واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین:
برای شما که سخت ترین شرایط یعنی پرستاری از بیمار مبتلا به سرطان را بر عهده دارید!
برای شما که می دانید سرطان دارید
برای شما که یکی از عزیزانتان به این بیماری مبتلا شده است
برای شما که می خواهید به عیادت بیمار مبتلا به سرطان بروید
برای شما که سالم و تندرست هستید اما دوست دارید درباره همدلی با مبتلایان به این بیماری بیشتر بدانید
از سرطان و شنیدن نام این بیماری نترسید،شما می توانید با رسیدن به درک
بیشتر درباره این بیماری نگاهی پر امیدتر و روحیه ای بهتر داشته باشید.
من توانستم،او توانست پس شما هم می توانید تا این مرحله فوق العاده سخت زندگی را با غرور و با افتخار پشت سر بگذارید.
از ١۴ سال قبل افتخار همکاری با موسسه خیریه محک را داشتم و دارم اما
هیچ وقت نمی دانستم با همه اطمینانی که از دانسته هایم درباره همراهی با
بیمار مبتلا به سرطان دارم رو در رویی با این بیماری برای بیمار و همراهانش
تا چه اندازه عجیب و پر استرس خواهد بود تا روزی که در اولین سالگرد
ازدواجم همسرم مبتلا به سرطان خون شد.
مجموعه نوشته های من در این وبلاگ نتیجه سخت ترین و در عین حال پر
افتخار ترین دوران زنگی ام است که امیدوارم با مطالعه بخش های مختلف نوشته
های این وبلاگ شما هم به نگاهی جدید درباره این بیماری دست پیدا کنید.
در همه جای اینترنت اطلاعات پزشکی درباره سرطان موجود است و چیزی که
کمبود آن مشهود است آگاهی درباره روش همراهی با بیماران مبتلا به سرطان و
فرهنگ نگاه صحیح و آگاهانه نسبت به این بیماریست.)
در این وبلاگ چیزهایی را خواهید خواند که نتیجه تجربه اینجانب و مشورت
با پزشکان و پرستاران نازنین بخش خون بیمارستان امام و زندگی شبانه روز ما
در این بخش به مدت ۶ ماه است.
تجربیاتی که ثانیه به ثانیه آن را در ذهنم ثبت کردم تا روزی شاید بتوانم
با نقل قول آن ذره ای از استرس شما خواننده گرامی کم کنم و به شما بگویم
مهم نیست نتیجه درمان چه باشد!مهم این است که تا آخرین لحظه باور داشته
باشیم که توانستیم آزمایشی که خیلی ها نمی توانند پشت سر بگذارند را با
افتخار،با ایمان با همه ترس ها و امید ها پشت سر بگذاریم.آزمایشی که بهای
بسیار سنگینی دارد اما بعد از آن دیگر از هیچ چیز در این دنیا نمی
ترسید..چون ایمان دارید "من می توانم"
سخن اول
نسبت به نشانه ها بی تفاوت نباشید:
در
روزهای آغازین سال نو همسرم تب کرد،تب، سرفه ،عطسه همه گویای آغاز یک سرما
خوردگی بود.درمانهای رایج شروع شد،قرص سرما خوردگی آب پرتقال لباس گرم...
همه
اینها با تب همراه شد تب 1 تا 2 درجه که مدت کوتاهی با استومینوفن قطع می
شد و دوباره بر می گشت.بعد از 5 روز نگران شدم چون به نظرم به سرعت در حال
کاهش وزن بود،خیلی زود خسته می شد و از همه مهمتر رنگ صورت و زیر چشمانش به
زردی می زد..
من
خودم نگران کبدش بودم و فکر می کردم مشکلی در کبد پیش آمده.... آزمایش خون
انجام شد.سرپرست اورژانس گفت ایشان همانند یک نوزاد سالم هستند و
سونوگرافی و آزمایش خون عالی است!زردی هم نتیجه چندین روز تب و بی خوابی
است!
با خیال راحت به خانه برگشتیم با چند قرص ویتامین و تب بر!
از این اتفاق 5 روز دیگر گذشت و تب همسرم پایین نیامد!تا...............
خودم یک بار دیگه جواب آزمایش خون رو برداشتم و نگاه کردم از چیزی که دیدم شوکه شدم ..در آزمایش تعداد نرمال پلاکت خون درج شده بود باید بین ١۴٠٠٠٠ تا ۴٠٠٠٠٠ باشد اما عدد روبه روی آن یعنی جواب آزمایش همسرم ١۶٠٠٠ بود.واقعا شوکه شده بودم ٣
بار تعداد صفرها را شمردم!خاطرات محک دور سرم چرخید.کم بودن پلاکت تا این
حد اصلا معنی خوبی نداشت.با آزمایشگاه تماس گرفتم و قرار شد آزمایش را
تکرار کنیم،حتما می توانید تجسم کنید با دیدن عدد ١۴٠٠٠ به چه چیزهایی فکر
کردم..
از
آن روز تا این لحظه که در حال نوشتن هستم زندگی ما عوض شد..با همه متخصصین
خون و سرطان که از طریق محک و سپاس می شناختم تماس گرفتم و همه نظرشان یک
چیز بود...علایم گویای سرطان خون است..
نتیجه سخن اول:
1: حتی اگر فرد سالمی هستید هر 6
ماه یک بار حتما زیر نظر پزشک متخصص خود، آزمایش خون را فراموش نکنید! چرا
تاکید روی 6 ماه کردم؟؟چون دقیقا 4 ماه قبل از این اتفاق همسرم چکاپ کامل
کرده بود و هیچ مشکلی نداشت.
2:از سوال کردن خجالت نکشید !کاملا درباره نتیجه آزمایش مطمئن شوید.
3:به
ظاهر و شرایط فیزیکی خود و اطرافیان کاملا توجه کنید،کاهش وزن ناگهانی،عرق
کردن زیاد"جوری که بالش کاملا خیس می شود"،تب،مشکلات دفع،کبودی و خون ریزی
های قابل رویت زیر پوست!خون ریزی از لثه،احساس توده در ناحیه ای از
بدن،سرفه های خشک دردهای استخوانی،ضعف و خستگی بی دلیل و خواب آلودگی به
همراه سرگیجه و ... البته دچار وسواس نشوید چون ممکن است یکی از اینها را
هر کسی داشته باشد مهم این است چند تا از این نشانه ها را با هم داشته
باشید!
4:الزاما
پایین بودن پلاکت نشان دهنده سرطان خون نیست و ممکن است بیماری های دیگر
خونی باشد پس زود قضاوت نکنید تا آزمایش های اولیه مانند گرفتن نمونه از
مغز استخوان انجام شود.
۵:تا مشخص شدن نتیجه از تماس با افراد مختلف و در جریان قرار دادنشان بپرهیزید مگر اینکه نیاز به کمکشان داشته باشید.
۶:جلوی
عزیزتان که مشکوک به بیماری او هستید خونسردی خود را با هر روشی که می
توانید حفظ کنید!نمی توانم وجود ندارد اگر شما نمی توانید این مسوولیت را
به کسی بسپارید که بتواند،این جدی ترین توصیه است پس لطفا فراموش نکیند
اولین مرحله سخت ترین مرحله است باید بتوانید!
این
تازه آغاز راه است حتما باقی نوشته ها را پیگیری نمایید تا بدانید،چون اگر
بدانید کمتر خواهید ترسید و آگاهانه تر قدم خواهید برداشت.من توانستم شما
هم می توانید!
آیا باید به بیمار گفت؟
هر
لحظه در درونم با خودم فریاد می زدم که آرام باش،افشین به تو احتیاج
دارد..هنوز که چیزی معلوم نیست.. و چشمهای نگران او که مبهوت به من نگاه می
کرد ..گویی که تمام پاسخ های دنیا را روی صورت من می تواند پیدا کند..
لام خونش را از آزمایشگاه گرفتیم و به
تهران کلینیک مراجعه کردیم به لطف جناب آقای طاهری با متخصص خون تماس
گرفته بودند و در اورژانس منتظر ما بود.چون جمعه بود و دسترسی به متخصص
بسیار سخت بود.
ایشان تا آمدند افشین را معاینه کردند و جواب آزمایش خون را دیدند.
من را صدا کردندند و پرسیدند "آیا شما همسر این آقا هستید" ؟ گفتم بله
و گفتند باید با شما خصوصی صحبت
کنم....از جلوی چشم افشین کنار رفتم و دکتر گفت ٩٠% همسر شما مبتلا به
Acute myeloid leukemia" AML "و ALL "Acute lymphoblastic leukemia "
هستند.(دو نوع از انواع سرطان خون). و به من توصیه کردند همین الان به
بیمارستان شریعتی بروید و ایشان را به اورژانس خون معرفی کنید چون به دلیل
پایین بودن پلاکت هر لحظه احتمال خون ریزی داخلی وجود دارد!
10 قدم با افشین فاصله داشتم و در همین 10 قدم تصمیم خودم را گرفتم "باید بداند"
*در جهان دو نظریه درمانی وجود دارد، یک:به بیمار واقعیت را بگویید و دو:واقعیت را از بیمار پنهان کنید
من همیشه طرفدار روش اول بوده ام و
هستم اما در بیمارستان تجربه کردم که گفتن یا نگفتن واقعیت به بیمار کاملا
بستگی به سطح دانش،آگاهی و فرهنگی دارد که او در آن متولد شده و با آن
زندگی کرده است.چون به چشم خانمی را در بخش خون دیدم که در عرض کمتر از دو
هفته بعد از تشخیص بیماری از ترس بیماری در گذشت!
اما افشین را خوب می شناختم اگر از من نمی شنید انقدر می پرسید تا بفهمد و آن وقت دیگر در طول درمانش به من اعتماد نمی کرد!
و نکته دقیقا همین است
باید بیمار حد اقل به 1 یا دو نفر در طول درمانش اعتماد داشته باشد تا
بتواند حتی بدترین حال و احساس خود را بدون کوچکترین نگرانی از عواقب آن
بیان کند.
پس با اینکه از درون صدای شکسته شدن
بندبند وجودم را می شنیدم به او نزدیک شدم و با آرامش در حالی که او را
نوازش می کردم واقعیت را به او گفتم.
نتیجه:
1:نتیجه آزمایش را فقط به متخصص نشان دهید.
تعریف: واژه هماتولوژی
از دو بخشhaemato به معنی خون وlogy به معنی شناختن تشکیل شده است، لذا
هماتولوژی به معنی علم بررسی بافت خونی سالم و بیماریهای آن میباشد.
واژه دیگری که احتمال زیاد معنی آن را می دانید انکولوژی به معنی سرطان شناسی است.
*پس
به یا داشته باشید در مورد انواع مختلف سرطان به انکولوژیست مراجعه کنید
اما در مورد انواع بیماری خونی و سرطان خون باید به هماتولوژیست مراجعه
کنید.
2:آب قند را فراموش نکنید،شوخی نمی
کنم بعد از شنیدن خبرهای اولیه برای اینکه دچار افت فشار نشوید کمی بنشینید
و آب قند یا آب میوه شیرین بخورید.
3:برای تخلیه نگرانی و داد زدن و گریه
کردن به اندازه کافی وقت خواهید داشت پس الان به هیچ کس و هیچ چیز جز
بیمارتان فکر نکنید.آرامش،لبخند و نوازش تنها چیزهایی هستند که او به آنها
نیاز دارد پس گریه را فراموش کنید!
نمی توانم وجود ندارد اگر نمی توانید
به خانه بروید! و پرستاری را به دیگران بسپارید!خشک و خشن می
نویسم؟؟؟؟؟اشکالی ندارد! می نویسم تا بدانید امروز دیگر روز شما نیست!از
امروز تا روز درمان باید تمام و کمال بدون کوچکترین چشمداشت عشق بورزید و
امید دهید! اول صحبتهایم که گفتم! این یکی از سخت ترین لحظات زندگی
شماست.پس کفش آهنی بپوشید و آماده شوید!در این راه تنها نیستید شما می
توانید!
4:حتی ثانیه ها را از دست ندهید!
5:تا
این مرحله باز هم توصیه می کنم تا جای ممکن از این موضوع با همه صحبت
نکنید!فقط کسانی که به شما از همه نزدیکتر هستند!علتش را در نوشته های بعد
خواهید فهمید!
6:در مورد سرطان خون بیمارستان شریعتی و بیمارستان امام را به شما توصیه میکنم به دلایل بسیار زیادی که باز هم بعدا خواهم نوشت.
عالی بود امیدوارم اقا افشین خیلی زود زود سلامتیشونو بدست بیارن چرا دیگه نمینویسی ؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1022]