واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام
تو رو خدا من به کمکتون نیاز دارم. من نه ساله ازدواج کردم یه کوچولوی سه ساله دارم. از بس شوهرم بیخیاله و کارهای عجیب و غریب می کنه خیلی خیلی عصبی شدم. من همونم که تو دانشگاه بهم می گفتم دلت مثل دریاست. الان خودم نمی تونم خودمو تحمل کنم. سر بچه فل معصومم داد میزنم. بعد که میخوابه کلی قربون صدقه ش میرم و پشیمون میشم. نود درصد این اخلاقم به خاطر رفتارهای عجیب و غریب همسرمه. مرد بدی نیست ولی یه اخلاقهایی داره که اعصای منو به هم میریزه. نمی دونم چیکار کنم. الان احساس می کنم بچه م رو هم دارم عصبی می کنم.
مثلا یکی از کارهایی که تازگیها انجام داد و حسابی از دستش ناراحت شدم این بود که از محل کارش اومده خونه با پسرم جلوی در بوده دیده زن همسایه رو انداختن بیرون و درو به روش باز نمی کنن بعد اون خانومه اومده گفته زنگ بزنید 110 . بین اون همه آدم تو کوچه این پاشده رفته زنگ زده بعد خانومه گفته میای تو دادگاه شهادت بدی که شوهرم منو انداخته بیرون. گفته آره میام. البته من اینها رو بعدا فهمیدم. بعد که خانوم همسایه هی درو میزد و این از آیفون نگاه می کرد و درو باز نمی کرد. می گفت میخواد برم دادگاه شهادت بدم منهم حوصله شو ندارم. من میگم چرا بین همسایه ها یقه ما رو گرفت. هی پرسیدم آخرش گفت گفته بودم میام. البته سر این مسئله زیاد بحثمون نشد. ولی آمپرم رفت بالا. اشتباه بعدی رو که انجام داد دیگه غاطی کردم. ولی از دست خودم خسته شدم. نمی دونم کارهای احمقانه همسرمو چه جوری تحمل کنم. خیلی ساده است. اگه مرد بدی بود ازش از همون اول جدا می شدم ولی چون تنها ایرادش ساده گیشه اونهم چون واقعا نمی فهمه کارش اشتباهه انجامش میده . ولی بعضی وقتا هم یه کار اشتباهو انجام میده وقتی می بینه من ناراحت شدم. دفعه بعد باز هم تکرارش میکنه. دیگه واقعا عصبی میشم. از اینکه من تو خونه داد وبیدار می کنم و اون ساکت فقط نگاه می کنه واقعا حالم به هم میخوره. نمی دونم چی کار کنم. تو رو خدا راهنماییم کنین.
عزيزم باور كن دست خودش نيست. بعضي آدم ها در موقعيت هاي خاص جوگير ميشن بعد توي حرفي كه زدن ميمونن
خيلي ساده نيست كه بشه عادتها و اخلاق يه نفرو عوض كني ولي بايد باهاش صحبت كني كه قبل از اين كه يه كاري رو انجام بده در موردش فكر كنه و همينجوري بي ملاحظه حرفي نزنه
من گاهي خودم از اين كارها مي كنم . بعدش دور از جون شما عين خر تو گل مونده نميدونم چه كار كنم
اين كه ميگم همسرت دست خودش نيست چون منم دست خودم نيست. من چند بار با خانواده همسرم رفتم مسافرت و يه مشكلاتي پيش اومده ولي وقتي دوباره ميگن بياييد بريم مثل ... راه مي افتم . و اگه اونجا از دستشون ناراحت بشم هيچي نميتونم بگم چون خودكرده را تدبير نيست. البته من يه دوستي دارم كه مشاوره زياد نمي بينمش گاهي كه زنگ مي زنه ميگه تمرين كن كه بتوني نه بگي و توي رودربايستي نموني چون به مرور زمان بدتر هم ميشي
يه كمي پيشرفت كردم اميدوارم همسر شما هم بتونه در همچين مواردي با فكر و عاقلانه تصميم بگيره
عزیزم الان خیلی ناراحتی از همسرت..
حق داری .. دوست داری همسرت بعضی اوقات برخوردی داشته باشه که دردسر ساز نباشه و یا "فن نه گفتن " رو بلد باشه..
عزیزم اینکه وقتی شما عصبانی هستی و همسرت سکوت میکنه که خیلـــــــــــــی خوبه.. خیلی عالیه.. چون اگه ایشون هم بخواد عصبی شه دعوا میشه و اوضاع بدتر از قبل..
ببین گلم .. میتونی اروم اروم و کم کم باهاشون بحرفی..
هم خودت ذهنت و افکارت راحت میشه .. هم اینکه تاثیرگذاری این رفتار رو همسرت بهتره..
فک کن خونه ات جاییه که نزدیک خیابونه.. همیشه تردد ماشین ها اذیتت میکنه .. صدای بوق اونا آزاردهنده اس..
ولی وقتی یه مدت میگذره واست عادی میشه..
شاید یکی بیاد خونه ات کلافه شه .. ولی شما دیگه کلافه نمیشی.. عادت کردی..
نباید کاری کرد که با برخورد و رفتارمون باعث شیم همسرمون به این داد زنان عادت کنه .. و دیگه توجهی بهش نکنه ..
میتونی تو مکان مناسب .. زمان مناسب.. به همسرت تذکر بدی..
سعی کن پیش پسرذت این کارو نکنی عزیزم .. خلاصه این داد زنان روش تاثیر میذاره.. باعث ایجاد استرس تو پسرت میشه ..
و اونم بعدا ممکنه پرخاشگر و یا منزوی شه ..
پس در درجه اول ... تو قدم اول.. باید از خودمون شروع کنیم..
تغییرات رو رو خودت استارت بزن گلم..
با خودت بگو از الان.. از همین لحظه عصبانی نیشم.. داد نمیزنم.. من میخوام همه به حرفام توجه کنن.. پس باید لحنم طوری باشه که دیگرانو به خودم جذب کنم.. پس من دیگه عصبی نمیشم..
هر وقت داری عصبی میشی.. از اون محل برو یه جای دیگه.. اگه تو اتاقی برو تو آشپزخونه .. چند تا نفس عمیق بکش.. چند بار فووت کن.. و یه لیوان آب بخور.. شدیددددددددا تاثیر گذاره...
خودم امتحانش کردم عزیزم...
و بعد با همسریت بحرف گلم.
از کنترل عصبانیت یه مثال واست میزنم:
یه بار اومده بودم خونه ..کلید نداشتم .. 52 بار به همسرم زنگیدم .. که درو باز کنه.. دیدم جواب نمیده .. آیفون زدم دیدم جواب نمیده.. یه ربع پشت در تو کوچه موندم .. مجبور شدم بزنگم به واحدای دیگه.. اول دیدم کسی جواب نمیده.. بعد یهو از خوش شانسی یکی از واحدا در باز کرد.. رفتم پشت در واحدمون بازم زنگیدم تا همسری درو باز کنه .. اینقد عصبانی بودم که حتی فرصت نگرانی هم نداشتم!
یهو دیدم همسری صدام میکنه که در میزن!!!!!!.. فک کرد من تو خونه ام .. آخه تازه بیدار شده بود.. بعد یهو به خودش اومد که من تو خونه نیستم به گوشیش و 52-3 میس کالم نیگا کرد بهم زنگید.. گفتم باز کن درو .. فقططططط باز کن!!!..
یهو دیدم ..به به همسری با یه قیافه خوابالو موها عجیب غریب .. اومده درو باز کرده..( عصر بوده بعد از کارش اومده بود خونه)
یهو گفت ببخشید خوابیده بودم!!!!!.. ولی من دیگه داشتم داغون میشدم از عصبانیت .. گفتم باشه فقط هیچی نگو الان.. برو بخواب.. باورت میشه با اون شرایط که خسته و کوفته از اداره اومدم این همه پشت در موندم .. 52 بار زنگیدم جواب نداد.. همه این عصبانیت هاا.. با ترک کردن اتاق و. رفتن به آشپزخونه و نفس عمیق و فووت کردن و اب خوردن تموم شد..
پس میشه رو اعصابمون کنترل داشته باشیم عزیزم..
ببخشید زیاد حرفیدم .. موفق باشی گلم.
بهار جون و دوستان يكمم منو نصيحت كنيد منم از اخلاق بدم بگم
ماشا الله هزار ماشاالله همسر ي دارم دسته گل انقدر خدا رو شكر خوبه گاهي ميگم نكنه قراره زود خدايي نكرده زبونم لال طوريش بشه
اينهمه خوبه حتي رفتم پيش روانشناس گفتم همسرم خوبه و من ميترسم بميره راستش كمكي نكرد يكم حرف زد سرو ته نداشت شايد بايد
ميرفتم پيش يه مشاور ديگه ولي مشكلمو اينجا مطرح ميكنم با اينكه همسرم خيلي خوبه من زياد اخلاقم خوب نيست
من يك انسان بسيار حساسم بيش از حد حساس مثلا همسرم مادرش بهش زنگ بزنه بره خونه مادرش ناراحت نميشما و بهش نميگم
چرا رفتي حتي تشويقشم ميكنم ولي يه جوري ميشم وقتي بر ميگرده يه جورايي دلم ميخواد باهاش دعوا كنم كلا تنها و تنها مشكل من تو
زندگيم اينه همسرم ميگه خيلي حساسي تازه گيها هم ياد گرفته من حرف ميزنم ميخنده ميگم چرا ميخندي ميگه گريه كنم خوب اگه اون
حرف رو بهت زدن بد گفتن منم اروم ميشم ولي باز چند روز بعد دوباره جديدا ميگه دلم نميخواد ببرمت خونه مادرم ميرم تا يكهفته تو
حرفشونو ميزني من چيكار كنم با اخلاق گندي كه دارم واقعا هم اضطراب دارم همسرم طوريش بشه هم از خانوادش بدم نميادا ولي حرف
ميزنن انگار فحشم ميدن حتي ميگن قربونت برم ميگم ببين ... گير آوردن دارم بلا نسبت دراز گوشم ميكنن
گمانم حرفام سر وته نداشت ولي درد و دل بود ديگه خودمم نفهميدم چي نوشتم
ممنون خانومهای گل که راهنماییم کردین
ببینم می تونم با تمرین رو اعصابم کنترل داشته باشم
تو جمع خیلی خیلی خوبم خیلی عالی همه میگن لیلا خیلی صبوره ولی تحمل کارهای همسرم و ندارم یعنی می دونین اونقدر در طی این نه سال کارهای عجیب دیدم دیگه تحملم تموم شده
انشاء اله که بتونم رو اعصابم مسلط بشم
دوست ندارم برم روانشناس می ترسم بهم دارو بده و اینو اصلا دوست ندارم. دعا کنین بتونم تغییری در زندگیم بدم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1227]