگاه مشغول شود. جالب است كه شمس آل احمد -برادر نويسنده ي كتاب غربزدگي- هم در همين شورا از امام حكم گرفت تا نماينده تمايلات ضدغربي انقلابيون در شورا محسوب شود. محمد تقي مصباح هم به دستور امام در قم موسسه اي تاسيس نموده و مشغول زمينه سازي بلند مدت براي توليد نرم افزار انقلاب فرهنگي بود.

عبدالكريم سروش كه سال ها قبل نامش را از حسين حاج فرج دباغ، تغيير داده بود در كنار محمد تقي مصباح يزدي كه او نيز نامش را از محمد تقي گيوه‌چي يزدي تغيير داده بود، مي نشست و به مناظره با چپ هايي مثل احسان طبري و فرخ نگهدار مي پرداخت. اما فرديد -كه او نيز ابتدا نامش سيد احمد مهيني يزدي بود- اعتراضات دامنه داري به عبدالكريم سروش نمود. او بسيار اهل آن بود كه جملات معترضه را در اوج پرداختن تئوريها، پي بگيرد. چنانكه در حاشيه سخنراني درباره "وحدت علوم" به تلويح به سروش اشاره مي كند و مي گويد: « در اين زمينه اضافه كنم، دانشگاه بدجوري به دست پوپر است. الآن دارند برنامه مي نويسند. اين برنامه كه تدوين شد، (بعد) تقسيم علوم!، چه كسي دارد علوم را تقسيم مي كند؟ همان هائي كه نمي دانند وحدت علوم چيست.» (سالنامه موقف) فرديد معتقد بود سروش چارچوب علم غربي را پذيرفته اما انقلاب اسلامي بايد در محتوا، روش و طبقه بندي و تقسيم علومكنوني بازنگري كند.

نگاه فرديد به انقلاب چه بود؟
پرسشي كه ابعاد ماجرا را روشن تر مي كند اين است كه فرديد چه نگاهي نسبت به انقلاب و امام(ره) داشت؟ كساني مانند سروش، نراقي و نوري زاده تقريبا 6 سال پس از فوت فرديد، او را متهم به روابط حسنه با رژيم پهلوي نمودند. اما يكي از شاگردان فرديد حمايت او از انقلاب را مسئله اي ريشه دار و مربوط به دهه چهل مي داند. او در مصاحبه اي كه در سال 79 در پاسخ به سخنان مزبور انجام مي دهد مي گويد مرحوم فرديد سال ها پيش، پيروزي اين انقلاب را همچون شكست بي سابقه غرب و غربزدگي مي دانست و دائما از آن حمايت مي كرد. حتي در سال 56 در دانشگاه تهران چندين جلسه از مباحثش را به تبيين و دفاع از نظريه ولايت فقيه امام اختصاص داد. يعني زمانيكه اصلا كسي در دانشگاه جرات طرح و حتي توان فهم ضرورت ولايت فقيه را نداشت چه برسد به تئوريزه نمودن آن. بنياد فرديد نيز در جوابيه اش پرسيد: «چرا در 15 سال حيات او پس از انقلاب اين سخنان را طرح نكرديد؟» و نراقي را در مورد اين ادعا كه فرديد روابط حسنه اي با پهلوي داشت سرزنشمي كند: «قرينه اي دركلام نراقي هست كه بر كذب سخنان ديگرش دلالت مي كند. نراقي از استاد شكايت دارد كه او را به سبب ارتباط با رژيم پهلوي به شدت مورد توبيخ قرار داده وبا وجود اينكه براي قانع نمودن استاد به منزل او رفته اما توفيقي در تغيير نظر او نيافته. اگر ادعاي نراقي در مورد آن مرحوم صحيح بود به آساني مي توانست به استاد بگويد: رطب خورده كي منع رطب كند.»

