واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام بچه ها
بچه ها من یه نظری دارم...بگم؟باشه میگم
بیاین کارایی که تا حالا برای بهتر کردن رابطمون با خانواده همسر عزیزمون انجام دادیمو بنویسیم.
ببینین...منظورم این نیست که بگی من باهاشون خوب رفتار کردم و احترامشونو نگه داشتم و ...!میخوام کارای ریزی که برای قشنگ کردن رابطتون انجام دادین رو بنویسین!
برای مثال 5 نمونه رو من میگم...
1.من اولین باری که بعد از عقد رفتم خونه خانواده همسرم،برای مادر همسرم یه دسته گل که توش 3تا
شاخه رز بود وتزیین شده بود بردم...گل فروشه پرسید گل رو برای کی میبرین؟گفتم برای مادرشوهرم!
گفت از کی تا حالا عروسا برای مادرشوهرا گل میبرن؟!!!
جالب اینه که پدرشوهرم و برادرشوهرم،هر کدوم که اومدن گفتن این گل رو کی خریده؟مادرشوهرمم
میگفت عروسمون برای شما خریده!
با اینکه من اون گل رو داده بودم به مادرشوهرم،ولی ایشون به همه میگفت که برای شماست که محبت
من تو دل اونا هم بره!...
یه شاخه ازون دسته گل رو هم گذاشته بالای آینه توی اتاقشون...
2.(اینو قبلنا تو تاپیک های دیگه گفتم ولی اینجا هم برای مثال میگم)
برای تولد همسرم،براش یه دیوان حافظ خریدم،با یه نامه که توش یه شعر عاشقانه بود.
برای مادر و پدر همسرم هم یه مجسمه خریدم که یه مادر و پدری بودن که نوزادشونو بغل کرده بودن...
اینو براشون خریدم که بدونن من نیومدم که پسرشونو ازشون بگیرم.و خیالشون از این بابت راحت باشه.
راستی!مادرشوهر و پدرشوهر و برادرشوهر و خواهرشوهرم!همشون اون شعر عاشقانه رو وقتی من نبودم خوندن!و من
کلی خجالت کشیدم!ولی بعدنا فکر کردم و دیدم چه خوب شد که خوندنش...چون اوایل دوران عقد خانواده های دو طرف
نگرانن که آیا عروسمون یا دامادمون بچه منو دوست داره یا نه؟؟؟....
3.(اینم قبلا جاهای دیگه نوشتم ولی با اجازتون دوباره میگم)یکی از بچه ها تو همین سایت اینجوری نوشته بود:
نوشته بود که وقتی سفره رو پهن میکنن حتما میره میشینه پیش پدرشوهرش...حتی میگفت یک بار شوهرش نشسته
بوده پیش پدرشوهرش و این دوستمون به شوهرش گفته میشه بری اونورتر که من پیش بابا(همون پدرشوهرش)بشینم؟
و میگفت که شوهرش و پدرشوهرش کلی خوششون اومده و پدرشوهرش هردفعه که سفره رو پهن میکنن، میره
میشینه و عروسشو صدا میکنه که بیا بشین کنارم!
4.تولد خواهرشوهرم برای مادرشوهرم هم یه کادو گرفتم، و جلوی همه بهش گفتم که شما خوبی که دخترت هم اینقدر خوبه.و اگه بچه هاتون خوبن بخاطر زحمتهاییه که شما کشیدین.
5.برای عید به پدرشوهرم یه تقویم خوشگل هدیه دادم.
بچه ها این کارا باعث میشه شوهرمون خیالش راحت باشه که ما مشکلی با خانوادش نداریم و رابطش با خود ما هم بهتر میشه...
حالا نوبت شماست!
بیاین بگین
ممنون لیمو جان من هم اعتقاد دارم رابطه خوب با خانواده شوهر باعث محکم ترشدن ستونهای زندگیمونه
من همیشه به نو عروسا توصیه میکنم اونقدر به خانواده شوهرتون نزدیک بشید تا شوهرتون بخواد شما رو از اونها جدا کنه تعجب نکنید واقعاً شدنیه اولش ممکنه به صورت قلبی نباشه ولی بعداً یه روز نگاه میکنید میبینید واقعاً مثل خانواده خودتون دوستشون دارین
من اوایل ازدواجم مجبور بودم با خانواده شوهرم زندگی کنم خوب همه هم میدونید که اوایل ازدواج مشکلات خاص خودشو داره وآدم با همسرش خیلی مشکل داره من همه ناراحتی هام با همسرم و توی اتاقم میزاشتم و می آمدم بیرون اگه با همسرم قهر بودم کاری با خانوادش نداشتم و اونقدر به اونا محبت میکردم و احترام میگذاشتم که همسرم مجبور میشد آشتی کنه و مرتب عذر خواهی میکرد که تو خیلی خوبی و .... در صورتی که بعضی اوقات مقصر هم من بودم
البته خانواده همسرم هم هیچ وقت متوجه نمیشدن که من با همسرم قهرم یا آشتی جلو اونها همیشه رفتارم به یه شکل بود
ممنون آزاده جون...
چرا پس خانوما نمیان بگن که چیکارا میکنن؟خیلی برام عجیبه...چون مثلا میبینم که بازی و سرگرمی رو حتما جواب میدن ولی به اینجور تاپیک ها که کمکشون میکنه توجه چندانی نمیکنن...
من خیلی از این کارهایی که می گید کردم ولی متأسفانه براشون بد جا افتاده و فکر می کنند وظیفه منه و همش ازم توقع دارند مثلا قبلا از عید مادرشوهرم و پدرشوهرم رفته بودند مکه منم دقیقا این دو هفته درگیر کار خونه وشرکت و خرید و این حرفا بودم خواهر همسرم با من قهر کرده چرا مامانم اینا نبودند تو ما رو دعوت نکردی یا یه روز نیومدی خونه من کمک و تو مهمونی محل من نذاشتند و من تصمیم گرفتم دیگه از این کارام دست بردارم و بشم عین عروسای دیگه که همش توقع دارند و هیچ کاری برای خانواده همسرشون نمی کنند
شرايط متفاوته بچه ها.من از اول عقدمون هر موقع با مادرشوهرم مينشستم صحبت كنم شوهرم يه جوري با چشم و ابرو و يا حتي گاهي صدام ميزد بيا. ميرفتم پيشش ميگفت تو رو خدا راحيل حواست باشه فقط گوش كن اصلا نظر نده. مامانم خيلي زرنگه از حرفات سو استفاده ميكنه. اوايل جدي نميگرفتم(چون تو عمرم به همچينن موضوعي برنخورده بودم)اما بعد از چند وقت فهميدم شوهرم چي ميگه...
خدا روشكر من مشكلي ندارم و تا حالا هيچ مشكلي برام تو اين رابطه پيش نيومده كه نتونم خودم به تنهايي حلش كنم اما دوست گلم فقط خواستم اين تجربه شخصي رو بگم كه بدوني همه يه جور نيستن. من شخصا" به اين معتقدم كه شرايط آدما فرق داره و هر كسي طبق شرايط خودش ميتونه رفتار صحيح و معقولي با طرف ارتباطش داشته باشه. البته براي همه ممكنه پيش بياد كه رفتار اشتباه يا از روي احساساتي داشته باشن. اما همه مادرشوهرا و يا عروسا بطور مطلق خوب يا بد نيستن. واقعا هستن خانومايي(مادرشوهر يا عروس) كه از اين رابطه صدمه ديدن و سالها مشكلاتي رو تحمل كردن. من ناراحت ميشم وقتي مشكلات بعضي از عروس خانوما رو ميخونم. اگرچه از نظر ما ممكنه اون مشكلات ناچيز مياد. اما اين چيزيه كه اون خانومو داره عذاب ميده. براي همين بخودم هيچ وقت اجازه نميدم كه مشكلات كسي رو خاله زنكي بدونم. يا اگه مادر شوهرم خوبه بگم پس همه عروسايي كه از دست مادرشوهر مينالن مشكل از خودشونه. نه اينطور نيست گلم.
از شما هم بخاطر اينكه در مورد بعد ديگه رابطه عروس و خانواده شوهر مبحثي رو مطرح كردين تشكر ميكنم. موفق باشين.مرسي
به نظر من همیشه باید احترام خانواده ی همسر رو نگه داشت همیشه همیشه همیشه اما نباید اجازه بدی تو کارهات دخالت کنند
خانمای عزیز
دوستای گلم...
من خیلی سعی میکنم که منظورمو بتونم خوب برسونم ولی انگار نمیشه!
عزیزای دلم بیاین کارای ریز و کوچولویی که انجام دادین رو بگین!
بذارین از هم یاد بگیریم که با چه کارای کوچیکی میتونیم به خانواده همسرمون محبتمونو ابراز کنیم...
مثلا سمانه جون شما گفتی باید احترام خانواده همسرو نگه داشت...باشه...اینو میدونیم عزیزم...
بیا و بگو که خودت چطور مثلا در فلان مورد احترام خانواده همسرتو نگه داشتی گلم؟
با توجه از تشکر شما
به نظر من زیاد خوب نیست آدم با اونها قاطی بشه. خیلیها جنبه محبت و کادو و ... رو ندارند و حالشون رو بد می کنه.
من دو سال و نیمه که ازدواج کردم تا چند ماه پیش همه چیز عادی و در حد مطلوب بود. کادو می بردم. بچه هاشونو نوازش می کردم. غذا می پختم می بردم. کاراشونو می کردم . و.و.و.و.و.
سر یک جریانی که اصلا اصلا اصلا اصلا به من ربطی نداشت شوهرم با یکی از خواهراش دعوای لفظی داشتند . که متاسفانه خواهر شوهر بنده کلی به من و پدر و مادرم فحش داد و من رو مقصر دونست. مادر شوهر و بقیه خواهرشوهرها هم طرف اون رو گرفتند و ما از اون موقع تا حالا رابطه خوبی با مادر شوهر نداریم و با بقیه هم قطع رابطه کردیم. شوهرم هم از این قضیه راضی هست چون از اینکه خواهرش به من و خانوادم فحش داده خجالت می کشه .
نتیجه اخلاقی::: محبت زیاد بعضیها رو هار می کنه. متعادل باشید و به کسی باج ندید . تجربه ثابت کرده بعد از هر گرمی یک سردی وجود داره.
من از روز اولي كه رفتم خونشون ، خيلي باهاشون صميمي رفتار كردم . توي پهن كردن و جمع كردن ميز كمك كردم. به مناسبت هاي مختلف براشون كادوهاي كوچولو گرفتم . خلاصه سعي كردم با صميمت باهاشون رفتار كردم اونا هم متقابلا باهام خوب بودن
راحیل جان حرفهات کاملاً بجاست ما خوب مطلق یا بد مطلق نداریم میخوایم از تجربه هم استفاده کنیم عزیزم
من خودم که ادعا میکنم الان با خانواده شوهرم خوبم مشکلات زیادی با اونا داشتم
خانواده همسرم با ازدواج غریبه موافق نیستند و من چون غریب بودم مخالف ازدواجمون بودن اوایل ازدواج هم با اونا زندگی کردم البته همسرم میخواست خونه جدا بگیره ولی خودم راضی نشدم چون فکر کردم اول ازدواج اگه مستقل بشم اونا دیگه هیچ وقت با من صاف نمیشن و فکر میکنن پسرشون و ازشون گرفتم بعدش هم خیلی از این کار خودم پشیمون شدم ولی بعد از جدا شدن فهمیدم تجربه هایی را بدست آوردم خیلی با ارزشن ....
آتو عزیز من دقیقاً قسمت اول حرف شما رو تعیید میکنم ... نه زیاد نزدیک بشیم نه زیاد جدا بشیم بهتره
این وضعیت خوشنودی همسرت تا یه مدت ادامه داره ... آخه مردا یه کم فراموشکارن و زود یادشون میره که چی شده به همین دلیله که چند ماه دیگه به هیچ عنوان نمیتونی کوچکترین حرفی در مورد مادر و خواهرش بزنی
دوستان باور کنید من هم در زندگی خودم و هم چند نفر دیگه امتحان کردم اگر شما با محبت از خانواده همسرتون در حضورش صحبت کنید اون بیشتر از خانوادش جدا میشه به طرف شما کشیده میشه .... خوب همگی گاهی وقتا از حرکاتشون عصبانی میشیم اون مواقع هم خودتون و کنترل کنید و فقط ماجرا رو برای همسرتون تعریف کنید بزارین خودش قضاوت کنه به حق یا ناحق چیزی رو به خانوادش نسبت ندین اونوقت نتیجه رو ببینید
وای بچه ها چقدر حرف زدم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 412]