واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین:
سلام به همه خانوم های عزیز. خیلی راحت و رک می نویسم:
خانواده ام همیشه از خانواده شوهرم راضی ان و ازشون خیلی تعریف میکنن. ولی من خودم یه موقع هایی که با خوبی های بقیه مادرشوهر مقایسه می کنم می بینم اونطورام که میگن خوب نیستن ، این منم که خوب می بینمشون .
اما بعضی وقتام برعکس بدی ها بقیه رو باهاشون مقایسه می کنم می گم نه خداروشکر اینا خوبن. حالا دوست دارم یه بحث راه بندازم ببینم مادر شوهر و خواهر شوهرهای شما چه اخلاقهای خوب و بدی دارن؟
آخه من همش خودمو با 2 از خواهرهامو و 2تا از دوست هام مقایسه می کنم....
راستش همه آدما اخلاق های بد و خوبو باهم دارن دیگه.من از خانواده شوهرم بگم:اول همه شوهرم بسیار مرد خوبیه و من خیلی دوستش دارم.همه کاری واسه راحتی و خوشحالی من و دخترمون و خانواده من (که فقط شامل مادرم و خواهر کوچکترم میشه)!!! انجام میده.و اما خانواده اونا شامل 5 خواهر و 2 برادر و 2 جاری که همه خوبن و بزرگتر ما هستن...4 داماد و 13 نوه و پدرو مادرش میشه یعنی چندتا؟؟؟28 نفر!!!!!!!!!!!که همه دور و بر ما نیستن و اکثرا تهران زندگی میکنن.شوهر من با همه خوبیهاش از من توقع داره که با همه کنار بیام و البته منم زیاد اهل بگو مگو و کش مکش نیستم دیگه خودم هم دوستشون دارم آدمای خوبین.اما به نظر من خوبی و بدی یک طرفه نیست.آدم باید خودش خوب باشه تا بقیه رو خوب ببینه.مادر شوهرم که آدم ببیخشید بی ادبانه است بیخودیه.خودخواه و سرد و می میره یه تشکری چیزی بکنه بابت هر کاری که واسش بکنیم و من هم زیاد محلش نمی دم.کاری به هم نداریم.بچه هاشو بیشتز از خودش دوست دارم.اخلاقای بدشونو به خانواده ام نمی گم و دوست دارم اونا همون تصویر خوبی که دارن ازشونوتو ذهنشون داشته باشن..
جاری بزرگم که آدم کلا بیماریه.روانی و عقده ای هستش طفلکی...از پدر شوهر و مادرشوهرم هم خوشم نمی آد اما بقیه رو دوست دارم.
من مطمئنم که مادر شوهر بسسسسسسسسسسسسیار خوبی دارم،اما یه مشکلی هست!!!
عزیزم،اگه کسی بیاد اینجا و ار مادرشوهرش خوبی بگه و بعد شما ببینی که مادرشوهر شما اون خصلت ها رو نداره،اونوقت فکر میکنی مادرشوهرت خوب نیست!
اگرم یکی بیاد فقط بدی بگه،شما ببینی مادرشوهرت اونجوری نیست خب خدا رو شکر میکنی!
در هر صورت تو ذهنت می مونه که مثلا چرا مادرشوهر لیمو فلان کارو براش میکرد اما مادرشوهر من برای من این کارا رو نمیکنه؟؟؟!!!و این باعث میشه که توقعت از مادرشوهرت زیاد بشه.
قرار نیست مادرشوهرتو با کسی مقایسه کنی....
فقط ببین اگه باهاشون زندگیه خوبی داری و احساس خوشبختی میکنی،بدون که مادرشوهرت خوبه....
مقایسه کردن تو این مورد اصلا خوب نیست و این دقیقا مثل ای می مونه که مادرشوهرت اینجا یه تاپیک باز کنه و از همه بپرسه که عروس های شما چجورین؟
اونوقت تورو با این همه آدم مقایسه کنه،تا متوجه بشه و مطمئن بشه که تو عروس خوبی هستی یا عروس بدی هستی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مهم اینه که بخوای همه چیزو خوب ببینی...به دیگران چیکار داری عزیزم؟
مادر شوهر و خواهر شوهر من برترینن چون جز خوبی/فرهنگ بالا/شخصیت/ادب/مهربونیو...............................ازشون چیزی ندیدم
چند شب پیش مادر شوشو زنگ زد کلی صحبت کردیم تولدم که 2هفته مونده بهش بهم تبریک گفت اصرار اصرار که چی برات بخرم منم میگفتم دعای خیرت و ...خواهر شوهرمم که از اون بهتر هر دوشون عزیزترینن
من کاملا با حرف لیمو جون موافقم!! اگه اول به این فکر کنیم که ما برای مادر شوهر هامون چی کار کردیم قضاوت آسون تر میشه.بعدشم همه که مثل همنیستن و هیچ آدمی هم کامل نیست. بهترین مادر شوهر هم بالاخره یه ایرادی داره درست مثل مادر های خودمون که اونها هم خودشون یه جور مادر شوهرن !!
