تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس چهل روز خود را براى خدا خالص كند چشمه هاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804558543




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قهر کردن همسر من : با همسرم مشکل دارم چون ...


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام دوستان، من یه مشکلی دارم خوشحال میشم کمکم کنید.
من و همسری 5 ساله که ازدواج کردیم. همسرم خیلی مبادی آدابه و میخواد که من هم همینطوری باشم. نمیگم که من یه موقع بی ادبی می کنم ولی بنظرم این هم خوب نیست که آدم خودشو به سختی بندازه تا دیگرون راحت باشد. واسه همسرم آخرین نفر که برایش اهمیت داره خودشه و یکی مونده به آخر من ام.
مدام باید مواظب رفتار و اخلاق و حرکاتم باشم تا یه موقع حرفی نزنم یا کاری نکنم که همسرم خوشش نیاد. متاسفانه مدام از من عیب میگیره که چرا این کارو کردی؟ چرا اون حرفو زدی؟ چرا پیش بابات پاهاتو دراز می کنی؟ چرا فلانی اومد آروم سلام کردی و ....
اینقدر از من و خانواده ام عیب گرفته که من حسابی اعتماد بنفسم اومده پایین. اوایل  ناراحت میشدم و ترجیح میدادم باهاش صحبت نکنم، اون هم با من حرف نمی زد گاهی یکی دو هفته میشد که با هم حرف نمی زدیم، بعد من پا جلو میذاشتم، و آشتی می کردیم. یه بار نشد که اون پا جلو بزاره، میگفت هرکی اشتباه کرده، خودش هم باید بیاد آشتی کنه. خلاصه اینکه تصمیم گرفتم دیگه باهاش قهر نکنم تا مجبور نشم برم منت کشی!!!
اما حالا برعکس شده، سر موضوعات الکی (بخدا گاهی اوقات خنده ام میگیره واسه کسی تعریف کنم)، همسری قهر میکنه. دفعه آخر یک ماه تموم با من سرسنگین بود که چرا من بهش نگفتم رئیس شرکت داداشم یه شب بازداشت بوده!!! من باهاش حرف میزدم ولی فقط گوش می کرد و هیچی نمی گفت. تا اینکه با دوستامون رفتیم مسافرت و اونجا باصطلاح یخش باز شد.
باور کنید نمی دونم باهاش چیکار کنم، حرف زدن هم فایده نداره، هرچی می گم، 10 تا جواب داره، که گلین تو اینجوری هستی و خودت باعث میشی باهات اینجوری رفتار بشه. من تو شهر غریبم دلم میگیره باهاش 1 ماه صحبت نکنم. تو این 1 ماه هرشب گریه کردم و همش از خدا می پرسیدم من دارم تقاص چیو پس می دم.
 
ممنون میشم کمکم کنید

عزیزم شرایط خیلی سختی داری...تا حالا شده بشینی با همسرت صحبت کنی که چرا نسبت به مسایل اینطور رفتار میکنه؟ کسی تو خونواده اش بوده که از بچگی بهش اینطوری یاد داده؟
باید با ملایمت و مهربونی باهاش صحبت کنی و متوجه اش کنی که تو هم به اندازه همه اون کسانی که مراعاتشون رو میکنه و ازت میخواد مراعاتشون رو کنی اهمیت داری. چطوریه که از تو این همه انتظار داره، اما خودش در مورد رفتارش با همسرش که نزدیک ترین شخص تو زندگیش هست تجدید نظر نمیکنه؟!
بهش بفهمونید که حساسیتش راجع به مسایل پیش و پا افتاده زیاده. یه نگاه به بقیه مردم بندازه.آیا همون آدم هایی که زیادی ملاحظه شون رو میکنه هم همینقدر ملاحضه همسر شما رو میکنن؟!
 

doublebangs نوشته است:
عزیزم شرایط خیلی سختی داری...تا حالا شده بشینی با همسرت صحبت کنی که چرا نسبت به مسایل اینطور رفتار میکنه؟ کسی تو خونواده اش بوده که از بچگی بهش اینطوری یاد داده؟
باید با ملایمت و مهربونی باهاش صحبت کنی و متوجه اش کنی که تو هم به اندازه همه اون کسانی که مراعاتشون رو میکنه و ازت میخواد مراعاتشون رو کنی اهمیت داری. چطوریه که از تو این همه انتظار داره، اما خودش در مورد رفتارش با همسرش که نزدیک ترین شخص تو زندگیش هست تجدید نظر نمیکنه؟!
بهش بفهمونید که حساسیتش راجع به مسایل پیش و پا افتاده زیاده. یه نگاه به بقیه مردم بندازه.آیا همون آدم هایی که زیادی ملاحظه شون رو میکنه هم همینقدر ملاحضه همسر شما رو میکنن؟!
 

بابت راهنمایی ات ممنونم، بارها صحبت کردم اما همیشه باز من محکوم شدم. متاسفانه همسری تو بحث و گفتگو و استدلال خیلی قویه، من هم اصلاً حاضر جوابی بلد نیستم، هرچی میگم اون 10 تا دلیل میاره که گلین داری اشتباه می کنی.
خانوادگی خیلی رعایت ادب می کنند، بچه هاشون همه مودب و آروم. ولی اینطوری نیستند که اینقدر رعایت حال بقیه رو بکنند. یاور کن من اینقدر با همسرم مهربون ام که خواهرشوهرام بهم میگن جلوی ما با شوهرت اینجوری رفتار نکن، یاد میگرین از ما انتظار دارن.
شوهر من خیلی زود عصبانی میشه، من هم باهاش آروم حرف میزنم، محبت می کنم تا از کوره در نره. الان هم میگه تو عادت کردی که همه چیزو از من مخفی کنی، چرا همه چیزو به من نمی گی، من به همسری دروغ نمیگم، اما چون همش غر میزنه و عیب میگیره که چرا این کارو کردی و باید اون کارو می کردی، چرا داداشت اینجوری کرد، چرا مامانت به بابات اون حرفو زد و ...، من هم ترجیح می دم همه چیزو نگم تا اینقدر غر نشنوم.
موقعی که خواهر شوهرم میخواست خونه بخره همسری نصفه پول خریدشو داد. واسه برادر شوهرم خونه خرید (من پدر شوهر ندارم، شوهری هم احساس پدری میکنه)، گفت شما قسط وامشو بده، خونه شراکتی. برادر شوهرم خونه رو فروخت و اصلاً به روی خودش نیاورد که نصف اون خونه مال ما بوده. جالب اینجاست که ما خودمون هنوز خونه نداریم، و طبقه اول خونه مادر شوهرم زندگی میکنم. بهش میگم چرا اینجوری میکنی؟ میگه من خودم تشخیص میدم که چیکار کنم! الان همه خواهرشوهرا و برادر شوهرم خونه خریدند، ما هیچی. بارها بهش میگم شده اونا با خودشون بگن: داداشمون اینقدر کمکمون کرد ما هم الان کمکش کنیم اون هم یه خونه بخره! خودش میشگه نه! ولی باز هم کار خودشو می کنه.
یه خواهر شوهر مجرد دارم، الان تمام زندگیش مادرش و خواهرشن، نمی دونم واسه چی با من ازدواج کرده!

سلام گلين جون  با تمام وجود دركت ميكنم  ميفهمم چي ميگي  ميدوني اگه تو تجربه 5 سال زندگي داري من 8 سال و يكسال نامزدي رو دارمهمسر من هم مثل همسر شما خيلي خيلي به خانواده اش ميرسه كلا شب و روز تو فكر اوناست همش هم ميگه پير هستن و عمري براشون نمونده و درحالي كه پدر همسرمو هركي ميبينه ميگه برادرشوهرتونه انقدر ماشالا زن و شوهر جون موندن كسي باور نميكنه مادرشوهر باشه
اينجور مردها اينجوري هستند طول ميكشه تغيير بكنن و گاهي تغيير ناپذير هستن
 
گلين جون مردها اينطوري هستند عين بچه يعني وقتي ازدواج ميكنن عين نوزاد تازه دنيا امده هستن هر جور باهاشون برخورد كني همينجور ياد ميگيرن
همسرت ياد گرفته ايراد بگيره تو اينطوري يادش دادي مثل يه بچه كه بعد بزرگ شدن تربيتش سخته توهم بايد روشتو عوض كني يواش يواش با صبر و تحمل درست ميشه

گلین جون از وقتی پستت رو خوندم جوش آوردم و رگ گردنم متورم شده. یعنی چی که واسه خواهر برادرش خونه خریده؟
عزیزم احساس می کنم تو خیلی کم توقعی.
اگه ببینه زنش دلش فلان خونه و ماسین آخرین سیستم می خواد هیچ وقت از این کارا نمیکنه. کم کم نه یه دفعه شروع کن از علایقت حرف بزن که یه وقت واسش مشتبه نشه داری جلوش رو می گیری که واسه خونوادش خرج نکنه.
مثلا یه ماشین BMW کوچیک بگیر بذار رو دکور و هر وقت دیدیش بگو شوشو آرزوم اینه که یه روز یه همچین چیزی بخریم.
یا مثلا در مورد خونه ای که تو رویاهات داری باهاش حرف بزن. چند تا عکس باحال بزن درو دیوار خونت از این خونه ها تا هر روز چشمش بیفته بهش و تو فکر بره که باید واسه خودش هم زندگی دست و پا کنه و دیگه حاتم بخشی نکنه.
واسه ایراد هایی هم که می گیره. خیلی راحت بهش بگو درسته من تو رو خیلی دوست دارم ولی ایراد های تو داره از حد میگدره اگه ایرادی می بینی با محبت بگو. مطمئن باش اینجوری من هیچ تغییری نمی کنم.
و خیلی راحت بگو عزیزم من این رفتارو می پسندم. این شخصیته منه. دوست داری منم عوضت کنم؟
البته خودت هم مراقب باش مودب رفتار کنی. بهش بگو من معتقدم مهمترین آدم تو زندگیم خودم. بچه هام و تو هستین پس دلیلی نداره همش مراقب باشم کی از دستم ناراحت میشه کی نمیشه.
4 تاحدس می زنم:
1- خیلی دوست داره و بهت وابستس که همش به پروپات میپیچه. چون کسی که واسه آدم مهم نباسه آدم بهش کاری نداره. پس بنابراین تا بفهمه کلا علاقت به صورت ظاهری بهش کم شده به خودش می یاد.
2- شما زیاد لوسش کردی و به دلش راه اومدی طوری که اجازه هر توهینی رو به خودش میده. یکم جدی تر و با جذبه تر باش و نشون بذه به کسی اجازه نمیدی بهت ایراد بگیره.
3- مشخصصه خیلی کم توقع بودی و هیچی نخواستی که عین خیالش هم نیست که واست چیزی بخره و خونه فراهم کنه.
4- ما خودمون تعیین می کنیم آدما با ما چطوری رفتار کنن. شما به ایشون زیادی رو دادی(این که چوب دستشه منم اونم که داره کتک می خوره شوهرته)
 

من فکر میکنم همسرتون به خاطر قرار گرفتن تحت شرایط خاص یعنی از دست دادن پدرشون روش زندگیشون به این شکل در اومده و دائما دارن از خودگذشتگی میکنن. حالا این یا به خاطر دلسوز بودن همسرتون بوده و یا انتظاری که اطرافیان به عنوان پسر بزرگ خانواده ازشون داشتن.
حقیقتش اینکه منم خلاقم این شکلیه.اما نه به این شدت.با اینکه فرزند آخر هستم اما چون در بچگی شرایط سختی داشتیم از اون موقع تا حالا همیشه بیش از حد مراعات خونواده ام رو کردم (از نظر مالی) و هنوزم که ازدواج کردم این کار رو میکنم.از لباسم میزنم،آرایشگاه، هزینه دکتر و...البته الان کمی بهتر شدم.
چند وقت پیش همسری گفته بود که بیا و یارانه خودت رو از خونواده ات جدا کن .همه دوستای من که عقد کردن خانوماشون و خودشون این کار رو کردن.و منم گفتم  که فعلا که تو عقدیم و اونا هزینه زندگی من رو میدن و دارن  جهیزه ام رو تهیه میکنن دلم نمیاد...
من به عنوان شخصی که اخلاقش شبیه همسر شماست بهترین راه رو برای خودم این دونستم که سعی کنم بیشتر قدر خودم رو بدونم.فهمیدم زندگی کوتاهه و از خودگذشتگی بیش از حد هم نه تنها باعث میشه از زندگی لذت نبریم(مثل ریاضت کشیدن و محرومیت میمونه) بلکه باعث میشه این برامون وظیفه بشه و دیگه کسی ازمون قدردانی نمیکنه.
پس ادامه دادن این رویه چه فایده ای میتونه داشته باشه؟!
مدام به همسرتون گوشزد کنید که قدر خودش رو بدونه لیاقتش خیلی بیشتر از این حرفاست.تا حالا این همه فدارکاری واسه خونواده اش کرده و اونا رو به جایی رسونده.الان دیگه نوبت خودشه.شما هم اندازه خواهرشو برادرش حق دارید خوشبخت بشید.
همسر شما هم دست خودش نیست.کمکش کنید که این اخلاقش رو ترک کنه.اگه میتونید خودتون پیش یه مشاور خوب برید و ازش راه حل بخواید و ببینید چطوری میتونید با همسرتون رفتار کنید که طرز فکرش و اصلاح کنه.
امیدوارم موفق بشی دوست من..همه تلاشت رو بکن.

adam نوشته است:
سلام گلين جون  با تمام وجود دركت ميكنم  ميفهمم چي ميگي  ميدوني اگه تو تجربه 5 سال زندگي داري من 8 سال و يكسال نامزدي رو دارم
اينجور مردها اينجوري هستند شوهر من هر روز شايد باور نكني 10 بار ميگه عاشقتم دوست دارم تو همه زندگي مني و.........
 
و برا من هر كاري ميكنه برا رفاه و آسايشم و هر چي بخوام ميخره ولي من دلم نمياد چيز زيادي ازش بخوام همسرم مهندسه و دفتر فني داره و استاد دانشگاهه
ولي با توجه به وضع تورم ميگم بهش فشار نياد يهو تو قرض نيفته و .......... ولي پاي خانواده اش كه مياد وسط حرصم در مياد چنان براشون دلسوزي ميكنه بيا و ببين باز خانواده همسر تو احترام ميزارنو يه زن داداش حالشونه مال من نه تا بخري ببري باهات خوبن همينكه نخري سر نزني فردا ببين چيا پشت سرم نميگن 
 
8 سال فقط احترام گذاشتم بهشون خريد برد داد گفتم عيب نداره بازتو پدرشوهر نداري اين حس همسرت منطقيه پدر شوهر منو ببيني فكر ميكني برادر پسرهاشه
ولي انتظار داره خراور خروار  و صد البته  از همسر من چون مظلومشون اينه و ...چون بقيه پسراش اهل حرمت به پدر و مادر نيستن و همسر من ميگه من به پدر و مادرم بدم خدا بمن ميده
اونيكي ها اينطور نيستند
منم يه مدت مثل تو حساس بودم بعد بي خيال شدم جز اعصاب خرابي چيزي برام نداره  و همسرمم اين اخلاقشه ميگه بزار بد باشن قدر نشناس باشن من برا خاطر خدا باهاشون خوبم پدرو مادرم هستن برادرامن و ..........
منم ديگه حوصله ندارم هر روز بگم بسه سواستفاده ميكنن و ....
البته همسرم هم مثل همسر شما گاهي ميگه اونا قدرشو نميدونن ولي از فردا ش بازم اش همون اش و كاسه همون كاسه

آخه تا کی؟ کی تموم میشه تا شوهرم بفهمه که بابا تو این دوره زمونه باید دو دستی کلاهتو بچسبی باد نبره. همه خواهر و برادراش دنبال کار و تفریح خودشونن، همسری نگرانه که خواهرش میخواد بره فرصت مطالعاتی، هزینه اش را باید این جور کنه.
من و شوهری مسافرت رفتیم کیش، خواهر شوهر مجردم میره دبی! من تو مسافرت همش بفکر بودم که یه موقع ولخرجی نکنم، رویهم 1 تومن واسه خودم و شوهری چیزی خریدم، خانوم واسه خودش تنها 1 تومن خرید کرده بود. اون موقعی که من تو اداره با هزار نفر سر و کله میزدم، خانوم تو خونه فقط درس میخوند و دست به سیاه و سفید نمی زد. الان هم دکترا می خونه و همسری هم حاضر نیست آب تو دل خواهرش تکون بخوره. تا هم چیزی میگم میگه تو بهش حسادت می کنی!

واي گلين جون من نوشته مو ويرايش كردم گفتم يهو همسري مياد خونه ميگه چيا  ارسال كردم  نميتونم صفحه رو ببندم و......ولي خوب مهم نيست بفهمه حرف دلمو نوشتم
چي بگم عزيزم منم ملاحظه ميكنم  ميگم فشار بهش نياد يهو نره زير بار قرض  همش مادرم ياپدرم ميگن زندگي پول نيست زن بايد ملاحظه شوهرشو بكنه و ...
همسر من همش ميگه به خاطر خدا دهن منو ميبنده طرف حساب كه خدا ميشه من لال ميشم
 
باز قدر بدونن دلم نميسوزه مادرشوهرم  يه بار گفت اخه تو برا من چي كار كردي اينم بهش برخورده بود ميگفت ديگه نه بسه ولي از فرداش يادش رفت
يكبار تنها بريم بيرون دفعه بعد ميگه مادرمو برادرم هم بيان دلت نخواد نميگما اخه چي بگم بگم نه نميشه بگم اره ميان اعصابمو خراب ميكنن
ولي زندگيه ديگه من ياد گرفتم ارومتر باشم
 
 
ولي گلين جون دوستمون يه شكلك گذاشته بود شوهرتو ميزد واقعا حقشه كتك بخوره يعني چي حسادت ميكني اين مردها ادمو ذله ميكنن حرفم ميزني حسادت  خوبه فقط زناشون حسود مادر خواهراشون حسود نيستن

sadaf1365 نوشته است:
گلین جون از وقتی پستت رو خوندم جوش آوردم و رگ گردنم متورم شده. یعنی چی که واسه خواهر برادرش خونه خریده؟
عزیزم احساس می کنم تو خیلی کم توقعی.
اگه ببینه زنش دلش فلان خونه و ماسین آخرین سیستم می خواد هیچ وقت از این کارا نمیکنه. کم کم نه یه دفعه شروع کن از علایقت حرف بزن که یه وقت واسش مشتبه نشه داری جلوش رو می گیری که واسه خونوادش خرج نکنه.
مثلا یه ماشین BMW کوچیک بگیر بذار رو دکور و هر وقت دیدیش بگو شوشو آرزوم اینه که یه روز یه همچین چیزی بخریم.
یا مثلا در مورد خونه ای که تو رویاهات داری باهاش حرف بزن. چند تا عکس باحال بزن درو دیوار خونت از این خونه ها تا هر روز چشمش بیفته بهش و تو فکر بره که باید واسه خودش هم زندگی دست و پا کنه و دیگه حاتم بخشی نکنه.
واسه ایراد هایی هم که می گیره. خیلی راحت بهش بگو درسته من تو رو خیلی دوست دارم ولی ایراد های تو داره از حد میگدره اگه ایرادی می بینی با محبت بگو. مطمئن باش اینجوری من هیچ تغییری نمی کنم.
و خیلی راحت بگو عزیزم من این رفتارو می پسندم. این شخصیته منه. دوست داری منم عوضت کنم؟
البته خودت هم مراقب باش مودب رفتار کنی. بهش بگو من معتقدم مهمترین آدم تو زندگیم خودم. بچه هام و تو هستین پس دلیلی نداره همش مراقب باشم کی از دستم ناراحت میشه کی نمیشه.
4 تاحدس می زنم:
1- خیلی دوست داره و بهت وابستس که همش به پروپات میپیچه. چون کسی که واسه آدم مهم نباسه آدم بهش کاری نداره. پس بنابراین تا بفهمه کلا علاقت به صورت ظاهری بهش کم شده به خودش می یاد.
2- شما زیاد لوسش کردی و به دلش راه اومدی طوری که اجازه هر توهینی رو به خودش میده. یکم جدی تر و با جذبه تر باش و نشون بذه به کسی اجازه نمیدی بهت ایراد بگیره.
3- مشخصصه خیلی کم توقع بودی و هیچی نخواستی که عین خیالش هم نیست که واست چیزی بخره و خونه فراهم کنه.
4- ما خودمون تعیین می کنیم آدما با ما چطوری رفتار کنن. شما به ایشون زیادی رو دادی(این که چوب دستشه منم اونم که داره کتک می خوره شوهرته)
 

صدف جون من میدونم دوستم داره، ولی خوب این جوری که همش میره روی اعصاب من. آخه چقدر غر، چقدر عیب. تو همه خونه ها خانوما غر میزنن، تو خونه ما برعکسه.
این که من کم توقع ام درسته، همین جوری بزرگ شده ام، از اول هم همش مراعات مامان و بابامو می کردم تا یه موقع یه چیزی نخوام که نتونن تهیه کنن، هرچی میگفتند رو حرفشون حرف نمی زدم. مامان و بابا هم خوشحال بودن که دختری دارند که اینقدر حرف گوش کنه. اما حالا میفهمم که خوب نیست آدم اینقدر کم توقع باشه. خودم هم کارمند ام، اوایل روم نمی شد با همسری بگم پول لازم دارم. از مامانم میگرفتم، بعد حقوق که می گرفتم میرفتم پول مامانو می دادم. مگه اینکه همسری خودش بپرسه پول لازم داری یا نه؟! البته اون هم الان دیگه عادت کرده، 6 ماهه دیگه ازم نپرسیده
خلاصه که عزیزم، یه بار واسه یه صندلی میز تحریر، 2-3 روز قهر بود، میگفت پول ندارم بخرم!!! یه هفته پیش واسه خواهرش کتابخونه خریده بود. من هم گفتم خوب خودم میخرم، حسابی عصبانی شد، که نمی خواد تو پولاتو خرج کنی. از همین صندلی های آشپزخونه استفاده کن  
تو شهری که زندگی می کنیم، رسم ندارن دختر جهیزیه بیاره، همه چیز با پسره! اصلاً نذاشت من چیزی بیارم تو خونه ام. ظرف و ظروف آشپزخونه و خرده ریزه ها رو خریدم فقط و چند مورد که مامان و بابا بعنوان هدیه برامون آوردن. همسری می گفت: هرچی تونستم میخرم، بقیه اش باشه بعداً میخریم. الان 4 ساله یه قاشق به وسابل این خونه اضافه نشده. حقوق من و خودش میره خرج تفریح و خورد و خوراک و هدیه واسه خونه این دوست و بچه اون دوست و ... .
پدر و مادرم کارمند بودند و ما یه زندگی معمولی داشتیم. به همسری میگم بیا تلویزیونو عوض کنیم یا فلان چیزو بخریم، میگه همینا خوبه از سرمون هم اضافه است. مگه خونه بابات چی داشتید که حالا اینقدر توقع داری؟!
من که موندم باهاش چیکار کنم؟!

نه گلين جون  من جز افرداي هستم كه اعتقاد دارم نبايد بين زن و شوهر رو زد چون كه بزرگترين گناه عالمه  هميشه هم سعي ميكنم حرفي نزنم كسي دلش از شوهرش بشكنه
 
ولي عزيزم تو زندگيب نميكنيا اين تحمله يعني چي خونه پدر جداست دوست داشتي همونطور زندگي كني چرا شوهر كردي پدر و مادر من بالاي 65 سال سن دارن
وسايلشونم به سن و سالخودشون ميخوره ، مادر من هر نوع لباسي نميپوشه ميگه به سنم نميخوره من نپوشم بگم مادرم نميپوشه
 
تا دير نشده تا جونيتو از دست اين شوهر پير نكردي برو پيش مشاور اصلا هم حضوري لازم نيست بري تو اينترنت يا مشاوره تلفني هم هست بفكر باش يعني چي همش خانواده و... پس كي تو قراره زندگي بكني فردا پس فردام بچه و... لابد بچه ها تو اولويت ميشن
 
 
 
 

سلام گلین جان
من کوچکتر ازینم که بخوام حرفی بزنم  ولی به نظر من شما حتما به یک مشاوره نیاز داری

یعنی چی خونه مامان بابات چی داشتی؟زندگی در حال پیشرفت و تغییره اگه قرار بود بچهها مثل پدر مادراشون زندگی کنن و مثل اونا فکر کنن و مثل اونا رفتار کنن که هیچ چیز در طول زمان عوض نمیشدووقتی خونه ننه بابای من تلویزیون معمولیه خونه من ال سی دی این نشون میده تکنولوژیو دنیا در حال تغییره از طرفی نشون میده من تلاش بیشتری کردم تا پیشرفت کنم به سطح بالاتری از رفاه دست پیدا کنم وگرنه چرا میرم کار و تلاش میکنم دلم به چی خوش باشه

adam نوشته است:
نه گلين جون  من جز افرداي هستم كه اعتقاد دارم نبايد بين زن و شوهر رو زد چون كه بزرگترين گناه عالمه  هميشه هم سعي ميكنم حرفي نزنم كسي دلش از شوهرش بشكنه
 
ولي عزيزم تو زندگيب نميكنيا اين تحمله يعني چي خونه پدر جداست دوست داشتي همونطور زندگي كني چرا شوهر كردي پدر و مادر من بالاي 65 سال سن دارن
وسايلشونم به سن و سالخودشون ميخوره ، مادر من هر نوع لباسي نميپوشه ميگه به سنم نميخوره من نپوشم بگم مادرم نميپوشه
 
تا دير نشده تا جونيتو از دست اين شوهر پير نكردي برو پيش مشاور اصلا هم حضوري لازم نيست بري تو اينترنت يا مشاوره تلفني هم هست بفكر باش يعني چي همش خانواده و... پس كي تو قراره زندگي بكني فردا پس فردام بچه و... لابد بچه ها تو اولويت ميشن
 
 
 
 

دقیقا همینطوره، فقط دارم تحمل می کنم، نمی دونم کی کاسه صبرم لبریز میشه.
خودم هم تو فکر مشاور ام. 2شنبه میرم و از یک مشاور خوب وقت می گیرم. مرسی عزیزم

 اخی نازی  دلم برات سوخت خیلی شوهر از خود متشکری داری و بی خودی داره تو را اذیت می کنه
مگه اقا بالا سر بابات ایناست که میگه چه رفتارشون اشتباه است ؟ مگه قراره تربیتشون کنه؟ بهش بگو حق نداره در مورد اونا نظر بده
بعدش به اون چه ربطی داره رییس داداشت بازداشت بوده؟ تازه مگر تو جاسوس و خبر بیار برا اون هستی ؟ مگه قرار داد بستی که اخبار داغ را به کوشش برسونی؟
 
 
به نظر من بزار قهر کنه و اصلا برا اشتی پا پیش نزار
 اشتی کنی برا چی ؟ که مقصر شناخته بشی؟
 
 
یه وقت که حالش خوبه و با هم دوستید بهش بگو وقت داری می خوام باهات صحبت کنم
اگه گفت در مورد چی  بگو در مورد خودم و خودت
 
اگه جوابش منفی بود هیچی نمی گی تا خودش در روزهای بعد اعلام امادگی کنه
خلاصه هر موقع okداد در مورد اخلاق بدش و ایراد گیری هاش صحبت می کنی(در مورد خانواده اش هیچی نمی گی) و بهش بگو اگه تا حالا چیزی نگفتم دلیل بر این نیست که ناراحت نمی شدم  بگو الان دیگه نمی تونم تو خودم بریزم بگوکه درکم کن که چقدر منو تحت فشارگذاشتی
بگو تو یه شهر غریب روز بری سر کار و شب تو خونه غر غر شوهر بشنوم بگو دوست دارم وقتی پیشم هستی بهم محبت کنی نه اینکه بزنی تو ذوقم تحقیرم کنی همش ازم ایراد بگیری بگو مگه خودت بی عیبی؟ بگو تو علی باش من فاطمه میشم
 
 دقت کن در مورد خانواده اش هم فعلا هیچی نگو اول سعی کن این اخلاقش را عوض کنی بعد در مورد خانواده اش نظر بده
 
اگه لحنم تلخ بود ببخش اخه از مادر شوهرم دلخورم
 
 
 

doublebangs نوشته است:
من فکر میکنم همسرتون به خاطر قرار گرفتن تحت شرایط خاص یعنی از دست دادن پدرشون روش زندگیشون به این شکل در اومده و دائما دارن از خودگذشتگی میکنن. حالا این یا به خاطر دلسوز بودن همسرتون بوده و یا انتظاری که اطرافیان به عنوان پسر بزرگ خانواده ازشون داشتن.
حقیقتش اینکه منم خلاقم این شکلیه.اما نه به این شدت.با اینکه فرزند آخر هستم اما چون در بچگی شرایط سختی داشتیم از اون موقع تا حالا همیشه بیش از حد مراعات خونواده ام رو کردم (از نظر مالی) و هنوزم که ازدواج کردم این کار رو میکنم.از لباسم میزنم،آرایشگاه، هزینه دکتر و...البته الان کمی بهتر شدم.
چند وقت پیش همسری گفته بود که بیا و یارانه خودت رو از خونواده ات جدا کن .همه دوستای من که عقد کردن خانوماشون و خودشون این کار رو کردن.و منم گفتم  که فعلا که تو عقدیم و اونا هزینه زندگی من رو میدن و دارن  جهیزه ام رو تهیه میکنن دلم نمیاد...
من به عنوان شخصی که اخلاقش شبیه همسر شماست بهترین راه رو برای خودم این دونستم که سعی کنم بیشتر قدر خودم رو بدونم.فهمیدم زندگی کوتاهه و از خودگذشتگی بیش از حد هم نه تنها باعث میشه از زندگی لذت نبریم(مثل ریاضت کشیدن و محرومیت میمونه) بلکه باعث میشه این برامون وظیفه بشه و دیگه کسی ازمون قدردانی نمیکنه.
پس ادامه دادن این رویه چه فایده ای میتونه داشته باشه؟!
مدام به همسرتون گوشزد کنید که قدر خودش رو بدونه لیاقتش خیلی بیشتر از این حرفاست.تا حالا این همه فدارکاری واسه خونواده اش کرده و اونا رو به جایی رسونده.الان دیگه نوبت خودشه.شما هم اندازه خواهرشو برادرش حق دارید خوشبخت بشید.
همسر شما هم دست خودش نیست.کمکش کنید که این اخلاقش رو ترک کنه.اگه میتونید خودتون پیش یه مشاور خوب برید و ازش راه حل بخواید و ببینید چطوری میتونید با همسرتون رفتار کنید که طرز فکرش و اصلاح کنه.
امیدوارم موفق بشی دوست من..همه تلاشت رو بکن.

محدثه جون، من هم حواسم به مامان و بابا ام هست، و همه جوره ساپورتشون می کنم.  من قبل ازدواج با شرایط موجود مخالفت نداشتم، ولی به شرط اینکه آدم حد و حدودو رعایت کنه، نه اینکه از خوشی خودش و همسرش بزنه واسه دیگرون.مادر شوهرمو واقعاً دوست دارم ولی وقتی همسری اینجوری میکنه، اینقدر بهشون اهمیت میده و منو نادیده میگیره، ناراحت میشم و با خودم میگم پس سهم من چی؟! من کجای زندگی اون هستم. احترام به مادرش سر جای خودشه، ولی نه اینکه منو از یاد ببره






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3764]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن