تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 26 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که از چیزی طرفداری مصرّانه و نابجا کند یا اینکه از جانب دیگران به نفع او طرفداری ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816049863




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان زندگي موتسارت


واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: http://goldenmusic.parsaspace.com/pictures/mozart.jpg


ولفگانگ آمادئوس موتسارت یکی از شگفت انگیز ترین کودکان اعجوبه تاریخ در سالتسبورگ اتریش زاده شد. شش ساله بود که می تونست کلاوسن و ویولون بنوازد و با یک نگاه هر اثری را به خوبی نت خوانی کند. هشت سال داشت که سنفونی نوشت و دوازده ساله بود که نخستین اپرایش را ساخت. موتسارت تا پیش از نوجوانی آثار چندان فراوانی آفریده بود که برای اعتبار بخشیدن به آهنگسازی با سه برابر سن او نیز کفایت می کرد.
پدرش لئوپولد موتسارت موسیقیدانی در باری بود که اشتیاقی آگاهانه برای به نمایش گذاشتن استعداد او داشت و به این منظور راهی سفرهایی دور و دراز می شد.حدود نیمی از دوران شش تا پانزده سالگی موتسارت در سفر به اروپا و انگلستان گذشت. او در وین برای ملکه مریا ترزا در ورسای در حضور لویی پانزدهم در لندن برای جرج سوم و در میانه راه برای انبوهی از اشراف به نوازندگی پرداخت. در سفرهایش به ایتالیا این مجال برایش فراهم آمد که به مطالعه سبک اپرایی رایج بپردازد و بر آن احاطه یابد سبکی که بعدها آن را به گونه ای درخشان و عالی به کار گرفت. موتسارت در چهارده سالگی هفته مقدس را در رم گذراند و برای شنیدن آواز مشهور همسرایان کلسای جامع سیستین که از آثار بسیار متعاق به ارزشمند کلیسا بود به آنجا رفت نسخه برداری از این قطعه مجازات تکفیر را در پی داشت. موتسارت با یک بار شنیدن این قطعه کم و بیش آن را به طور کامل بر روی کاغذ آورد و برای تکمیل آن با دست نوشته هایش به آنجا باز گشته بود که کارش فاش شد. نسخه برداری از این اثر توسط هر کسی که صورت می گرفت گناه به شمار می آمد اما شنیدن و به یاد سپردن آن با چنین دقتی باور نکردنی بود. موتسارت نه تنها از مجازات رهایی یافت بلکه پاپ به پاس توانایی او در موسیقی لقب شوالیه را نیز به اعطا کرد.
موتسارت در پانزده سالگی به سالسبورگ که به تازکی شاهزاده اسقف اعظم هیرونیموس کلوردو بر آن حکم میراند بازگشت. اسقف اعظم فردی مستبد بود که نبوغ موتسارت را نادیده می گرفت و جز از سپردن شغلی پیش پا افتاده در ارکستر دربار به او خودداری می کرد. موتسارت در ده سالی که از بازگشتش به سالتسبرگ گذشت به کمک پدرش بارها در پی یافتن منصبی مناسب در جایی دیگر برآمد اما موفقیتی نصیبش نشد. طنز ترازیک زندگی موتسارت این بود که او بیشتر به عنوان پسرکی اعجوبه از تحسین برخوردار شد تا در مقام یک موسیقیدان بزرگسال. وابستگی کامل او به پدرش در خوردسالیبرایش مجال اندکی باقی گذاشت تا خود رشته امور زندگیش را به دست گیرد. حتی در بیست و دو سالگی که برای مستقل شدن و سامان گرفتن به پاریس رفت مادرش نیز همراه او راهی شد.یکی از پاریسی ها درباره او گفته است: (( بسیار نیک سیرت است و نچندان که باید کاردان به سادگی فریب می خورد و به آنچه که می تواند او را به کامیابی برساند توجهی ندارد.)) موتسارت برخلاف هایدن زندگی حرفه ایش را به عنوان موسیقیدانی نام آور در سراسر اروپا و نازپرورده پادشاهان آغاز کرد. طاقت نداشت که با او مثل یک مستخدم رفتار شود و با نوکران و آشپزها غذا بخورد و بدین ترتیب بود که روابط تیره و تار او با حامیش رو به وخامت گذاشت. هنگامی که شاهزاده اسقف اعظم اجرای کنسرت و نواختن در خانه های اشراف را بر او قدغن کرد دیگر سر به طقیان برداشت. پس از بحثی ناخوشایند با حامیش چنین نوشت: (( او رو در روی خودم و به دروغ گفت که حقوقت پانصد گلدن است و مرا رذل و بیشرم و ولگرد نامید. آخر خونم به جوش آمد دیگر نتوانستم خوددار باشم و گفتم: " پس عالیجناب از من راضی نیستند؟ " و او در جواب گفت: " تو آدم رذل به خودت جرأت تهدید مرا میدهی؟ بیرون! " )) و هنگام سومین تلاشش برای تقاضای کناره گیری از خدمت بود که مستخدم دربار او را بالگد از اتاق بیرون انداخت. در سال 1781 که بیست و پنج سال داشت دیگر طاقتش تمام شد و خود را از قید حاکم سالتسبرگ رها کرد و به وین رفت تا موسیقیدانی آزاد باشددر این زمان برای آسوده کردن پدرش چنین نوشت: (( من از بهترین و پربارترین آزادی های جهان برخوردارم. مورد توجه و علاقه سرشناس ترین خانواده ها و از هر احترامی که بتوان تصور کرد بهره مندم و گذشته از همه این ها برای کارم پول نیز دریافت می کنم. به شما اطمینان می دهم که موفق خواهم بود.))
به واقع نیز نخستین سال حضور موتسارت در وین قرین کامیابی بود .شاگردانش پول قابل توجهی به او می دادند آثارش نیز به چاپ می رسیدند و خودش به نواختن آثارش در تالار قصرها می پرداخت. حتی بر خلاف خواست پدرش با کنستانتین وبر که مانند خودش بی پول و بی دست و پا بود نیز ازدواج کرد. سهمی از درخشش و شادکامی در این سالها به دوستی موتسارت با هایدن باز می گردد و او بود که به لئوپولد موتسارت گفت : (( پسر شما بزرگترین آهنگسازی است که سراغ دارم او قریحه و فراتر از آن وقوفی عظیم بر آهنگسازی دارد. )) در سال 1786 اپرای عروسی فیگارو را ساخت. وینی ها عاشق این اپرا بودند و مردم پراگ در ابراز شور و هیجان نسبت به این اثر از وینی ها نیز سبقت گرفتند. موتسارت خود در این باره چنین گفته است: (( آنها درباره چیزی جز فیگارو صحبت نمی کنند چیزی را نمی نوازند نمی خوانند و حتی سوت نمی زنند مگر فیگارو. ))
اما محبوبیت موتسارت در وین رو به افول گذاشت. در این شهر دمدمی مزاج یک تن چند صباحی عزیز کرده جامعه بود و بعد ناگهان از چشم می افتاد. از این گذشته وینی ها در مورد مورد موسیقی موتسارت عقیده داشتند که پی گرفتن آن در هنگام شنیدن دشوار است. یک ناشر ناشر موسیقی در این باره به او گفت: (( به سبکی عامه پسندانه تر بنویسید اگر نه دیگر نه چیزی از شما چاپ خواهیم کرد و نه پولی بابت آن به شما خواهیم داد! )) شمار شاگردانش کم وکمتر می شد و نخبگان رقبتی به کنسرت هایش نشان نمی دادند. در نهایت استیصال به دوستانش چنین نوشت: (( خدای بزرگ حتی برای بدنرین دشمنم هم چنین وضعی را آرزو نمی کنم... من نه با شکر و سپاس بلکه با التماسی گستاخانه به تو روی می آورم. ))
موتسارت در واپسین سال زندگیش شادتر بود. شادی او به این دلیل بو که سفارشی از تئاتر وین دریافت کرده بود سفارش ساخت یک اپرای کمیک آلمانی به نام فلوت سحر آمیز. همچنین بعد از ساخت این اپرا میبایست اپرایی دیگر به نام بخشایش تیستو را نیز تصنیف می کرد اپرایی که در 6 سپتامبر سال 1791 در وین به اجرا در آمد. در 30 دسامبر یعنی 2 ماه قبل از مرگش فلوت سحر آمیز برای نخستین بار در وین به اجرا در آمد و غریو ستایش آن در شهر تنین انداز شد. شاید این موفقیت در آمدی سرشار نیز به همراه داشته است اما دیگر دیر شده بود. موتسلرت در 5 دسامبر 1791 پیش از فرا رسیدن سی و ششمین سالروز تولدش بر اثر تب رمانیسمی درگذشت. در روز خاکسپاری او یکی از روزنامه های وین چنین نوشت: (( آثار او که همه جا مورد علاقه و ستایشند گواه بر عظمت او ونیز نشانگر لطمه جبران ناپذیری است که هنر شکوهمند موسیقی با مرگ او متحمل شده است. ))






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن