واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: در سوگ محمود درويش، شاعر مقاومت فلسطين اينك اى خاك سرد، سنگ باش
مريم مسعود او را مى آورند مارش نظامى مى زنند. پرنده اى اكنون نامه اى با خود مى برد(۱). چشمان زيادى زندگى را مى نگرند كه روى دست ها به پرواز در آمده است. شايد او در آن ميان بينديشد: اى مرگ! اگر من را سى روز مهلت داده بودى، احتمال هاى ديگرى بود: شايد اشغال به پايان مى رسيد(۲) بعد هم بگويد: بيست سطر درباره عشق سرودم و به خيالم رسيد كه اين ديوار محاصره ، بيست متر عقب نشسته است(۳). نگاهى مى كند، از سوى بالا، سوى سقف ابر(۱)، اما ديوار محاصره پيشتر رفته! عاشقى اكنون به سان سيل معشوق را با خود مى برد(۱)، اين سيل ديروز از سينه او مى خروشيد و اكنون از اشك ها. فرزند فلسطين امروز شرمنده است. خود از مدتها پيش هشدار داده بود: اگر بميرم، از اشك هاى مادرم شرمنده خواهم بود. . . (۴). زمانى چنين مى گفت زنى در تشييع جنازه فرزندش و حال، با اينكه عزاى سه روزه اش تمام شد، فلسطين مى گويد در تشييع جنازه فرزندش: اينك اى خاك سرد، سنگ باش، سرشار از رطوبت. . . سنگ باش و اگر سنگ نيستى، محبوب من! ماه باش، در روياى عروست. . . ماه باش (۵). زاده عكا زير لب زمزمه مى كند: مردى اكنون ماه را مى شويد،پس چرا اين برف را جنگل، گرد لبخند چون اشك مى ريزد (۱). اين اطراف را همه گرفته اند اينجاست كه همه با هم دوستند، اينجاست كه صلح رخ مى دهد. مگر نگفته بود: صلح آه دو عاشق است كه تن مى شويند با نور ماه(۳) اينجا را هزاران عاشق پر كرده اند و همه شان به نور او خيره اند. آخر، مى دانيد كه: صلح اعتراف آشكار به حقيقت است (۳). پسرى اكنون كبوترى به پرواز درآورد(۱). دخترى پرچم سياه و سپيد و سبزى را تكان مى دهد. باد به پرچم سلامى مى كند و مى گذرد. بوى ميهن مى آيد، بوى خاك، بوى خون، بوى فرياد هايى كه او كشيد، حتى در تبعيد. براى او هميشه اكنون است كه اهميت دارد. اكنونى كه غرق در تراژدى است۶. اكنون هم از همان اكنونهاست!اسرائيلى ها عادت دارند بگويند كه فلسطينى ها هرگز فرصت را براى از دست دادن فرصت از دست نمى دهند(۶) . خلاف اين را او ثابت كرد. وقتى كه گنجشك هاى بى بال (۷) و برگ هاى زيتون (۷) را نگاشت و وقتى عاشقى از فلسطين (۷ ) درآخرشب(۷) ناله كرد دلدار من از خواب خود برمى خيزد ،گنجشك ها در الجليل مى ميرند(۷ ). امروز نيز اثر پروانه۷ بال شكسته اى، بر شانه هاى مردم نقش مى بندد.متولد ماه مارس، حافظه اى براى فراموشى(۷) داشت كه هيچ گاه در آن، خاكش را فراموش نكرد. اين سرزمين هم ديگر جايى را بى ياد او ندارد. هيچ يك از ما در بيمارستان مموريال هرمان آمريكا نبوديم تا ببينيم او براى لحظه مرگ نگاهى به ساعت مچى اش انداخت ، يك ليوان آبميوه خورد، گازى به سيبى زد، يا لباس آبى اش را پوشيد (۸)اما مى دانيم لباس او اينك سياه است و سپيد و سبز با مثلثى سرخ و لباس فلسطين، همه سياه از سوگ او . پس چرا مردگان به سوى ما، از ديوارى و گنجه اى بيرون مى شوند (۱) . امروز چشم فلسطين سرخ است، دل مادران قانا و جنين هم. صداى او از شن ريزه هاى رام الله مى آيد: بگذار هركدام تاريخ خود را هرطور كه دلخواه ايشان است بنويسند! تاريخ فقط مورد علاقه مورخان و رمان نويسان است (۶ ).آرى. بگذار هر چه مى خواهند بنويسند. چرا كه درويش واقعيت را نوشت. مى گويند خورشيد از بال كلاغ هايى كه افق را سياه كرده اند نيرومندتر است (۶) . امروز آنگاه است كه اگر تا رستاخيز بنشينم پشت ميزتحريرم، خبرى از جارى شدن كلمات رنگارنگ نمى شود سفيد،سفيد،سفيد. . . ( ۹). ۱- جمله اى موسيقايى (ترجمه موسى اسوار)۲- به قاتلى ديگر۳- صلح ۴- از نان مادرم۵- در محاصره۶- مصاحبه با لوموند ۲۱- ۳۱ فوريه ۲۰۰۶ ۷- نام كتاب هاى محمود درويش۸- باقيمانده يك زندگى ۹- برگرفته از شعر باقيمانده يك زندگى
چهارشنبه 30 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]