تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826852247




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نجات دختر ۴ ساله از شكنجه گاه ناپدرى


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نجات دختر ۴ ساله از شكنجه گاه ناپدرى او هر روز با آتش سيگار بدن و دست هاى دخترم را مى سوزاند و من عاجزانه بى آن كه قدرت مقابله داشته باشم شاهد زجر دخترم بودم.نمى خواستم يك بار ديگر بى سرپرست شوم. بنابراين درد اين اتفاقات را درون خودم مى ريختم و دم برنمى آوردم. ایران نوشت: در نگاهش غم موج مى زد. روى تخت بيمارستان چمباتمه زده بود. چشمان نگرانش حركات پرستار را دنبال مى كرد. انگار هنوز بوى سوختن پوست دستش در فضا پخش مى شد. ديگر چشمه اشكش خشك شده بود. آنقدر ضعيف و ناتوان شده بود كه قدرت گريه كردن هم نداشت. عروسك صورتى رنگى را كه يكى از پرستاران برايش كادو گرفته بود با دستان كوچكش نوازش مى كرد. گاهى اوقات عروسك را در آغوش مى فشرد. شايد مى خواست دردهايش را با او تقسيم كند. او خيلى زودتر از آن كه بتواند دنيا را بفهمد با درد و رنج آن آشنا شده بود. كابوس روزهاى زجر و شكنجه در خانه ناپدرى امانش را بريده بود. با لحن كودكانه اش از عروسك مى خواست او را با خود به دنياى اسباب بازى ها ببرد. هر چند خودش نيز چون عروسكى بازيچه بدخلقى ها و زشتى زندگى در خانه اى شده بود كه هيچ نقشى در تصميم براى اين گونه زندگى كردن نداشت. نمى دانست سرنوشت و آينده براى او چگونه رقم خواهد خورد.   اما حتماً در خيالات كودكانه اش به اين موضوع مى انديشيد كه آيا فرشته اى براى نجات او بر آسمان زندگيش به پرواز درمى آيد؟ زندگى در ۴ بهار عمر زينب كوچولو چهره هاى بسيارى از خود را براى او نمايان كرده بود. اما افسوس كه رنگ هاى خاكسترى نااميدى بر گل وجودش زود رخنه كرده و ابرهاى ناملايمات آسمان زندگيش را تاريك كرده اند.حالا زينب كوچولو زير چتر حمايت قانون روزگار مى گذراند. شايد مدت ها طول بكشد تا او به چرخه عادى زندگى كودكانه اش بازگردد اما هم اينك شقايق هاى سرخ باغچه زندگيش جوانه زده اند...راز شكنجه هاى زينب كوچولو از ساعت ۹ و ۳۰ دقيقه روز ۲۸ تير همزمان با انتقال پيكر نيمه جان او از سوى مادرش به بيمارستان فاش شد. زن جوان رنگ پريده و نگران كودكش را به دست پرستاران سپرد اما از آنجايى كه حال او رضايت بخش نبود به توصيه پزشكان زينب به بيمارستان ديگرى منتقل شد. در نخستين مرحله از معاينه هاى پزشكى، مشخص شد كه آثار و نشانه هاى بسيارى از ضرب ديدگى و خراشيدگى در قسمت هاى مختلف بدن او وجود دارد.درحالى كه تيم پزشكى بيمارستان تلاش براى مداواى زينب كوچولو را آغاز كرده بود، مسئولان بيمارستان پليس را در جريان ماجرا قراردادند.با حضور نيروهاى پليس تحقيق از زن جوان كه خود را مادر دختربچه معرفى مى كرد آغاز شد. او مدعى بود دختر كوچولويش در جريان تصادف با موتوسيكلت به اين روز افتاده است. زن جوان درباره چگونگى حادثه گفت: دخترم در كوچه مشغول بازى بود و من هم در خانه نشسته بودم كه يكى از ساكنان محل اطلاع داد يك موتوسيكلت به دخترم زده و فرار كرده است.اين درحالى بود كه براساس معاينات بعدى پزشكان آثارى از سوختگى و خراشيدگى در ناحيه پشت گردن، دست چپ و راست، صورت و بينى، پاهاى راست و چپ، كمر و دست هاى كودك ديده مى شد كه اين موضوع حيرت پليس و پزشكان را برانگيخته بود.از سوى ديگر زن جوان در مرحله دوم بازجويى ها ادعاهاى جديدى مطرح كرد و گفت: ۲ سال است كه از شوهرم جدا شده و به تنهايى زندگى مى كنم. او هر هفته يك روز بچه را از من تحويل مى گيرد و روز بعد به خانه بازمى گرداند. امروز وقتى زينب را تحويل گرفتم متوجه اين جراحات شدم.اما او وقتى دريافت اين اظهارات از سوى پليس پذيرفته نشده است، داستان ديگرى را مطرح كرد: «مى دانستم پدرش او را شكنجه مى كند اما از ترس اين كه حضانت او را به من ندهد، شكايتى را مطرح نمى كردم.»بدين ترتيب پدر زينب، براى بازجويى از سوى پليس احضار شد. وى درحالى كه از اين اتفاق متعجب شده بود گفت: حضانت كودك با من است اما از آنجا كه دخترمان وابستگى شديد عاطفى به مادرش دارد، پذيرفتم مدتى را با او باشد. اكنون چند ماهى است كه دخترم را نديده ام. چون مادرش مى گويد هر بار حال زينب پس از ديدن من بد شده و تب مى كند.بدين ترتيب زن جوان كه همه راه ها را براى فرار از واقعيت به روى خود بسته مى ديد، سرانجام لب به اعتراف گشوده و پرده از راز شكنجه هاى دخترك از سوى ناپدرى اش برداشت. وى در حالى كه به شدت مى گريست گفت: دروغ گفتم. من همراه ۲ فرزند ديگرم در خانه اى كوچك زندگى مى كرديم. ۳ ماه قبل با مرد جوانى به نام «پژمان» آشنا شدم. با گذشت مدتى از اين آشنايى به عقد موقت او درآمدم. بدين ترتيب او وارد زندگى مان شد. كم كم اخلاق او تغيير كرد. خيلى عصبانى و تندخو شده بود. به هر بهانه اى بچه ها و مرا به باد كتك مى گرفت. آنقدر مرا ترسانده بود كه جرأت هيچ گونه اعتراضى نداشتم. وقتى روز حادثه زينب زير شكنجه هاى او حالش بد شد، با تهديد خواست تا داستان ساختگى تصادف با موتور را نزد پزشكان مطرح كنم.او هر روز با آتش سيگار بدن و دست هاى دخترم را مى سوزاند و من عاجزانه بى آن كه قدرت مقابله داشته باشم شاهد زجر دخترم بودم.نمى خواستم يك بار ديگر بى سرپرست شوم. بنابراين درد اين اتفاقات را درون خودم مى ريختم و دم برنمى آوردم. با نشانه هايى كه اين زن از مشخصات ظاهرى و محل زندگى «پژمان» در اختيار پليس قرار داده بود، به دستور بازپرس عليزاده از شعبه ۵ دادسراى تهران اقدام هاى لازم براى دستگيرى ناپدرى سنگدل آغاز شد. اما قبل از رسيدن مأموران او محل زندگيش را ترك كرده بود.در حالى كه عمليات پليسى براى رديابى اين مرد به اتهام آزار و اذيت دخترك ۴ ساله ادامه دارد، مادر او نيز تا انجام تحقيقات تكميلى در اختيار پليس آگاهى قرار گرفت.حالا زينب مانده است با عروسكى در بغل و چشمانى كه به دوردست ها خيره مانده اند.راستى برگ ديگر زندگى او چگونه ورق مى خورد؟ آيا دستى براى التيام زخم هاى درونش به سوى او دراز مى شود؟  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 388]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن