واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نگاهى به فيلم فرزند خاك خانه يار كجا، جاى مناجات كجا
[على اصغر كشانى ]
فرزند خاك ساخته محمدعلى باشه آهنگر فيلمساز ۶۴ ساله و فارغ التحصيل كارگردانى از دانشكده سينما تئاتر دانشگاه هنر است. آهنگر آثارى چون نيمه گمشده (فيلم بلند ويدئويى)، نبات داغ (مستند داستانى) و چند اثر كوتاه، مجموعه تلويزيونى و نگارش چند داستان كوتاه را در كارنامه خود دارد.
فرزند خاك نقطه اى است كه باشه آهنگر را از آثار نيمه بلند، ويدئويى و كوتاه و مستند به سينماى ۳۵ ميلى مترى و فيلم بلند مى رساند. فيلمنامه كه در ابتدا تلخ عين عسل نامگذارى شده بود، اپيزودى از داستان كوتاهى نوشته خود آهنگر با نام «صادق» شكل گرفته و از اواخر دهه ۷۰ ذهن او را درگير خود مى كند. آهنگر براى ساخت اين داستان تحقيق هاى طاقت فرسايى انجام مى دهد و سفرهاى متعددى به مناطق مختلف جنگى زادگاهش (آبادان) و شهرهاى مرزى چون كرمانشاه، سنندج، بانه، ديواندره، پيرانشهر، ايلام، اهواز، سردشت و حتى اربيل و سليمانيه عراق و.// انجام مى دهد. او علاوه بر تمركز بر موقعيت هاى جغرافيايى مناطق، شناخت از آدم ها و مطابقت ويژگى هاى داستان و واقعيت موجود، با افراد مرتبط با موضوع داستانش گفت وگوهاى طولانى انجام مى دهد. فيلمنامه از اوايل دهه ۸۰ تا نيمه اين دهه بارها بازنويسى مى شود و در سال ۱۳۸۶ در مناطقى از شهرهاى سنندج، گلان، نوسود، جوانرود، پاوه، دشه، رندان، نودشه و تهران فيلمبردارى مى شود.
فيلم با حركت اتوبوسى در جاده اى پيچ در پيچ آغاز مى شود، عنصرى كه در ادامه فيلم به كرات و با ظرافت در دل داستان شنيده شده است: حركت، سفر و پيچ و خم. شخصيت ها و داستان يك لحظه آرام و قرار ندارند. دائم از نقطه اى به نقطه ديگر در حركت اند. گويا سفر (چه كوتاه و چه بلند) يك نوع اصل براى زندگى آنها و شايد يك مشخصه براى كرد بودن آنها است. مينا نيز براى يافتن باقى مانده جسم همسرش از تهران به كردستان آمده است و با گونا سفرى در دل كوه براى كمك به مينا آغاز مى كند. حركتى پررمز و راز، با فراز و فرودها و ماجراهاى متعدد در مسير آنها، آغاز مى شود. فيلم براساس ويژگى اديسه از وادى هاى متعدد در خلال سفر بهره مند شده و از آنها عبور مى كند. از مجوز گرفتن از كمپ نظاميان و مسئولين تفحص ايران تا ديدار با خانواده گونا، پوشيدن لباس كردى، مشاهده آتش زدن قبور توسط افراد مهاجم، ديدار با ماموستا، زيارت مينا توسط زنان روستا و.// در هر يك از اين وادى ها بخش هايى از اطلاعات درباره آدم ها را مى شنويم و به تدريج پرده از روابط، درونيات، انگيزه ها و اعتقادات شخصيت ها برداشته مى شود و طبيعتاً فرايند و منطق پيشرفت داستان شكل، اسلوب و قوام خود را مى يابد.
فيلم اثرى در حوزه سينماى دفاع مقدس با گستره اى نو و بديع است. گويا باشه آهنگر با جسارت به اين بخش مهجور (يافتن اجساد و تفحص شهدا) در سينماى داستانى (سينماى مستند تا حدودى دينش را ادا كرده است) جنگ و دفاع مقدس وارد شده تا بفهماند كه سينماى دفاع مقدس چه پتانسيل هاى ناتمامى براى داستان پردازى و درام دارد و چه حرف هاى ناگفته اى براى بيان حقايق جنگ پس از بيست سال در آن يافت مى شود. فيلم علاوه بر اشارات آسيب شناسانه به اثرات و تركش هاى جنگ (عزيزانى كه رفته اند و خانواده هايى كه چشم انتظار آنها هستند، مهماتى است كه كماكان كشته مى دهند و برادر بزرگ و خواهر گونا (مونا) نيز از جمله همين قربانيان اند و ///) به نوعى به واكاوى شخصيت هاى باقى مانده دفاع مقدس مى پردازد. مينا شخصيت درونگرا و آرمانخواه به دقت و با جزئيات كنكاش شده است. زنى مقاوم و يكدنده كه آرمانى جز بازگرداندن قطعات باقى مانده از پيكر همسر شهيدش ندارد و در اين راه حاضر به ضرر فراوان مالى، مقابله با فرزندش محمدرضا، اسلحه كشيدن روى گونا و خانواده اش و دشوارى گذر از ميدان مين و اعتماد به مريوان و گونا شده است. زنى عاشق، چشم انتظار و فداكار و مادرى نگران و دلواپس. جست وجوى او محور اصلى فيلم مى شود تا با تم جست وجوى كلى (شخص) پيوندى ناگسستنى بيابد. گونا نيز قابليت هاى بالايى به لحاظ شخصيتى دارد. زن عراقى كه همسر قاچاقچى و معتادش را از دست داده و فرزندى از او در رحم و خواستگارى (مريوان) مهربان و دلسوز دارد. در عين وجود زمينه هاى مبتلا شدن و سوق يافتن به سوى فعاليت هاى تخلف آميزى چون قاچاق مشروب و /// پايبند به كسب حلال است، هر چند پردردسر و نوعى بازى با جان محسوب شود. زنى كه تمام زحمت اش را براى خوشبختى خانواده اش و رهايى از اين وضعيت ناامن شغلى مى كشد (جمله اى كه گونا زير باران و در پاسخ به محبتش به مونا در جواب برادرش مى دهد) او تا آنجا عزت نفس دارد كه مقابل حسينى (قاسم زارع) براى گرفتن پول با منت و مقابل مرتضى براى تهمت زدن به او بابت مفقودشدن جمجمه مى ايستد و تا پاى جان براى اداى قولش به مينا تلاش مى كند.
اطلاعاتى كه آقا مرتضى و گونا درباره نحوه تشخيص جنازه عراقى ها از ايرانيان مى دهد تكان دهنده است. فيلم شناسنامه زمانى خود را نيز در مقاطع گوناگونى ارائه مى كند.از درگيرى ها و نابسامانى هاى كردستان، تركيه و عراق تا باقى مانده ها و درگيران جنگ خليج فارس و مقدس نمايان نامقدس شبه مذهبى كه قبور شهدا را آماج آتش مى سازند هر كدام نقطه هاى پيوند زمانه با رويداد اثر است.
به لحاظ روايى فيلم با خط حضورمينا و محمدرضا آغاز و خط ديگرى كه گونا و مريوان را معرفى مى كند به شكلى موازى روايت و در نقطه اى (بهرام) آنها را به يكديگر پيوند مى دهد. فيلمساز باتك گويى هاى مينا ما را به درون قلب او مى لغزاند و نجواى او با مصطفى هر چه بيشتر او را درونگرا و فرايند داستان را مبتنى بر اين شخصيت پيش مى برد. در مقاطعى خاص فيلم از وضعيت روايت مبتنى بر جست وجو با حضور مينا جدا و در يك آن چرخش رمزآميز مى كند. يكى از اين شخصيت هاى تأثيرگذار فرعى مونا است كه با ديدن عكس مصطفى وارد ماجراى اصلى مى شود و نظرمينا را به خود جلب مى كند. انفجار مهمات، كشته شدن او و تأكيد فيلمساز بر جنازه اش پس از مرگ با نورپردازى و موسيقى خاص از او به مانند بسيارى از شخصيت هاى فيلم پرسونايى پاك و ماورايى مى سازد و با ظرافت به آن منطق اينجايى مى دهد.
شاخصه پيكر سالم مصطفى كه او را جزو شهداى مقدسى كه «ماموستا» به آن اشاره مى كند؛ پيش تر نيز در ستارگان خاك (عزيزالله حميدنژاد) مطرح شده بود. اما ويژگى فرزند خاك در اينجا وسعت معناى شهادت در اشتراك با ساير اديان است. سيد غريب (مصطفى ) پيكر مقدسى براى اهالى كردستان تلقى مى شود تا براى شفاى فرزندانشان نزد همسرش مينا بيايند. مينا توجه بيش از حد به مصطفى از سوى مردم منطقه را با توجه به شناخت خودش از او به عنوان فردى معمولى (هرچند اين را نوعى رندى براى بازپس گيرى بى دردسر و متقاعد كردن طرف مقابل نيز مى توان ناميد) تعجب آور دانسته اما ماموستا از شخصيت بى تكلف مصطفى را همچون اسطوره اى مانا نام مى برد.
فيلم با وجود تعدد تم ها به حفظ مؤلفه هاى داستانى مبادرت و كاملاً به آن پايبندى نشان مى دهد. مختصات آئينى داستان اندك اندك آميخته به نوعى عرفان و در رويكردى با معنا به حماسه رسيده و در مرز تراژدى و حماسه (پايان سه پدر خوانده جان فورد را به ياد آوريم) به اتمام مى رسد. لايه هاى معما و راز كه در بدنه فيلم يك به يك گشوده شده و بسترهاى نويى جايگزين آن مى شود فيلمنامه كارگردانى را به يك وضعيت درخشان به لحاظ ترسيم و پرداخت نزديك مى كند.
سفر مينا علاوه بر اينكه سفرى بيرونى است اديسه اى درونى هم هست. سفرى درونى كه با مفهوم شناخت همراه مى شود. آرامشى كه در انتها بر روان مينا به دليل نزديكى اش در ميان كوههاى مشرف به مقبره مصطفى، استيلا مى يابد، قلب ملتهب و درون پرآشوب او را آرام مى سازد. در واقع حضور مصطفى در قله اى كه مينا به آن مى نگرد تأثير ملموسى بر كاهش تلاطم درونى او دارد. شايد او ابراهيم وار به يك نوع اطمينان قلبى براى ديدن استخوان هاى پوسيده عزيزش در كوهها احتياج داشت كه با نذرش اين معامله كنار مصطفى ادا شد. آهنگر با همه مختصات داستانش درباره درگذشتگان و شهداى جنگ در بخش هاى مهمى از فيلم اصالت را به زندگى مى دهد. در فصل مشاجره گونا و برادرش زير باران گونا صراحتاً از زنده ها در مقابل مرگ مونا دفاع و در انتها نيز مينا با به دنيا آمدن فرزند گونا وعده ديدار با مصطفى را به زمان ديگرى موكول مى كند.
چهارشنبه 30 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]