واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام.
وقتتون بخیر.
چند باره که منم می خوام بیام و اینحا مشکلمو مطرح کنم اما یه حسی می گفت واسه خیلی ها بچه گانه بنظر می اد و اینجوری شد که زودتر مطرحش نکردم.
روک می گم...
شما از زندکی تون چقدر رضایت دارید؟
و چقدر تو زندگی تون ایثار و کذشت شما تاثیر گذار بوده؟
ایا همسرتون قدر شناس و با جشم و روو هست؟
و ایا اگه یه بار دیگه به دنیا می اومدید بازم حاضر بودید متاهل باشید یا مجرد بود رو ترجیح می دید!؟
لطفا کسایی جواب بدن که حداقل 8 سال از زندکی مشترکشون گذشته باشه نه اونایی که زندگی مشترکشون عمر زیادی نداره...چون من می خام روی صحبت های شما قضاوت کنم و مشکل خودم رو حل کنم...البته اکه این بحث رو جدی بگیرید و کمکم کنید....ممنون.
مجردم ... و ازینکه کسی زنگ می زنه خونمون شدیدا عصبانی می شم.دوست ندارم ازدوا کنم اما پدر و مخصوصا مادرم ببخشید خفم دارن می کنن!به زور می خان من برم!و دلایلشون از دید والدین منطقیه... اما منم واسه خودم دلیل دارم که نمی خان قبول کنن!
به دوستم که می گم وازش می خام که بفکرم باشه چون از افسردگی و حس مردن کسی نیست که ناتم بده...اونم اصلا گوش نمی ده به حرفام و بیشتر نگران خاستگار نداشتن خودشه و بهم می گه اکه شوهر نمی خای بفرس واسه من!!
مشکلم اینه که نسبت به اینده بدبین و به عبارتی ناامیدم!
ندیدم کسی از زندگیش راضی باشه!
تو خوندواده ی خوشبختی بدنیا نیومدم و شدیدا دپرسم!
ببینید منظورمنو افرادی که تازه ازدواج کردن به راحتی نمی تونن درک کنن ..جون یه سال و 5 سال اول زندگی رو نمی شه مورد ملاک و قضاوت قرار داد...یه دورانیه که با عزیزم و جونم و خرس منی!!خروس کوچولو!! جوجو جون!! گل منی ملکه ی من...و این جور جملات قشنگ باید شروع بشه و اگه غیر ازین باشه بنظر من یه زندگی بدون عشقه!!
دوست دارم نظراتتون رو بخونم....
منتظرم.
مبحث جالبیه.
اول یه سوال
چطور با nobodyمی شه صحبت کرد
یعنی اگه می شه اول راجع به ای دی تون توضیح بدین لطفا
من 30 ساله ازدواج کردم.امسال سی امین سالگرد ازدواجمونو به اسم سال مروارید(این اسمیه که غربیها به سال سی ام زندگی مشترک می دن) جشن گرفتیم
پرواز جون سي امين سالگرد ازدواجت مبارك باشه
*parvaz* نوشته است:
مبحث جالبیه.
اول یه سوال
چطور با nobodyمی شه صحبت کرد
یعنی اگه می شه اول راجع به ای دی تون توضیح بدین لطفا
من 30 ساله ازدواج کردم.امسال سی امین سالگرد ازدواجمونو به اسم سال مروارید(این اسمیه که غربیها به سال سی ام زندگی مشترک می دن) جشن گرفتیم
سلام...
نمی دونم درست متوجه شدم یا نه...یه بیوگرافی مختصر از خودم می دم امیدوارم کافی باشه....درغیر این صورت به سوالاتون بطور خصوصی جواب می دم...
مریم هستم و متولد1364.
اینجا پیشکسوت فکر نکنم داشته باشه
همه تازه عروسن
به غیر از پرواز جون
سی امین سالگرد ازدواجتون مبارک باشه
دوست عزیز
ازدواج مثل یه مسابقه فوتباله. ادم می دود خسته می شه .زمین می خوره .ضربه می بینه حتی ممکنه از زمین اخراج بشه(طلاق).ولیاگه بازی نکنی هیچ اتفاقی نمی افته و ورزش هم نکردی. می شی یه آدم بی حوصله وورزش نکرده.
ازدواج یه هندونه در بسته نیست. اگه بپرسی همه کسانی که ازدواج کردند همون مشلکی رو که الان دارن قبل از ازدواج حدس می زدن منتا فکر می کردن یا باهاش کنار میان. یا می ارزه. یا شرایطو عوض می کنن.
ولی مهم اینه که می دونستن مشکل کجاست.
حتی پدر ومادرها همون جلسه اول خواستگاری همه چیزو می فهمنو می گن. حالا اگه ما سرسری گرفتیم تقصیر هندونه فروش بیچاره چیه.
من همیشه و همیشه وهمیشه از زندگیم راضی بودم. وحتی برای یه لحظه در تمام مدت این سی سال شک نکردم که ایکاش غیر از این بود چرا؟
از همون لحظه اولی که همسرمو دیدم فهمیدم انسانیت داره چیزی که من دنبالش بودم.می دونستم بچه هام مثل اون می شن .الان هر کی می گه چه کار کردی اینقدر بچه هات خوب شدن(از جهت انسانی) می گم هیچی فقط به باباشون رفتن وبرخلاف سرزنش اطرافیان خوشحالم که 5 تا بچه دارم. چون می بینم باباشون 5 تا شده.
جلسه اول پدرم گفت با این خانواده کنار اومدن مشکله هر جند که خودش پسر خوبی باشه
پدرم راست می گفت.ولی من حساب خانواده اش رو از خودش جدا کردم .با اینکه خیلی کتک خوردم(اصطلاحا).یکبار به همسرم نگفتم چرا.چون اون یه طرز فکر دیگه داشت.
منظورم اینه که از اولم مشکلو می دونستم ولی گفتم می ارزه. پس هندونه من در بسته نبود
اگه سوال داشته باشی در خدمتم. ای کاش اسمتم می گفتی حتی یه اسم مستعار.چون من با nobodyنمی تونم ارتباط برقرار کنم
سلام
من از زندگي مشتركم خدا رو هزاران بار شكر راضيم
گاهي همسرم گذشت كرده گاهي من به همين خاطر من حس بعضي خانمها رو كه احساس ميكنن هميشه گذشت داشتن رو ندارم چون هر دومون در مواقع لزوم گذشت داشتيم
بله همسرم خدا رو شكر مرد خوب و فهميده ايه
اگه همسرم رو خدا قسمتم دوباره بكنه حاضرم متاهل بشم ولي مطمئنم بدون اون تجرد رو ترجيح ميدم چون به نظرم بهترين مرد دنيا نصيب من شده و اميدوارم همه نسبت به همسرانشون اين حس رو داشته باشن
زندگي قشنگه فقط به دو شرط توكل به خداي مهربون
دوم قبول اينكه من زنم و همسرم مرد و تفاوت داريم در هر زمينه اي بجز دوست داشتن همديگه
دوست عزيز
فكر از تجربه من بهتر بتوني استفاده كني من تجربه دو تا ازدواج رو داشتم كه عمر دومي داره به ده سال ميرسه
من توي 19 سالگي و با وجود مخالفت خانوادم و توي اوج جووني و بي تجربگي ازدواج كردم و قبل از سي سالگي با يه بچه جدا شدم
همسرم اولم معتاد بود و اصلا هم خيال ترك كردن نداشت توي مدتي كه باهاش زندگي مي كردم از نظر اخلاق و انسانيت و ... هيچي كم نداشت ولي مواد مخدر از آدمها چيز ديگه اي ميسازه كار به جايي رسيد كه تحملم تموم شد. نتونستم مشكل رو حل كنم و ناچارا بدترين كار ممكن رو انجام دادم. صورت مسئله رو پاك كردم و جدا شدم .
به فاصله حدود يك سال و نيم با آقايي ازدواج كردم كه از مشكلات زندگي قبلي من خبر داشت. قبلا هم ازدواج نكرده بود. البته يه اشتباهي كه كردم اين بود كه از مخالفت خانواده اش مي ترسيدم و يه مدتي بدون اطلاع خانواده اش با من زندگي مي گرد. البته خانواده خودم درجريان بودند. ولي وقتي با مادر و پدرش در ميون گذاشت مخالفتي نكردن و خيلي راحت پذيرفتن و تا الان كه حدود ده سال مي گذره هيچ اشاره اي هم به اين موضوع نشده و زندگي من در كمال آرامش ميگذره
الان كه حدود 40 سال دارم ، اگه قرار باشه دوباره در مورد زندگيم تصميم بگيرم هرگز قبل از 30 سال ازدواج نمي كنم . نميگم اصلا ازدواج نمي كنم چون عواقب ازدواج نكردن رو در مورد همكاران خودم ديدم. بعد از سي سالگي كم كم عوارض تنها موندن خودشو نشون ميده مگه اين كه هدف والايي داشته باشي و پشتكار عظيمي براي رسيدن به هدف كه مسئله ازدواج رو از ذهنت دور كنه
انسان براي زندگي اجتماعي آفريده شده و اولين ساختار اجتماعي ما خانواده است. ازدواج كردن هم از نظر اجتماعي و هم از نظر شرعي انسان را كامل مي كنه
شما كه متولد 64 هستي به نظر من براي ازدواجت دير نشده ولي اين مسئله اصلا ازدواج نكردن رو از سرت بيرون كن و خواستگاري داري عاقلانه در موردش فكر كن و براي تصميم گيري هم عجله نكن
انشاءالله كه پدر و مادرت 120 سال زنده باشن و زير سايشون باشي ولي قانون دنيا اينه كه انسان ابدي زندگي نمي كنه و همه يه روزي بايد برن خواهر و برادر هم ميرن دنبال زندگي خودشون و اين تويي كه تنها مي موني و تنهايي توي سن بالا اصلا جالب نيست.
چه تا پیک خوبی.کاش همه بیان اینجا تجربه هاشونو بگن
مریم جان عزیز فکر میکنم شما از مشکل در هر حالتی واهمه داری ببین عزیزم فکر نکن مجرد بودن آسون و راحته انسان در هر سنی خواسته هایی داره که برای بر طرف کردن اونها نیاز به یه شرایط خاصه داره مثل ازذواج ، کارکردن و یا بچه دار شدن
من 8 ساله ازدواج کردم نمیگم از اول زندگی راحتی داشتم اما الان از شرایطم راضی هستم و شوهرم رو خیلی دوست دارم اما برای این شرایطی که الان دارم مشکلات زیادی داشتم که با همشون جنگیدم و حالا نتیجشو میبینم. فکر نکن حتی اگه با بهترین مرد دنیا ازدواج کنی مشکلی نخواهی داشت مهم فکر آدمه که بخواد و بتونه از مشکلات برای خودش فرصت بسازه و صد البته اینکه انسانیت، شرف و علاقه متقابل طرفین در موفقیت زندگی مشترک خیلی مهمه
به خدا توکل کن عزیزم و چشمهاتو به روی واقعیتها نبند ترس سرآغاز شکسته همیشه موفق باشی عزیزم
ببخشید مریم جان الان اسمتو دیدم
البته من نظرم اینه که مجردی راحت تر است از متاهلی.ولی ادم اگه بخواد مروارید صید کنه باید تنشو خیس کنه
سلام...
از همه شما گلای پاک ممنونم....خیلی زیاد خوشحالم کردید که به مشکلم توجه کردید و وقت گذاشتید...
می دونید صحبتای عاقلانه ی شما می تونه منو قانع کنه اما اونچه که خیلی عذابم می ده اینه که من یه دختر درون گرا و احساساتی هستم و همهیشه واسه اینکه بحث و دعوا بالا نگیره یا از اون محیط فرار کردم و یا تقصیرارو به گردن گرفتم...
مشکلم اینه که حس می کنم تو خونه با وجود اینگه همه با هم هستیم ... اما از درون تنهام....چندین بار از خونه خاستم فرار کنم و لطمه ی بزرگی خوردم...حالا من چه جوری می تونم به یه غریبه که می اد خواستگاری می کنه و خونوادم تاییدش می کنه فقط به خاطر این که ازدوا کرده باشم و به فامیل همسر اینده ام رو نشون بدم...ازداج کنم.؟
می دونید زیادی تنهام....و خیلی زود وابسته می شم....و نمی خوام یه بار دیگه وابسته بشم و لطمه بخورم....جون قلبی واسم نمونده که دل ببندم و تنهاتر بشم.
می گم شاید مشکلم به سنم نخوره و بچه گانه باشه اما می ترسم .
اینکه مجرد موندن در سن بالا مشکل افرینه...ایا شامل حال کشورای دیگه هم می شه؟اینکه اکه تو یه کشور دیگه ای نامکان بوجود بیاد که زندگی کنم بازم محرد بودن سخته؟
دختری هستم که به راحتی و بدون فکر به جنس مخالفم اعتماد نمی کنم...پس بازم لطمه می خورم؟یا فقط بحث بحث خس تنهایی داشتنه؟
من اینجوری بگم که با این حس دارم زندگی می کنم و تا امروز هر کار کردم از ین حس فرار کنم موفق نشدم و مشکلم بدتر شده!ناامیدم و فکر نمی کنم هیچ موقع به ارامش برسم.
خوشحالم که هنوز انسانهایی هستن که واسه ارزشها و واسه رسدین به مطلوبشون می جنگن....ولی من قادر نیستم و شدیدا کم می ارم...یعنی از نظر روحی زیادی داغونم کردن و با کوچکترین ناملایمی له می شم....پس اگه با این حال ازدواج کنم براحتی می تونه از نقاط ضعفم علیه خودم استفاده کنه.
یه خصلت دیگه هم که دارم اینه که متاسفانه دست خودم نیست و بی دریغ محبت می کنم درحالی که ذاتا این مدلی هستم...وازین طریق هم ضربه های بزرگی خوردم...چون سرراهم افراد بی جنبه قرار گرفتن و مهربونی هام باعث شد چشم دلشون کور بشه و بی جهت ادعای عاشقی کنن!!که این شدیدا وحشتناک بوده برام.
باوجود این بک گراند تاریکی که داشتم بازم ارزش اینو داره که واسه رسیدن به یه زندگی ارووم که میدونم واسه من غیرقابل دست یافتنه بجنگم؟درحالی که از توانایی های اندکم مطلع هستم...با وجود خونواده ی تقریبا ازهم گسسته ای که دارم ....با وجود تمام ضعف هام...و با وجود ناامیدیم....می تونم به ازدواج کردنم فکر کنم؟!
مرسی که خوندید....اگه ناخواسته ناراحتتون می کنم بهم بگید که دیگه چیزی ننویسم و ساکت بمونم....و این پست جایی باشه واسه افرادی که زندگی شون می تونه الگوی مناسبی واسه همه باشه بجای عنوان کردن مشکلاتم....
عزيزم متاسفانه توي كشور ما اينجوري جا افتاده كه كسي كه به ديگرون بي شائبه محبت مي كنه يه كمبودي داره ولي واقعيت اينه كه : خوبي كه از حد بگذرد ///نادان خيال بد كند.
سعي كن زياد به آدمهاي درو برت كه شناخت كاملي ازشون نداره محبت نكني .
يه چند جلسه مشاوره هم خيلي خوبه . اينجوري ميتوني از خودت شناخت بيشتري پيدا كني و راهكارها بهتري براي مواجهه با مشكلاتي احتمالي پيداكني . مجرد موندن يا يه سني خوبه ولي بعد از اون ديگه برقراري ارتباط براي خودت هم سخت ميشه
درسته كه به هر كسي نميشه اعتماد كرد ولي آدم هاي خوب هم توي اين دنيا كم نيستند.
اميدوارم كه خوشبخت باشي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 384]