مادر شوهر من یه دیکتاتور به تمام معنا است و در مورد همه چی تصمیم میگیره اما من کلا ازش خوشم میاد چون خیلی خیلی خیلی زرنگه !!! اگرچه یه وقتایی برای ما هم تصمیم میگیره و من رو به شدت عصبانی میکنه اما اینجور مواقع به خودم میگم فکر کن مامانه خودته که داره اینطوری میگه اونوقت اروم میشم !! با اینکه مادر شوهر من مثل مادر شوهردردونه جون تا حالا بهم تولدم رو تبریک نگفته و برام کادو نخریده ولی خب در سایر موارد همیشه هوام رو داشته و عید ها هم بهم عیدی میده.شوشو همیشه میگه مادرش منو بیشتر از بقیه عروساش دوست داره.اخه من 4 تا جاری دارم.تازه دو تا هم در آینده اضافه میشن.فعلا من اخری ام : دی
خواهر شوهرم هم که یه موجود خنثی است!!! اخه سنش بالاست و اصلا کاری به کار هیچ کدوممون نداره.البته من هواشو دارم و سعی میکنم تو خونش کمکش کنم اونم همیشه کلی ازم تشکر میکنه و جلوی بقیه ازم تعریف میکنه !!
پدر شوهرم رو هم که اندازه ی بابای خودم دوسش دارم.خیلی آدم خوبیه!!
از نظرات همتون ممنون. لیموجون شما راست می گی. ولی نمی دونم چرا گاهی این افکار میاد توذهنم.
مادر شوهر من که رسما7ماهه مادرشوهرم شده درکل خیلی خوبه.برام عیدی -کادوی تولد - وچون سید هم هستم عیدی غدیر هم کادو می خره- کاری به کارم نداره - وقتی مریض میشم کم و بیش هوامو داره خیلی به خانوده ام احترام میذاره. دست و دلبازه همیشه میگه کلید خونه رو برات میگذارم زیر جاکفشی هرچی خواستی بیا بردار اینجا مثل خونه خودته ،آخه ما طبقه بالای خونه اوناییم. با وجود یارانه ها هیچ فیشی رو نمی ذاره پرداخت کنیم.
اما....... چون من تک عروسشم و یه پسر داره برخلاف انتظارم و اینکه همه همیگن تو چون یه دونه ای حتما زیاد دوست دارن تا به حال بهم نگفته فلان لباس و فلان آرایش بهت خیلی میاد ( شده کل عالم بگن ) ولی اون وخواهرشوهرام نمی گن حتی روز عروسی ام. برخلاف اینکه دخترهاش خیلی کم خونه مادرشوهرهاشون میرن دوست داره ما همیشه پیششون باشیم. ضمناً من شاغل ام ولی با اینکه تا حالا چیزی رو ندیدم و نشنیدم احساس می کنم زیاد راضی به کارکردن تک عروسشون نیستن.
وقتی میریم مسافرت همیشه به گوشی شوهرم زنگ میزنه انگار نه انگار منم همراش هستم . از شوهرم هم انتظار دارن اون رو هرجا میخوان برسونه - هرکاری ام گفتن براشون انجام بده و اونم بی چون و چرا انجام میده-ضمناً خواهرشوهرام هم در کل خوبند و هیچ بی احترامی و بدی ازشون ندیدم همیشه دوست دارن باهاشون بگردم -بیرون برم -خوش پوش و شیک باشم حتی یکبارم لباس تکراری نپوشم ولی زیاد بگو و بخند نیستن وقتی میری اونجا درسته اصلا کاری به آدم ندارن ولی هرکسم به کارخودش مشغوله و زیاد دوروبرم نیست ولی من اهل بگو وبخندم حسابی ...... نمی دونم من خوب نیستم یا اون اونا این رفتارهاشون عجیبه؟؟؟ هیچ وقت ازم تعریف هم نمی کنن ولی این درحالی که برعکس اینارو من همیشه انجام می دم.
عزیزم هر کسی و هر خانواده ای یه جور اخلاقی داره.این دلیل نمیشه که انتظار داشته باشی همه مثله شما باشن و هر چیزی رو که شما دوست داری اونها هم دوست داشته باشن.
خانواده ی شوهرت خیلی خوبن کاملا مشخصه.شاید مادرشوهره من خیلی از کارها و رفتارهایی رو که مادرشوهره تو داره نداشته باشه.اما از نظره من خیلی مادرشوهره خوبیه و من خیلی هم دوسش دارم با اینکه اصلا هم اهله کادو دادنو این حرفا نیست.
ببین مهم اینه که ما مادرشوهرامون رو اون طوری که هستند بپذیریم و هر محبتی و هر جور محبتی از طرفه اونها برامون ارزش داشته باشه
بحث بهتری از بحث مادر شوهرنبود تورو خدا.......
مادر شوهراااا موجودات عجیبی هستن یا خیلی خوبن یا خیلی بد.به نظرم باید بی خیال طرز رفتار باهاشون باشین اگه اونا خوب بودن شما هم خوب باشین اگه بد باشن شماهم بد
Alirreza jon جون مادر شوهر منم مثل مال شما گاهی کارایی می کنه که ادم می گه از این بهتر دیگه کسی نیست گاهی هم خیلی بدجنس وبده. منم مثل خودش شدم تا حرص نخورم که اون چرا این کارو با من کرد و من....
مادر شوهر من فکر می کنه من ÷سرشو دزدیدم خدا می دونه من چقدر سعی می کنم اون ازمن راضی باشه ولی باز هم شکایت داره فکر کنم توقعش زیاده ولی باز هم به خاطر مادر بودنش بهش احترام میذارم حتی چندین بارسعی کده منو جلو شوهرم خراب کنه ولی نتونسته
خانم نازه عزیز. من نگفتم مادر شوهر من یه وقتایی بدجنس و بده بلکه منظورم اینکه تو خیلی چیزا طبق انتظارم یا حتی بالاتر برخورد میکنه و تو بعضی چیزا خنثی محسوب میشه .یعنی انتظار داشتم ازم تعریف کنه یا ... ولی نه حرف بدی میزنه و نه خوب و آرومه منم مثل خودش آرومم. با حرفهای خانومهای دیگه در کل میشه گفت خیلی خیلی خیلی خوبه ولی من یه کم .... پرتوقع ام انتظار دارم همه به من توجه کنن و همیشه با من خوب باشن . شاید یه وقتایی طبق انتظارم رفتار خوب نداشته ولی هیچِِ هیچ هیچ وقتم رفتار بد و یا حرف بدی تا به حال نزده همچنین خواهرشوهرهام هم تا به حال ذره ای منو از خودشو نرنجوندن . چون من همیشه ازشون همه جا حتی پیش خودشون تعریف شونو می کنم دوست دارم اونام بگه آره خوب توام خوبی و چیزی نمی کن و فقط گوش می دن ولی مثلا دیشب با اینکه من تا به حال تو 1 سال و 2 ماهی(با نامزدی) بهشون کادوی تولد ندادم دیشب همشون برا وشوهری ام که تولدش بود کلی هدیه و ... اینا اورده بودن.. ضمنااینم بگم که اگه با خواهر شوهرام راجع به این موضوع صحبت کنم حتما می پذیرند و تغییر رفتار مثبت میدن چون یه بار تویه موضوع کوچیک امتحان کردم ولی چون اونا هیچ وقت نه تو روم ونه پشت سرم چیزی نشنیدم بگن دوباره روم نمی شه برم چیزی راجع به رفتارشون بگم.
در اصل من فقط شک داشتم که آیا بقیه ام مادر شوهرشون مثل منه همش توذهنم سئوال پیش میومد دوست داشتم کاملامطمئن شم بهترین مادرشوهر رو دارم.
البته اینم بگم که ایشون خیلی خوش تیپ و باکلاس و خوش قیافه و اهل بزن و برقص ام هست که خوش میاد.
نترسید بیاید بنویسید چه جوری اند حداقل درد و دل تون اینجا خالی کنید خانومها ......
خوبي و بدي يه چيز تقريبا نسبيه به خصوص در مورد مادر شوهر
چون توقعات آدمها از هم فرق داره. من به شخصه از مادرشوهرم توقع ندارم زنگ بزنه و حالمو بپرسه و زياد هم بهش زنگ نمي زنم . گله اي هم نداريم. البته كاري هم به كارم نداره . ولي خوب به مادر خودم زنگ ميزنم چون مادرمه .
من شايد هر روز به خواهر خودم زنگ بزنم ولي به خواهر شوهرم نه. از اون هم توقع هر روز زنگ زدن ندارم.
بسته به توقعي كه آدمها از همديگه دارن و حق و حقوقي كه براي هم قائل ميشن، اخلافات و برخوردها پيش مياد.
جاري من با مادرشوهرم آبش توي يه جوي نميره . چون خيلي متوقعه
من سعي مي كنم هيچ انتظاري ازشون نداشته باشم تا در صورت برآورده نشدنشون احساس ناراحتي كنم. اينطوري خودم راحت ترم .
به طور كلي من از خانواده شوهرم راضي ام
با سلام
من مشکلی با خانواده ی همسرم ندارم پدر شوهرم خیلی خوبه چون همسرم اونقدر خودشو تو کار کردن غرق کرده که تقریباً همه وسایلمو پدر شوهرم تهیه می کنه هر روز که می خواد بره بیرون ازم لیست می گیره خلاصه هوامو خیلی داره مادر شوهرم هم همه ی کاراشو با سیاست جلو می بره کلا کاری به کارم نداره بیرون بره اگه وسایلی (لباس و از این چیزا)برای خودش بخره واسه منم می گیره عروسی اینا بریم حتما من باید آرایشگاه برم خودشم مادر شوهرم حساب می کنه (البته شریک هستیم و پولمون یکیه)همیشه میگه باید تمیز باشی بچه رو من نگه میدارم برو یه کم آرایش کن لباس قشنگ بپوش الان شوهرت میاد خلاصه خدا وکیلی ازش راضیم اینو هم بگم منم در قبال این همه خوبی مادر شوهرم خیلی کارا واسش می کنم مثلا اگه مسافرت تنهایی بره برادر شوهرم و پدر شوهرم و به من می سپره ویا با پدر شوهرم بره برادر شوهرم خونه ی ما می مونه تو کارای خونه کمکش می کنم خلاصه هر کاری داشته باشه منم بیرون برم سعی می کنم یه چیزی هم واسه مادر شوهرم بگیرم در حالی که واسه مامان خودم چیزی نمی گیرم تنها مشکل من اینکه چون مهمونی اینا زیاد میدن (البته ما هم زیاد مهمونی میریم) بعضی وقت ها کم میارم خسته میشم و دوست دارم هر چه زودتر از این خونه برم آخه ما تو یه خونه زندگی می کنیم من واحد بالایی می شینم یه مشکل دیگه ای هم که دارم اینکه دخترمو زیاد این و ر اون ور میبره و من هم تنها می مونم هم اینکه دلواپس می شم که اتفاقی واسه بچه نیا فته همش دو سالشه بد تربیت می شه من دوست ندارم دخترم تو کوچه ها باشه فردا که برم خونه ی خودم باید همش تو کوچه ها باشم اگه بگم دخترم مادر شوهرمو بیشتر از من دوست داره باور تون نمیشه به همین خاطر خیلی افسرده شدم چون همسرم هیچ وقت خونه نیست و فقط واسه شام میاد و اونقدر خسته میشه که تا سرش به بالش میرسه خوابش می گیره گفتم بچه دار بشم از تنهایی در میام که اونم بچه همش واحد پایینی هست و وقت خواب و عوض کردن پوشک میاد بالا خیلی به مادر شوهرم گفتم که بچه رو بیرون نبر ولی گوش نمیده واسه همینم تو این مورد خیلی ازش دلگیرم احساس می کنم می خواد عمدا حرصمو در بیاره
عزیزم با این مادر شوهر خوب سعی کن این موضو رو یه جوری مطرح کنی که دلگیرش نکنی. یه روز دوستانه بهش بگو چون دختره نمی خوام به بیرون عادت کنه. اما قدرشو بدون. اگه بدونی مادر شوهر من چه کارها یی می کنه روزی 1000بار خدارو شکر میکنی.
من همیشه به اونهایی که خانواده شوهرشون اهل بگو بخندن و پر حرفن حسودیم شده
من که هر وقت می رم حونه مادر شوهرم اینا حوصله ام سر میره هر که دنبال کار خودشه خواهرم شوهرم هم اصلا اجتماعی نیست من البته با من ،همیشه می خوام باهاش رابطه گرم داشته باشم ولی زیاد تحویل نمی گیره بعضی وقتها هم خیط میشم کلا همیشه دمقم وقتی حرف رفتن به خونه اونا پیش میاد
ولی پدر شوهرم خیلی خوبه همیشه با من حرف میزه و نمی زاره من حوصله ام سر بره ، مادر شوهرم هم تا وقتی حرفهاشو تصدیق کردی دوستت داره وای به روزی که که با حرفاش مخالفت کنی
اوووووووووووووف
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6748]