محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844793772
مجموع اخبار های دو ماه اخیر 90 و سالهای قبل : اخبار غير آشپزي
واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: هشدار درباره پوشيدن دمپايي لا انگشتي
پوشيدن اين دمپاييها در واقع باعث تغيير در نحوه حركات عادي و طبيعي فرد شده و در نهايت به پاها و زانوي وي آسيب ميرسانند.
نتايج يك تحقيق جديد نشان داده است كه پوشيدن دمپاييهاي لاانگشتي كه بويژه در بين دختران نوجوان در فصل تابستان متداول است براي پاها و زانوها خطرناك و مضر است.
به گزارش ايسنا، پژوهشگران دانشگاه آئوبورن در آلاباما در اين پژوهش اظهار داشتند كه استفاده از دمپاييهاي لاانگشتي بويژه در فصل تابستان بين دختران بسيار متداول ميشود. اما انتخاب مناسب و هوشمندانهاي نيست.
پوشيدن اين دمپاييها در واقع باعث تغيير در نحوه حركات عادي و طبيعي فرد شده و در نهايت به پاها و زانوي وي آسيب ميرسانند.
در اين تحقيق كه روي 39 دختر و پسر دانشجو انجام گرفت از آنها خواسته شد كه در حين راه رفتن دمپايي لاانگشتي يا كفش ورزشي به پا كنند.
نتايج مطالعات نشان داد: كساني كه دمپايي لاانگشتي به پا داشتند حين راه رفتن گام هاي كوتاه تري بر ميدارند و پاشنههاي پاي خود را با نيروي عمومي كمتر به زمين ميزنند.
به اين دليل به افرادي كه به هر دليل مايل به پوشيدن اين دمپايي ها هستند توصيه ميشود كه از آنها فقط براي مدت زماني كوتاهي استفاده كنند.
به علاوه استفاده طولاني مدت از اين دمپاييها ميتواند باعث بروز درد در ناحيه پا، كمر درد و يا حتي آسيب رسيدن به لگن شود.
نتايج اين پژوهش در نشست سالانه اخير كالج آمريكايي طب ورزش در اينديانا پليس ارائه شده است.
منبع : سایت خانواده سبز
برنا: مجله پرتیراژ «ریدرز دایجست» به بررسی 35 شهر مهم جهان با شاخصهای منحصر به فرد خود پرداخته است.
شاخصهای این تحقیق حول چند مورد بوده است. محققان نخست پشت سر دیگران وارد جائی شدند تا ببینند این افراد در را پشت سر خود میبندند یا نه. دومین شاخص این تحقیق خرید از 20 مغازه یک شهر بوده است تا ببینند رفتار فروشندگان با مشتریها چگونه است. سومین شاخص نیز، انداختن عمدی یک پوشه در 20 محله شلوغ شهر بوده تا ببینند چند نفر آن را برداشته یا لگد میکنند.
بر اساس این تحقیق که در شماره اخیر «ریدرز دایجست» منتشر شده است؛ به ترتیب شهرهای نیویورک، زوریخ و تورنتو مودبترین شهرهای جهان معرفی شدند. بمبئی (هندوستان)، بخارست (پایتخت رومانی) و کوالالامپور (پایتخت مالزی) نیز از جمله بیادب ترین شهرها معرفی شدند. سئول، سنگاپور و مسکو نیز در رتبههای بعدی شهرهای بی ادب جهان جای گرفتند.
بنا بر گزارش این نشریه؛ پایتختهای کشورهای آلمان، برزیل، کرواسی، نیوزلند، لهستان، مکزیک، سوئد، مجارستان و اسپانیا به ترتیب رتبه های چهارم تا دوازدهم شهر های مودب را به خود اختصاص دادند.
http://www.loo3.com
توماس بيتي که در جهان به عنوان « مرد باردار» معروف است و اخيرا يک دختر بدنيا آورده، در گفت و گو با شبکه ABC اعلام کرد ، بچه دوم او در خردادماه سال آينده متولد مي شود.
هرچند توماس بيتي، 34 ساله، قانونا مرد به حساب مي آيد اما او اندام تناسلي زنانه اش را عليرغم برداشتن سينه ها حفظ کرده است.
به گزارش البرز به نقل از ايرانتو ، وي پس از زايمان اول خود، دريافت هورمون هاي مردانه را که هر دو هفته يکبار انجام مي داد قطع کرد.
آقاي بيتي در تيرماه امسال يک دختر به نام سوزان را در بيمارستاني در شهر بند ايالت اورگان بدنيا آورد.
تصميم او براي باردار شدن به دنبال عدم امکان بارداري همسر 46 ساله او به دليل خارج کردن رحم اتخاذ شد.
وي اين بار نيز با استفاده از اسپرم يک اهداکننده ناشناس و بوسيله تلقيح مصنوعي باردار شده است.
اين گزارش حاکيست، بيتي خاطرات خود را در قالب کتابي با عنوان « Labour of Love» يا «درد عشق» (درد زايمان) به نگارش درآورده که همين هفته منتشر مي شود.
اين زوج همچنين مجموعه عکس هاي خود را به مؤسسه Getty image فروخته و يک شبکه انگليسي نيز از جريان زندگي آنها سريال مستند ساخته است.
با اينکه اين زوج توانستند از فعاليت هاي تبليغاتي خود، 2 ميليون دلار جمع آوري کنند، اما توماس دليل اين کارها را علاقه به مشهور شدن عنوان کرده است.
او پنج سال با زنش نانسي زندگي کرده است و در کنار هم به کار چاپ تصوير روي تي شرت اشتغال دارند.
۱- نکونام در راه واردات عطر و پوشاک
جواد نکونام . خوش پوشي و خوش تيپي ، هم مي تواند براي آدم دردسر ساز شود و هم کارساز، فعلاً که براي جواد بدجوري کارساز و پولساز شده و جواد در امر واردات عطر و پوشاک فعاليت خوبي دارد. ضمناً آقا جواد به اتفاق چند تن از دوستانش يک شرکت توليد پوشاک و لوازم ورزشي تاسيس کرده است.
2- نکيسا رستوران دارد!
روح لطيف نيما نکيسا ، او را وارد عرصه هنر کرده و آنطور که شنيده ايم بزودي کاست سنگربان سابق تيم ملي روانه بازار موسيقي خواهد شد. البته فعاليت غير ورزشي نکيسا فقط به هنر و موسيقي ختم نمي شود . نيم خان با همکاري پدرش اداره يک رستوران سيک و مدرن را در خيابان فراهاني برعهده دارد. خوش تيپي نيما باعث شده کار و کاسبي اش بگيرد.