فرديد به مباحثات تلفني مفصلِ هزار ساعته با اساتيد فلسفه مانند دكتر ديناني مشهور است. تعمق و تبحر امام(ره) در مسائل عرفان نظري چنان به مزاج و مذاق نظري او خوشايند آمده بود كه مشهور است وقتي تلويزيون تفسير سوره حمد امام را پخش مي كرد، تلفنش را مي كشيد و به كسي پاسخ نمي داد؛ چنانكه پس از آن بارها در جلساتش از توقف درس تفسير حمد امام اظهار نارضايتي نمود.

ديدار با امام؟
شواهدي كه نشان دهداو ديداري با امام(ره) داشته وجود ندارد، اما شاگرد برجسته اش دكتر محمد رجبي در يك جلسه ي سخنراني در مورد استادش مي گويد: «امام پس از آنكه كتاب غربزدگي جلال را ديده بودند، به او گفته بودند بيان اين حرف ها وظيفه ما بود كه شما زحمتش را متحمل شديد و بعد هم ابراز تمايل كرده بودند كه دكتر فرديد را ببينند اما تبعيد در نجفمانع اين ديدار شده بود.»

به هر تقدير به نظر مي رسد كامل شدن شناخت فرديد از سروش را بايد در اين قول مشهور يافت كه «او به دفعات در جلسات سخنراني سروش در دانشگاه حاضر شده بود و همواره پس از سخنان سروش، خطابه مفصلي در نقد او ارائه داده بود.» در آنچه ثبت شده، اولين موضع گيري او در مورد نحوه و جريان بازگشائي دانشگاه ها پس از تعطيلي آنها در جريان انقلاب فرهنگي سال 1359 بود. مقرر شده بود كه ستاد انقلاب فرهنگي نسبت به تدوين برنامه هاي درسي جديد دانشگاهها بعنوان مقدمه بازگشائي آنها اقدام نمايد. عبدالكريم سروش كه سخنگوي اين ستاد نيز بود، عهده دار اين مهم شده بود. فرديد در سخنراني هاي خود نشان مي داد كه چگونه سروش "بر مبناي آراء كارل پوپر" مي خواست دانشگاه را اصلاح كند. وي كه پيشاپيش با توجه به برنامه هاي مكرر راديو تلويزيوني سروش آراء و افكار وي را درجهت مخالف انقلاب اسلامي مي دانست، گفته بود كه "دانشگاه را با منطق پوپر نمي توان اصلاح كرد".

من پيام كوچكي به امام خميني دارم، ‌اين انقلاب را عبدالكريم سروش خراب مي ‌كند
پس از اين بود كه آن جملات تاريخي از زبان احمد فرديد خطاب به امام خميني(ره) صادر شده بود. او اولين كسي است كه نسبت به آينده ي سروش هشدار مي دهد: «مي‌خواهم پيامي به امام خميني بدهم و درد دلي با ايشان بكنم، سيد احمد فرديد آدمي است كه براي خودش كار كرده‌است. اگر كتاب ننوشته، نخواسته تشبه به كثافات ديگران بكند. من پيام كوچكي به امام خميني دارم، ‌اين انقلاب را عبدالكريم سروش خراب مي ‌كند، فضلاي قديم ما خوبند ولي يك جهت شان ضعيف است كه من آن را مي‌دانم. من پوپر را مي‌شناسم و به ريش او مي‌خندم. من تا دم مرگ در نمي‌روم. چنانچه بيست سال از حكمت اُنسي دفاع كردم» البته بايد اذعان نمود به مرور كه بعدها نظرات سروش فرصت طرح و تبليغ يافت، امام(ره) نيز پس از چندي ديگر حكم او را براي شورايعالي انقلاب فرهنگي تمديد ننمود و اين همه، پيش از طرح علني نگاه هاي نسبي گرايانه سروش به دين در قالب نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت»، از سوي امام(ره) صورت گرفت كه نشان از دقت و ذكاوت ايشان داشت. فرديد در سخنراني هاي دانشگاهي او متوجه اين شده بود كه او به مدد فن بيانش منتقد خوبي براي كمونيستها و مخالفان چپ حكومت است اما اين نقد از پايگاه تفسيري ليبراليستي از دين صورت ميگيرد كه ريشه در آراء پوپر دارد.

از نهان روشي تا عيان روشي
فرديد پي برده بود كه يك دشمن مشترك ميان سروش و انقلابيون مذهبي -يعني كمونيستها- باعث شده او اين جايگاه را بدست آورد و بيشترين بهره را ببرد. پس سروش -بي آنكه معتقد به امام باشد- با ماركسيست خواندن مخالفان سرمايه داري جهاني و نيز نازيست خواندن مخالفان صهيونيزم، دچار نوعي "نهان روشي" نسبت به حكومت مي شود و بي هزينه ترين روش را براي مقابله با عدالتخواهان و استكبارستيزان برمي گزيند. با اين نگاه شايد سروش هيچ گاه دچار يك چرخش نظري و تغيير موضع اساسي نشده بود بلكه شرايط آغاز انقلاب ظرفيت تبليغ نظرات مسلك ليبرال او را به صورت عمومي و صريح نمي داد و از ديگر سو حتي اين نظرات در لفافه شعر و ذوق و بيان و نثر رساي عبدالكريم سروش، آنهم در فضاي آشفته و چپ زده يآن سال ها، بعضا خريدار هم داشت. اين نهان‌روشي با تعابير ديگري در دفاعياتي كه سال گذشته از خويش ارائه داد، ديده مي شود. در مجادله اي كه سال گذشته بر سر تاثيرش در تصفيه اساتيد دانشگاه در ماجراي انقلاب فرهنگي صورت گرفت، اصرار داشت كه از آغاز مدافع دموكراسي و تساهل بوده است. پس بايد پرسيد چگونه عضو ستادي بوده كه قصد اسلامي سازي دانشگاه را داشته و يك سخنران رسمي تمام عيار براي جمهوري اسلامي به حساب مي آمده است؟

دكتر فرديد؛ نامزد انتخاباتي
در برابر، عيان‌روشي فرديد، را مي توان در طرح غربزدگي در سالهاي دهه 40، توجه به ضرورت ولايت فقيه در سال هاي پيش از انقلاب و مخالفت صريح با سروشِ ابتداي انقلاب و خطاب قرار دادن امام و نوعي عدم اهتمام به كسب قدرت در عين موضع گيري هاي سياسي ديد كه اين ويژگي ها تا آخر زندگي دانشگاهي او استمرار داشت. ظاهرا او اهل كوشش هاي سياسي و تشكيلاتي براي رسيدن به قدرت نبود. علاوه بر موضع گيري هاي صريح -كه در نهايت منجر به خانه نشيني اش شد- دو بار سعي كرد به صورت رسمي و تمام عيار پا به ميدان سياست گذارد: سال 58 براي عضويت در مجلس خبرگان قانون اساسي نامزد شد. يكي از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي فرديد را به عنوان نماينده اساتيد دانشگاه جهت درج در فهرست نامزدهاي اين حزب پيشنهاد كرد اما يكي ديگر از اعضا مانع اين كار شد، متعاقبا فرديد نيز اعلام انصراف نمود.(كيهان 11/5/1358 و 20/11/1358). متعاقبا همان سال بود كه فرديد نامزد عضويت در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي شد، جمعي از دانشجويان متعهد طي اطلاعيه اي با 150 امضاء(كيهان 18/11/1358) و سپس برخي از ارادتمندان فرديد طي اطلاعيه ديگري(كيهان 21/12/1358) از ايشان اعلام حمايت نمودند. گروه "فدائيان اسلام" و آيت الله خلخالي نيز وي را در فهرست كانديداهاي خود قرار داد. اما نهايتا فرديد با كمتر از 6 هزار راي از دور رقابت ها كنار مي رود. (ahmadfardid.com)

او در سايه روشنِ سياست و فلسفه مي زيست و عقيده داشت «نمي شود سياست و هنر و فلسفه را از هم جدا كرد» و هر فيلسوفي خواه نا خواه تعهد و تعلق سياسي دارد ولو اينكه كتمان كند و ژست بي طرفي بگيرد.

پيش بيني رويكرد سروش به قرآن توسط فرديد
اما مهم تر از همه اينكه فرديد سخناني دارد كه تنها امروز، پس از انتشار عقايد سروش درباره "توليد قرآن"، قابل فهم مي شود، ولي در آن دوران ثقيل و بي وجه به نظر مي رسيد. به اين جمله دقت كنيد: "انتقاد از اساس دينيِ جامعه، با عقل پوپري، قطعي است و آن نهايتا به نفي عقل قرآني مي رسد" اين پيش بيني را محمد مددپور در سال 1365 از استادش شنيده، يادداشت كرده و در كتاب "ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان" صفحه 443 نقل كرده است. هم چنين در جايي ديگر مي گويد: "اين حقيقت نفس اماره است كه در كل عالم تجلي پيدا كرده، نمونه اين حقيقت، پوپر است كه همراه با توهين به قرآن سراغ جمهوري اسلامي آمده است. تا كي بعد از مشروطه بايد به قرآن توهين شود؟"(ديدار فرهي صفحه 288) فرديد از خيلي پيشتر يعني از همان اوائل انقلاب كه سروش در راديو و تلويزيون برنامه مرتب سخنراني داشت و كتاب درسي نوشته ي او (بينش ديني) در دبيرستان ها تدريس مي شد، سرانجامِ او را از مباني اش خوانده بود. اين جمله نيز از او قابل ذكر است: "همينطور فلسفه علم يهودي زده به كشور ما مي آيد و آن منطق و روش پوپر است كه توهين به قرآن است با نفس اماره»(ديدار فرهي صفحه 284) مهدي صادقي، شاگرد فرديد، معتقد است «به نظر فرديد، آراء پوپر ماسونيت مضاعف و زير بناي صهيونيسم فلسفي براي توجيه استثمار و غارت بشر در جهان سوم و كشورهاي اسلامي است.»

اما چگونه لوازم انديشه هاي سروش، او را به اينجا رساند كه اكنون رسيده؟ و مهمتر اينكه فرديد چگونه به فهم اين معنا نايل آمد؟ نميدانيم اما او درباره روش فكري اش مي گويد من يك مشاهده ماتقدم مي كنم و يك مشاهده ماتاخر: «من از "فلسفه تاريخ" مي روم به "خداشناسي تاريخي" و بعد "علم الاسماء تاريخي" و مشاهده مي كنم. من به علم الاسماء تاريخي مي روم و مشاهده مي كنم كه هانري كربن يهودي و فراماسون و صهيونيسم زده است و حالا كه مي آيند و به من مي گويند، مي بينم درست است. اول شما مي بينيد، ( به صورت ماتقدم، اپريوري، Apriori) كه شهود ذات است. اول علم اليقين است دوم عين اليقين و سوم حق اليقين. بنده فقط به اپريوري يا اپيستريوري نمي روم بلكه شهود ما تقدم و ماتاخر هردو لازم مي آيد". (ديدار فرهي صفحه 279)

ترور حقيقت ديانت
جالب است كه از يك سو سروش كتب ديني نظام آموزشي و انقلاب فرهنگي را مي نويسد و از ديگر سو فرديد معتقد است كه او حقيقت ديانت اسلام را ترور مي كند. نقل قول ديگري در سال 60 نيز حاوي اين تعريض است: «حالا مي آيم به مساله فرقان. اينها همه سر و ته يك كرباسند. جمعيت فرقان ترور مي كرد، اينها يعني امثال سروش هم ترور مي كنند، حقيقت ديانت اسلام را ترور مي كنند.» سروش در اين سالها جايگاه خوبي در نظام دارد و عليرغم جستجوي فراوان نمي توان هيچ اظهار نظري كه دال بر پاسخ دادن به اشكالات فرديد باشد، از او پيدا نمود.

فرديد "خانه نشانده" شد!
اما فرديد چگونه خانه نشين شد؟ آيا اين مسئله با كسي از مخالفانش در ارتباط است؟ فرديد در سال هاي آغازين انقلاب معتقد است جريان انجمن حجتيه مي خواهد در برخي نهادهاي نظام لانه كند. كتاب هايمعارف دوره دبيرستان مورد انتقاد شديد فرديد قرار داشت. در كتاب «ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان» با كنايه به مديران وقت وزارت آموزش و پرورش از او نقل شد: «كتابي مي نويسيم بنام"فلسفه دين" كه خبري از "مرگ" در آن نيست، البته غرضي هم در كار نيست بلكه از سر غفلت است. اين غربزدگي است كه مي خواهد نشان دهد كه آقا متجدد است. بخوانيد! سراسر آن غربزدگي است، كجا در آن سخن از مرگ آگاهي است، كجا سخن از ترس آگاهي است، كجا سخن از دل آگاهي است و كجا سخن از حقيقت انسان است؟» در زمانيكه يكي از اطرافيان دكتر فرديد موقعيتي در آن وزارتخانه يافته بود، وي را به تدوين كتاب درسي براي جايگزيني كتاب "فلسفه دين" ترغيب و ياري نمود، اما درست در زماني كه قرار بود اين كتاب به چاپ سپرده شود ناگهان طرف مقابل متوجه شده و سريعا تدوين كننده كتاب را از مقام خود عزل و فردي را جايگزين نموده و مانع چاپ و جايگزيني اين كتاب شد.

برخي شاگردان دكتر فرديد معتقدند همين موضوع باعث شد كه جلسات سخنراني فرديد كه اين اواخر ظاهرا به دعوت وزارت آموزش و پرورش در تالار فرهنگ برگزار مي شد، در مهر 1361 پس از يك سخنراني شديداللحن تعطيل شود و او به اصطلاح خانه نشين شود. پس از آنكه در سال 79 عبدالكريم سروش اهانتهايي را در حق فرديد روا مي دارد، نزديكترين شاگرد فيلسوف يعني عباس معارف در پاسخنامه اي كه از طرف بنياد فرديد در روزنامه بيان مورخ26/3/1379 به چاپ رسيد اين ماجرا را "آخرين پرده رزم سياسي" استادش دانسته كه در تقابل با "انجمن حجتيه" صورت گرفته است. شاگردان دكتر فرديد آخرين پرده رزم سياسي او در سال 61 را دربرابر گروه موسوم به انجمن حجتيه -و از جمله عبدالكريم سروش- مي دانند و مي گويند كه قدرت بسيار زياد اين گروه به تعطيل شدن درسهاي فرديد و خانه نشين شدن آن مرحوم انجاميد.

فرديد پس از بازنشستگي در دانشگاه، تا سال ها در انجمن حكمت و فلسفه ي ايران، فلسفه تدريس مي نمود. پس از ارتحال امام در يكي از آخرين سخنراني هايش كه در سال 69 صورت داده چنين مي گويد: «امام خمينيِ فقيد از نوادر تاريخ بود كه با انقلاب اسلامي نخستين تزلزل را در بنيان غربزدگي ايجاد نمود. اما اين بحران همچنان ادامه دارد. از اين رو مبارزه بي سابقه با غربزدگي بايد تا ظهور مهدي موعود(عج) كه پايان بحران غربزدگيست ادامه يابد.»

فرديد تا پايان عمر جايگاهي در حكومت ندارد و ديگران را نقد مي كنداما عمده داستان «مخالفت با فرديد» در فقدان او اتفاق مي افتد. اينكه در دوران حياتشكسي بهپاسخاو برنمي آيد چه تفسيري دارد؟ و دو موج اتهام زنيدر دوران اصلاحات و دولت نهم چه؟ آيا مي توانيم بگوييماو براي هميشه فهم نشده و يا بد بينانه طرد شده؟ اين پرسش ها درمطالعه دوران پس از فرديد پاسخ مي گيرد.

نظرات كاربران:
 شنبه 2 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن