واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: 5ساله ازدواج کردم شوهرمو دوست دارم وشدیدا بهش وابسته شدم البته تجربه بهم ثابت کرده که اون هم عاشقه منه و اگر دوریمان بیشتر از 2-3 روز شد نمی تونه تحمل کنه .شوهرم خصوصیات خوب زیادی داره از جمله خانواده دوسته-دست ودلبازه-شغل خوبی داره-اهل رفیق بازی نیست-اهل سیگار وبقیه مواد نیست-چشم ÷اکه وچندین مورد دیگه
ولی متاسفانه چندین خصلت بد هم داره که واقعا غیر قابل تحمله مثل زود عصبانی شدن وبددهنی
کافیه دخترم یه کار اشتباهی انجام بده مثلا غذاشو بریزه با یه خرابکاری کنه فورا عصبانی میشه وهر چی از دهنش در می یاد به من می گه
حالا خدا نکنه من یه حرفی یا کاری کنم که خوشش نیاد دیگه منو با فحش وناسزا می شوره ومیذاره کنار
بهش میگم من از نظر تو با یه باغ وحش ÷ر از حیوون فرقی ندارم یا چرا از این حرفا به من می زنی واونم می گه که من این حرفا رو از ته دل نمی گم
چندین بار بهش ÷یشنهاد دادم به یک روان÷زشک مراجعه کنه قبول می کنه ولی موقع عمل که میشه میزنه زیرش
نمی گم توی دعوامون مقصر اونه ولی این کارش همه چیزو بدتر می کنه
کم کم دارم از زندگی سرد می شم در ضمن نگرانم که دخترم هم این رفتار وحرفا رو یاد بگیره
لطفا منو راهنمایی کنید یادتون نره
سلام عزیزم...وای خانومی نبینم ناراحت باشیااا
اشکال نداره ناراحت نباش..تو فقط خانومی کن و نتیجشو ببین...یه بنده خدایی رو میشناسم..خییییییلی بیش از حد بداخلاق و بددهن و .....خلاصه کسی نمیتونست تحملش کنه...بعد یه خانوم گل و ناز زنش شد...باورت نمیشه غزل جون خانومی و متانت این زن چه به روزگار این مرد دراورد..مث یه برده..اونی که فقط بلد بود زخم زبون بزنه الان تو جمع میشینه میگه این (خانومش)تونست منو ادم کنه و گرنه من الان معلوم نبود چی به روزم اومده بود...که خب البته اینا دلیل نمیشه که شما همش ساکت باشی و اصلا در موردش حرف نزنی..خصوصا که یه نانازیم تو خونه دارین که الان از رفتارای شما و باباجونش داره تغذیه میشه...اینم بدون که با یه بار و دوبار حرف زدن مشکلی حل نمیشه..باید با راه های مختلف اینقققققققدر براش صحبت کنی و در عین حال گدشت داشته باشی تا براش ملکه باشه..
وای ببخشید خیلی حرف زدم...
امیدوارم خیلی زود بیای و بگی که مشکلت(البته اگه بشه اسمشو گذاشت مشکل..که نمییییییشه )رفع شده..
دوست عزيزم اين مطلب رو بخون
http://www.ashpazonline.com/forum/forum-f239/topic-t15662.html
مرسی خانمی
میشه بگی اون خانم چی کارا می کرد
مرسی خانمی
میشه بگی اون خانم چی کارا می کرد
سلام عزیزم..ببخشید من اینجارو کلا گم کرده بودم...
ببین خانومی..البته این نظر منه...هر کسی که بددهنی میکنه و عصبیه یه ضعف بزرگ و در اصل یه خلا رو در خودش حس میکنه که با داد و فحش و ترسوندن طرف بخواد خودشو بزرگ کنه..این ادم بداخلاقیم که برات گفتم در اصل میشه گفت(با موشکافی خیلی زیاد که اون خانوم واقعا عاقل انجام داد)به حرفا و کارای این مرد تو زندگی بها داده نشده..چندین بار دیدم برادر کوچک تر اون مرد تو خونه مثلا میگه مامان امروز جواب ازمونم میاد..مامان:ـــــــــــــــــــــــــ...پسره..مامان میگم جواب میاد..مامان:بـــــــــــــــــــــــوق...پسرش بار بعد با کمی خشونت (فقط و فقط کمی)گفت با دیوار حرف میزنم دیگه...اون مادری که تاحالا دقیقا نقش یه دیوارو اجرا میکرد چنان غرید که:خدا نگذره ازونی که تورو تو دامن من گذاشت و ...................................................................
دقیقا یادمه همون روز اون پسر جلوی چشم ما زد و یه ظرف میوه خوری بزرگو شکست..برای اینکه به ما بگه مــــــــــن هستــــــم....
این اقاییم که گفتم برات دقیقا همین خلا برادرو داشت..چون یه عمر تو اون خونه زندگی کرد...
حالا این خانوم چیکار کرد؟؟؟؟اوووول از همه شناخت..که همینارو فهمید..بعد قلق گیری...(مهم ترین مورد..یه کفش که میخریم اگه پامونو بزنه تا روزی که نفهمیم چجوری باید ازش استفاده کنیم و هیچ تغییری توش ایجاد نکنیم..حتی گذاشتن یه پنجه کوچیک...پامونو میزنه)فهمید که این مرد ازش بزرگی میخواد..براش طوری محیطو فراهم میکرد که اون تو جمع حس کنه بزرگه...بحث سر لباس میشد میگفت هر چی متینم بگه...میخواست گوشی بخره جلوی یه جمع حدودا 20 نفره به متین که داشت میرفت بیرون گفت خودت گوشی بگیر..متین بی نهایت بی حوصله گفت..بیارم خونه غرغر کنی که بده سرتو میبرما(نه با حالت شوخی..بلکه جدی)این خانوم(الناز)گفت اخه میشه تو چیزی بخری و من خوشم نیاد..یه چیزایی غیر ممکنی میگیا...مرده یه کوشولو لبخند یواشکی زد..رفت بیرون و اومد دیدیم گوشی دستشه..داد به الناز گفت فقط دلم میخواد صدات در بیادا..الناز نه اخم کرد نه ناراحت شد..با ذوووووووووق در جعبه رو باز کرد و یه جیغی زد گفت واااااقعا خوشگله و کلی از این حرفا..در حالیی که خیلیم قشنگ نبود..و من میدونم که الناز زنگ صورتی دوست نداره..اما با همین کارا الان اون مرد میشینه و میزره رو سر حلوا حلواش میکنه...بعد از یه مدت الناز یه هر چی تو بگی میگفت و متین شاید به ظاهر چیزی بروز نمیداد اما در عمل حرف الناز به کرسی مینشست...اینو گفتم که بهت بگم باید قلقش دستت بیاد...یه چیزی که الان تقریبا به تمممممام خانومای متاهل اثبات شده اینه که با گریه..قهر..داد..دعوا..گلایه مشکل حل نباشه..پس دور اینا یه خطـــــــــــــــــــــ قرمز گنده میکشیم..یه مدت تا دیدی شوهرت داد زد..به جای اینکه خدایی نکرده خودتو ناراحت کنی و دهت به خال عمر و جوونی هدر رفتت بسوزه..بشین از نیم ساعت قبل از شروع عصبانیت اقای همسرو تا همین الان که داری فکر میکنی اگه دوست داری بنویس..بخون و بخون و بخووووووون تا یه سر نخ از توش پیدا کنی..اونو یه جا بنویس...دفعه بعد دفعه بعدتر و ..............تا به یه نتیجه برسی..و اون نتیجه میشه سررشته برای رفع این مساله...بعد این موقع هستش که با مدیریت و مهربونیت میتونی بشی الناز و شوهرت بشه متین...فقط حرص نخور..اصــــــــــــــــــــلا..چون دشمن زندگیته...
اون میگه من از ته دل حرفمو نمیزنم..پس یقینا یه دلیل..یه استدلا براش وجود داره که اون لحظه خودشو محق میدونه که عذر میخوام به قول خودت تورو با یه باغ وحش اشتباه بگیره...
وقتی حس کردی خودت ساخته شدی و توانایی مقابله باهاشو داری و هر وقت که حالتون خوب بود و عشقولانه بودینیه ورق بده دستش و بگو اگه دوسم داری((( که میدونم داری)))(جمله دوم خیلی مهمه هااا)توی نیم خط برام دلیل عصبیتتو بگو..مردا از 20 سوالی خوششون نمیاد...هی بگی چرا چرا چرا کلا دیگه قفل میکنن و جواب بی جواب..یا برگه هم نه...ببخشید اینو میگم...بهش بگو روی قلبم(پوست بدنتون)برام تو یه جمله بنویس چی تورو ناراحت میکنه..باور کن خییییییییییییییییییییییییییلی تاثیر داره..من اینارو از خودم نمیگم...
ببخشید خیلی روده درازی کردم...امیدوارم روزی برسه که بگی وااااااااااااای دلم لک زده واسه اینکه شوهرم یه داد سزم بزنه که براش ناز کنم..هممممممش قربون صدقم میره...
یه چیز دیگه الا بذکرالله تطمئن القلوب..زیاد بخون اینو..با اعتقاد...
موفق باشی...ممنون که به این جوجه کوچولو فرصت نطق کردن دادی
متاسفانه همين موضوع يكي از موارد خشونت عليه زنان است. خشونت گفتار كه متاسفانه روح آدم رو خيلي بد كبود ميكنه و هيچ آثار جرمي هم ازش روي بدن نمي مونه. اميدوارم كه توي بددهني هاش به شما توهين نكنه، يا اينكه با حرفهاش قصدش خرد كردن شما نباشه.
بعضي از مردها توي اين شرايط به زنشون حتي تهمت هاي ناروا هم مي زنن. و بعضا زنشونو جلوي بچه هاشون خار رو خفيف ميكنن.
من فكر ميكنم اينها به فرهنگ خانوادگي و جو موجود در جامعه برگرده.
گیگیل خانوم حرفات خیلی قشنگ و با معتی بود و حقیقت منم مطمئنم اگه این راه رو در پیش بگیر غزل جون حتمنی موفق میشه
به نظر من هم بايد سعي كني با رفتار خودت ، اصلاحش كني.
در درجه اول بايد بهونه دستش ندي كه داد و هوار و ... راه بندازه و بخواد به شما توهين كنه
در ضمن وقتايي كه اوقاتش خوشه بايد زشتي عمل رو براش بيشتر نمايش بدي
مخصوصا اگه يه جايي كوچه اي خيابوني ، فيلمي چيزي بود كه شبيه اون رفتارها رو نمايش ميداد سريع بهش بگو ببين چه كار زشتيه
در اين يه مورد خاص من خودم نتيجه گرفتم
بانارون جون کاملا موافقم متاسفانه این جور رفتارها کاملابه فرهنگ خانواده وجو حاکم بر جامعه مربوط میشود
دوستان من براتون یه داستان کوتاه میذارم که احتمالا شنیدینش ولی یاد اوریش میتونه کمک کنه
.زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و فریاد می کند؟
آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی را که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود.
روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی راهب رساند، قصه ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد.
راهب نگاهی به زن کرد و گفت: چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است. ببر کوهستان؟ آن حیوان وحشی؟
راهب در پاسخ گفت: بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان را آوردی چیزی برایت می سازم که شوهرت را درمان کند و زن در حالتی از امید و یاس به خانه برگشت. نیمه شب از خواب برخاست. غذایی را که آماده کرده بود، برداشت و روانه ی کوهستان شد آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند که ببر در آن زندگی می کرد از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد. آن شب ببر بیرون نیامد. چندین شب دیگر این عمل را تکرار کرد هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب ببر وحشی کوهستان غرش کنان از غار بیرون آمد اما فقط ایستاد و به اطراف نگاهی کرد.
باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت. هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند. این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه در یکی از آن شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و بوی غذا به مشامش می خورد، آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد. زن خیلی خوشحال شد. چندین ماه دیگر اینگونه گذشت.
طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و منتظر آن زن می ماند زن نیز هر گاه به ببر می رسید در حالی که سر او را نوازش می کرد به ملایمت به او غذا می داد، هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی در میان نبود و هر شب آن زن با طی راه سخت و دشوار کوهستان برای ببر غذا می برد و در حالی که سر او را در دامن خود می گذاشت، دست نوازش بر مویش می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت تا آنکه شبی زن به ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و روانه ی خانه اش شد.
صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن راهب رفت تار موی سبیل ببر را مقابل او گذاشت و در انتظار نشست. فکر می کنید آن راهب چه کرد؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود.
زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید. راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت: ”مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست، توئی که توانستی با صبر و حوصله، عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی و آن ببر را رام خودت سازی، در وجود تو نیرویی است که گواهی می دهد توان مهار خشم شوهرت را نیز داری، پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز.
منم عین همین مشکل رو با شوهرم دارم..اینقدر زود عصبی میشه و بد دهنه که من دیگه لام تا کام حرف نمی زنم..خیلی سوخورده و غمگین شدم...
شوهر منم اینجوریه.البته به من اصلا فحش نمیده ولی مثلا اگه یه چیز تو تلویزیون ببینه و بدش بیاد فحش میده.براش هم اصلا مهم نیست تو چه جمعی قرار داره.البته خانوادگی اینجورین.مامانش از همه بدتره.
سلاااااااااااااااام..
صابخونـــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟خونه ای؟؟؟مهمون نمیخوای؟؟
غزل جونم کجایی خانوم خوشگله نیستیییییی...بیا ببینم بگو چیکارا کردی
زود باش بیا یه چیزی بگو مااااادر
سلام تازه عضو شدم.تو رو خدا خانمها کمکم کنید.با تجربه هاتون.
شوهرم مرد بد دهن عصبانی مزاج وبی منطقیه.همیشه باهاش مدارا کردم.به خاطر بچم. وزندگیم رو هر جور بوده حفظ کردم.هزار برابر بدی هایی که کرده بهش خوبی کردم.خیلی عاشقش بودم وهستم.ولی اون هیچ عشقی تو دلش نیست ودائم داره از این که اگه باهام ازدواج نکرده بود به کجاها می رسید حرف میزنه.تمام تلاشم رو میکنم تا یه باری از رو دوشش بردارم.با روزی 10 ساعت کار کردن.ولی دائم بی منتم میکنه.وحقوقم رو توسرم میزنه.بگین با این مرد چکار کنم.تورو خدا از جدایی نگین چون بچه دارم.راه حل نشونم بدین شاید بهتر بشه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15825]