3- گل محمدي صاحب يک آرايشگاه مجهز
يحيي گل محمدي ، مدافع اسبق تیم صباباطری از آن دست فوتباليست هايي است که همواره دور حاشيه را خط کشيده و بي سر و صدا به زندگي و کار خود مشغول است . او به همين چند روزه شهرت و قدرت دلخوش نکرده و اداره يک آرايشگاه مجهز به نام هنر پرشيا را بر عهده دارد. ضمن اينکه آقا يحيي در امور خيريه نيز پيشقدم است و آنطور که شنيده ايم هزينه يک موسسه خيريه را تامين مي کند.
4- باقري ، بازرگان فرش !
کريم باقري ، هافبک صاحب نام تيم پرسپوليس ، که زماني فوتبالش هم مثل فرش شهرش زبانزد عام و خاص بود در کنار شوت زدن و دويدن و پاس دادن در زمين چمن در امر صادرات فرش و ارز آوري براي کشور تجربه و تبحر بالايي دارد. کريم خان همراه پدر همسرش يکي از تجار معروف فرش ايران و به خصوص تبريز در دنياست!
5- دين محمدي ، کاسب در ميلاد نور
چندين سال حضور در استقلال و سابقه حضور دو ساله در فوتبال باشگاهي آلمان ، گذشته از تجربيات فني و حرفه اي فراوان براي سيروس خان ، از لحاظ مادي هم براي هافبک ريز نقش پگاهي ها سودآور بود. سيروس ، سرمايه اش را که هم ريالي است و هم ارزي در کار توليد پوشاک به کار انداخته و يک موسسه توليد پوشاک را اداره مي کند . البته يک باب مغازه در پاساژ ميلاد نور و در جوار هم قطاراني چون ميناوند ، پيرواني و دايي نيز از ديگر سرمايه گذاري هاي جناب سيروس خان است که در آن به عرضه پوشاک ورزشي مي پردازد
6- تجارت تهران در قبضه دايي
علي دايي ، سر مربي تيم ملي همانطور که در زمين سبز عناوين و رکوردهاي ملي و بين المللي را تصاحب کرده ، در زمينه سودآور اقتصادي سرمايه گذاري هاي کلاني انجام داده است . مشارکت در ساخت يک شهرک توريستي در اطراف چالوس ، مالکيت چندين فروشگاه و گالري کفش و لباس در مراکز خريد يوسف آباد ، منيريه ، ميدان محسني و ميلاد نور و همچنين اداره موسسه توليدي پوشاک ورزشي دايي ، مشغله هايي است که بعد از فوتبال ذهن دايي را به خود مشغول کرده است.
7- نيکبخت پوشاک توليد مي کند !
عليرضا نيکبخت واحدي ، مهاجم برسبوليس بيشتر از آنکه به فکر آينده اش باشد ، به تيپ و مد و ظاهرش مي رسد و فرصت چنداني براي پرداختن به امور تجاري ندارد . البته گويا به تازگي شم تجاري نيکي هم تقويت شده و شنيديم وي در يک موسسه توليد پوشاک مشارکت و سرمايه گذاري کرده است. البته حالا که او به ليگ امارات رفته و عضو تيم الوصل شده ، بيشتر از اينها مي تواند به فکر آينده اش باشد.
8- خداداد مسلط در تجارت جهاني !
خداداد عزيزي ، مربي بيام همانطور که در زمين فوتبال تند و تيز است ، در عرصه تجارت نيز يد طولايي دارد و به قول معروف زير و بم کار را مي داند . خداداد علاوه بر مالکيت يک گالري طلافروشي در خيابان کريم خان زند ، صاحب يک شرکت توليد قطعات يدکي اتومبيل در سنگاپور نيز هست و در دبي هم سرمايه گذاري هاي خوبي انجام داده و فعلاً او تنها رقيب علي دايي است.
9- خطيبي ورزشگاه مي سازد!
رسول خطيبي ، مهاجم آذري تيم سپاهان اصفهان آنقدر به فوتبال و توپ و تور علاقه دارد که حتي سرمايه گذاري هايش هم يکجوري به فوتبال و ورزش ربط پيدا مي کند . مهاجم تبريزي سپاهان ، پروژه ساخت يک مجموعه ورزشي را در تبريز آغاز کرده و نظارت بر چگونگي انجام کار اين مجموعه و تامين هزينه هاي آن مهمترين مشغله خطيبي بعد از فوتبال است.
10- پژمان در آستانه آپارتمان سازي !
پژمان نوري ، هافبک تيم پیروزی پسر ارشد خانواده اي است که املاک زيادي در شمال دارند اما پژمان علاقه اي به کشاورزي و زمين داري ندارد. از قرار معلوم پژمان هم نان را در ساخت و ساز مي بيند. او قصد دارد در قطعه زميني که در اختيارش است ، آپارتمان سازي کند البته در فصل بهار! در اين مدتي هم که بيکار بوده سرش با خواهرزاده اش و مراقبت و پرستاري از او گرم بوده ، مثل اينکه پژمان خان در رشته پرستاري استعداد بسيار خوبي دارد!
11- کعبي براي خودش ارباب است
حسن کعبي ، هافبک ملي پوش تيم ملي هم سود و پول را در صنعت پر رونق خريد و فروش ملک و ساخت و ساز ديده است . آنطور که خود حسين مي گفت او چند باب مغازه و منزل دارد که با اجاره و رهن آنها کاسبي کوچکي براي خودش دست و پا کرده است.
12- سر و کار منصوريان با کامپيوتر !
عليرضا منصوريان ، هافبک اسبق استقلال ، دو سال حضور در آلمان و فوتبال ماشيني و حساب شده ژرمن ها ، حسابگري علي منصوريان را هم تقويت کرد ، به طوري که اين بازيکن مارک هايش را در بازار پر رونق کامپيوتر سرمايه گذاري کرد. اگر خريدار قطعات و لوازم کامپوتر هستيد ، حتماً سري به فروشگاه منصوريان واقع در چهار راه ولي عصر بزنيد.
13- جمشيدي گالري عطر و ادکلن دارد
پژمان جمشيدي ، هافبک تيم پاس علاوه بر اينکه بعد از چندين سال تحصيل در رشته عمران هنوز موفق به اخذ مدرک نشده و دائماً به خاطر پاس کردن واحدهاي درسي دنبال اساتيد خود است ، بخشي از وقتش را هم در گالري عطر و ادکلن فروشي اش که در کرج واقع است ، مي گذراند.
14- هاشمي نسب در فکر افتتاح پيتزافروشي
مهدي هاشمي نسب ، مدافع يام خراسان و بازيکن پر شر و شور سالهاي گذشته استقلال و پرسپوليس حالا به يک بازيکن بي حاشيه و آرام تبديل شده و حسابي به فکر آينده خود است . واردات لوازم آرايشي و بهداشتي آقا مهدي را راضي نکرده و حالا او قصد دارد يک پيتزافروشي داير کند ، البته اينکه کجا و با کي هنوز معلوم نيست ، اما احتمالاً يکي از پر رونق ترين پيتزافروشي هاي تهران از آن گلزن ترين مدافع فوتبال ايران خواهد شد.
15- پيتزافروشي برزگر غوغا مي کند
محمد برزگر ، در عرصه کار و فعاليت غير ورزشي ، بسيار کوشاست . محمدآقا در خيابان گيشا يک پيتزا فروشي شيک و پررونق دارد
16 – اکبري شغل نان و آب داري دارد
به نظر مي رسد ، شم اقتصادي فوتباليست ها خيلي بالاست . چون يدا... اکبري هم مثل بعضي از همقطارانش ، سرمايه اش را در کار ساخت و ساز ساختمان که سود کلاني هم دارد ، به کار انداخته است. خدا کند معماري يدي هم مثل فوتبالش ظريف و خوب باشد.
17- پيرواني سهامدار جورابان
افشين پيرواني ، حتماً تاکنون پيراهن و پوشاک ورزشي با مارک جورابان را ديده ايد ! حتماً هم مي دانيد بخشي از سهام اين شرکت معتبر توليد پوشاک ورزشي متعلق به افشين خان است. البته مشارکت در توليدي جورابان يکي از مشغله هاي پيرواني است و مدافع شيرازي سرخپوشان يک گالري پوشاک و کفش ورزشي هم در ميدان محسني دارد.
18- کاويانپور ، نمايشگاه دار اتومبيل
حامد کاويانپور ، هافبک سابق ملي پوش تيم پرسپوليس بعد از بازگشت از امارات و حضور مجدد در پرسپوليس ، يک مدرسه فوتبال تاسيس کرد که همه امکانات و سهام آن متعلق به خودش است. در کنار آموزش فوتبال به نونهالان علاقمند ، آقا حامد ، در کار خريد و فروش اتومبيل هم فعال است و اتفاقاً اتومبيل هاي لوکس و گرانقيمتي هم در دست و بالش دارد.
19- استيلي با پيرواني شريک است
حميد استيلي ، مربي سابق تيم پرسپوليس نيز مثل همبازي سابقش ( افشين پيرواني ) در بخشي از سهام شرکت توليدي جورابان شريک است اما اينکه چند درصد از سهام شرکت توليدي جورابان شريک است اما اينکه چند درصد از سهام متعلق به حميدخان است ما بي اطلاعيم . ضمن اينکه حميدخان در امر تجارت وادرات کالا هم کم و بيش فعاليت دار
عليرضا نيکبخت واحدي ، مهاجم برسبوليس بيشتر از آنکه به فکر آينده اش باشد ، به تيپ و مد و ظاهرش مي رسد و فرصت چنداني براي پرداختن به امور تجاري ندارد . البته گويا به تازگي شم تجاري نيکي هم تقويت شده و شنيديم وي در يک موسسه توليد پوشاک مشارکت و سرمايه گذاري کرده است. البته حالا که او به ليگ امارات رفته و عضو تيم الوصل شده ، بيشتر از اينها مي تواند به فکر آينده اش باشد.
این روزها مسئله امنیت و پخش عکس و فیلم های خصوصی داغ هست پس زمان خوبی هست که این مطلب را بخوانید:
بله بحث آینه های دو طرفه. افرادی به این روش از شما در حالیکه در هتل یا اتاق پرو یا در حمام یا دستشویی هستید فیلم یا عکس تهیه کرده و به معرض عموم می گذارند. پس حتما قبل از اینکه از محل های دارای آینه استفاده کنید از یکطرفه بودن آن مطمئن شوید!!
اما چطور؟؟؟؟؟
قبل از هرکاری از تست انگشت استفاده کنید:
انگشت خود را روی آینه قرار داده. اگر بین انگشت شما و تصویر آن یک فاصله ای باشد این آینه واقعی است.اگر انگشت شما به تصویرش چسبیده باشد. این آینه دو طرفه است و فردی دارد شما را مشاهده می کند.
دلیل :
چون در آینه واقعی لایه جیوه در پشت شیشه است ولی در آینه های دو طرفه لایه جیوه در روی سطح شیشه است
جدا بهاره جان توی شمال یکی از دوستان دختر خاله ام رفته بود لباس فروشی توی اتاق پرو یه دوربین خیلی کوچک دید سریع لباس پوشید بدون اینکه جلب توجه کنه سریع رفت بیرون زنگ زد 110 امدن دیدن درسته
صاحب مغازه گفت من برای اینکه دزدی نشه ان را نصب کرده بودم هیچی دیگه پلیس که باورش نکرد مغازه را پلمپ کرد یارو هم بردنش تا برای جزییات بیشتر
دناتلا ورساچی طراح ثروتمند و برجسته جهانی
دناتلا ورساچی یکی از طراحان ثروتمند و برجسته جهانی است. او در حال حاضر نایب رئیس گروه ورساچی و رئیس طراحان شعبه فشن ورساچی است. او صاحب 20 درصد از سهام کل ورساچی است.
کودکی
دناتلا در دوم می 1955 در کالابریا ایتالیا متولد شد. او به همراه دو برادر بزرگتر خود ، جییانی و سانتو، در کنار پدر و مادرش در این شهر پرورش یافت. او جوانترین فرزند خانواده خود بود. پدر آنها یک متخصص مالی طبقه اشراف ایتالیایی بود و مادرشان خیاط زنانه بود. دناتلا که ده سال از برادر خود جییانی کوچکتر بود، همیشه تحت تاثیر برادر شیفته فشن خود قرار می گرفت.
او در اکتبر 1998 در مصاحبه ایی با مجله ووگ گفت که زمانی که 11 ساله بوده است، قسمت جلوی موهای خود را بلوند کرده بود و لباس هایی را می پوشید که جییانی مخصوص او می دوخت.
ورود به دنیای فشن
زمانی که جییانی در اواسط دهه 70 به فلورانس نقل مکان کرد تا شغلی را در طراحی لباس های کشباف آغاز کند، دناتلا دریافت که او هم مانند برادر خود به دنیای فشن اشتیاق دارد.
او در حالی که مشغول تحصیل ادبیات ایتالیایی در دانشگاه بود، در تعطیلات آخرهفته جییانی را در کارگاه هنری اش ملاقات می کرد. او پس از اینکه فارغ التحصیل شد، به همراه برادرش به میلان رفت. دناتلا تصمیم داشت تا به عنوان روابط عمومی برای برادر خود کار کند، اما زمانی که جییانی شرکت خود را در سال 1978 تاسیس کرد، دریافت که دناتلا برای او بیش از یک منتقد و کارشناس ارزش دارد. جییانی در دهه 80 عطری را با نام Blonde راه اندازی کرد که آن را به دناتلا اختصاص داد و مسولیت مارک ورسوز را به او داد.
ریاست سالن ورساچی
پس از به قتل رسیدن جییانی در در 15 جولای سال 1997، در مقابل عمارت بزرگ خود در فلوریدا میامی، دناتلا و سایر بزرگان خانواده ورساچی به طور موقت به مکان امن و خصوصی در جزایرکارایب منتقل شدند. بنابراین مجموعه بهار- تابستان 1998 آنها برگزار نشد.
دناتلا پس از مرگ برادرش، ریاست سالن طراحی ورساچی را برعهده گرفت. سه ماه پس ازمرگ جییانی، دناتلا به طور شگفت آوری یک مجموعه آماده- پوشیدن را ارائه کرد که ووگ آن را «فراتر از باورکردنی» توصیف کرد. او پس از آن، کارمستقل خود را با مجموعه ای در بهار 1998 ادامه داد.
پیشرفت و موفقیت
دناتلا در جولای 1998، یک سال و سه روز پس از مرگ جییانی، نخستین مجموعه طراحی زنانه سطح بالای خود را برای سالن ورساچی در هتل ریزا پاریس به نمایش گذاشت.
او راهروی نمایش خود را بر روی استخر شنای هتل ایجاد کرد، همانطور که برادرش همیشه انجام می داد، اما این بار از شیشه محض استفاده کرد.
گفته می شود که دناتلا نخستین طراحی است که به جای استفاده از مدلهای ناشناس و غیرمعروف، از افراد مشهور و برجسته استفاده کرد تا لباس های او را بر راهروهای نمایش و سایر رسانه های عمومی مانند تبلیغات، به دنیا نشان بدهند.
دناتلا برخی از دوستان خوب خود مانند مدونا و دمی مور را انتخاب کرد تا آنها را در مرتبه بالایی در بخش تبلیغات ورساچی قرار بدهد و آنها و سایر افراد مشهور درجه یک را به تصویر و شخصیت ورساچی بدل کند.
او در حال حاضر تولید یک دوجین مجموعه را در طول سال اداره و مدیریت می کند. او همچنین به خاطر دوستان مشهور و میهمانی های درخشان خود معروف است. میهمانان همیشگی او لیز هرلی، کاترین زتا جنز و کیت موس هستند.
وارث خانواده ورساچی
دناتلا با پل بک، مدل مرد سابق، ازدواج کرده است و از او صاحب یک پسر به نام دانیل و دختری به نام آلگرا (متولد 30 ژوئن 1986) است، که دناتلا هر دو آنها را به مدارس انگلیسی در میلان فرستاده است. بک مسول تبلیغات ورساچی است.
آلگرا که در زمان مرگ دایی خود 11 ساله بود، وارث بیشترین بخش ثروت جییانی شد که شامل 45 درصد از سهام تجارت خانواده ورساچی است.
یکی از نمادهای خانواده ورساچی، بلندترین هتل دنیا، برج العرب در دبی است، که به مجموعه وسیعی از مبلمان و تخت های ورساچی در اتاق های لوکس و گرانقیمت خود می بالد.
دناتلا به طور دائمی در یک مکان زندگی نمی کند، بلکه دائما از جایی به جایی دیگر سفر می کند.
دناتلا اجراهای کوتاهی در بسیاری از فیلم هایی که به فشن و این صنعت مرتبط می شود، انجام داده است.
گردآوری:گروه سبک زندگی سیمرغ
این روزها قلیان تبدیل شده به پای ثابت تفریح جوانان و دیگر خبری از الکدولک و هفتسنگ نیست. تفریحات جدیدی که نه فقط سودی برای این قشر ندارد، بلکه تبعات ناخوشایند هم دارد.
به گزارش آخرین نیوز، برنا نوشت: دیگر در قهوه خانه ها و سفرخانه های تهران نباید دنبال پیرمردها و داش مشتی ها گشت. اینجا پر است از جوانانی که یا هندز فیری بی سیم در گوش دارند یا مشغول بررسی پیام هایشان در فیس بوک هستند. اینجا به جای نقالی، بنیامین و ساسی مانکن پخش می شود. جوانان با استفاده از سیستم بی سیم اینترنت علاوه بر کشیدن قلیان سرکی به سایت ها و فیسبوکشان می زنند.
برای بررسی وضعیت کشیدن قلیان تصمیم گرفتم سری به سفره خانه ها و مراکز تفریحی تهران بزنم. بهترین مکان منطقه فرحزاد بود. منطقه ای خوش آب و هوا که خانواده ها، دختران و پسران جوان در قالب گروه های دوستانه در آنجا دور هم جمع شده بودند. وقتی به چند رستوران درجه 2 رفتم متوجه شدم بر سر میز 90 درصد افراد قلیان وجود دارد . نوجوان 14 ساله تا زن و مرد و دختر همه مشغول کشیدن قلیان بودند و آن را تفریحی برای خود می دانستند.
فریبرز که به همراه دوستانش به فرحزاد آمده بود در این باره به برنا می گوید: هفته ای 2 بار به اینجا می آییم و به همراه دوستان پکی به قلیان می زنیم. البته فقط تفریحی است و در منزل این کار را انجام نمی دهیم. وقتی کلمه تفریح را از فریبرز شنیدم در باره تفریح بودن قلیان برای جوانان ایرانی و به خصوص تهرانی پرسیدم . ببین داداش تو یا خیلی مایه داری یا تا حالا اصلا تفریح نرفتی. می دونی یه بار بری پیست چقدر پیاده ای؟ شنیدی کارتینگ یا جت اسکی چقدر پول می خواد؟ اما قلیان رو با 4 هزار تومان می کشی و تفریحت را انجام داده ای!
قلیان هم با قلیان فرق می کند
مقصد بعدی چهار راه؛ قهوه خانه ای که از پیر مرد تا جوان دبیرستانی در آن حاضر هستند. مرز میان جوانان و افراد مسن تر یک ردیف نسبتا خالی است. جوانان وقتی قلیان های میوه ای برایشان می آورند آن را با ولع خاصی می کشند و پیرمردها هر از چندگاهی در میان صحبت پکی به خوانسار و برازجان می زنند. یعقوب صاحب قهوه خانه کار و کاسبی قلیان را سکه می داند. به گفته وی من اگر شبی کمتر از یک میلیون تومان در بیاورم در مغازه را می بندم. 7 نفر از این قهوه خانه نان می خورند و روزگار می گذرانند.
یعقوب در رابطه با مشتریانش می گوید: بیشتر جوانانی هستند که همیشه و برخی هر روز می آیند ضمن اینکه مردان مسن تر نیز هر ازچند گاهی سر می زنند. ما اینجا مشتری های ثابتی داریم و هر از چند گاهی افراد گذری نیز مراجعه می کنند.
مقصد بعدی میدان ولیعصر و سفره خانه شقایق است. جایی که وقتی وارد می شوی به قول یکی از دوستان جو تو را می گیرد. دختران و پسران جوان به راحتی قلیان می کشند و هر از چند گاهی آبمیوه ای و یا ساین شاینی را می خورند. هزینه یک قلیان در این مکان بدون مخلفات 10 هزار تومان است و اگر چای و آبمیوه را اضافه کنی باید حداقل 15 هزار تومان پرداخت کنی. این در حالی است که یک قلیان و چای در چهار راه کالج 2200 تومان می شود.
چند قدم آن طرف تر، البته نه چند قدم واقعی کمی بیشتر از معیارها و اندازه ای که در ذهن دارید، می رسم به جایی که دوستان می گویند سفره خانه سنتی میراث فرهنگی در میدان هفت تیر جای خوبی برای گزارش است. به آنجا که می رسی چهره های آشنایی از جمله فوتبالیست های معروف، مداحان اهل بیت، برخی خوانندگان و هنرمندان را مشاهده می کنی. اجازه نزدیک شدن به آنها را نداری چون نمی توانی وارد حریم خصوصی افراد شوی. اینجا خبری از قلیان 2 هزار تومانی نیست و پذیرایی با کیک و آبمیوه و در صورت در خواست چای صورت می گیرد. هزینه قلیان اینجا 15 هزار تومان روی میز و 17 هزار تومان روی سکوها است. راستی نباید از دربند،درکه، پارک ها و جنگل های تهران نیز گذشت.
در مخفی مخصوص مشتریان خاص
اگر زیاد به قهوه خانه ای بروید و آنجا را پاتوق کنید حتما با در مخفی آشنا هستید. دری که تنها به روی عده ای خاص در زمان هایی خاص تر باز می شود. در مخفی معمولا در ساعات پایانی شب تا صبح برای مشتریان خاص باز می شود. البته اگر ماه رمضان باشد یک بازیکن معروف نیز می تواند ساعت 2 بعد از ظهر با استفاده از این در می تواند وارد قهوه خانه شود. به طور حتم الان می خواهید آدرس را بدانید اما باید بگویم که جایش را نپرسید.
دختران پای ثابت سفره خانه ها
حال کمی از فضای ساختمان های سر به فلک کشیده شهر بیرون بزنیم و مهمان مراکز تفریحی، گردشگری خارج از شهر شویم.اگر به سفره خانه های مناطق شمالی شهر، فشم و آبعلی سری بزنید دختران جوانی را مشاهده می کنید که همانطور که سرگرم گفت و گو با یکدیگر هستند قلیان های میوه ای را می کشند و دود آن را در هوا رها می کنند. این در حالی است که گرایش جوانان به خصوص دختران به کشیدن قلیان افزایش بی سابقه ای یافته است و حتی در مواردی از پسران نیز پیشی می گیرد. دختران جوان و بعضا دبیرستانی در سفره خانه ها دیده می شوند در حالی که ارائه قلیان به دختران و زنان در سفره خانه ها ممنوع و با عرصه کنندگان به شدت برخورد خواهد شد اما این تبعیت از قانون را با گشتی در سفره خانه ها خواهیم دید. علاوه بر این فقط کافی است چند دقیقه ای مقابل میزی که صندوق رستوران محسوب می شود این پا و آن پا کنی تا ببینی که بعض ها حاضرند برای دقایقی آسیب رساندن به خود سی چهل هزارتومانی دود کنند، البته از سینی چای و تنقلات جانبی هم نباید غافل شد، زیرا هر چه این اقلام بیشتر باشد به تبع صفرهای صورت حساب شما هم بیشتر خواهد شد.
شهر در تصرف قهوه های غیر مجاز
در طول 2 سال گذشته 1833 قهوه خانه جدید در کشور راه اندازی شدند. هرکجا پا می گذاری یا از هر کوچه و پس کوچه ای که می گذری قهوه خانه هایی را می بینی که در زیر زمین یا مغازه های 10 متری فعالیت می کنند.
رییس پلیس اماکن نبود متولی مشخصی را عامل فعالیت قارچ گونه قهوه خانه ها در کشور می داند.
به گفته سرهنگ میرایی پلیس چندی قبل طرح جمع آوری قلیان ها را از سطح شهر اجرا و با سفره خانه ها و قهوه خانه های غیر مجاز نیز برخورد کرد. اما این طرح بنا به دلایلی پس از چندی متوقف شد و اکنون نیز برای اجرای دوباره طرح نیاز به درخواست مجدد وزارت بهداشت و انجام هماهنگی ها است. هم اکنون تعداد بسیار زیادی درخواست برای دریافت مجوز سفره خانه صادر شده است اما بنا به مصلحت دیگر مجوز تاسیس قهوه خانه را به راحتی نخواهیم داد.
وقتی طرح جمع آوری قلیان متوقف شد
پلیس توپ را در زمین وزارت بهداشت می اندازد. چرا که معتقد است این وزارتخانه باید درخواستی را به پلیس ارائه کند. اگر سلامت جامعه برای مسوولان مهم است باید هرچه سریع تر فکری برای جلوگیری از گسترش قلیان و دخانیات کنند.
معاون درمان وزارت بهداشت از پیگری مجدد طرح جمع آوری قلیان ها خبر می دهد.
امامی رضوی با رد سخنان مسوولان پلیس تاکید می کند که آیین نامه ای 2سال گذشته به تصویب رسید و نیروی انتظامی اقدام به جمع آوری قلیان از اماکن عمومی کرد اما پس از مدتی طرح با دستور رییس جمهور این طرح متوقف شد. وزارت بهداشت طرحی را آماده کرده بود که تا کنون اجازه اجرایی شدن آن داده نشده است. ضمن اینکه هم اکنون نیز طرح جدیدی در دست نیست.
وقتی مرگ سراغ جوانان می آید
مرگ شاید آخرین خانه این بازی مارو پله است. نه تنها مرگ بلکه بسیاری از بیماری ها به سراغ جوانان می آید. جوانی که در عین سرزندگی و شادابی با زدن پک های بی هدف به قلیان، آسم، سرطان و مرگ را روزی دهها بار وارد بدنش می کند.
صمد قدرتی،فوق تخصص ریه، هم به خانواده ها هشدار می دهد؛ با وجود اینکه قلیان علایم بالینی اش دیر ظهور می کند، اما مضرراتش از سیگار بیشتر است.
از نظر عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران توتون های استفاده شده در قلیان علاوه بر مضرراتی که مشابه سیگار دارند به خاطر مواد افزودنی دیگری که برای طعم بخشیدن و بو بخشیدن به آن اضافه می شود ایجاد یک سری علایم حساسیت چه به صورت پوستی و چه به صورت تنفسی می کند و در پاره ای موارد باعث نمایان شدن آسم خفته در افراد می شود.
به گفته وی قلیان می تواند روی سیستم قلبی، عروقی و ریوی تأثیرات سوء داشته باشد، همچنین دود سیگار و قلیان در مراحل اولیه باعث ایجاد تنگی در مجاری هوایی کوچک و بتدریج با افزایش میزان مصرف باعث تنگی مجاری هوایی بزرگتر و تشدید تنگی نفس می شود.
با این حال تنها دو چیز در بین قلیان کش های پایتخت مشخص است یکی جوانی و دیگری تبدیل شدن قلیان به تفریح ثابت! اما باید یادمان باشد که هر چقدر در این باره هشدار داده شود و به چه میزان عواقب آن به جوانان گفته شود، به طور قطع نمی تواند به میزان ایجاد تفریحات سالم و سودمند از سوی نهادهای مسوول در این حوزه تاثیرگذار باشد.
گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی
جام جم آنلاين: ماه گرفتگی کلی در ساعت 3 و 30 دقیقه و 41 ثانیه شامگاه روز 25 خردادماه رخ می دهد و تا یک قرن آینده ماه گرفتگی کامل نخواهیم داشت.
به گزارش مهر، ماه گرفتگی فردا چهارشنبه از ساعت 21 و 54 دقیقه و 37 ثانیه با خسوف نیمسایه ای آغاز می شود و در ساعت 3 و 30 دقیقه و 41 ثانیه روز 26 خردادبه پایان می رسد.
در ساعت 22 و 52 دقیقه و57 ثانیه اولین برخورد سایه زمین با لبه غربی ماه صورت می گیرد و خسوف جزئی آغاز می شود و این با توسعه گرفت ماه گرفتگی در ساعت 00:43:44 روز 26 خرداد ماه کامل می شود. در این زمان ماه به بیشترین تاریکی خود می رسد و در ساعت 1 و 32 دقیقه و 42 ثانیه بامداد خسوف کلی کامل می شود.
از ساعت 2 و 32 دقیقه و 14 ثانیه بامداد روز 26 خرداد ماه به تدریج از درون سایه زمین خارج می شود و در ساعت 3 و 30 دقیقه و 41 ثانیه خسوف به پایان می رسد.
این گرفتگی کلی از سراسر ایران قابل مشاهده است. این پدیده در آسیا به جز بخشی از شمال روسیه، در اروپا به جز بخشی از شمال آن در آفریقا به جز بخشی از شمال غربی، اقیانوسیه و جنوبگان قابل رصد است.
این ماه گرفتگی از نوع کلی است و تا یک قرن آینده شاهد ماه گرفتگی کامل نخواهیم بود.
خسوف جزئی بعدی در 19 آذر ماه سال جاری رخ می دهد. توضیح اینکه در شامگاه شنبه 19 آذرماه 1390 مقارن با طلوع ماه شاهد ماه گرفتگی خواهیم بود.
مرسي از اطلاع رسانيت
من الان اخبار یا هو رو می خوندم نوشته بود این تاریک ترین وطولانی ترین خسوف قرنه.نه اینکه تاقرن اینده خسوف نداریم
این جام جم نمی دونم این ترجمه ها رو از کجا میاره.
تعجب کردم چطور می شه تا 100 سال خسوف کامل نداشته باشیم
یه آتشفشان افریقا فعال شده
خاکسترش توسط باد در عربستان پخش شده
از فردا به سواحل خلیج فارس می رسه
اماده باشید که به ایران هم برسه
حالا بگید خاکه و هوا آلوده س .فقط مونده بود خاکستر آتشفشانی.اونم در استانهای حنوبی چشممون به جمالش روشن می شه
اين خانواده عجيب تا به حال با هيچ انساني غير از خودشان معاشرت نداشتهاند، ساندويچ و غذاهاي امروزي نخوردهاند،موبايل را به چشم نديدهاند و تمام اين اتفاقات در سال 1390 در مركز شهر مشهد افتاده است تنها همبازي آن ها در تمام اين 35 سال تعدادي گوسفند زنده بودند كه پدر آنها براي رهايي از تنهايي برايشان گرفته بود عجيبتر از تمام اين حوادث ثروت هنگفتي است كه حالا پدر خانواده براي آنها به ارث گذاشته پسر دوم خانواده براي اولين بار به تنهايي از در منزل خارج شد. او حاضر شد حقايقي شگفتانگيز را از اين خانه مرموز در اختيار ما قرار دهد
شروع اسارت
لباس سفيد عروسي به تن داشت كه پا در خانهاي طلسمشده گذاشت. دختر روستايي به اصرار پدر و مادرش با مردي ازدواج كرد كه همسري نازا داشت و نميدانست كه بعد از مراسم ازدواج براي هميشه روستايشان را ترك خواهد كرد. باور كردني نيست حتي اگر واقعيت داشته باشد! 19 سال بيشتر نداشت كه مردي در خانهشان را زد، كارمند بود و ميخواست با اين دختر جوان و شاداب ازدواج كند، وقتي شنيد قرار است هووي زن نازايي شود به گوشهاي پناه برد، ميدانست خودش حق انتخاب ندارد و پدر و مادرش با تصور اينكه خواستگار كارمند است و حقوقي دارد وي را به او خواهند داد. بار سفر را بستند تا به مشهد بروند، حتي اشكهايش خشك شده بود.
شايد بايد به خاطر تنهاييهايش گريه ميكرد، بهخود دلداري ميداد تا تصور كند شوهرش فرشته است كه ميخواهد به او پروازكردن ياد بدهد. با دنيايي از اميد عروس شد. 35سال پيش بود كه در خانهاي با ديوارهاي سيماني و شيرواني زنگزدهاي باز شد و نوعروس با پاي گذاشتن روي موزائيك حياط براي هميشه زنداني شد. در نخستين حكمي كه از سوي شوهرش صادر شد بايد نه تنها با خانوادهاش براي هميشه قطع رابطه ميكرد بلكه حق خروج از آن چهارديواري را نداشت. مرد رفتار عجيبي داشت، نوعروس جوان بود و خواست ياغيگري كند كه زير مشت و لگدهاي شوهر چارهاي جز تسليم نديد، همان سكوت نخست كافي بود تا ديگر جرات نداشته باشد يك كلمهاي حرف بزند.
نو عروس همراه با ديوارها و ثانيهها روز به روز فرسودهتر ميشد در فضاي سرد و بيروح خانه متروكه. وقتي براي نخستينبار باردار شد تصور كرد دوران بدبختيها تمام شده است، ميدانست شوهرش بچهدوست دارد و همين ميتواند در زندان را به روي او باز كند و پر پرواز را به او بدهد. اين روزنه اميد نيز رنگ باخت چون پدر خانواده نه تنها در زندان را باز نكرد بلكه دختر و 3پسرش را نيز به سرنوشت مادرشان گرفتار كرد.
مادر زنداني
خانه پر از سكوت بود، همه از پدر وحشت داشتند، همسايهها اين خانه را يك معما ميدانستند، بچهها تنها زماني ديده ميشدند كه به مدرسه ميرفتند. پدر هرازگاهي به خانه سركي ميكشيد و خريد برعهده خودش بود، هر بار ميآمد آشغالهايي با خود همراه داشت و در گوشهاي از حياط ميگذاشت، روز به روز خانه شيروانيدار پر از زباله ميشد تا جاييكه ماشين پيكان زير همين آشغالها مدفون شد.
بچهها حق بازي حتي در حياط خانه را نداشتند بيشتر با نگاه بود كه با هم حرف ميزدند وقتي نمرههايشان20 ميشد انگيزهاي براي خوشحالي نداشتند انگار سلامدادن را ياد نگرفته بودند و در يك جزيره ناشناخته تنهاي تنها بودند. كتكخوردن از پدر يك عادت شده بود، وقتي پاي در خانه شيرواني ميگذاشتي باور نميكردي خانواده در آن زندگي ميكنند، بوي بد زباله و فاضلاب همه را به عقب ميراند انگار مادر خانواده نيز روحيهاي براي تميزي نداشت، همه جا را خاك گرفته و زيبايي حياط خانه لابهلاي تپهاي از زباله گم شده بود.
بچهها يكي پس از ديگري با نمرات ممتاز ديپلم گرفتند و تنها بهانه براي خارجشدن از خانه را نيز از دست دادند. همه ميدانستند قفل اين اسارت روزي شكسته خواهد شد، پدر خانواده بدبين و سختگيرتر شده بود تا اينكه بيمار شد و خيلي زود خود را تسليم سرنوشت مرگ كرد. طلسم شكست، وقتي مادر و بچهها شنيدند زنگ پرواز نواخته شده است حتي بهدليل مرگ پدر قادر به گريه نبودند.
ديدار پس از 35 سال
در آهني زنگزده با صداي خشكي باز شد و آنها براي هميشه آنجا را ترك كردند، صحنه ديدار زن با خانواده روستايياش آن هم بعد از 35 سال زندگي در زندان. بچهها انگار از دنياي ديگري آمدهاند، هيچكس را نميشناختند و نميدانستند در مهمانيها چه رفتاري داشته باشند. خانه پر از سكوت ديگر جايماندن نبود جالب اين كه مشخص شد پدر سختگير نزديك به يك ميليارد تومان براي زندانيهايش ارثيه گذاشته است. با مرگ مرد مرموزي در مشهد، راز زندگي وحشتناك خانوادهاش در يك خانه متروكه و فرسوده فاش شد. همسر اين مرد از همان روز نخست ازدواج در خانه زنداني بوده و بچههايش نيز مانند او، مطيع دستورات پدر سلطهگر بودند. وقتي ماموران كلانتري شهيد فياضبخش مشهد وارد خانه شيرواني شدند باور نميكردند داستان زندگي زني با 4 بچهاش در اين خانه واقعيت داشته باشد.
زندگيام سوخت
زن 54ساله با چهرهاي تكيده، شادي كمروحي به چشمهايش داده بود و دل پردردي داشت، 35سالي ميشد كه تنها مونس و همدمش بچههايي بودند كه سرنوشتي بهتر از او نداشتند. اين زن با ادبيات خاصي حرف ميزند: «19سال بيشتر نداشتم كه با اين مرد ازدواج كردم، از وقتي به اين خانه آمدم جز بداخلاقي و بياعتنايي نديدم، بايد با همه قطع رابطه ميكردم، به كتكهاي شوهرم عادت كرده بودم و گريههايم تنها با نوازش بچهها آرام ميگرفت». وي ميگويد: «يك روز زن همسايه آتش تنوري براي ما آورد، در را به آرامي باز كردم و آن را گرفتم، وقتي شوهرم متوجه شد آن را از دستم گرفت و به سرم كوبيد، باور ميكنيد همكلاسيهاي بچههايم نيز جرات آمدن به در خانه را نداشتند، شوهرم آنها را هم كتك ميزد.»
زن آهي كشيده و ادامه ميدهد: «وقتي شوهرم نبود راحتتر زندگي ميكرديم البته جرات خارجشدن از خانه را نداشتيم اما حتي اگر در خواب او را ميديدم از ترس ميلرزيدم، ابتدا سعي ميكردم خانهاي تميز داشته باشم بعد كه ديدم هر كاري ميكنم پدر بچهها اعتنايي ندارد و با جمعآوري زباله و رنگنزدن به ديوارها خانه را به يك زبالهدان تبديل كرده من هم دل و دماغم را از دست دادم و خانه روز به روز خاك گرفتهتر شد.» زن از رهايي لذت ميبرد و ميگويد: «در اين سالها در هيچ مراسمي خانوادگي و فاميلي شركت نكرديم، شوهرم وقتي بيرون ميرفت روي در علامت ميگذاشت و اگر بدون اجازه در باز ميشد من و بچهها را كتك ميزد، در اين مدت سلامت روحي و جسميام را از دست دادم و وقتي پدر بچهها مُرد توانستم برادرها و خواهرانم را ببينم، يك آرزو بود كه به آن رسيدم.»
وي از روز نخست آزادي ميگويد: «باورم نميشد مشهد اينقدر تغيير كرده باشد، مهمتر از همه شنيدم يكميليارد تومان ارثيه داريم كه ديگر براي خوشبختي ما فايدهاي نداشت، ما از همهچيز محروم بوديم و حالا يك ثروت خوب داريم، اما كل دنيا را هم داشته باشيم ديگر فايدهاي نداشت، چرا كه زندگي و سرنوشتمان سوخته و از اين به بعد تنها شرايط بهتري خواهيم داشت و من از اينكه بچههايم اجتماعي نيستند نگران هستم.»
گفتوگوي اختصاصي با پسر بزرگ خانواده اسير در خانه شيرواني
پسري با عينك تهاستكاني پيش رويمان نشست، 32 سال دارد، اما رفتارش كودكانه است، به سختي داخل خانه شيرواني دعوتمان ميكند. «مهدي» با استرس عجيبي جلوتر قدم برميدارد، خانه كلنگي به فروش گذاشته شده است، در حياط مقدار زيادي آشغال، تكههاي آهنپاره، پلاستيك و نان خشك روي هم تلنبار شده. هر قدم كه برميداري تصور ميكني يا زير پايت فرو خواهد رفت يا حيوان گزندهاي به تو حمله خواهد كرد. شايد پيش از فروش اين خانه، ديوارهايش آوار شوند. زيرزمين مخوفي دارد، پاي در اتاق پر از خاك ميگذاريم كه تلويزيون كوچكي در وسط آن قرار دارد، در يك قدمياش پتويي كثيف ميبينيl كه انگار كسي زير آن خوابيده است، مهدي ميگويد برادرش دوست ندارد كسي را ببيند، از آنجا خارج ميشوم و از مهدي ميخواهم به همه سوالاتم جواب بدهد. مكث ميكند، انگار نميخواهد حرفي بزند، انتظار دارم از حالات چهرهاش پي به راز درونش ببرم اما امكان ندارد. درحاليكه چشمانش نشان ميداد جواب منفي خواهد داد، ناگهان ميپذيرد.
در اتاقي پر از تارهاي عنكبوت مينشينم، نخستين سوالم ناشي از كنجكاويام بود:
چرا به سر و وضع خانه نرسيدهايد؟
مهدي، نگاهش را به اطراف ميچرخاند: در زندگي ما ديگر حوصلهاي نبود كه دست به تعميرات بزنيم، نه مادرم و نه ما روحيهاي نداشتيم، ما تنها زنده بوديم، زندگي نميكرديم.
چرا اين شرايط را داشتيد؟
پسر جوان انگار به سكوت عادت كردهاست خيلي طول ميكشد تا حرفي بزند: «ما از پدرمان وحشت داشتيم، ببينيد يك خواهر و 2 برادر دارم، هيچ كدام ازدواج نكردهايم و همهمان به نوعي مشكل روحي و رواني داريم، مادرم كه دختر روستايي بود همسر دوم پدرم شد آنها ده سال با هم تفاوت سني داشتند و هيچوقتي نتوانستند زندگي خوبي داشته باشند.»
مادرت چه رفتاري با پدرت داشت؟
مادرم از پدرم ميترسيد البته من و خواهر و برادرانم هم ميترسيديم، مرد وحشتناكي بود.
مگر چه رفتاري داشت؟
پدرم خيلي سختگير بود و اجازه نميداد از خانه بيرون برويم، كسي نيز حق نداشت به خانهمان رفتوآمد كند.
دليلي نداشت؟
معتقد بود در خارج از خانه ما خلافكار و معتاد ميشويم نسبت به مادرم نيز بدبين و شكاك بود، شايد راست ميگفت، ما الان
نه معتاد هستيم و نه خلافكار اما به جاي آن رواني شديم، ما يك عمر زنداني بوديم.
زنداني؟
منظورم زندانيشدن در همين خانه است، مادرم 35سال پا از اين خانه بيرون نگذاشت، من و خواهر و برادرانم نيز تنها اجازه داشتيم به مدرسه برويم و زود برگرديم.
در مدرسه دوستاني داشتي؟
در مدرسه هيچوقت با كسي دوست نشديم چرا كه ميدانستيم پدرم بفهمد بيچارهايم.
ما تسليم بوديم
معلمانتان علت اين رفتارها را نميپرسيدند؟
چون از نظر تحصيلي هميشه شاگرد اول بوديم و هوش و استعداد زيادي داشتيم از طرف معلمان و مدرسه مشكل خاصي احساس نميشد و كسي شك نكرد در چه شرايطي زندگي ميكنيم.
بستگانتان بيتفاوت بودند؟
آنها هيچ رفتوآمدي به خانهمان نداشتند، همگي از پدرم دلخور بودند، بستگان مادرم كه روستايي هستند جرات نداشتند به سراغ ما بيايند.
به روستاي مادرت نرفتهايد؟
اصلا، اعضاي خانواده ما تابهحال به مسافرت نرفته، هنوز از مشهد خارج نشدهايم.
جايي را ميشناسيد؟
تنها از طريق تلويزيون شهرهاي مختلف و مناطق تفريحي كشورمان را شناختهايم.
خودت تمايلي به سفر داري؟
راستش را بخواهيد دوست نداريم به مسافرت برويم، بهاين زندگي عادت كردهايم، ببينيد در ايام عيد و تابستان هميشه در خانه زنداني بوديم، پدرم همهچيز را ميخريد حتي حق بازي در حياط را هم نداشتيم.
با پدرتان حرف ميزديد؟
كتكهاي پدرمان تنها چيزي است كه از او به ياد داريم، او اصلا اهل دردودل كردن و حرفزدن نبود.
با مادر و خواهر و برادرانت چطور؟
حرف نزدن يك عادت شده بود، هيچيك از ما با هم چندان حرفي نميزديم، خيلي از چيزهايي را كه ميخواستيم و حتي انتظارات خود را از همديگر با نگاه به هم ميفهمانديم و زياد صحبت نميكرديم.
هم بازياي نداشتيد؟
تنها هم بازيهايمان تعدادي گوسفند بودند كه مدتي پدرم در حياط خانه نگهداري ميكرد اما بوي بد آنها باعث شد همسايهها اعتراض كنند و پدرم با دعواي مفصلي گوسفندان را با خود برد و باز تنها مانديم.
پدر ولخرجي داشتي؟
اصلا، از روزگار خانه مشخص است كه پدرم خسيس بود، در عمرم پول توجيبي نگرفته و هر چه خودش ميخواست ميخريد.
مادرت جر و بحثي نداشت؟
گاهي اوقات جر و بحث داشتند، پدرم خيلي عصبي بود و در آن سو مادري مطيع و آرام داشتم، هيچوقت اختلافات آنها جدي نشد، من و خواهر و برادرانم نيز تسليم پدرمان بوديم و هيچگاه گلايهاي نكرديم.
متوجه شدم جواب سلام من را ندادي، چرا؟
نميدانم چقدر بايد جواب اين سوال را بدهم، دوست ندارم با كسي حرف بزنم، از زمان كودكي هم اگر بچههاي همسايهمان سلام ميكردند حق نداشتم جوابشان را بدهم چون پدرم راضي نبود با كسي حرف بزنم و اگر خلاف اين را از من و ديگر اعضاي خانوادهام ميديد به حسابم ميرسيد.
در خريد لباس حق انتخاب داشتيد؟
اصلا، در موقع لباسخريدن ميگفت كه نبايد لباس شيك و مد روز باشد با اينكه پول به ما نميداد هميشه تاكيد داشت ولخرجي نكنيم.
وقتي خبر مرگ پدرت را شنيدي چه احساسي داشتي؟
ناراحت شديم اما هيچكدام گريه نكرديم چون اعتقادي به گريه نداريم، روز سوم مرگ پدرم همراه بستگانمان به قبر�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 619]
-
گوناگون
پربازدیدترینها