تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خدا داناست به هر رازى كه مردم در دل نهان داشته اند، و به نجواى آهسته رازگويان و به هر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805354270




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سرمقاله هاي روزنامه هاي صبح ايران


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: سرمقاله هاي روزنامه هاي صبح ايران
تهران-خبرگزاري ايسكا نيوز:"راز يك تغيير بزرگ" ، "خداحافظ ژنرال" ، "ژنرال و مقدم داشتن منافع ملي" ، "نسل فرمانروا" ، "المپيك ،عرصه رقابت ورزشكاران با نيرو هاي اقتصادي" ، "خود مشت مالي سياسي" ، "وقتي اماراتي ها استخوان لاي زخم مي گذارند" ، "ژنرالي كه بي سردار ماند" ،"آسيب هاي روابط راس- بدنه در جريان اصولگرايي " ،"مصلح جهاني آيت الله يوسف صانعي" از جمله عناوين برخي سرمقاله هاي روزنامه هاي صبح ايران است.
به گزارش روز سه شنبه باشگاه خبرنگاران دانشجويي ايران "ايسكا نيوز"سرمقاله هاي برخي روزنامه هاي صبح امروز به شرح زير است:
**آفتاب يزد: راز يك تغيير بزرگ!‌
روزنامه آفتاب يزد امروز در سرمقاله خود به انتقادات اخير برخي مسئولين از جمله آيت الله هاشمي رفسنجاني اشاره كرده ، مي نويسد؛ اظـهـارات اخـيـر هـاشـمي رفسنجاني در انتقاد از عملكرد مـديـريـتـي كـشـور، نه تندترين انتقاد نسبت به عملكرد دولت احمدي‌نژاد بود و نه نخستين اعتراض رفسنجاني به اين دولت. اما بـه نظر مي‌رسد در مقايسه با موارد قبلي، بازتاب هاي متفاوت و گـسـتـرده‌اي داشـت.
وي پيش از اين نيز بر انحراف از برنامه‌هاي مصوب پافشاري كرده بود. او در گذشته هم نگراني خود در خصوص نحوه استفاده از منابع و ثروت‌هاي كشور براي بازسازي كشور را مورد تاكيد قرار مي‌داد.
عـده ديگري از كارشناسان نيز در دو سه سال اخير، بارها انتقادهاي جدي نسبت به عملكرد دولت نهم ابراز داشته‌اند.

**آفرينش: خداحافظ ژنرال
روزنامه آفرينش امروزدر سرمقاله خود در خصوص خبر استعفاي مشرف نوشت:
پرويز مشرف كه سال پيش، با لباس نظامي و با قدرت وارد كاخ رياست جمهوري پاكستان شد، روز گذشته پس از يك سخنراني احساساتي با چهره اي گرفته خطاب به مردم پاكستان گفت: "خداحافظ پاكستان، زنده باد پاكستان و خدا پاكستان را حفظ كند".
مشرف با اين جمله رسما استعفاي خود را اعلام كرد، وي نخستين رئيس جمهور در تاريخ پاكستان است كه از مقام خود استعفا مي دهد. رئيس جمهوري مستعفي پاكستان، در سخنراني تلويزيوني اش، تلاش كرد از خود در قبال اتهام هاي مطرح شده از سوي ائتلاف حاكم بر دولت پاكستان دفاع كند.
اين استعفا در حالي صورت گرفته است ائتلاف حاكم بر پاكستان از پرويز مشرف خواسته بود تا ظرف امروز يا فردا از مقام خود كناره گيري كند، درغير اينصورت، استيضاح خواهد شد.
ائتلاف حاكم در پاكستان شامل احزاب مردم و شاخه نواز مسلم ليگ روز هفتم اوت سال جاري ميلادي با توافق براي كنار گذاردن مشرف; به تدوين طرح استيضاح وي پرداخته و يازدهم اوت اين طرح در مجلس ملي بطور غير رسمي مطرح شد.اين ائتلاف كه رهبري آن را حزب بينظير بوتو - سياستمدار كشته شده و نخست وزير سابق - به عهده دارد، مشرف را به بي كفايتي و نقض قانون اساسي پاكستان متهم كرده است، اما مشرف تمام اتهام هاي وارده را رد كرد و گفت: "حتي يك مورد اتهام عليه من، قابل اثبات نيست".نزاع اخير ميان مخالفان و حاميان پرويز مشرف، رئيس جمهور پاكستان از زماني كه حزب مسلم ليگ قائد به رهبري مشرف در انتخابات ماه فوريه شكست خورد به نوعي پاكستان را از نظر سياسي فلج كرده است. دولت ائتلافي پس از به روي كار آمدن تلاش خود را براي كنار گذاشتن پرويز مشرف آغاز كرد و اين تلاش دولت ائتلافي باعث شده است تا اين كشور شاهد بحران سياسي جدي باشد. اين نزاع مطمئنا به طور خطرناكي پاكستان را تضعيف مي كند. اين در حالي است كه اين كشور به خاطر فعاليت هاي شبه نظاميان طالبان و افزايش شديد بهاي سوخت و غذا نيز با بحران هاي ديگري روبروست.از سوي ديگر پاكستان هسته اي غرب و همسايگان پاكستان را به طور جدي نگران كرده است. مجامع بين المللي كه پيشتر نسبت به اين موضوع نگران بودند، معتقدند كه پاكستان به پناهگاه امني براي اعضاي طالبان و القاعده تبديل شده و سلاح هاي هسته اي اين كشور در اختيار تروريست ها قرار بگيرد.در همين حال مشرف در نشست خود غير مستقيم يكي از دلايل بحران كشورش را حوادث 11 سپتامبر دانسته و تاكيد كرد : بعد از واقعه 11 سپتامبر فرهنگ تروريسم همانند غده سرطاني سراسر جهان را فرا گرفت و هيچ كشوري از اين امر در امان نماند. ما سعي كرديم با اتخاذ تدابير لازم اجازه ندهيم كه هيچ يك از اين تروريست ها در پاكستان در امان باشند. اين در حالي است كه مشرف يك متحد اصلي آمريكا در جنگ عليه تروريسم بوده است. وي پس از به دست گرفتن قدرت در يك كودتاي نظامي بدون خونريزي در سال ، سالها بدون مواجه شدن با هيچ گونه چالشي عمده حكمراني ميكرد. اما متحدان سياسي اش در انتخابات پارلماني فوريه، كه با اعلام وضعيت فوق العاده، و بركناري چند قاضي ارشد براي اجتناب از به چالش گرفته شدن او در قوه قضائيه همراه بود، بازنده شدند.بيش از اين رهبران حزب مردم پاكستان (PPP) كه به شدت خواستار استيضاح مشرف هستند تلاش مي كردند تا آمريكا را به اين موضوع متقاعد كنند كه مشرف دولت غير نظامي پاكستان را تضعيف كرده است و اين كشور در سر درگمي خطرناك تا زمان كناره گيري رئيس جمهور از قدرت حركت مي كند. آنچه به جز استيضاح، موضع مشرف را تهديد مي كند اين است كه مقامات آمريكايي اندك اندك به اين نتيجه رسيده اند كه توانايي و تمايل رئيس جمهور پاكستان براي مقابله جدي با شبه نظاميان و تروريست ها در اين كشور آن طوري كه بايد باشد، نيست.در همين حال مشرف براي حفظ قدرت خود نياز به حمايت ارتش داشت، ارتشي كه در حال حاضر تحت فرماندهي ژنرال پرويز اشفق كياني قرار دارد. ژنرال كياني در چند ماه اخير تلاش كرده است تا ارتش را از منازعات سياسي كشور دور نگه دارد و به نوعي نشانه دوري از مشرف در بازار بازي قدرت در پاكستان تعبير كند. از سوي ديگر مشرف همچنين نياز به حاميان خارجي مانند آمريكا داشت ولي مخالفان داخلي مشرف همواره آمريكا را متهم به حمايت از آقاي مشرف كرده و معتقدند كه اين حمايت باعث مشكلات براي پاكستان از جمله روند دموكراسي در كشور و البته "مبارزه با تروريسم" بوده است. روزنامه جام جم امروز در سرمقاله خود مي نويسد:
بهمن امسال سي‌امين سالگرد انقلاب اسلامي است و سه دهه از حيات طيبه انقلابي كه بر محوريت اسلام، مردم و رهبري حضرت امام خميني (ره)‌ بود، مي‌گذرد.
از جمله مسائل مهم و تاثيرگذار كه بايد در پايان سه دهه انقلاب اسلامي مورد باز‌تعريف و نقد و ارزيابي قرار گيرد، دغدغه‌هاي نسل انقلاب است. روانشناسان از اين نسل كه ميانسال و در سنين 40 تا 60 سال هستند، به عنوان نسل فرمانروا يا طبقه حاكم ياد مي‌كنند.
در كنترل داشتن جامعه و نهادهاي اجتماعي، هنجارسازي، تصميم‌گير بودن، ديوانسالار، مشاركت‌جويي و ميل به پيشرفت، ارائه معناي تازه‌اي براي زندگي، بازنگري در نگرش‌ها و اهداف، باز تعريف هويت خود و علاقه‌مند به بازنگري گذشته از جمله مختصات اين نسل است.
افزون بر اين، نسل فرمانروا علاقه‌مند به مشاركت در زندگي نسل‌هاي آينده هستند و بسيار مايلند روش‌هاي انجام كار، سنن، عقايد و نوآوري‌ها را به نسل بعدي منتقل كنند.
با اين ملاحظات بايد گفت كه پيش‌زمينه‌هاي مطلوبي براي جابجايي نسل‌ها و انتقال قدرت در شرايط امروزي ما آنگونه كه انتظار مي‌رود فراهم نيست و اين يك نقيصه بزرگ محسوب مي‌گردد.
چرا كه نسل فرمانروا در جامعه امروزي ما يعني نسلي كه در دوران مبارزات ستمشاهي و پيروزي و استقرار نظام جمهوري اسلامي مبارزه و تلاش كرده است در 8 سال دفاع مقدس مردانه مجاهده كرده و از تماميت ارضي و مرزهاي عقيدتي پاسداري كرد و افتخار زيست در پرتو گفتمان امام خميني (ره)‌ كه معنويت، اخلاق، دينداري، خداباوري، مردم‌سالاري، خدمتگذاري، ساده‌زيستي، شجاعت، استقلال‌طلبي، بيگانه‌ستيزي، آخرت‌گرايي و دنيا گريزي از مولفه‌هاي آن محسوب مي‌گردد را دارد.
اين نسل در برابر توطئه‌ها و تحريم‌هاي مختلف داخلي و خارجي تا پاي جان از نظام و ارزش‌هاي آن دفاع كرده است و اينك نوبت بازنشستگي و كناره‌گيري قهري از مسووليت‌ها و سپردن اين سنگرها و امانت‌ها به نسل‌هاي بعدي مي‌باشد اما نسل فرمانروا يا نسل انقلاب در كنار خدمات و نقش ‌آفريني ‌هايي كه داشته است ، نواقص و نارسايي‌هايي هم در كارنامه خود دارد و اتفاقا مسووليت مهم آن در چگونگي انتقال تجربيات گرانسنگي است كه بايد بدون آفات و كاستي‌هاي موجود صورت پذيرد.
نسل جديد بايد به دور از سياست‌زدگي، با سعه صدر و تحمل بالا نسبت به انتقادها و عبور از نگاه‌هاي تنگ حزبي و فاصله گرفتن از روش‌هاي غوغاسالارانه و تخريبي، نقش سازنده خود را در اداره كشور ايفا كند.
در حالي كه بايد در توديع نسل فرمانروا و استقبال از نسل آينده شرايط و زمينه‌هاي مطلوب براي انتقال قدرت و مسووليت فراهم باشد، بپذيريم فضاي حاكم بر رسانه‌ها، سايت‌ها، مطبوعات، افكار عمومي، احزاب و تشكل‌هاي سياسي و بالاخص فقدان‌مداراي عمومي نزد برخي صاحبان قدرت زيبنده انقلاب اسلامي كه جهان را تحت‌الشعاع خود قرار دارد نيست.
نبايد از سخن نگارنده اين استنباط شود كه مبادا به اين بهانه با تخلفات، كژي‌ها، ناراستي‌ها و كذب‌ها مقابله و مبارزه نشود. بي‌شك صداقت در گفتار و سلامت در عمل دو شاخصه مهم كارگزاران در نظام اسلامي محسوب مي‌گردد.
اما اگر بنا باشد كه چون آغازين روزهاي انقلاب كه نهادهاي مسئول و قوانين مورد نياز مدون و استقرار نيافته بود ، تكليف همه امور در نطق ‌ها ، خطابه ‌ها ، مقالات ، اجتماعات و تظاهرات روشن شود و تعيين متهم و صدور كيفرخواست و راي و بعضا اجراي آن به تشخيص افراد باشد آيا جفا به انقلاب ، نظام اسلامي و دستاوردهاي سترگ آن نمي‌باشد؟ به نظر مي‌رسد قانونگرايي، حاكميت عقلانيت و خرد جمعي در اداره امور ، اعتدال و ميانه‌روي ، به حاشيه‌ راندن راديكاليسم ، همدلي و همگرايي براي حاكميت شايستگان درون نظام فارغ از نگرش‌هاي سياسي [جناحي] ، به رسميت شناختن فصل‌الخطاب‌ها و بالاخره پايان دادن به چالش‌ها و منازعات بي‌حاصل، بزرگترين رسالت نسل فرمانروا در آستانه توديع و انتقال قدرت به نسل بعدي باشد.
اگر مي‌خواهيم فرصت‌هاي طلايي براي توسعه، پيشرفت و آباداني ايران اسلامي توسط نسل‌هاي بعدي به هدر نرود ، راهي جز توسل به اين مهم نداريم. مخاطب اين سخنان نسل انقلاب و طبقه حاكم است.
بايد انقلاب، ارزش‌ها و امانت‌ها را به نيكي به نسل بعدي منتقل كنيم وگرنه در برابر مردم و پيشگاه عدل الهي مسئوليم.
**دنياي اقتصاد:المپيك؛ عرصه رقابت ورزشكاران يا نيرو‌‌‌هاي اقتصادي؟
روزنامه دنياي اقتصاد سرمقاله خود را امروز به بازي هاي المپيك اختصاص داد و نوشت:
تقليل بازي‌‌هاي المپيك صرفا به‌‌عنوان يك رويداد ورزشي سهوي بيش نخواهد بود؛هر چند كه ظاهر قضيه عرض اندام ورزشكاران و مربيان در ميدان‌‌‌‌هاي مسابقه است، اما باطن قضيه بسيار ظريف و عميق است. همان‌طور كه جنگ‌‌‌هاي مدرن فعلي صرفا رويارويي سربازان و نمايش شهامت و جسارت آن‌ها نيست، بازي‌‌هاي المپيك نيز صرفا رويارويي ورزشكاران نخواهد بود. پيروزي و شكست كشور‌‌‌هايي كه در دوران مدرن وارد جنگ مي‌‌‌‌شوند، تنها به حضور فيزيكي نيرو‌‌‌هاي آن‌ها در ميدان جنگ بستگي ندارد؛ بلكه به نيرو‌‌‌هاي پشت پرده‌ آن‌ها همچون توانايي‌‌‌هاي اقتصادي‌، تكنولوژيكي و سياسي نيز بستگي تام دارد.
كشور‌‌‌هاي با اقتصاد سالم و قوي و داراي رشد مداوم كه توانايي‌‌‌هاي علمي ‌‌‌‌روز، پشتوانه صنعت و تكنولوژي آن‌ها است، از نمايش قدرت، پيروزمندانه خارج مي‌‌‌‌شوند.
در واقع ميدان‌‌‌هاي مسابقه المپيك عرصه حضور توانايي‌‌‌‌هاي صنعتي، تكنولوژي، فرهنگي، علمي‌‌‌‌ و اقتصادي در بستر صلح‌آميزي است كه عملكرد و استعداد ورزشكاران را به‌شدت تحت تاثير قرار مي‌‌‌‌دهند. كشور‌ها در ميدان‌‌‌‌هاي مسابقه در واقع‌‌ آخرين پيشرفت‌‌‌هاي خود را در روانشناسي، برنامه‌‌ريزي، مديريت، تغذيه، صنعت و غيره به واسطه ورزشكاران و تيم‌‌‌‌هايشان به رخ همديگر مي‌‌‌‌كشند. اگر چه زحمت و جديت شخصي ورزشكاران نقش مهمي‌‌‌‌ در موفقيت‌شان دارد، اما همان‌طوري كه در مسابقات اخير شاهد آن بوديم، اين عامل به تنهايي راه به جايي نمي‌‌‌‌برد.
هر چند ميزان جمعيت، مزيت ميزباني، فرهنگ ورزش دوستي، سياست‌‌‌هاي اجباري دولت‌‌‌ها و ارتباط سيستم آموزشي با ورزش نقش مهمي‌ ‌‌‌در رده‌بندي كشور‌ها در مسابقات مختلف المپيك دارند، اما مدل‌‌سازي اقتصادسنجي آندرو برنارد و مگان بوس از دانشگاه ييل، با استفاده از آمار‌‌‌هاي بازي‌‌هاي المپيك سال‌‌‌هاي 1960 تا 1996 نشان داد كه مهم‌ترين عاملي كه همبستگي قوي‌اي با موفقيت كشور‌ها در بازي‌‌هاي المپيك دارد، ميزان توليد ناخالص داخلي كشور‌ها است. آن‌ها نتيجه‌گيري كردند كه معيار جمعيت عامل ضعيفي براي كسب موفقيت در بازي‌‌‌ها است، اما شاخص ميزباني تاثير قوي‌تري نسبت به‌شاخص جمعيت دارد.
نقش برجسته‌ درآمد ملي در موفقيت ورزشي نشان دهنده آن است كه ورزش يك بخش حاشيه‌‌اي در اين كشور‌ها نيست، بلكه ورزش نيز مانند ساير بخش‌‌‌هاي اقتصادي، اجتماعي و آموزشي اين كشور‌ها با ‌‌آخرين سيستم‌‌‌هاي علمي ‌‌‌‌و مديريتي برنامه‌‌ريزي و هدايت مي‌‌‌‌شود. در واقع اين بخش‌ها به‌صورت يك كل عمل مي‌‌‌‌كنند. بنابراين جاي هيچ تعجبي نيست كه در ليست كشور‌‌‌هاي مدال‌آور، كشور‌‌‌هاي توسعه يافته و صنعتي شده در بالاي ليست قرار بگيرند.
علاوه بر برنامه‌‌ريزي و سرمايه‌گذاري انساني و فيزيكي بلند مدت، اين كشور‌ها از ‌‌آخرين مرز‌‌‌هاي علم و تكنولوژي نيز براي ربودن مدال‌‌‌هاي طلا استفاده كردند كه اين امر نيز حكايت از نيرو‌‌‌هاي اقتصادي و مالي قوي و پيشرفته‌ پشت پرده‌ آن‌ها دارد. در شاخه‌ شنا و دو ميداني كه صدم ثانيه‌‌ها در كسب مدال‌ها نقش دارند، شركت توليد لوازم ورزشي اسپيدو مايو شناي ليزري را با همكاري سازمان فضايي ناسا طرح‌‌ريزي كرده است كه به بدن شناگر حالت هيدرو ديناميكي بيشتري مي‌‌‌‌بخشد و جريان اكسيژن را در ماهيچه‌‌ها فزوني مي‌‌‌‌بخشد؛ به اين خاطر است كه در بازي‌‌هاي اخير شاهد ثبت ركورد‌‌‌هاي جديدي هستيم. شركت آديداس نيز كفش‌‌‌هاي جديد و مستحكمي‌‌‌‌را طرح‌‌ريزي كرده است كه باعث انتقال مستقيم و كارآي نيرو از ساق‌ها به پا‌ها مي‌‌‌‌شوند. لباس‌‌‌‌هاي ورزشي تيم بسكتبال آمريكا از يك سيستم آئروگرافيك برخوردار است كه باعث خفيف شدن وزن لباس به اندازه 31 درصد و همچنين خنك شدن بدن ورزشكاران مي‌‌‌‌شود. اين‌گونه است كه‌‌آخرين سيستم تكنولوژي در تن ورزشكاران همراه با‌ ‌آخرين رهيافت‌‌‌هاي علمي‌‌‌‌مديريتي، انگيزشي، تغذيه‌‌اي و بهداشتي موجب موفقيت ورزشكاران و غرور هموطنانشان مي‌‌‌‌شوند.
در نتيجه نبايد عدم موفقيت كشور خود را دربازي‌‌هاي المپيك در ظاهر قضيه و در عملكرد چند شخص يا ورزشكار جست. تاريخ دوباره ثابت مي‌‌‌‌كند كه عرصه‌‌‌‌هاي رسمي‌‌‌‌ و غيررسمي ‌‌‌‌غرور و افتخار را كساني تصاحب مي‌‌‌‌كنند كه از عقل و علم در هر زمينه‌‌اي نهايت استفاده را مي‌‌‌‌كنند.
**رسالت :خودمشت‌مالي سياسي
روزنامه رسالت امروز در سرمقاله خود اصطلاح خود مشت مالي را در سياست بررسي مي كند و مي نويسد:
خودمشت مالي در سياست اگر چه تعبيري دور از ذهن و نا آشنا به نظر مي رسد اما بر يكي از پيچيده ترين كاركردهاي خودتنظيمي در فرايندهاي سياسي دلالت دارد. اين اصطلاح را كه به رسم عاريت ازاستاد “باستاني پاريزي “اقتباس كرده ام شايد تا حدودي مترادف با تركيب” نقد درون گفتماني” است كه اين روزها در بين اصولگرايان متداول شده و درباره بايسته ها و شايسته هاي آن سخن ها گفته شده است. برخي خودمشت مالي سياسي را به معناي اجازه حضور به تئوريسين هاي زوال در يك فرهنگ سياسي مي دانند و عده اي ذوب غيريتها، در كوره مذاب گفتمان حاكم را دليلي بر التفات بر ضرورت خودمشت مالي مي دانند. اين عده معتقدند به عنوان نمونه سخنراني رئيس دانشكده كلمبيا قبل از بيانات رياست جمهوري ايران كه به عنوان يك دانشگاهي در جمع اساتيد و دانشجويان اين دانشگاه حاضر شده بود و تاكيد مكرر اين سخنران بر غيريت رسمي بين خودش، دانشگاهش و جامعه اش با احمدي نژاد، ايران و اسلام يكي از علائم صريح جريان در حال زوال در آمريكا است. به زبان ساده خودتنظيمي و خودمشت مالي در فرايندهاي سياسي بهره گيري مثبت از نظر و ديدگاه مخالف براي تداوم حيات و پويايي فرهنگ سياسي است. به مرور كه خرده فرهنگهاي سياسي رشد مي كنند و قابليت گفتمان سازي مي يابند متناسب با آن بايد توانايي آنها در هضم و استفاده مثبت از نظرات و ديدگاههاي مخالف و التزام به بايسته هاي نقد درون گفتماني افزايش يابد. اما پيچيدگي اين فرايند به همين جا خلاصه نمي شود. خودمشت مالي سياسي را بايد مديريت كرد تا به خودزني سياسي تبديل نشود. هدف از نقد درون گفتماني حركت به جلو و تصحيح اشتباهات گذشته است اما اگر همين فرايند به خوبي مديريت نشود و مهار آن از دست برود نه تنها يك گام به عقب تلقي مي شود بلكه سرآغازي بر عقب نشيني هاي بعدي است. اتفاقي كه چندي پيش در جريان راي اعتماد به سه وزير دولت نهم در بين اصولگرايان رخ داد نمونه عيني و قابل مطالعه اي از يك خودمشت مالي سياسي مديريت نشده است. اصولگرايي امروز نه تنها گفتمان حاكم بر كشور است بلكه حتي استخوان بندي فرهنگ سياسي جامعه را نيز تشكيل داده است.از دهه 80 به اين سو چتر اصولگرايي روز به روز بازتر شده و متناسب با آن قابليت نقدپذيري و شنيدن نظرات مخالفين بين اصولگرايان افزايش يافته است. براي اصولگرايان خودمشت مالي سياسي مساوي با نوعي نشاط سياسي است كه به واسطه آن مي توان منافع ملي را در بي نقص ترين شكل ممكن تامين كرد و مسير پيشرفت كشور و خدمت به مردم را هموار نمود. اما در كنار تمام اين مزايا مديريت اختلافات درون گروهي اصولگرايان از اهميت زيادي برخوردار است. هزينه كرد از ظرفيتهاي كلان اصولگرايي ،رسانه اي شدن اختلافات درون گروهي، فيلتر شدن يكي از رسانه هاي اصولگرا، گربه رقصاني دشمنان انقلاب در خارج از كشور و... تاوان فقدان يك مديريت منسجم و فرموله شده براي همگرايي نهايي اصولگرايان بود. مهندس سيد مرتضي نبوي يكي از اعضاي ارشد جامعه اسلامي مهندسين اخيرا ضمن هشدار درباره تفرقه دربين اصولگرايان گفته است: “ما نياز به فرمولي داريم كه اضلاع اصولگرايان را دور هم جمع كند، اختلافات مديريت شود و تصميم گيري ها به نفع منافع ملي باشد.” سازوكار 5+6 در انتخابات مجلس هشتم به خوبي توانست خودمشت مالي سياسي و وزن كشي هاي گروههاي اصولگرا را مديريت كند و در عين وجود ديدگاههاي بعضا متفاوت همگرايي نهايي بين اصولگرايان را تضمين نمايد. به نظر مي رسد هشدار مهندس سيد مرتضي نبوي ناظر به وضعيت فعلي اصولگرايان است و در شرايط كنوني گروههاي اصولگرا نيازمند فرمولي براي مديريت اختلافات درون گروهي هستند تا در عين خودمشت مالي سياسي منافع كلان كشور تامين شود و اين اختلافات به واگرايي هاي جبران ناپذير منجر نگردد.
**صداي عدالت :وقتي‎ ‎اماراتي ها استخوان لاي زخم مي گذارند
روزنامه صداي عدالت امروز درسرمقاله خود در مورد افتتاح دو دفتر در جزيره ابو موسي توسط ايران نوشت:
اعلام ايران مبني بر افتتاح دو دفتر در جزيره ابوموسي براي هدايت كشتي ها در خليج فارس، بار ديگر اعتراض نامناسب و بي جاي دولت امارات را باعث شد. ايران به عنوان مالك حقيقي و حقوقي جزاير سه گانه تنب بزرگ، كوچك و ابوموسي حق خود مي داند كه هر اقدامي كه بخواهد در راستاي تامين منافع خود در اين جزاير انجام دهد، اما از آنجايي كه ايران بر اساس قرارداد 1971 عمل مي كند و وظيفه قانوني خود مي داند تا برخي از اقدامات خود در جزيره ابوموسي را به اطلاع امارت شارقه يكي امارات تشكيل دهنده كشور امارات متحده عربي برساند، در اين راستا اطلاع رساني كرده و موافقت و يا مخالفت آنها هم هيچ تاثيري در نوع تصميم گيري ايران نمي توانست داشته باشد، از اين رو چرا اماراتي ها به سرعت دست به اعتراض مي زنند و با رسانه اي كردن آن قصد دارند به چه مقاصدي برسند؟ ‏
براي پاسخ به اين پرسش عوامل مختلفي را بايد مد نظر قرار داد و از اين رهگذر به نتايج مورد نظر رسيد؛ در ابتدا بايد در نظر داشت كه امارات تا سال 1992 و بيرون راندن عراق از كويت جرات بيان اينگونه ادعاها را نداشت، اما از آن زمان كه ناوگان پنجم آمريكا در خليج فارس لنگر انداخت؛ آنها با تحريك برخي از كشورهاي عربي و غربي دست به يك سري ادعاها زده و اين جزاير را اشغالي خوانده و خواستار بازگرداندن آن به امارات شدند. سالها پس از اين ماجرا، وقتي سران اماراتي ديدند كه ايران زير بار اينگونه حرف ها نرفته و محلي به اينگونه اظهارنظرها نمي گذارد و همچنان كار خود را در جزاير سه گانه ادامه مي دهد، اقدام ديگري را شروع كردند و آن هم عبارت بود از درخواست براي ارائه رسيدگي به موضوع ادعاي امارات در دادگاه بين المللي لاهه كه اين امر هم با مخالفت شديد ايران و بي توجهي كامل مقامات ايراني مواجه شده است چرا كه به باور صحيح ايراني ها، جزاير ايراني بوده و هيچ نيازي نيست تا ايران براي سرزميني كه تحت مالكيت خودش قرار دارد به دادگاه برود. امارتي ها در طول چند سال گذشته تلاش هاي پيگيري كردند تا شايد ايران را وادار كنند اختلاف حقوقي در اين مورد را بپذيرد و راهي يك دادگاه بين المللي شود كه مقامات ايران به هشياري تاكنون زير بار اين درخواست نرفتند. آخرين درخواست اماراتي ها از مقامات مسكو باز مي گردد كه خواستار فشار بر ايران شده بودند، كه در اين مورد هم ايران نه تنها كوتاه نيامده بلكه ادعاي امارات را كاملا بي اساس و بي پايه بر مي شمرد كه هيچ نيازي به رسيدگي به آن نيست و اگر سوء تفاهمي در اين مورد هست را هم مي توان به مذاكرات دوستانه و تشكيل كميته هاي مشترك رسيدگي آن را حل كرد؛ اما به نظر مي رسد مقامات ابوظبي به دنبال خواست هاي ديگري هستند و بردباري ايران را هم در اين مورد بر نمي تابند. مقامات امارات ادعا مي كنند كه مساله جزاير تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي و قرارداد في مابين ايران و بريتانيا در اين مورد به پيش از اعلام استقلال امارات و خروج ارتش بريتانيا از خليج فارس باز مي گردد و چون در آن زمان امارات مستقل نبوده، بنابراين اين توافقنامه فاقد اعتبار است. در پاسخ به اين ادعا بايد گفت بريتانيا در آن دوره به عنوان قيم امارات هفت گانه اي كه همه با هم دشمن بودند تصميم مي گرفت و طرف قرارداد ايران هم در اين توافقنامه 1971 امارت شارقه است و نه امارت ابوظبي. بنابراين اماراتي بايد در مورد مرزهاي خود هم در اين باره تجديد نظر كنند، چرا كه اين مرزها در دوره استيلاي بريتانيا بر آنها تعيين شده و آنها اين مرزهاي تعيين شده را كاملا پذيرفته اند. حال اگر امارتي ها مي خواهند در مورد اين توافقنامه به اشكال و ايراد بپردازند، ديگر به زمان استقلال خودشان باز مي گردد و ايران در اين مورد مشكلي ندارد. اما با نگاهي به اصل قرارداد 1971 مي توان به سادگي اصل حاكميت قانوني ايران بر جزاير تنب بزرگ، كوچك و ابوموسي را دريافت. بر اساس بند هفت اين توافقنامه ايران مالك حقيقي و حقوقي جزاير است و اين اصل چنان شفاف است كه به هيج نمي توان در مورد آن ايجاد شبهه كرد، و از همين رو است كه امارتي ها مي خواهند اصل توافقنامه را زير سوال ببرند. در همين بند آمده است كه امارت شارقه به عنوان طرف قرارداد ايران نيمه جنوبي جزيره ابوموسي را با همكاري ايران اداره خواهد كرد و دو طرف بايد يكديگر را در جريان اقداماتي كه در قسمت جنوبي آن انجام مي دهند، قرار دهند و بر همين اساس هم تهران اقدام خود در ايجاد دو دفتر در اين جزيره را به اطاع امارتي ها رساند، اما بر اساس همين توافقنامه ايران مالك قسمت شمالي است و نيازي به به اطلاع رساني در مورد اقدامات خود در آنجا ندارد. بنابراين مطرح كردن ادعاي مالكيت دو جزيره تنب اصلا وارد نيست و ايران همچنان به اداره و مالكيت آنها ادامه مي دهد. موضوع ديگر به ارتباط توافقنامه 1971 با ديگر مسايل خليج فارس باز مي گردد. مطمئناً اگر امارتي ها بخواهند در مورد جزاير سه گانه به ادعاهاي خود ادامه دهند، تنش هاي مرزي و ادعاهاي اين چنيني تمام كشورهاي منطقه را در بر خواهد گرفت و اولين مورد آن دامن قطر و بحرين را خواهد گرفت و ايران هم مي تواند بر همين اساس ادعاي مجددي را عليه بحرين مطرح كند، با توجه به اين موارد، آيا امارتي ها بايد همچنان به ادعاهاي خود ادامه دهند؟ به نظر مي رسد اين گونه ادعاها منبع ديگري دارد وگرنه آنها خود جرأت طرح اين گونه ادعاها را ندارند. با اين توضيحات مقامات دولت امارات به جاي آنكه خود و ايران را بيش از اين مورد آزار قرار دهند، پيشنهادات ايران را در اين مورد بپذيرند، چرا كه تجربه ثابت كرده ايران حتي از يك وجب از خاك خود هم نخواهد گذشت. ‏
**كارگزاران : ژنرالي كه بي‌سرباز ماند
روزنامه كارگزاران امروز درسرمقاله در مورد استعفاي مشرف نوشت :
روزهاي خوب پرويز مشرف رئيس‌جمهوري پاكستان پس از تحمل يك سال حفظ قدرت با چنگ و دندان به پايان رسيد. قريب به يك دهه پيش بود در سال 1999 ميلادي كه پرويز مشرف در كودتايي آرام و بي‌خونريزي، رقيب امروز خود نوازشريف را از قدرت خلع و خود بر كرسي او تكيه زد. مشرف، نواز شريف را با عنوان نخست‌وزير پايين كشيده و دو سال بعد پس از برگزاري همه‌پرسي كم و بيش نمايشي، خود را رئيس‌جمهور پاكستان خواند. تك به تك حركات ژنرال از همان ابتدا رنگ و بوي ديكتاتوري داشت؛ ديكتاتوري نظامي كه همه چيز را به زور آموخته است. انتخابات را تنها با اين توجيه برگزار مي‌كرد كه زبان انتقاد مخالفان داخلي و خارجي را ببندد. 9 سال با آنكه عنوان رئيس‌جمهور را در چنته دارد با يونيفورم نظامي در محافل ديپلماتيك حاضر شد. كماندويي كه با شركت در جنگ سال 1965 عليه هندي‌ها، وطن‌پرستي خود را به اثبات رسانده و مدال شجاعت دريافت كرده بود. در طول سال‌هاي در اختيار داشتن زمام قدرت هيچ مخالفتي را برنتابيد و براي خارج كردن مخالفان از گردونه رقابت از هيچ اقدامي فروگذار نكرد. نوازشريف و بي‌نظير بوتو را از خاك پاكستان اخراج كرد تا 9 سال بعد هر دو براي بازگشت به وطن و انتقام‌گيري از ديكتاتور گوي سبقت را از هم بربايند. مشرف صبح روز گذشته براي چند ساعت در جامه رهبري دموكرات فرورفته و پيش از اعلام استعفا با هموطنان خود سخن گفت. كاري كه بايد 9 سال پيش هنگام وارد كردن ضربه مهلك به بدنه ضعيف و نوپاي دموكراسي در پاكستان انجام مي‌داد اما از آن هم دريغ كرد تا ننگ روي كار آمدن به كمك ارتش و در قالب كودتا را براي هميشه بر پيشاني داشته باشد. آخرين ماه سال گذشته ميلادي مشرف براي نخستين بار از سوي ايالات متحده آشكارا تحت فشار شديد قرار گرفت. اين بار هم ژنرال به دستور كاخ سفيد كه البته عنوان دلنشين نصيحت را به خود گرفته بود از فرماندهي ارتش استعفا داده و چند ماه آخر حضور در قدرت را در جامه سياستمداري امروزي طي كرد. هرچند مشرف در آخرين نطق خود پيش از استعفا به سبك و سياق رهبران فداكار و از خود گذشته كه مورد ظلم قرار گرفته‌اند ادعا كرد كه پاكستان در اين 10 سال روزهاي شكوفايي اقتصادي و سياسي را تجربه كرده است اما پاكستان امروز بيش از پاكستان 10 سال پيش گرفتار چالش‌هاي اقتصادي و امنيتي است. همشهريان مشرف دلايل بسياري براي زنده نگاه داشتن ياد مشرف در دست دارند. رئيس‌جمهوري كه از ميان خاكسترهاي يك كودتا ظهور كرد، كشور را تا مرز جنگ دوباره با هند پيش برد و البته در نهايت نه تنها سند دوستي با كشور همسايه امضا كرد كه در مسير احياي روابط ديپلماتيك با اين كشور گام برداشت. حادثه يازدهم سپتامبر سال 2001 فرسنگ‌ها كيلومتر آن‌طرف‌تر از خاك پاكستان رخ داد اما پرويز مشرف در زمره نخستين رهبراني بود كه دست دوستي و همكاري به سمت ايالات متحده زخم‌خورده دراز كرد. مشرف خوش‌خدمتي به جورج بوش را به نهايت رسانده و در تمامي سخنراني‌هايش بر پيوستن پاكستان به جبهه مبارزه جهاني با تروريسم تاكيد كرد. هرچند در آن زمان ژنرال فراموش كرده بود كه پاكستان زادگاه تروريسم است؛ تروريست‌هايي كه در پايگاه‌هاي افراطيون در پاكستان تربيت شده و عنوان كالاي صادراتي به قاره سبز و ايالات متحده را به خود مي‌گيرند. مشرف هم مانند رابرت موگابه همتاي زيمبابوه‌اي خود كه به باور عده‌اي، وطن‌پرست و پرچمدار اصلاحات است، از جانب منتقدان به افليج كردن دموكراسي در زادگاهش متهم مي‌شود. هرچند منتقدان مشرف هم بر اين حقيقت صحه مي‌گذارند كه ژنرال در طول 9 سال حضور در قدرت نقش بسزايي در كاهش تندروي‌هاي جاري در كشوري با ساختار قبيله‌اي داشته است. پاكستان شايد از منظر بسياري از سياستمداران غربي و حتي شرقي بهشت القاعده و طالبان باشد اما ژنرال براي كاهش خشونت در اين كشور از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. حتي اگر بسياري اين اقدامات مشرف را خوش‌خدمتي به آمريكا و چراغ سبز نشان دادن به غرب بدانند اما بي‌شك نمي‌توان منكر نقش مشرف در اين پروسه شد. مشرف هم بايد مانند ساير رهبران به تاريخ بپيوندد تا روند قضاوت در خصوص عملكرد او اندك اندك از بعد احساسي خارج شده و رنگ و بوي واقعيت بگيرد. اگر ناكامي مشرف در برقراري دموكراسي در پاكستان را بر تمامي موفقيت هايش ارجحيت بدهيم بايد اعتراف كنيم كه آيندگان هرگز او را نخواهند بخشيد. تقلب در انتخابات و سركوب مخالفت تحت لواي هر عنوان خوش آب و رنگي هم كه انجام شود، شرم‌آور است. دو فاكتوري كه مشرف از اعمال آن فروگذار نكرده و بهاي آن را هم پرداخت. اگر در آخرين سال دهه 90 كسي مشرف را به دليل روي كار آمدن به دنبال كودتا ديكتاتور نخواند، روز گذشته همزمان با انتشار خبر كناره‌گيري او از قدرت بسياري از رسانه‌هاي بين‌المللي عنوان نه چندان خوشايند ديكتاتور را پيشوند نام مشرف كردند. ايالات متحده در طول اين سال‌ها با تجهيز ارتش پاكستان پاسخ چراغ‌هاي سبز مشرف را داد. ارتشي كه تا ماه فوريه همواره پشت سر ژنرال ايستاده بود اما برخلاف ادعاي شخصي او پس از آغاز تلاش مخالفان براي استيضاح مشرف تصميم به سكوت گرفته و پشت فرمانده سابق خود را خالي كرد. مشرف با اعلام وضعيت فوق‌العاده در نوامبر سال گذشته ميلادي در حقيقت دست به خودكشي سياسي زد. اقدامي كوتاه‌مدت كه تنها اعتبار و حيثيت رئيس‌جمهور را بر باد داد. مشرف براي فرار از حكم دادگاه عالي مبني بر ملغي اعلام كردن نتيجه انتخابات و مخالفت با تمديد حضور خود در دفتر رياست جمهوري دست به اين كار زد، غافل از آنكه مخالفان مشرف برگ برنده در انتخابات فوريه 2008 را به خود اختصاص دادند. ترور بي‌نظير بوتو نخست‌وزير سابق پاكستان باز هم انگشت اتهام را به سمت رئيس‌جمهوري دراز كرد كه به باور مخالفان براي حفظ قدرت از هيچ عملي فروگذار نيست. هرچند اين اتهام اثبات نشد اما هنوز هم بسياري از هموطنان مشرف او را مسبب مرگ بانويي مي‌دانند كه قرار بود مادر احياي دموكراسي در پاكستان باشد. ترور بي‌نظير بوتو هرچند رنگ و بوي تراژدي داشت اما به نفع نواز شريف رهبر حزب مسلم ليگ و آصف‌علي زرداري همسر بي‌نظير بوتو تمام شد. مخالفان مشرف پس از پيروزي در انتخابات با وجود تمامي اختلافات، دست دوستي به سمت يكديگر دراز كرده و در ائتلافي هرچند شكننده عزم خود را براي از دور خارج كردن مشرف جزم كردند. تلاشي كه در نهايت نام استيضاح را به خود گرفت. مخالفان نه تنها كمر همت بر اخراج مشرف بستند بلكه با مطرح كردن اتهاماتي نظير قتل و فساد اقتصادي به دنبال بي‌اعتبار كردن او بودند. در اين ميان دوستان پرويز مشرف هم در مسير مصلحت‌طلبي گام برداشته و مشرف را به استعفا تشويق كردند. مشرف شايد در آخرين سخنراني خود باز هم از جايگاه قدرت سخن گفته و ادعا كرد كه از رويارويي با اتهاماتي كه قابل اثبات نيستند واهمه‌اي ندارد اما بي‌شك احتمال اثبات اين اتهامات خواب شب را بر ژنرال سابق حرام كرده بود. واكنش كاندوليزا رايس وزير امور خارجه ايالات متحده اما جاي تامل دارد. مواضع خانم وزير در حقيقت موضع رسمي كاخ سفيد و شخص جورج بوش است. رايس در نخستين واكنش رسمي اعلام كرد كه ايالات متحده به دنبال اعطاي پناهندگي به رفيق شفيق خود كه از اين پس عنوان رئيس‌جمهوري مستعفي را يدك مي‌كشد، نيست. رايس نه تنها زبان به انتقاد از مشرف گشود كه به صراحت مخالفت كاخ سفيد با اعلام وضعيت فوق‌العاده در ماه فوريه توسط مشرف را علني كرد. آمريكايي كه تا يك ماه پيش مشرف را رئيس‌جمهوري دموكرات و دلسوز پاكستاني‌ها مي‌دانست، ساعتي پس از اعلام استعفاي ژنرال از تريبون وزارت امور خارجه خود خبر از حمايت روند دموكراتيك قدرت در پاكستان مي‌دهد. شكست پرويز مشرف هم در حقيقت از همان الگوي ديكتاتورهاي معروف پيروي مي‌كند. او هم قرباني همان سياست تك‌روي و خودخواهي سياسي شد. مشرف نتوانست به هموطنانش بفهماند كه پاكستان قرار نيست كاسه داغ‌تر از آش در جبهه مبارزه با تروريسم مدنظر ايالات متحده باشد. او با كوله‌باري از تجربيات نظامي از هوشياري مخصوص يك رئيس‌جمهور بي‌نصيب بود. مردي كه باور نكرد اداره كشوري با 160 ميليون جمعيت كاري نيست كه حتي مقتدرترين و محبوب‌ترين رئيس‌جمهور هم به تنهايي از عهده آن برآيد. تقسيم قدرت و احترام به مخالف ترفندي براي بقاي در قدرت بود كه مشرف حتي از به كار بردن ظاهري آن هم بي‌نصيب بود. از اين پس نام مشرف در تاريخ پاكستان با نام ديكتاتوري و سركوب عجين است. مشرف هم به سرنوشت رهبران خودكامه‌اي دچار شد كه جانشين او بي‌شك موفقيت‌ها را زاده سياست‌هاي خود خواهد دانست و ناكامي‌ها را فرزند مشروع مشرف
**كيهان :آسيب هاي روابط راس - بدنه در جريان اصولگرايي
روزنامه كيهان امروزدر يادداشت روز خود نوشت:
مديريت روابط راس- بدنه حساس ترين و اغلب پيچيده ترين مسئله اي است كه جنبش هاي سياسي با آن مواجهند. اين مسئله بويژه زماني رخ مي نمايد و حاد مي شود كه جنبش هاي سياسي علاقه اي به «نهادين شدن» از خود نشان ندهند و بر ماهيت جنبشي خود اصرار بورزند. وقتي يك جنبش سياسي از مرحله اوج خود فاصله بگيرد و تبديل به يك نهاد تثبيت شده (مثلا حزبي سياسي) شود، مسئله روابط راس- بدنه راه حل مشخصي پيدا مي كند و عملا صورت مسئله حذف مي شود. هر حزب سياسي دستورالعمل هايي مشخص در اين باره دارد كه اعضا چگونه مي توانند درون تشكيلات رشد كنند و جايگاه خود را ارتقا بخشند، تصميم هاي تشكيلاتي چگونه اتخاذ مي شود و اعضا تا چه حد و چگونه درباره آن توجيه مي شوند، مكانيسم اعتراض به يك تصميم درون حزبي از جانب اعضا چيست و چنين رفتاري را در چه مواردي تا كجا مي توان ادامه داد و مسائلي از اين دست. در شرايط وجود چنين مكانيسم هايي، ديگر موضوع روابط راس-بدنه نياز به مديريتي ويژه نخواهد داشت و اصطلاحا روتين مي شود. حزب يك سرمايه اجتماعي مشخص دارد كه عموما با گذشت زمان ثابت مي ماند و جز در موارد بسيار خاص دگرگوني اساسي درآن رخ نمي دهد. به همين دليل احزاب سياسي اغلب از حيث حفظ «كف راي» خود نگراني خاصي ندارند و بيشتر به اين مي انديشند كه چگونه مي توان آراء غير ثابت و «گذري» را به آن افزود. داستان اما در مورد جنبش هاي سياسي كه سازمان حزبي و تشكيلاتي براي خود بوجود نياورده اند و بسا اعتقادي هم به آن ندارند به كلي فرق مي كند. جنبش هاي سياسي كاركرد هاي احزاب سياسي را دارند -يا لااقل مي خواهند داشته باشند- بي آنكه از امكانات آنها برخوردار باشند. يك جنبش سياسي و كساني كه در راس آن قرار دارند درست مثل احزاب مي كوشد از طريق كنش سياسي برنامه ريزي شده و هدفمند درصد حضور خود را در ساخت قدرت افزايش دهد. منتها احزاب اين كار را با استفاده از بدنه تشكيلاتي خود كه مستمرا آموزش ديده و توجيه شده اند انجام مي دهند در حالي كه جنبش سياسي علي الاغلب بر نيرو، انگيزه و شور هواداران خود كه بدون نظم تشكيلاتي اما در چارچوب نوعي «نظم خود انگيخته» عمل مي كنند تكيه مي كند.
طرح اين بحث در شرايط فعلي از اين رو ضرورت دارد كه احساس مي شود جريان اصولگرا بويژه دولت نهم پس از 3 سال و با تغيير اساسي مولفه هاي سازنده فضاي سياسي كشور به نسبت سال 1384، نيازمند آن است كه مسئله رابطه راس- بدنه را يك بار ديگر از نو براي خود طرح كند و به آسيب شناسي جنبه هاي مختلف آن بپردازد. تحولات زمستان 83 و بهار سال 84 درون جريان اصولگرا، الگويي براي يافتن راه حل اين مسئله بوجود آورده و اكنون مهم ترين كار اين است كه ببينيم آن الگو تا چه حد ثابت مانده و تا چه حد واز چه جهاتي متحول شده است. به طور بسيار مجمل مي توان گفت الگوي بوجود آمده در روابط ميان بدنه جريان اصولگرا و راس آن در ايام منتهي به تير 1384 كه منجر به انتخاب دكتر محمود احمدي نژاد به عنوان رييس جمهوري اسلامي ايران شد، در 3 گزاره زير قابل خلاصه سازي است:
1- ارتباط گيري مستمر و مستقيم با مردم از فراز احزاب و گروه هاي سياسي كه تا آن روز مدعي انحصاري «واسطه گري» ميان دولت ها و مردم بودند. برقراي اين ارتباط موجب شد مردم در تجربه اي نادر صدايي آشنا از جنس صداي خود بشنونند كه آنها را ارج مي نهاد و بزرگ مي داشت بي آنكه قصد اثبات بزرگي و سروري خويش بر آنها را داشته باشد.
2- تمركز بر مسائل و مشكلات واقعي مردم در حوزه معيشت و زندگي روزمره كه زماني كم و بيش طولاني به آن بي اعتنايي شده و بلكه مورد تحقير و تمسخر قرار گرفته بود.
3- ايجاد اطمينان در بين توده هاي وسيعي از مردم نسبت به 3 چيز: اول، سلامت اقتصادي و اينكه دولتمردان براي خود كيسه اي ندوخته اند؛ دوم، اثبات اين امر كه «راس» جنبش انگيزه و اراده اي خستگي ناپذير و مهارناشدني براي خدمت بي منت به مردم دارد و سوم، -كه از همه مهم تر است- تعهد بي قيد و شرط و مستحكم به ارزش هاي اسلامي و آرمان هاي انقلاب. اين 3 عامل، روابط «بدنه فعال» و «راس پيروز» را در آن ايام تا حد غيرقابل تصوري مستحكم ساخت و به همين سبب جنبش سياسي به پا خاسته در ماه هاي آخر بهار 84 ظرفيتي چنان عظيم پيدا كرد كه از اراده هاي كاملا تشكيلاتي، برنامه ريزي شده و برخوردار از حمايت هاي بي نظير داخلي و خارجي براي عقيم ساختن آن هيچ كاري برنيامد.
در شرايط فعلي و در پاسخ به اين سوال كه «آيا شرايط سال 84 مجددا تكرا خواهد شد؟» ابتدا بايد به اين نكته توجه كرد كه به نظر نمي رسد معيار هاي مردم براي ارزيابي رفتار دولتمردان و ملاك هاي آنها براي ترجيح گزينه هاي سياسي بر يكديگر با گذشته تفاوت اساسي كرده باشد. مردم همچنان دولت اصولگرا را با همان معيارهايي خواهند سنجيد كه دولت هاي هاشمي و خاتمي را با آن سنجيده اند. مهم اين است كه ببينيم اولا «بدنه حامي» دولت نهم اكنون در چه وضعيتي قرار دارد و ثانيا نتيجه ارزيابي رفتار دولت نهم بر مبناي ملاك هاي قبلي -كه در واقع محتواي آن همان 3 گزاره پيش گفته است- چه خواهد بود. پاسخ به اين دو سوال مستلزم صرف وقتي فراوان، در نظر گرفتن پارامترهاي مختلف و البته مجالي فراخ تر از آن است كه نويسنده اين سطور اكنون در اختيار دارد. در كلي ترين حالت ممكن اطمينان نسبتا محكمي وجود دارد كه دولت نهم همچنان در ذهن مردم و «بدنه حامي» خود داراي اعتباري است كم و بيش مشابه همان كه در سال 84 داشت منتها با اين توضيح كه اين اعتبار را عواملي خاص تهديد مي كند و براي آنها بايد چاره هايي فوري و كارساز يافت. به طور مشخص چند عامل زير محتاج توجهي فوري است:
1- در اين باره كسي ترديد ندارد كه راي اصلي اصولگرايان متعلق به طبقات متدين و دلسوز مردم كشور -يعني اكثريت ملت شريف ايران- است. اين امري است كه طي سال هاي طولاني ثابت مانده و هنوز هم اعتباري غير قابل خدشه دارد. دولت اصولگرا را كساني بر سر كار آوردند و پاي كار آن ايستادند كه از لاقيدي ها و بي مبالاتي اعتقادي برخي دولتمردان سابق به ستوه آمده بودند و پي جماعتي مي گشتند كه لذت حضور در سال هاي باصفاي خدمت و ايثار سال هاي نخستين انقلاب را دوباره در ذهن و دل آنها زنده كنند. از اين پس نيز اگر بنا باشد پاي صندوق هاي راي يا هر جاي ديگر، مردمي به ياري اصولگرايان بشتابند بايد از همين طبقات دردمند و مومن سراغ گرفت و هرگونه تلاش براي استفاده از ادبياتي كه جماعت قليل واداده و ناهمراه با ارزش ها و آرمان هاي انقلاب را خوش بيايد نه فقط چيزي بر سرمايه اجتماعي اصولگرايان نخواهد افزود بلكه به عكس، طيف وسيع نيروهاي متدين و انقلابي را كه تا امروز بي دريغ از آنها حمايت كرده اند، مايوس و نااميد خواهد ساخت.
2- به جز «طيف راي دهندگان»، مجموعه اي از «راي سازان» و فعالان سياسي وجود دارند كه نقش اصلي در شكل گيري پديده مبارك سوم تير داشته اند. اين مجموعه هنوز هم به همان نيرومندي سابق و بلكه با نشاط تر از قبل در صحنه حضور دارد و در هر آوردگاهي در آينده نقشي كليدي بر عهده خواهد داشت. بي آنكه قصدي براي محدود ساختن اين مجموعه در طيفي خاص در ميان باشد، صرفا به عنوان يك آدرس مي شود اينگونه فرض كرد كه تشكل هايي چون بسيج دانشجويي، بسيج طلاب، بسيج اساتيد و حوزه هاي شهري و روستايي مقاومت بسيج جزو اصلي ترين اركان مجموعه راي ساز در سوم تير 84 بودند. همه آنها كه در آن روزها ولو از دور دستي بر آتش داشتند مي دانند كه جوانان مومن و بسيجي بي آنكه هيچ اراده تشكيلاتي آنها را حمايت كند و صرفا با تكيه بر انگيزه هاي اعتقادي و سيراب از نيرويي كه بازگشت به آرمان هاي اصيل انقلاب در آنها بوجود آورده بود، به پا خاستند و چون خويش را مامور به اداي تكليفي مي دانستند خستگي ناپذير و مشتاق تا روستاهاي دورافتاده هم رفتند مگر پيام تحولي كه در راه بود را به گوش همه مشتاقان برسانند. آيا آن اتفاق مجددا تكرار شدني است؟ حتما بلي، به شرط آنكه صداهاي ناجور از دل اردوگاه سوم تيردر آن اراده ها تزلزلي به وجود نياورد و جوانان مومن بتوانند همچنان مطمئن باشند كه پايمردي منتخبانشان بر آرمان هاي انقلاب اسلامي بدون ذره اي تغيير به قوت پيشين باقي مانده است. آنچه انگيزه ها را مي كشد و اراده ها را سست مي كند همين است كه دائما پرسش ها و شبهه هايي بوجود بيايد و بي جواب بماند. «اين چرا رفت؟ آن چرا ماند؟ آيا بقاي فلاني و انتصاب بهماني، ارزش اين همه هزينه و مسئله دار شدن انبوه حاميان را دارد » و ... اينها سوال هايي است كه اگر جواب روشن بيابد و از ذهن ها زدوده شود، مي توان به راحتي تصور كرد جريان اصولگرا سرمايه مبارك سوم تير را نه تنها از دست نداده بلكه در آستانه تجديد دوباره آن است.
مهدي محمدي
**مردم سالاري :مصلح جهاني آيت الله يوسف صانعي
روزنامه مردم سالاري امروز در سرمقاله خود در مورد مصلح جهاني مي نويسد:
همه انسانها منتظر يك مصلح حقيقي هستند كه جهان را سرشار از صلح و عدالت كند.امروز بشريت، به طرف زمينه سازي ظهور مصلح در حركت است و شايد مهمترين نشانه آن هم نفرت انسانها از جنگ و خشونت و طرفداري از حقوق بشر، عدالت و صلح باشد.
اين كه امروز علماي اسلام با علماي مسيحيت و ساير اديان، در كمال صميميت و دوستي پيرامون صلح و ظهور منجي و ساير موضوعات با يكديگر گفت وگو مي كنند انسان را به اين باور مي رساند كه اين هماهنگي ها، در راستاي ظهور مصلح كل و برقراري عدل جهاني است و اختلاف در اين خصوص نيز صرفا در اسم مصلح است و بر آن هم هيچ ضرري مترتب نيست.
اين كه گفته مي شود با ظهور مصلح جهاني، كشته ها فراوان مي شود مسلما نظريه باطل و نادرستي است و اين مساله افترا به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. شاهد و دليل آن هم رواياتي است كه مي فرمايد حركت امام زمان همانند حركت نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) است و آرمانش را با خلق نيكو به پيش مي برد; قرآن هم از اين مساله با عظمت ياد كرده است «انك لعلي خلق عظيم».
مساله منجي، فطري بشر است و اكثر انسانها به آن معتقد هستند; ولي تعابير در اين زمينه متفاوت است، اما مساله مهم در اين خصوص بروز نشانه هاي ظهور است كه به مراتب بيشت�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن